دین و سیاست

نخست، دین به شیوه های مختلف با دولت تک ملیتی که اکنون ترتیب سیاسی متعارف در سراسر جامعه ی جهانی است، تعامل یا کنش و واکنش پیدا می کند.
دوشنبه، 1 مهر 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
دین و سیاست
 دین و سیاست

نویسنده: نینیان اسمارت
مترجم: عزت الله فولادوند



 

دین از چند جهت به سیاست مربوط می شود.*
نخست، دین به شیوه های مختلف با دولت تک ملیتی که اکنون ترتیب سیاسی متعارف در سراسر جامعه ی جهانی است، تعامل یا کنش و واکنش پیدا می کند.
دوم، بسیار از ادیان به صورت نیروهای معظم جهانی درآمده اند و در ترتیبات بین المللی تأثیر می گذارند.
سوم، تعارضات دینی می تواند تفرقه در درون دولتها یا بین آنها را تشدید کند.
چهارم، بسیاری اوقات از ارزشهای دینی برای توجیه و مشروعیت دادن به اقدامات و ترتیبات سیاسی استفاده می شود، و این امر با شیوه های تأثیر دین در رفتار رأی دهندگان و جلوه های دیگر رفتار یا مبارزه ی سیاسی ارتباط پیدا می کند.
پنجم، نهادهای دینی خود را درون ملتها نقشی ایفا می کنند.
ششم، رفتار رهبران سیاسی غالباً متأثر از اعتقادهای دینی ایشان است.
البته این نکات همه می توانند در هم تنیده شوند.
ترتیبات پیش از عصر جدید، از غرب به شرق، یا از شمال به جنوب، بسیار تفاوت می کرد؛ اما دولت تک ملیتی به نحوی که امروز مفهوم می شود کمابیش یکسان است، و بحث درباره ی رابطه آن با دین راه خوبی برای بررسی صحنه جهانی و آماده ساختن زمینه برای تحلیلهای طولانی تر تاریخی است. در تشریح کنش و واکنشها، تعریف سنتی دین را مدّ نظر قرار خواهیم داد که تأکید در آن بر امر متعالی یا فوق طبیعی است، و بدین وسیله تمیز خواهم گذاشت بین دین و ایده ئولوژیهای اینجهانی از قبیل مارکسیسم، گواینکه چنین ایده ئولوژیها نیز ممکن است مانند ادیان عمل کنند.
اساس دولت تک ملیتی کلاسیک آنگونه که در قرن نوزدهم در اروپا نشو و نما یافت، زبان و فرهنگ بود. آنچه به مناطقی مانند آلمان و ایتالیا و نروژ و لهستان خودآگاهی داد، بعضاً ایجاد زبانها و ادبیات ملی به صورت جدید بود. اما عضویت مذهبی نیز می توانست نشانه بیشتری از هویت باشد، چنانکه مثلاً مذهب کاتولیک در لهستان به تعیین هویت لهستانی کمک می کرد، هر چند این امر بلافاصله برای گروههای اقلیت مشکلاتی به وجود می آورد. همچنین امکان داشت، همچون در ایتالیا، مذهب با ناسیونالیسم تعارض پیدا کند، زیرا وحدت ایتالیا بناچار امیرنشینهای تحت حکومت پاپ را نابود می کرد. از این گذشته، ایده ئولوژی ناسیونالیستها در قرن نوزدهم در بسیاری از مناطق لیبرالیسم بود، و سنت پیشگان محافظه کار دستگاه پاپ در برابر آن ایستادگی نشان می دادند. در ایتالیا، تا پیش از سرکار آمدن دموکراتهای مسیحی پس از جنگ جهانی دوم، کلیسای کاتولیک قادر یا حاضر به ایفای نقشی کاملاً مؤثر در صحنه سیاسی کشور نبود. (مرام دموکراتهای مسیحی مخلوطی از مذهب کاتولیک با ایده ئولوژی دموکراسی لیبرال بود).
