نویسنده: اکبر رضی زاده
منبع:راسخون
منبع:راسخون
گی دوموپاسان
(1893- 1850)
موپاسان نویسنده ای است که نوع داستانهای لطیفه وار را اشاعه داد، و داستان کوتاه را از حوزه ی محدود خیالپردازی های بدون قید و شرط و قیودِ فنی داستان های ادگاراَلن پو؛ بیرون آورد و به واقعیت سوق داد، و مردم عامی و طبقه های متوسط اجتماع و کارمندان شهرستانی را موضوع اصلی داستان های خود قرار داد.
در اغلب داستان های او «حادثه» هدف قرار می گیرد، بدون آن که از آن استنتاجی به عمل آید.
«هابزی رنه آلبرگی دوموپاسان» نویسنده ی فرانسوی، در سال 1850 م به دنیا آمد. اولین داستان او به نام «تُپُلی» با استقبال بسیاری روبه رو شد. وی بیش از 300 داستان کوتاه و 6 رُمان نوشت، که این آمار ارزنده است و قابل تامل!
متأسفانه موپاسان در اواخر عمر دچار جنون شد و دو سال را در بیمارستان گذراند و همان جا در سال 1893 در پاریس درگذشت. درست همان اتفاقی که برای «سید اشرف الدین» خودمان رخ داد!...
او بر خلاف "پو" به زندگی عادی و معمولی افراد و واقعیت های زندگی آن ها توجه بسیار دارد و شخصیتهای داستانی خود را از میان طبقات محروم اجتماع برمی گزیند.
موپاسان را بزرگترین رئالیست ادبیات اروپای غربی در نیمه ی دوم سده ی نوزدهم نامیده اند.
کیفیات آثار موپاسان، گاهی به طبیعت گرایی «ناتورالیسم» نزدیک می شود. و به همین دلیل عده ای او را اساساً ناتورالیست دانسته اند و تحت تأثیر "گوستاو فلوبر" ( که در حکم پدر خوانده و معلم موپاسان در نویسندگی بود) می دانند. سال ها، موپاسان دست نوشته های خود را پیش او می برد و فلوبر آن ها را می خواند و نقد و بررسی می کرد و اصول داستان نویسی را به او می آموخت.
متأسفانه موپاسان فقط چهل و سه سال عمر کرد و از آثارش فقط «گردن بند» - «مهتاب» و چند داستان دیگر به فارسی برگردانده شده است. آن گونه که رفت بسیاری از منتقدان در مورد موپاسان گفته اند که وقتی جوان بود و تازه شروع به داستان نویسی کرده بود داستانهای خود را نزد نویسنده ی بسیار مشهور فرانسوی «فلوبر» می برده و خواهش می کرده است که نظر خود را برایش بگوید. فلوبر فوراً نظری به سطور اول داستان می انداخت و در حضور خود نویسنده ی جوان، داستان را با بی اعتنایی به سطل زباله می انداخت. و بدون شرم حضور به نویسنده می گفت:
«باز هم کار کن... کار کن. خیلی بخوان. زیاد یادداشت بردار و در مورد داستانت با چند نویسنده ی حرفه ای که حاضرند با تو صحبت کنند، قدری صحبت کن و به دقت به حرفهای آنها گوش کن!...»
اما سرانجام روزی رسید که همین موپاسانِ نو قلم، در همین عمر بسیار کوتاهش به دلیل جدیت و پشتکار، به جایی رسید که شهرتی حتی از شهرت استادش - فلوبر- هم بالاتر یافت!...
کوتاه سخن:
هر چند که جا دارد بیشتر از این به موپاسان پرداخت، اما به دلیل مشی ایجاز و گزیده گویی، به همین مختصر بسنده نموده و توجه نویسندگان نو قلم را به حوصله ی فراوان و قدرت انتقادپذیری موپاسان معطوف می دارم. جوانان و نوجوانانی که وقتی با انتقادی مواجه می شوند، منتقد را متحجر، سنت گرا و کهنه دوست، برمی شمارند.
باید برای «گی دوموپاسان» شدن آستین ها را بالا زد و اشکالات و نقدهای «فلوبر» ها را - ولو غیرمنصفانه بودن- تحمل کرد و پذیرفت. تا بتوان حتی از استاد هم جلو زد!...
/ج