نویسنده: کالین ا. رُنان
مترجم: حسن افشار
مترجم: حسن افشار
در چین، همچون در یونان، چند مفهوم علمی پایه وجود داشت که برای توضیح جهان طبیعت به کار می رفت. یکی از آن ها که در هر دو تمدن یافت می شد، راجع به خواص بنیادی ماده بود. همچنان که دیدیم، یونانیان چند فیلسوف راجع به خواص بنیادی ماده بود. همچنان که دیدیم، یونانیان چند فیلسوف داشتند که طرفدار نظریه اتمی بودند؛ ولی اتفاق آرا بر این بود که این نظریه غیر قابل قبول است و بهتر آن که نظریه چهار عنصر اولیه( خاک، هوا، آتش و آب)به همراه کیفیات اربعه (گرم و سرد و تر و خشک)مسلم انگاشته شود.
چینی ها هیچ نظریه اتمی ارائه ندادند؛ زیرا نظریاتی از این قبیل با درک آن ها از عالم طبیعی، به عنوان جانداری که بر اساس عمل متقابل حق و رفتار طبیعی بر یکدیگر عمل می کرد، سازگار نبود. البته ظاهراً موئیست ها قدری به یک نظر اتمی سرگرم بوده اند، ولی نظرات آن ها در این راستا هیچ نفوذی نداشت. چینی ها نیز مانند یونانیان معمولاً به نظریه ای گرایش پیدا می کردند که فقط تعداد اندکی عنصر اولیه را شامل می شد ـ که به زعم اینان پنج بود نه چهار. نظریه پنج عنصر، که دست کم به سال های میان 350 و 270 پیش از میلاد بر می گردد، به وسیله زو یان انتظام یافت و تثبیت شد. او که گاهی بانی کل تفکر علمی در چین خوانده می شود، عضو مقدم آکادمی مهم شاهزاده شوان(1)موسوم به ژی شیا بود. زو یان از طبیعیون و عضو نحله ای از فیلسوفان چینی بود که همانند تائوئیست ها از دربار شاهزادگان دوری می جست؛ با این حال، او می خواست از جهان طبیعت سردرآورد.
پنج عنصر اصلی چینی ها آب، فلز، چوب، آتش و خاک بود؛ ولی البته نباید آن ها را ماده محض پنداشت(که چنین نیستند) بلکه باید قوه ای فعال به شمار آورد. عناصر با فرایندهایی ارتباط داشتند که در طبیعت یا در آزمایشگاه یافت می شد. فی المثل، از خواص آب، این بود که خیس می کرد، چکه می کرد، و رو به پائین جریان می یافت؛ ضمناً با مزه شوری ارتباط داشت. خواص آتش این بود که می سوزاند، گرم می کرد و خود را بالا می کشید؛ مزه مربوط به آن تلخی بود. چوب با بریدن و کندن شکل می گرفت و دهان را ترش می کرد. فلز را اگر به صورت مایع بود یا به صورت مایع در می آمد می شد، با قالب ریزی، شکل داد؛ مزه اش گس بود. سرانجام، وجه مشخصه خاک، تولید گیاهان خوراکی بود؛ خاک ضمناً شیرین بود.
این عناصر به زودی در نظامی چرخه ای قرار گرفت که در روزگار هان کاملاً اسلوب مند شد. «ترتیب» های متنوعی برای عناصر در نظر گرفته شد. یک ترتیب، در توالی پیدایش عناصر، آب را عنصر اول می گرفت. دیگری که ترتیب «تولید متقابل» بود ظاهراً نشان می داد که هر عنصر چگونه منشأ ظهور عنصر دیگر گشته است. ترتیب دیگر «غلبه متقابل» بود که مطابق آن گمان می رفت هر عنصر بر عنصر دیگری غلبه می کند. مثلاً چوب بر خاک غلبه می کند(فلز می تواند چوب را ببرد و بکند). آتش بر فلز غلبه می کند( می تواند سد آن گردد و مهارش سازد. چینی ها با روش های آبیاری کارامد و حساب شده ای که داشتند به خوبی از این نکته آگاه بودند). ترتیب غلبه متقابل نه تنها در علم بلکه در سیاست نیز به کار می رفت؛ زیرا وسیعاً این اعتقاد وجود داشت که رفتار شاهزاده یا امپراتور و مقامات دربار، برای این که خوب باشد، باید تحت هدایت ترتیب غلبه متقابل عناصر باشد؛ به ویژه از آن رو که این عناصر با فصل ها و نیز تظاهرات جهان طبیعت پیوند دارد.