در برخی از موارد، نشانه ی هویت ملی ممکن است مذهب یا ایده ئولوژی باشد. فی المثل، رهبری ناسیونالیسم در ایرلند در قرن نوزدهم به دست پروتستانها بود، ولی فصل ممیز آن همواره مذهب کاتولیک بوده است، و امروز در ایرلند شمالی آنچه میان دو گروه قوی عمده شقاق به وجود می آورد اختلاف مذهب است. حتی پیش از شکسته شدن دیوار برلین، وقتی مارکسیسم- لنینیسم رها شد، جمهوری دموکراتیک آلمان نیز علت وجودی خود را از دست داد، گرچه البته توده مردم نیز از آن سرخورده و ناامید شده بودند.
در جاهایی که اختلاف مذهب اهمیت شایان ملاحظه پیدا می کرد، ناسیونالیسم زبانی ممکن بود ملت را یکپارچه نگاه دارد، و همچون در آلمان در قرن نوزدهم، ملت خود محور نهایی وفاداری شود. در ایالات متحد امریکا وضع تفاوت می کرد. آنچه حد و رسم ملت را تعیین می کرد قانون اساسی بود. به رغم خصلت مذهبی یکدست- یعنی عمدتاً پروتستان- تاریخ آن کشور تا قرن نوزدهم که مهاجران کاتولیک و یهودی به تعداد وسیع پایشان به آنجا باز شد، جدایی دین از دولت در امریکا به نحو کامل تحقق یافت.
ژاپن کشوری عمدتاً بودایی بود، ولی در قانون اساسی سال 1889 میجی(1) مملکت آرایش دیگری یافت، و ارزشها و اعتقادها و آرمانهای ملی در مناسک و آداب شینتو(2) خلاصه شد. (قانون اساسی آزادی مذهب را تثبیت می کرد هر چند اعلام می داشت که شینتو دین نیست. جنبه ی اصولی و اعتقادی شینتو هرگز چندان محکم نبود و حذف شد، ولی اسطوره ی خانواده امپراتور و نسب ایزدی آن همچنان مورد تأکید قرار داشت). شینتو جزء جدایی ناپذیرKokutai ، یا گوهر ملی، تلقی می شد.
از هم پاشی امپراتوری هاپسبورگ و امپراتوری عثمانی پس از جنگ جهانی اول به نضج گیری بیشتر ملیت انجامید و چند ملت جدید در اروپا پدید آورد که در قالب زبان شکل گرفته بودند. مهمترین واقعه درازمدت، آغاز فعلیت یافتن دولتی یهودی بود. جنبش صهیونیسم به لحاظ ارزشها و معتقدات و آمال نهضتی غیردینی و سوسیالیستی بود، اما از گنجانیدن مسأله ی دین در تعریف یهودیت گریزی نبود. مسأله این بود که مگر یهودیان به علت متابعت از دین یهود، قومی جداگانه نشده اند؟
اروپای نوین جهت گیری ملی داشت، و موقعیت اقلیتها در هیچ کجای آن خوب نبود. ناسیونالیسم افراطی یکی از عوامل عمده رشد یهودستیزی بود. معرفت شناسی دینی پیش از عصر جدید نیز به سهم خود در این میان مؤثر بود. فرض در تفکر ضد یهودی لوتریها و کاتولیکها این بود که پیام و حیاتی آشکار و ساده است و، بنابراین، یهودیان چون از تعبیر مسیحی کتاب عهد عتیق غفلت می ورزند، پس عمداً از حقیقت سر می پیچند.