در واقع این پنج عنصر با کل زندگی پیوند داشت. هم نمودار تغییر بود، هم نمودار کمیت(چون گمان می رفت که فرایندها را با مقدار عناصر حاضر در آن ها کنترل می کند). هم با بو رابطه داشت هم با مزه. هم با چهار جهت اصلی، هم با اعمال جسمانی و روانی انسان و هم با حیوانات. این عناصر حتی با وضع هوا، جای ستارگان و سیارات، و جوانب حکومت نیز نسبت داشت. خلاصه این پنج عنصر در همه اعمال، طبیعی انسانی، دخالت داشت.
دومین نظرپایه در توضیح جهان طبیعت در چین مبتنی بر دو نیروی بنیادین یین و یانگ بود و نخستین بار در آغاز سده چهارم پیش از میلاد به طریقی فلسفی مورد استفاده قرار گرفت. یین با ابر و باران، مادینگی، و آنچه در داخل قرار دارد و سرد و تاریک است نسبت یافت. از سوی دیگر، حرارت و گرمی، روشنایی آفتاب و نرینگی به یانگ نسبت داده شد. آن دو را نمی شد به تنهایی یافت، زیرا هر یک المثنای ضروری دیگری بود؛ فقط در مواقع مختلف، گاه این برتری می یافت گاه آن، یا به عبارتی، یکی عامل غالب می شد یکی عامل مغلوب(این معنا بعدها در عصر خود ما همتایی در علم وراثت (2) می یافت).
پنج عنصر و دو نیروی بنیادین به اتفاق یکدیگر می توانستند پیوندهای کثیری را در جهان طبیعت نمایندگی کنند. می توانستند هر چیزی را که می شد نظمی پنجگانه داشته باشد دربرگیرند. و چیزهایی که با این طرح نمی خواند، بعدها در قالب پیوندهای دیگری ـ چهار تائی، نه تایی، بیست و هشت تایی و غیره ـ گنجانده شد. به عبارتی چینی ها نوع تفکری را تجربه کردند که تفکر با «تداعی» نام دارد. آن ها پی پیوندها می گشتند؛ پی ارتباطات چیزها با یکدیگر.
پنج عنصر و دو نیروی بنیادی به علم چین کمک کرد زیرا تعریف رابطه ها و، پس از تعریف، بررسی آن ها را امکان پذیر ساخت. نشان داد که چیزها چگونه می توانند در یکدیگر «طنین» اندازند؛ یا چنان که دانشمندان امروز می گویند؛ به دانشمندان چینی اجازه داد که بین اجسام دور از هم عملی دورادور را مطرح کنند. اما آنچه سودی نداشت، شیوه راز باورانه نگریستن به این روابط بود که به زودی رواج یافت و در ای جینگ(کتاب تغییرات) ضبط شد. کتاب احتمالاً ریشه در مجموعه ای از اوراد دهقانی داشت (گفته هایی برای مقابله با چیزهای غیر عادی مشهود در انسان و حیوان، یا پس از پیش بینی هوای نامساعد، و امثالهم) و نیز در انبوه مطالبی که در هنگام پیشگویی به کار می رفت. سرانجام، نظام ظریفی از مناسبات و توضیحات نمادین بر پایه آن ها پدید آمد. عناصر پنجگانه و دو نیروی بنیادی نیز در ضمایم گسترده آن دخالت یافت، گرچه دو نیرو در متن اصلی نیز غالباً حضور دارد. همچنین تعدادی طرح نمادین، هر یک مرکب از مجموعه های سه تایی و شش تایی خطوط کامل و شکسته، ضمیمه متن اصلی است. در هر یک از این طرح ها یکی از دو نیروی یین یا یانگ غلبه دارد؛ و طرح ها طوری تنظیم شده اند که این غلبه را یکی در میان کنند. خلاصه کلام، این متنی است آکنده از معانی جادویی و موجب مسرت کسانی که رمز و راز را، در پیوند با اعداد، سرگرم کننده تر می دانند.