گسترش مستعمرات به رشد و بالندگی هویت ناسیونالیستی در میان اقوام تابع یاری داد و از نظر دینی شکلهای مختلف به خود گرفت. ناسیونالیسم پان عرب به سکولاریسم گرایش داشت. در هندوستان، گونه ای ایده ئولوژی هندو پدید آمد که ادیان مختلف را راههای مختلف به سوی حقیقت واحد می شمرد و از تساهل و مدارا با آنها طرفداری می کرد. محتوای این حس جدید که هند وطن مردمی واحد ولی در عین حال متنوع و مختلف است، از آن ایده ئولوژی به دست آمد. به قانون اساسی هندوستان پس از استقلال، خواسته و دانسته صورت پلورالیستی [یا کثرت گرایانه] داده شد، هر چند اعطای برخی امتیازها به مسلمانان و اقلیتهای دیگر رفته رفته در میان ناسیونالیستهای هندو واکنش برانگیخت. بعلاوه، بخش بزرگی از مسلمانان هند از جمهوری هندوستان جدا شدند و پاکستان را به وجود آوردند. پاکستان نیز مانند سایر کشورهای عمدتاً مسلمان، دست به اجرای بخشی از قانون اسلامی (یا شریعت) زده و، درنتیجه، بعضی مشکلات برای گروههای اقلیت ایجاد کرده است. با اینهمه، معلوم شد دین به آن حد نیرومند نیست که پاکستان شرقی و غربی را به یکدیگر پیوند دهد. ایالت بنگالی زبان شرقی در 1971 به بنگلادش مبدل شد.
اما اسلام وقتی با احساسات ناسیونالیستی توأم شود، چنانکه برجسته تر از هر جا در مورد انقلاب اسلامی آیت الله خمینی در 1979 در ایران دیده شد، می تواند از تحرک و پویایی فراوان بهره ببرد. سکولاریسم پان عربی نیروی معتنابهی است، ولی کوششهای متعدد برای متحد ساختن کشورها بر این مبنا تاکنون شکست خورده است. برعکس، نهضت احیای اسلام در کشورهای مختلف عرب، از مصر تا الجزایر، رو به رشد دارد. نوعی ایده ئولوژی نرم وحدت دینی در کشور عمدتاً مسلمان اندونزی که به علت هیأت کلی جغرافیایی و فرهنگی مستعد تفرقه و چنددستگی است، یکی از مهمترین ابزارهای حکومتی از کار درآمده است.
بسیاری از کشورها سابقاً بودایی، تحت حکومتهای مارکسیستی قرار گرفته اند. ایده ئولوژی مارکسیستی به طور تهاجمی ضد دین است و، از این رو، پیروان ادیان سنتی در چنین شرایطی دچار رنجهای فراوان شده اند، بویژه در سرزمینی مانند تبت که آگاهی ملی سخت دارای ماهیت دینی و زبانی- فرهنگی است. در ویتنام و لائوس و کامبوج و چین و جمهوری خلق کره (کره ی شمالی) اعمال سنتی دینی تا اواسط دهه 1980 عمدتاً منع و منکوب می شد. در سری لانکا، هنوز دیری از استقلال آن در 1948 نگذشته، قسمی ناسیونالیسم شدید بودایی سینهالی پدید آمد. در 1956، سالومون بندرانبکه(3) تحت شعار «فقط سینهالی» به مبارزه پرداخت. در زیر این احساسات تند طرفداری از زبان، قصد احیا و بازگردانیدن شکوه و جلال دولت بودایی قرون وسطا نهفته بود. این امر به بدتر شدن مناسبات با تامیلها و قیام جوانان تندرو سینهالی (جبهه ی آزادی بخش خلق) در 1971 و سرانجام جنگ داخلی در 1985 انجامید. در ایده ئولوژی بودایی سینهالی، هیچ نظریه مناسبی در خصوص جایگاه آیین هندو (که تامیلها به آن عمل می کردند) یا ادیان اقلیتهای دیگر (اسلام و مسیحیت) در سری لانکای بودایی کیش وجود نداشت.
در مناطق جنوب صحرا در افریقا، به علت مرزبندیهایی که در دوران استعمار شد و از لحاظ قومی بی منطق بود، امروز رابطه دین و ملت باز هم پیچیده تر است. چون بسیاری از خواص سیاسی در مدارس مرسلین مسیحی درس خوانده اند، فرض بر حاکمیت اخلاق و اعتقادهای مسیحی است. ولی در بعضی نواحی، مانند نیجریه، دولتهای جدیدالتأسیس ناگزیرند تعادلی میان اسلام و مسیحیت و آیینهای بومی افریقایی به وجود آورند. یکی از تحولات جالب نظر در افریقای جنوبی روی داده است. پس از تأسیس اتحادیه ی افریقای جنوبی در 1910، بوئرها به علت احساس سرشکستگی، به طور منظم آغاز به فعالیت برای تسخیر قدرت کردند و، بعد از دست یافتن به آن در 1948، دست به کار تحمیل برنامه آپارتهید شدند. پای بست تصور آنان از نظم سیاسی، زبان و ادبیاتی بود که به وجود آورده بودند (افریکانس) و اخلاق و اعتقادات کلیسای اصلاح شده ی هلند.
برخی از آثار دین در ناسیونالیسم، از 1989 به این طرف، در دولتهای جانشین اتحاد شوروی مشاهده می شود. در مبارزات ملی ارمنیها و گرجیها با گروههای مسلمان همجوار، مسیحیت به تحکیم فرهنگ کمک می کند. کلیسای احیای شده ی ارتدکس، پس از خمودی که در اوج دوره ی مارکسیستی بدان دچار شد، اکنون عمق بیشتری به هویت روسی می بخشد.
گذشته از سهم عامل دینی در هویت ملی، سنتهای دینی کوچک و بزرگ و گروههای قومی نیز هستند که روز به روز خصلت فراملی بیشتری پیدا می کنند. این امر غالباً اهمیت سیاسی بسیار دارد، زیرا مهاجران دارای منشأ قومی یا اعتقادات دینی مشترک ممکن است از نفوذ سیاسی یا اقتصادی خود در خارج برای کمک به نهضتهای مورد علاقه در میهن اصلی استفاده کنند. مثلاً در دهه 1980، سیخها در بریتانیا و کانادا و امریکا سخت به پشتیبانی از نهضت هوا خواه تأسیس دولت مستقل سیخ در پنجاب برخاستند. تامیلهای مقیم خارج نیز در مبارزه برای کسب خودمختاری در سری لانکا سهیم بوده اند. اینگونه جوامع مهاجر می توانند تأثیر و نفوذ مضاعف داشته باشند: نخست احتمالاً از همکیشانشان در وطن ثروتمندترند؛ و دوم چون هویتشان در خارج خالی از ابهام نیست، احتمال دارد کسانی در میانشان پیدا شوند که به منظور رفع آن ابهام، با غیرت و تعصب بیشتری به سنتها پای بند باشند این امر، یعنی احساس مفرط تجدید پای بندی به دین، یکی از عوامل مهاجرت یهودیان امریکایی به اسرائیل بوده است، و در جازمتر ساختن بعضی از گروهها، مانند گوش امونیم(4)، که ناسیونالیسم را با اعتقادات دینی درآمیخته اند، مؤثر است.
رابرت بلا(5) و دیگران، در بحث از مذهب مدنی، به این نکته توجه داده اند که ملت چگونه ممکن است به صورت کانون و وسیله ای مشابه ادیان سنتی برای ابراز اعتقادات مکتبی درآید. میهن پرستی نیز دارای همان ابعاد دیانت است، یعنی بعد اسطوره ای یا روائی، بعد اخلاقی، بعد تجربتی(6)، بعد آیینی، بعد سازمانی، و بعد فیزیکی. تاریخی که در کتابهای درسی دبیرستانی تدریس می شود، شامل چکیده ی بخش بزرگی از اسطوره ی ملی است، و از قهرمانان و قدیسان ملت (سرداران و رؤسای جمهوری و شاعران و هنرمندان موفق) نام می برد. اخلاق و معتقدات ملی از راه تعلیمات مدنی ارائه می شود و همچنین به وسیله القای ارزشهایی، مانند حاضر به جنگ بودن و توان تشکیل خانواده و راستی و درستی، که هر شهروند خوب باید آراسته به آنها باشد. بُعد تجربتی از طریق احساسات عظمت و عُلوّی که در تجلیل از ملت پدید می آید، بروز می کند. نمودگار بُعد آیینی، پرچم و سرود ملی و مراسم دولتی و نمایش روزهای رسمی در تلویزیون و بازدید از بناهای تاریخی ملی و مانند آنهاست. بُعد سازمانی با بُعد آیینی در هم تنیده می شوند (نظامیان و رئیس جمهوری و معلم مدرسه و دیگران همه عناصر برجسته الگوی اجتماعی ملت به شمار می روند). بعد فیزیکی در بناهای تاریخی و خود سرزمین و آثار هنری و معماری ملت و ساز و برگ جنگی به ظهور می رسد. در مقام مقایسه، تنها کمبودی که ملاحظه می شود بعد بسیار توسعه یافته اعتقادی و مکتبی است، و به همین جهت دولت تک ملیتی به منظور توجیه فداکاریهایی که از افراد می طلبد (و شاهد آن، عبارات سرشار از تحسین فداکاری در بناهای یادبود جنگی و سخنوریهای سیاسی است) معمولاً دست به دامن تعالیم مذهبی یا ایده ئولوژیهای عام و همه گیر (مانند مارکسیسم) و گاهی هر دو اینها می شود. به این سبب بود که بریتانیا در جنگ جهانی دوم به خود جلوه می داد که با شرک و توتالیتاریسم در راه دفاع از ارزشهای مسیحی و دموکراتیک می جنگد، یا اتحاد شوروی به ارزشهای مارکسیستی و (به طور خفیف تر) کلیسای ارتدکس متوسل می شد.