متن احتمالاً متعلق به قرن سوم پیش از میلاد است، گرچه آغازهای آن شاید به سیصد سال پیش تر برگردد. اگر صرفاً متنی برای استفاده در پیشگویی بود، ما به آن نمی پرداختیم؛ اما ضمایم آن، که نسبت به بقیه متن در سطح فکری بالاتری قرار داشت، برای بسیاری کسان واقعاً مهم جلوه کرد. به رغم کیفیت انتزاعی آن ها، به نظر می رسید که حاوی مجموعه ای چنان گسترده از ارتباطات است که می تواند بر هر حقیقت مشهود در طبیعت پرتو افکند و برای هر پدیده ای توضیحی فراهم آورد. کتاب تغییرات ظاهراً مرجع طبیعی پژوهشگرانی بود که در دوره هان می کوشیدند با مسئله جزر و مد یا اثرات مغناطیسی پنجه درافکنند. افسوس که فقط توضیحات شبه علمی ارائه داد و به جای روشنگری به بیراهه کشاند. یقیناً کشفیاتی با ارزش علمی نیز به رغم آن انجام گرفت، ولی در اکثر موارد بعداً اعلام شد که ذکر مطلب در کتاب تغییرات رفته بوده است؛ فقط کافی بود کمی بیشتر به گذشته عطف توجه می شد. و این البته بر اعتبار آن صحه می گذاشت.
خطر اصلی کتاب تغییرات این بود که مثل اسفنج عمل می کرد و هر مشاهده بدیعی را می بلعید، چون پی پیوندهای مقتضی می گشت تا حقایق تازه را به بایگانی بسپارد. یک نتیجه اش این بود که شوق مشاهده بیشتر از دست می رفت؛ نتیجه دیگر این که نظرات بی اثر می شد. ولی به رغم آن، علم در چین پیش رفت. ظاهراً هیچ متنی بیش از ای جینگ تمدنی را آزار نداده است، گرچه این شاید شگفت انگیز نباشد، زیرا این کتاب اساساً به نظام بایگانی ارتباطات، آن هم به شکلی گسترده و پیچیده می مانست و باید که ذهن چینی را مجذوب خود می ساخت، ذهنی که گسترده ترین ـ و کاراترین ـ دستگاه دیوانی جهان را پدید آورده بود.