علت مطالبه ی توجیه مذهبی یا ایده ئولوژیک برای دولت تک ملیتی، هم نیاز به فداکاریهای بزرگ است و هم ضعف ناسیونالیسم محض به عنوان ایده ئولوژی. اما از آنجا که تعالیم و مکتبهایی که به منظور پر کردن خلأ اعتقادی و مکتبی ناسیونالیسم دست توسل به سوی آنها دراز می شود کیفیت عام و همه گیر دارند، به آسانی ممکن است تناقضی بین آنها و ارزشهای خاص میهنی پدید بیاید. به همین سبب بود خشم مارگارت تاچر وقتی دید در کلیسای سنت پل[در لندن] در مراسم دعا برای کشتگان جنگ مالویناس یا فاکلندز [بین بریتانیا و آرژانتین] به زبان اسپانیایی نیز به درگاه پروردگار نیایش می شود. و باز به همین سبب بود مبارزات اقلیتی از مسیحیان با رژیم حاکم بر آلمان در جنگ جهانی دوم. خواص حکومتگر همچنین ممکن است درصدد تحمیل جهان بینی غیرمردم پسندی برآیند که با ارزشهای اکثریت جمعیت کشور مغایرت داشته باشد (فی المثل در لهستان تا 1986، یا در ایران در زمان شاه با ایده ئولوژی مدرن سازی و تجلیل شبه فاشیستی از عظمت ایران باستان، یا در افریقای جنوبی با مخلوطی از کالوینیسم و نژاد پرستی در ایده ئولوژی آپارتهید). ولی حساسترین تنش ناشی از تناقض ذاتی جهان بینیهای عام با خصوصیات ناسیونالیسم است. فی المثل، جهان بینی دموکراتیکی که در قانون اساسی امریکا سرشته شده و آکنده از نور کمرنگ ارزشهای دینی است با سیاست خارجی آن کشور تعارض پیدا می کند که به علت ترس از شقوق فرضی دیگر، پشتیبان رژیمهای قدرتمداری می شود مانند رژیم ژنرال پینوشه در شیلی و رژیم صدام حسین در عراق در جنگ دهه 1980 ایران و عراق. جیمی کارتر در آغاز ریاست جمهوری کوشید سیاست خارجی خود را با حمایت از حقوق بشر در یک خط قرار دهد تا بدین وسیله بین ارزشهای مسیحی و ارزشهای دموکراتیکی که بدانها قائل بود آشتی ایجاد کند. اینکه دولتهای تک ملیتی ارزشهای عام و همه گیر اختیار می کنند به تبیین این واقعیت باطل نما یاری می دهد که چگونه ملتهای همکیش (مانند آلمان و فرانسه در جنگ جهانی دوم) با هم می جنگند. نازیها این تناقض را از راه اتخاذ ایده ئولوژی نژادی خویش مرتفع ساختند که اساس نوعی ناسیونالیسم گسترده تر بود، و بدین وسیله حمایت گروههای قومی موردنظر را حتی بیرون از مرزهای ملت آلمان جلب کردند. گرچه مایه فکری آن ایده ئولوژی اندک بود، ولی این کمبود با تبحر نازیها در اجرای مناسک و تشریفات تا حدی جبران می شد.
عام نگری ادیان، بسیاری اوقات ارزشهای مذهبی را در انتقاد از رژیمها و در نهضتهای انقلابی به صورت نقطه کانونی درمی آورد. در امریکای لاتین، الاهیات رهایی بخش کاتولیک نقشی انقلابی و بازسازنده ایفا می کنند؛ و در ایران، مذهب شیعه به صورت مدرن شده آن، پایگاه سیاسی انقلاب 1979 [ 1357] شد. رواج جنبشهای احیای دینی- از اخوان المسلمین در سوریه و مصر تا کلیساهای مستقل جدید در افریقای سیاه، و از محافظه کاری مسیحی جدید در امریکا تا حزب بهاراتیا جاناتا در هندوستان- از جهت سیاسی بسیار پرمعناست و خود از سکولاریسم لازم می آید. اینگونه جنبشها گاهی مبین اعتراض به تغییرات مذهبی ناشی از اتخاذ ارزشهای لیبرالی است (همچون در پروتستانتیسم لیبرال، یا در کاتولیسیسم پس از تصمیمات شورای دوم واتیکان [65- 1962]، یا مدرنیسم اسلامی، و جز اینها)؛ گاهی، همچون در حوزه مستعمرات، نهضت احیای دین بیانگر اعتراض به آرایه های عارضی غربی روشهای جدید است؛ و گاهی (همچون در هند) واکنش در برابر پلورالیسمی که گمان می رود به اقلیتها امتیازاتی می دهد که اکثریت از آن محروم است. هدف جنبشهای احیای دین همچنین بسیاری اوقات تجدید مجد و عظمت دینی یا قومی است که، بنا به تصور، در گذشته وجود داشته است، مثلاً در تمدن اسلامی پیش از آغاز عصر استعمار، یا در سری لانکا در قرون وسطا، یا در هند باستان، و غیر آن. این امر ممکن است میان ناسیونالیسم به مفهوم محدودتر و احیای معنویت به معنای عام تر تنش برانگیزد که بارزترین شواهد آن انواع گوناگون ناسیونالیسم عرب (مثلاً در مصر و عراق و الجزایر) و ارزشهای پان اسلامی است.
مناسبات سنتی بین دین و نظام سیاسی بندرت تا روزگار معاصر دوام آورده است؛ ولی بعضی از جنبه های ترتیبات قدیم، منتها به صورتهای امروزی تر، هنوز باقی است، مثلاً در نظام سلطنتی انگلستان (که ملکه در آن، برطبق قانون اساسی هم رئیس دولت و هم رئیس مذهب [رسمی] کشور است). در تایلند، چیزی مشابه همزیستی گذشته بین سلطنت وsangha (یا سلسله ی) بودایی هنوز به جای خود هست. در ژاپن تا پیش از جنگ [جهانی دوم]، هنوز آثاری از ترتیبات قدیم در نقش امپراتور دیده می شد. اما رویهمرفته، تصورات گذشته از رابطه قدرت سیاسی با قدرت دینی از میان رفته است. قدرت سیاسی به راههای مختلف به قداست دینی آراسته می شد، هر چند نهادهای دینی عموماً تا حدی مستقل بودند. در اروپای غربی، دستگاه پاپ از جهتی نمودگار این استقلال بود. کلیسای کاتولیک، سلطانی روحانی داشت و منزلت فراملی خود را از آن طریق حفظ می کرد. نظام فئودالی نیز امکان می داد که صاحب منصبان کلیسا، از قبیل رؤسای صومعه ها یا دیربانان در کشورهای نیرومند سلطنتی، نقشی مانند خاوندان اختیار کنند. ترتیب عادی بودایی مستلزم گونه ای همزیستی میان شاه وsangha بود. شاه مسؤولیت رفاه اقتصادی سلسله و پاکسازی آن نظام را به وسیله تصفیه ادواری راهبها و راهبه هایی بر عهده داشت که مطابق قواعد مقرر زندگی نمی کردند. از سوی دیگر، sangha نیز به نوبه خویش مشروعیت پادشاه را تضمین می کرد. در عصر جدید، چون سلطنت از بسیاری کشورهای بودایی رخت بربسته است، دولت مسؤول نظارت برsangha است، ولی غالباً درست از عهده برنمی آید زیرا اساس قدرت سیاسی تغییر کرده است. نظام بودایی با کیش هندو تطبیق داده شد که در آن، شاه موجودی ایزدی و میانجی آسمان و زمین دانسته می شد. نقش