سنت شک
دوره هان ممکن است شاهد استفاده وسیع از کتاب تغییرات بوده باشد، ولی شاهد رشد سنت شک نیز بوده است، که البته کمک بزرگی به علم بود، چه در آن زمان و چه بعدها. این سنت در واقع جنبش تردید و سلب اعتبار بود و غیبگویی و اعمال خرافی رایج در آن روزگار را نشانه رفته بود. آغاز آن در دوره هان نبود ـ دستکم به پنج قرن پیش از آن بر می گشت ـ ولی در دوره هان بود که میان گروهی از کنفوسیوسی ها سنتی بزرگ شد. مهم ترین نماینده آن وانگ چونگ بود(27 تا 97 میلادی) که کتاب مهمی فراهم آورد با عنوان سخنان سنگین در ترازو که فی الواقع اثری کلاسیک در حکمت عقلی است. وانگ از هر لحاظ شکاک بود. او عقاید رایج درباره ارواح و ارواح خبیثه، و انبوهی از خرافات دیگر را به باد حمله گرفت. ولی کتاب او صرفاً مجموعه حملاتی بر عقاید و اعمال خرافی نبود؛ وجهی اثباتی نیز داشت. برای مثال، وانگ از جایگاه انسان در عالم سخن گفت و نظری بس «جدید» ارائه داد: نه تنها این باور رایج را که انسان مرکز همه چیز است نپذیرفت، بلکه انسان ساکن در زمین را با شپش ساکن در لابلای البسه مقایسه کرد. مطمئناً او احترام زیادی برای انسان قایل بود که از همه جانداران باهوش ترش می دانست؛ اما موضع او را منحصر به فرد نمی پنداشت. بحث های وی اغلب با اطلاعات آماری ـ یا دستکم عددی، عجین است. او توانست نفس جانبخش منطق را در کالبد عصری بدمد که عقاید جادویی و خرافی به خفگی دچارش ساخته بود.وانگ همچنین به کسانی تاخت که باور داشتند نشانه های پیدا در آسمان یا توفان ها و بلایای طبیعی، همه، توبیخی از آسمان هاست. ادعا می شد که اگر امپراتور و مقاماتش نتوانند وظایف خود را انجام دهند یا اگر سیاست غلطی را در پیش گیرند، عالم دچار اختلال خواهد شد و آسمان ها حقیقت را به نمایش خواهند گذاشت و حتی وقایعی مصیبت بار روی خواهد داد. البته در عمل، این باور خطا ـ که پدیده گرایی نام گرفته است ـ مردم را به مشاهده آسمان برانگیخته بود، ولی حملات وانگ بر این طرز تلقی به موقع و ضروری بود. انتقادات او منحصر به فرد نبود؛ کل جنبش شک دارای اثرات دیرپا و سودمندی بود. این جنبش در سال های بعد مشوق توجه به باستان شناسی و رشد نقد کتاب شد و چین را نخستین پایگاه این علوم انسانی ساخت. پس سنت شک، جنبشی تو خالی و مخرب نبود؛ بلکه مطالعات کنفوسیوسی ها را به عرصه هایی کشانید که در غیر این صورت شاید هرگز آن ها را نمی شناختند. قبول که این سنت، مروج علم نگشت یا برخوردی علمی و تجربی با دنیا را موجب نشد ـ که اگر می شد بازهم با اخلاق کنفوسیوسی سازگاری نداشت ـ ولی زمینه ساز مطالعه جدی و نقادانه تاریخ شد، به گونه ای که تا دو قرن پیش در جهان بی همتا بود.
چین و غرب
دشوار بتوان تشخیص داد که چه مقدار دانش علمی از غرب به چین رفته و چه مقدار راه مخالف پیموده، زیرا تحقیقات و اختراعات مستقلانه ولی متشابه در هر دو سوی جهان می توانسته انجام گیرد و بی تردید انجام گرفته است. برای مثال، محتمل به نظر می آید که فکر« نردبان ارواح»، که هم به مغز ارسطو خطور کرد و هم به ذهن شوان زی، در یونان و چین به طور مستقل مطرح شده باشد، زیرا گرچه دو نمونه به فاصله کم تر از صد سال از یکدیگر پدید آمدند، ولی در زمانی مطرح شدند که مسافرت بین شرق و غرب آسان نبود. به علاوه ممکن است کل مطلب، که در این مورد فی الواقع بیانگر میزان متفاوت پیچیدگی موجودات زنده است، از نوعی باشد که انتظار می رود به طور کاملاً طبیعی به مغز هر کسی که سعیش بر توضیح و طبقه بندی جهان طبیعت است خطور کند. با همه این ها، ارتباط میان چین و غرب، آن قدرها هم که تصور می شود، نادر نبوده است.حتی در عصر مفرغ (پیش از سال 1500 پیش از میلاد، یعنی پیش از دوره شانگ) تماس به مقیاس وسیعی وجود داشت. این از شواهد باستان شناسی بر می آید که به صورت تبر، شمشیر، یراق و دیگر اشیایی که کارکرد تشریفاتی داشته اند و طرح هایی کاملاً مشابه دارند موجود است. در اعتقادات مللی دور از هم، مثل چین، گل و مکزیک، می توان از گیاهانی سراغ گرفت که دارای خواص جادویی گمان می رفته اند. بدیهی است که دانسته ها در کوچ ها و کشورگشایی ها و مهم تر از همه در داد و ستد پخش می شد. داد و ستد با چین، به ویژه صدور ابریشم به غرب، از خیلی زود آغاز شد. از همین رو بود که چین زمانی به مناسبت این که معادل چینی «ابریشم»واژه سی است سرس یا سینا نامیده می شد.
رفت و آمد به چین، چه از راه زمین انجام می شد چه از راه دریا، می توانست از طریق هندوستان باشد. در واقع نخستین اطلاعاتی که یونانیان از چین به دست آوردند، در قرن پنجم پیش از میلاد از راه هندوستان رسید. تماس با چین از راه دریا شاید به قرن سوم پیش از میلاد برگردد؛ و یقیناً مدت درازی نکشید که کشتی های چینی به هندوستان و شاید فراتر از آن رسیدند. تماس های بیشتر را در قرن هشتم میلادی اعراب برقرار کردند که در آن زمان ارباب دریاها بودند. اعراب حتی در قرن نهم اقدام به تأسیس کوچ نشین های بازرگانی خود در کانتون وهانگچو کردند. بعدها در قرن سیزدهم، امپراتوری آسیایی عظیم مغول ها تماس میان چین، آسیای غربی و حتی جهان مسیحی را تا مدتی تسهیل کرد.
همزمان با راه های دریایی، راه های زمینی نیز توسعه یافت. تا سال 100 پیش از میلاد، داد و ستد زمینی ابریشم به طور منظم از چند مسیر برقرار شد؛ یا از چین به شمال غربی و سپس غرب از طریق تاشکند و سمرقند، یا از لانجو به جنوب غربی تا پاتنا و سپس شمال غربی تا مرو در ناحیه ای که امروزه جمهوری ترکمنستان اتحاد شوروی واقع است. این جاده قدیم ابریشم بود؛ و مورد استفاده ماند تا مدت ها بعد از قرن ششم میلادی که اسرار حرفه ابریشم سازی دزدانه از چین به بیزانس برده شد. البته این دور از انتظار نبود، زیرا تنها کالای صادراتی چین ابریشم نبود و راه ها توسط مهاجرانی از سوریه روم و ایران، برای رفت و آمد سفرا و حتی برای نقل و انتقال اسرای جنگی نیز مورد استفاده قرار می گرفت. روی هم رفته ظاهراً غربی ها ماجراجوتر از چینی ها بوده اند و حرکت از غرب به چین بیش از حرکت در جهت مخالف بوده است.
چین به رغم انزوای نسبی خود کاملاً فارغ از نفوذ بیگانه نبود. البته چنان که در مجمل تاریخی دیدیم، اوقاتی هم بود که بیگانگان با روی خوش پذیرفته نمی شدند؛ یا گاه جنگی یا بلوایی در کشورهای آسیای میانه یا ممالک عربی و مدیترانه ای مانع سفر می شد. اما اقتباس غربی ها از پاره ای اختراعات چینی ها نشان می دهد که اطلاعات به رغم همه موانع از چین به خارج درز می کرده است. اگر این عرصه علم محض به آن سادگی روی نداد ـ و جز این نمی شد انتظار داشت.
پی نوشت ها :
1. Hsuan )xuan(
2. genetice ژنتیک.