نمادین او را کاهنان برهمن، مثلاً از طریق مناسک تاج گذاری، اداره می کردند. ارزشهای عمیقاً جا افتاده منبعث از قانون مقدس که کاست کاهنان آن را تعبیر و تفسیر می کرد محدودیتهایی برای اقتدار مطلق شاه به وجود می آورد. گاهی نظام سیاسی و نظام روحانی در هم جوش می خوردند که نمونه ی آن نقش سنتی دالایی لاما در تبت بود. نقش امپراتور چین عمدتاً در چارچوب ارزشهای کنفوسیوسی به تصور درمی آمد، و آن چارچوب همچنین به منزله گونه ای ایده ئولوژی برای نظام سراسری کارکنان دولت امپراتوری عمل می کرد. نظام کنفوسیوسی امتحانات براساس آموزش در متون ادبی کلاسیک و مقدس پی ریزی شده بود و تا 1905 که ملغی شد، دو هزار سال دوام داشت. سلطنت اسلامی را ضرورت پیروی از شریعت محدود می کرد. در امپراتوری عثمانی، نظامی بعضاً پلورالیستی معروف به «ملت» به وجود آمد که به رهبر دینی مسیحیان یا یهودیان اجازه می داد بر اقلیت مربوط به خویش نظارت داشته باشند، و اعضای آن اقلیتها نیز می توانستند از رسوم و قوانین خودشان پیروی کنند. برعکس، در اروپا از قرن هفدهم به بعد، نظام سیاسی معمول تابع این اصل شد که cuis regio eius religio- یعنی هر امیرنشین یا کشوری مذهب رسمی خود را دارد و از شهروندان انتظار می رود پیرو آن باشند (البته کسی مانع ایشان نمی شد که برای عمل کردن به مذهب خودشان، به کشوری دیگر مهاجرت کنند). بقایای اینگونه نظامهای گذشته هنوز وجود دارد ولی دستخوش جرح و تعدیل عمیق شده است. مذهب رسمی از جمله در انگلستان هنوز با سلطنت پیوند دارد و هست، ولی عملاً در آن کشور پلورالیسم حاکم است؛ نقش دالایی لاما از هنگامی که او دور از وطن به سر می برد قویاً جنبه روحانی پیدا کرده است؛ وظایف امپراتور ژاپن در مقام امپراتوری بسیار کاهش یافته است؛ و مهاراجه های هند عملاً اشخاص خصوصی شده اند.
در دوران معاصر، نفوذ سازمانهای دینی و مذهبی در سیاست از چند چیز سرچشمه می گیرد: یکی اهمیت آنها در کنش و واکنش بین نیروهای نهادی، دوم تأثیر ارزشهای دینی یا مذهبی در رأی دهندگان، سوم انگیزه ها و سیاستهای افراد در رهبری سیاسی. از مصادیق اولی، تأثیر گروههای مذهبی فشار در مسائلی مانند سقط جنین و طلاق در ایرلند و امریکا، و نفوذ گروه فشار طرفدار اسرائیل در ایالات متحد، و فشار احیاگران هندو بر دولت هند قابل ذکر است. در مورد دومی، از رابطه تاریخی غیرکنفورمیستها با ظهور حزب کارگر در بریتانیا، و گرایش کاتولیکهای متدین در ایتالیا به رأی دادن به حزب دموکرات مسیحی، و حمایت بودائیان از حزب آزادی سری لانکا از 1956 به بعد می توان نام برد. سرانجام از جمله شخصیتهای پرنفوذی که به نیروی ایمان دینی یا مذهبی به فعالیت برانگیخته شدند از این کسان می توان یاد کرد: مهاتما گاندی در هندوستان، مارتین لوترکینگ در نهضت حقوق مدنی در امریکا، آیت الله خمینی در انقلاب ایران، آلچیده دِ گاسپری(7) در باز گرداندن دموکراسی به ایتالیا پس از جنگ جهانی دوم، بندرانیکه یکی از نوکیشان بودایی در احیای ناسیونالیسم بودایی سینهالی، داگ هامرشولد(8) مردی عارف و دبیرکل سازمان ملل متحد، دزموند توتو(9) سراسقف کیپ تاون و یکی از رهبران مبارزه با آپارتهید، جیمی کارتر، ولخ والنسا. از سوی دیگر، چنانکه از زندگی کسانی مانند کمال آتاترک و مائوتسه تونگ و استالین می توان دید، ارزشهای ضددینی نیز تأثیر و اهمیت بسزا دارند.
وسائل ارتباطی امروزی، چهره های برجسته مذهبی را به سطح جهانی بالا برده اند و در عرصه ای گسترده تر از چنان نفوذی در سیاست بهره مند کرده اند که حتی پنجاه سال پیش مصداق نداشت. از باب نمونه، سفرهای پاپ جان پل دوم نقشی در سیاست فراسوی آنچه لازمه ی زعامت کلیسای کاتولیک است به وی داده است. همین حکم در مورد دالایی لاما و سراسقف توتو نیز صادق است.
جهانی شدن نهادها در ادیان سنتی هم تأثیر گذارده است. روند به سوی شکل گیری بلوکهای روحانی از طریق سازمانهایی مانند شورای جهانی کلیساها و جمعیت جهانی بوداییها و سازمان کنفرانس اسلامی است. ملازم با این، حرکتی در جهت مجانست بیشتر ایمان و عمل در ادیان و مذاهب مختلف دیده می شود. این حرکتها قدرت سنتها را برای تأثیرگذاری در رویدادها افزایش می دهد. چنین قدرتی ممکن است بازتاب تحولات جمعیت شناسی باشد، مانند جابجایی مسیحیت به طرف جنوب همراه با زوال نسبی در شمال و گسترش در افریقا و احیای آن در امریکای لاتین، با این واقعیت که اکثریت بزرگ مسلمانان در جنوب و جنوب شرقی آسیا زندگی می کنند (و اندونزی و پاکستان و بنگلادش و هند بزرگترین کشورهای مسلمان به شمار می روند).
تا اوایل دهه 1980، در دانشمندان علوم سیاسی تمایلی وجود داشت که نیروی دین را در سیاست نادیده یا دست کم بگیرند. این امر بعضاً منشأ ایده ئولوژیک داشت- و مثلاً از تصورات مارکسیستی سرچشمه می گرفت- و بعضاً ناشی از گرایش عمومی تری در درون خود آن رشته به سکولاریسم بود. از سوی دیگر، علمای دین نیز به علت حس آرمانخواهی، از بُعد سیاسی دین غفلت می کردند. اکنون می توان با واقعی بینی بیشتر طیفی از الگوهای تعاملی بین این جنبه ی حساس و سرنوشت ساز هستی آدمی مشاهده کرد.

پی نوشت ها :

* Ninian Smart, «Religion and Politics,» in Joel Krieger, ed., The Oxford Companion to Politics of the World (New York: Oxford University Press, 1993) pp. 778-782.
[نینیان اسمارت استاد کرسی تطبیقی ادیان و رئیس گروه مطالعات دینی در دانشگاه کالیفرنیا (سانتاباربارا) است.(مترجم)]
1- Meiji. غرض دوره ی امپراتوری موتسوهیتو در تاریخ ژاپن است که در آن اصلاحات اساسی سیاسی و اجتماعی و اقتصادی در آن کشور صورت گرفت. (مترجم)
2- Shinto.
3- Solomon W. R. D. Bandaranaike.
4- Gush Emunim.
5- Robert N. Bellah.
6- experiential.
7- Alcide De Gasperi.
8- Dag Hammerskjold.
9- Desmond Tutu.

منبع :فولادوند، عزت الله، (1377) خرد در سیاست، تهران: طرح نو

 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط