نویسنده: مسعود رضانژاد فهادان
منبع:راسخون
منبع:راسخون
بررسی جامع انواع کاربرد لغت «نفْس» در قرآن و روایات همراه با شرح حدیث: "أَحْببْ لِلنّاسِ ما تُحِبُّ لِنَفْسِکَ "
از آنجایی که در آیه مباهله از نفس پیامبر صحبت به میان آمده در ضمن بررسی لغت نفس با نگاه لغوی به بررسی داستان مباهله خواهیم پرداخت تا ببینیم آیا اینکه حضرت علی علیهالسلام در آیه مباهله نفْس پیامبر معرفی شده است میتواند فضیلتی را برای ایشان اثبات کند یا خیر؟!
در داستان مباهله4، خداوند به حضرت رسول صلی الله علیه و آله امر فرمود حالا که علماء مسیحی معجزات و استدلالات منطقی و واضح تو را نمیپذیرند باید با آنها در یک مکان جمع شده و هر دو گروه، دروغگو را لعن و نفرین نمایند به این صورت که از من (خدا) بخواهید تا هر یک از شما را که باطل هستید و دروغ میگویید نابود سازم. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله برای مباهله با مسیحیان در روز خاصی توافق نموده تا جمع شوند و در حق یکدیگر لعن و نفرین نمایند.
لذا خداوند به حضرت فرمود: "به آنها بگو: زنانشان را بیاورند ما هم زنانمان را میآوریم بگو بچههایشان را بیاورند ما هم بچههایمان را میآوریم و نفسشان را بیاورند ما هم نفسمان را میآوریم."
از آنجا که در آن روز یعنی در روز مباهله حضرت تنها به همراه دخترشان و حضرت علی علیهما السلام و امام حسن و امام حسین علیهما السلام حاضر شده بودند حضرت زهراء سلامالله علیها مصداق زنان و حَسَنَیْن علیهما السلام مصداق بچهها بنابراین حضرت علی علیهالسلام در این آیه مصداق انفسنا یعنی نفس پیغمبر صلوات الله علیه و آله معرفی شده است. این آیه فضیلت بزرگی را برای حضرت علی علیهالسلام بیان میدارد.
فَمَنْ حَاجَّکَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکاذِبین. (61 آلعمران)
اما ممکن است کسی اشکال کند و بگوید: اگر توضیح کتاب العین و مقاییساللغه را بپذیریم نتیجه این خواهد شد که هر انسانی در نفْس بودن با دیگر انسانها مشترک است لذا هر یک از ما هم در نفْس بودن با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مشترکیم. با این توضیح، آیه 61 سوره آل عمران، فضیلتی را برای امیرالمؤمنین علی علیهالسلام بیان نمیدارد!
در پاسخ خواهیم گفت: واژه نفس به دو شکل در قرآن به کار رفته است:
1. گاهی به اسم یا ضمیری اضافه شده یا اینکه به صورت جمع به کار رفته است. مثل "نَفْسِ یَعْقوبِ" که نفس به یعقوب اضافه شده و "نَفْسِی" که به یاء متکلم وحده اضافه گردیده و "أنْفُس" که به صورت جمع به کار رفته است.
2. و گاهی کلمه نَفْسْ به صورت مفرد به اسم یا ضمیر بعد از خود اضافه نشده است.
هر گاه کلمه نفس به صورت مفرد و مجزا و سوای از کلمه بعدی به کار رفته باشد به معنای ذات و مطلق طبیعت انسان است و از آنجا که در ذات، هیچ گونه تشخصی وجود ندارد میان عابد و کافر تمایزی وجود نخواهد داشت. مطابق آنچه ذکر شد در آیه 53 سورهی یوسف از قول حضرت یوسف علیهالسلام آمده است: وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوء؛ من نفس خودم را تبرئه نمیکنم زیرا «نفس» بسیار به بدیها امر کننده است. در این آیه از قول حضرت یوسف علیهالسلام به عنوان یکی از انبیاء علیهمالسلام بیان شده که نفس (=هر انسانی) حتی اگر پیغمبر باشد دائماً در معرض زشتیها قرار میگیرد. اتفاقاً با این بیان است که میتوان برای انبیاء و ائمه علیهمالسلام فضیلت قائل شد زیرا برخی گمان کردهاند آنها اصلاً در معرض گناه و معصیت قرار نمیگیرند در حالی که قرآن از قول حضرت یوسف علیهالسلام چیز دیگری را بیان میدارد و میفرماید: حتی اگر پیغمبر هم باشی در معرض بدی و زشتی قرار خواهی گرفت اما آن بزرگواران با علم شهودی خود و با اراده قوی و با لطف و رحمت الهی از زشتیها مصون ماندهاند.
اما راجع به اشکالی که در در آیه 61 سوره آلعمران بیان شده بود عرض میکنیم: اولاً أنْفُس در این آیه به صورت جمع مکسر بیان شده و ثانیاً به ضمیر متصل «نا» اضافه گردیده است لذا آنچه از تشخص در ضمیر «نا» وجود دارد به کلمه نفس سرایت میکند. و چون مرجع ضمیر «نا» در این آیه، شخص نبی مکرم اسلام حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله میباشد این تمام این تشخّص به حضرت علی علیهالسلام نیز سرایت کرده که این فضیلت بسیار بزرگی برای شیعیان و مُحبین حضرت علی علیهالسلام خواهد بود.
جالب اینکه در تمام قرآن، دویست و نود و هشت بار کلمه نفس و مشتقات آن استعمال شده که حداقل سیزده بار آن در سوره یوسف علیهالسلام میباشد. در این میان شصت و دو بار کلمهی نفس به صورت منفصل و بدون آنکه به ضمیر یا اسم بعد از خود اضافه شود به کار رفته است لذا در این موارد، «نفس» به معنای ذات و طبیعت انسان بدون هر گونه تشخّص است. اما در بقیه موارد چون جمع بسته شده یا اینکه به ضمیر متصل یا اسم بعد از خود اضافه شده در معنای آن نوعی تشخص سرایت کرده است.
توضیح آنکه از آنجا که خواستگاه همهی انسانها از یک نفس واحد بوده است آن انسان واحد به منزلهی ریشهی درخت بشریّت است که انسانهای دیگر در طول تاریخ، همگی شاخ و برگ همان درختند. پس خیرخواهی برای احدی از انسانها، طلب خیر برای مجموعهی به هم تنیدهای است که خیر و شر هر انسانی جدای از منفعت و ضرر دیگر انسانها نبوده و نخواهد بود.
طبرسی در تفسیر خود در ذیل همین آیه (آیهی 98 سوره انعام) به همین مطلب اشاره کرده و میگوید: لِأنَّ الناسَ إذا رَجَعُوٱ إلی أصلٍ واحدٍ کانوُا أقرب إلی التوادِ و التعاطفِ و التآلف5؛ زیرا درک این نکته که نسل و ریشه همه انسانها به یک پدر باز میگردد زمینه همکاری و دوستی و الفت را در آنها فعالتر مینماید.
ابراهیم عاملی نیز در تفسیر خود در ذیل آیه 98 انعام به وضوح به این مطلب اشاره کرده و میفرماید: "مفسّرین نوشتهاند: این جمله (یعنی خلقت همه انسانها از نفس واحد) برای تحریک عواطف بشر است که چون متوجّه شوند همه از یک اصل و ریشه هستند، حسّ محبّت و الفت آنها تحریک میشود و همه با هم دوست میشوند و از نفاق و عداوت احتراز میکنند، ما هم در گفتگوهای مردم میشنویم وقتی میخواهند حسّ بشر دوستی کسی را تحریک کنند، میگویند: مگر این بشر نیست- یا- آخر این هم مثل تو بشر است.6"
درک این مطلب با نگاه مادی ممکن نخواهد بود اما خداوند در آیه 28 سورهی لقمان میفرماید: ما خَلْقُکُمْ وَ لا بَعْثُکُمْ إِلاَّ کَنَفْسٍ واحِدَةٍ؛ خلق و بعث شما نیست مگر مانند خلق و بعث یک نفر؛ گویا خداوند متعال با این بیان درصدد بیان این مطلب است که منفعت و ضرر شما چه در این دنیا (با تعبیر خَلْقُکُمْ) و چه در سرای آخرت (با تعبیر بَعْثُکُمْ) سوای از یکدیگر نیست و لذا اگر کسی بخواهد ضرری را به طور کامل از خود دفع کند لازمهاش این است که آن ضرر را از کل جامعه دور کرده باشد همچنین اگر در صدد جلب صد در صدی منفعتی برای خود است این منفعت زمانی برای او ایجاد خواهد شد که آن خیر را برای کل جامعه در نظر گرفته باشد. کسی که میخواهد فلان بیماری مُسری را به طور کل از خود دور کند باید تلاش کند کل منطقهی محل سکونت خود را بلکه کل جهان را از آن ویروس عاری نماید و گرنه ممکن است دوباره آن ویروس از طریق جامعه به او سرایت کند برای همین خداوند در آیه 213 سوره بقره فرموده است: کانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً؛ یعنی مردم همه از یک امتاند.
با این بیان اگر در دورترین نقطهی دنیا گلی بروید یا اینکه خیری صورت بگیرد ما نیز در منفعت آن شریکیم و بالعکس اگر در دورترین نقطهی عالم خلقت، شری پدیدار گردد ساحت هیچ موجودی از شر آن به طور کامل مصون نخواهد بود و قطعاً گردی از آن شر، بر دامان همهی موجودات عالم خواهد نشست.
ما حَصَل بحث آنکه خداوند در آیهی 32 سوره مائده میفرماید: مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمیعاً وَ مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النَّاسَ جَمیعاً؛ کسی که یک نفر را بیدلیل بکشد گویا تمام انسانها را کشته و کسی که یک نفر را از مرگ رهایی بخشد گویا تمام انسانیت را از گرداب مرگ نجات داده است.
حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله در این حدیث زیبا و موجز میفرمایند: از آنجا که نفس هر انسانی با نفس انسانهای دیگر مساوی بوده و دارای هیچ امتیازی نمیباشد ترجیح و اختصاص مطلوبی برای خود بدون در نظر گرفتن آن برای دیگران، ترجیح بلا مرجح بوده و این نه تنها به حکم شرع بلکه با اندک تأملی به حکم عقل نیز کار قبیحی است.
کسی که دوست دارد مورد احترام دیگران باشد ولی این امتیاز را به غیر از خود برای دیگران قائل نباشد قطعاً نفس خود را بر نفوس دیگر ترجیح و برتری داده است در حالی که همه انسانها در نفْسبودن مشترک و مساویاند. مثل معلّمی که بدون هیچ دلیلی از میان تمام دانشآموزان برای یک نفر امتیاز ویژهای قائل باشد مگر اینکه دلیلی داشته باشد.
حضرت در این حدیث میخواهند بفرمایند: جان تو با جان دیگران فرقی ندارد حتی ممکن بود این جانی که در تن توست در کالبد انسان دیگری قرار بگیرد و بالعکس لذا از نگاه یک انسان الهی هیچ دلیلی برای ترجیح خود بر دیگران وجود ندارد.
بنابراین با ضرس قاطع میتوان گفت: هیچ نسخهای برای اصلاح هنجارهای جامعه و تربیت نفس، شفابخشتر از این جمله نبوده و نخواهد بود که انسان در مواجههی با دیگران جای خود را با جای دیگران عوض کند و هر چه را برای خود میپسندد برای دیگران نیز بپسندد و آنچه را برای خود کریه و زشت میپندارد برای دیگران نیز کریه بدارد.
شاید برای کسانی که از فرهنگ انسانیت یا فرهنگ اسلام که همان فرهنگ انسانیت است دور ماندهاند افق این مطلب را خیلی بالا پندارند در حالی که از نگاه اسلام این حداقل حرکت در مدار انسانیّت بوده و مفاهیمی چون ایثار در افقی بسیار بالاتر از این قرار دارد.
1. مصلحتهای به هم تنیده!: از آنجا که خواستگاه همهی انسانها از یک نفس واحد بوده پس خیرخواهی برای احدی از انسانها، طلب خیر برای مجموعهی به هم تنیدهای است که خیر و شر هر انسانی جدای از منفعت و ضرر دیگر انسانها نبوده و نخواهد بود.
2. ترجیح بلا مرجح!: از آنجا که هیچ انسانی با انسانهای دیگر تفاوتی ندارد لذا ترجیح خود بر دیگران ترجیحی بیدلیل و ترجیح بلا مرجح خواهد بود.
1. قرآن کریم
2. ابن فارس، احمد بن فارس؛ (1404 ه.ق) معجم مقاییس اللغه، تحقیق: عبدالسلام محمد هارون، قم، انتشارات مکتب الاعلام الاسلامی، چاپ اول.
3. طبرسی، فضل بن حسن؛ (1372) مجمع البیان فی تفسیر القرآن، با مقدمه محمد جواد بلاغى، تهران، انتشارات ناصر خسرو، چاپ سوم.
4. عاملی ابراهیم؛ (1360) تفسیر عاملی، تحقیق: علی اکبر غفاری، تهران، انتشارات صدوق.
5. علامه مجلسی؛ (1384) حیاة القلوب، قم، انتشارات سرور، چاپ: ششم.
6. فراهیدی، خلیل بن احمد؛ (1409ه.ق) کتاب العین، قم، انتشارات هجرت، چاپ دوم.
7. پاینده، ابو القاسم؛ (1363) نهج الفصاحة، تهران، انتشارات دنیاى دانش، چاپ چهارم.
چکیدهی مقاله:
یکی از لغات پر کابرد در زبان عربی و حتی زبانهایی نزدیک به عربی مثل زبان فارسی واژهی نفس و مشتقات آن است از جمله در قرآن به عنوان اصلیترین کتاب مسلمانان دقیقاً دویست و نود و هشت بار واژه نفْس و مشتقات آن به کار رفته است. بنابراین درک صحیحی از این واژه و کاربردهای متفاوت آن در قرآن و دیگر منابع اصیل دینی که گاهی به اسم یا ضمیر بعد از خود اضافه شده؛ گاهی مفرد؛ گاهی جمع و حتی گاهی مفرد و به تنهایی استعمال شده همچنین تمیز و تشخیص هر یک از حالات ذکر شده و تأثیری که در معنای این لغت به جا میگذارد موضوعی بود که به همراه حدیثی از نبی مکرم اسلام حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله به آن پرداخته شد.کلید واژه:
بررسی لغت نفس، نفس، نفس اماره، نهجالفصاحة، نهجالدرایة، شرح حدیث.اصل مقاله:
حضرت رسول صلوات الله علیه و آله فرمودند: أَحْبِبْ لِلنّاسِ ما تُحِبُّ لِنَفْسِکَ 1؛ بپسند و دوست بدار برای مردم آنچه را برای خود دوست میداری و میپسندی .بحث لغوی حدیث:
إبنفارس در مقاییساللغه معنای اصلی و ریشهای لغت نفْس را به معنای خروج نسیم گرفته است2. در همین رابطه خلیل ابن احمد در کتاب العین مینویسد: کُلُّ إنسانٍ نَفْسٌ حتّی آدم عَلیهالسلام، الذَکرُ وَ الأنثی سواءٌ؛ وَ کُلُّ شیءٍ بِعَیْنِه نَفْسٌ3. از گفته وی چنین بر میآید که هر انسانی با هر خصیصه و جایگاهی، انسانی معمولی باشد یا پیغمبری از پیامبران الهی، مرد باشد یا زن، در نفْس بودن با انسانهای دیگر مشترک است.از آنجایی که در آیه مباهله از نفس پیامبر صحبت به میان آمده در ضمن بررسی لغت نفس با نگاه لغوی به بررسی داستان مباهله خواهیم پرداخت تا ببینیم آیا اینکه حضرت علی علیهالسلام در آیه مباهله نفْس پیامبر معرفی شده است میتواند فضیلتی را برای ایشان اثبات کند یا خیر؟!
در داستان مباهله4، خداوند به حضرت رسول صلی الله علیه و آله امر فرمود حالا که علماء مسیحی معجزات و استدلالات منطقی و واضح تو را نمیپذیرند باید با آنها در یک مکان جمع شده و هر دو گروه، دروغگو را لعن و نفرین نمایند به این صورت که از من (خدا) بخواهید تا هر یک از شما را که باطل هستید و دروغ میگویید نابود سازم. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله برای مباهله با مسیحیان در روز خاصی توافق نموده تا جمع شوند و در حق یکدیگر لعن و نفرین نمایند.
لذا خداوند به حضرت فرمود: "به آنها بگو: زنانشان را بیاورند ما هم زنانمان را میآوریم بگو بچههایشان را بیاورند ما هم بچههایمان را میآوریم و نفسشان را بیاورند ما هم نفسمان را میآوریم."
از آنجا که در آن روز یعنی در روز مباهله حضرت تنها به همراه دخترشان و حضرت علی علیهما السلام و امام حسن و امام حسین علیهما السلام حاضر شده بودند حضرت زهراء سلامالله علیها مصداق زنان و حَسَنَیْن علیهما السلام مصداق بچهها بنابراین حضرت علی علیهالسلام در این آیه مصداق انفسنا یعنی نفس پیغمبر صلوات الله علیه و آله معرفی شده است. این آیه فضیلت بزرگی را برای حضرت علی علیهالسلام بیان میدارد.
فَمَنْ حَاجَّکَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکاذِبین. (61 آلعمران)
اما ممکن است کسی اشکال کند و بگوید: اگر توضیح کتاب العین و مقاییساللغه را بپذیریم نتیجه این خواهد شد که هر انسانی در نفْس بودن با دیگر انسانها مشترک است لذا هر یک از ما هم در نفْس بودن با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مشترکیم. با این توضیح، آیه 61 سوره آل عمران، فضیلتی را برای امیرالمؤمنین علی علیهالسلام بیان نمیدارد!
در پاسخ خواهیم گفت: واژه نفس به دو شکل در قرآن به کار رفته است:
1. گاهی به اسم یا ضمیری اضافه شده یا اینکه به صورت جمع به کار رفته است. مثل "نَفْسِ یَعْقوبِ" که نفس به یعقوب اضافه شده و "نَفْسِی" که به یاء متکلم وحده اضافه گردیده و "أنْفُس" که به صورت جمع به کار رفته است.
2. و گاهی کلمه نَفْسْ به صورت مفرد به اسم یا ضمیر بعد از خود اضافه نشده است.
هر گاه کلمه نفس به صورت مفرد و مجزا و سوای از کلمه بعدی به کار رفته باشد به معنای ذات و مطلق طبیعت انسان است و از آنجا که در ذات، هیچ گونه تشخصی وجود ندارد میان عابد و کافر تمایزی وجود نخواهد داشت. مطابق آنچه ذکر شد در آیه 53 سورهی یوسف از قول حضرت یوسف علیهالسلام آمده است: وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوء؛ من نفس خودم را تبرئه نمیکنم زیرا «نفس» بسیار به بدیها امر کننده است. در این آیه از قول حضرت یوسف علیهالسلام به عنوان یکی از انبیاء علیهمالسلام بیان شده که نفس (=هر انسانی) حتی اگر پیغمبر باشد دائماً در معرض زشتیها قرار میگیرد. اتفاقاً با این بیان است که میتوان برای انبیاء و ائمه علیهمالسلام فضیلت قائل شد زیرا برخی گمان کردهاند آنها اصلاً در معرض گناه و معصیت قرار نمیگیرند در حالی که قرآن از قول حضرت یوسف علیهالسلام چیز دیگری را بیان میدارد و میفرماید: حتی اگر پیغمبر هم باشی در معرض بدی و زشتی قرار خواهی گرفت اما آن بزرگواران با علم شهودی خود و با اراده قوی و با لطف و رحمت الهی از زشتیها مصون ماندهاند.
اما راجع به اشکالی که در در آیه 61 سوره آلعمران بیان شده بود عرض میکنیم: اولاً أنْفُس در این آیه به صورت جمع مکسر بیان شده و ثانیاً به ضمیر متصل «نا» اضافه گردیده است لذا آنچه از تشخص در ضمیر «نا» وجود دارد به کلمه نفس سرایت میکند. و چون مرجع ضمیر «نا» در این آیه، شخص نبی مکرم اسلام حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله میباشد این تمام این تشخّص به حضرت علی علیهالسلام نیز سرایت کرده که این فضیلت بسیار بزرگی برای شیعیان و مُحبین حضرت علی علیهالسلام خواهد بود.
جالب اینکه در تمام قرآن، دویست و نود و هشت بار کلمه نفس و مشتقات آن استعمال شده که حداقل سیزده بار آن در سوره یوسف علیهالسلام میباشد. در این میان شصت و دو بار کلمهی نفس به صورت منفصل و بدون آنکه به ضمیر یا اسم بعد از خود اضافه شود به کار رفته است لذا در این موارد، «نفس» به معنای ذات و طبیعت انسان بدون هر گونه تشخّص است. اما در بقیه موارد چون جمع بسته شده یا اینکه به ضمیر متصل یا اسم بعد از خود اضافه شده در معنای آن نوعی تشخص سرایت کرده است.
شرح محتوایی حدیث:
از این حدیث میتوان در حوزههای مختلفی چون اخلاق، فلسفه، جامعهشناسی و سیاست و غیره استفادههای متعددی نمود. ما در این نوشتار تنها به برداشتی از نگاه جامعه شناسانه و مختصری از دریچهی اخلاق بسنده میکنیم.برداشتی جامعه شناسانه: مصلحتهای به هم تنیده!
برداشت و نگاه اوّل اینکه چون هیچ انسانی از جمع جامعه، جدا نیست خیر و شر هر انسانی در مصلحت و مفسدهی جامعه، نهفته است با این توضیح که در حقیقت، ناس (مردم) از اجتماع نفسهای متعدد ایجاد شده و شکل گرفته است لذا وجه تمایز واژه نفس با ناس در این است که هرگاه انسان به تنهایی ملاحظه شود نفسی واحد است اما هرگاه مجموعهی انسانها با هم در نظر گرفته شوند مفهوم «ناس» شکل خواهد گرفت. مضاف بر اینکه به تصریح خداوند در چند جای قرآن، از جمله در آیهی 98 سوره انعام: "وَ هُوَ الَّذی أَنْشَأَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ" (الخ) همه انسانها از یک نفس واحد نشأت گرفتهاند.توضیح آنکه از آنجا که خواستگاه همهی انسانها از یک نفس واحد بوده است آن انسان واحد به منزلهی ریشهی درخت بشریّت است که انسانهای دیگر در طول تاریخ، همگی شاخ و برگ همان درختند. پس خیرخواهی برای احدی از انسانها، طلب خیر برای مجموعهی به هم تنیدهای است که خیر و شر هر انسانی جدای از منفعت و ضرر دیگر انسانها نبوده و نخواهد بود.
طبرسی در تفسیر خود در ذیل همین آیه (آیهی 98 سوره انعام) به همین مطلب اشاره کرده و میگوید: لِأنَّ الناسَ إذا رَجَعُوٱ إلی أصلٍ واحدٍ کانوُا أقرب إلی التوادِ و التعاطفِ و التآلف5؛ زیرا درک این نکته که نسل و ریشه همه انسانها به یک پدر باز میگردد زمینه همکاری و دوستی و الفت را در آنها فعالتر مینماید.
ابراهیم عاملی نیز در تفسیر خود در ذیل آیه 98 انعام به وضوح به این مطلب اشاره کرده و میفرماید: "مفسّرین نوشتهاند: این جمله (یعنی خلقت همه انسانها از نفس واحد) برای تحریک عواطف بشر است که چون متوجّه شوند همه از یک اصل و ریشه هستند، حسّ محبّت و الفت آنها تحریک میشود و همه با هم دوست میشوند و از نفاق و عداوت احتراز میکنند، ما هم در گفتگوهای مردم میشنویم وقتی میخواهند حسّ بشر دوستی کسی را تحریک کنند، میگویند: مگر این بشر نیست- یا- آخر این هم مثل تو بشر است.6"
درک این مطلب با نگاه مادی ممکن نخواهد بود اما خداوند در آیه 28 سورهی لقمان میفرماید: ما خَلْقُکُمْ وَ لا بَعْثُکُمْ إِلاَّ کَنَفْسٍ واحِدَةٍ؛ خلق و بعث شما نیست مگر مانند خلق و بعث یک نفر؛ گویا خداوند متعال با این بیان درصدد بیان این مطلب است که منفعت و ضرر شما چه در این دنیا (با تعبیر خَلْقُکُمْ) و چه در سرای آخرت (با تعبیر بَعْثُکُمْ) سوای از یکدیگر نیست و لذا اگر کسی بخواهد ضرری را به طور کامل از خود دفع کند لازمهاش این است که آن ضرر را از کل جامعه دور کرده باشد همچنین اگر در صدد جلب صد در صدی منفعتی برای خود است این منفعت زمانی برای او ایجاد خواهد شد که آن خیر را برای کل جامعه در نظر گرفته باشد. کسی که میخواهد فلان بیماری مُسری را به طور کل از خود دور کند باید تلاش کند کل منطقهی محل سکونت خود را بلکه کل جهان را از آن ویروس عاری نماید و گرنه ممکن است دوباره آن ویروس از طریق جامعه به او سرایت کند برای همین خداوند در آیه 213 سوره بقره فرموده است: کانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً؛ یعنی مردم همه از یک امتاند.
با این بیان اگر در دورترین نقطهی دنیا گلی بروید یا اینکه خیری صورت بگیرد ما نیز در منفعت آن شریکیم و بالعکس اگر در دورترین نقطهی عالم خلقت، شری پدیدار گردد ساحت هیچ موجودی از شر آن به طور کامل مصون نخواهد بود و قطعاً گردی از آن شر، بر دامان همهی موجودات عالم خواهد نشست.
ما حَصَل بحث آنکه خداوند در آیهی 32 سوره مائده میفرماید: مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمیعاً وَ مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النَّاسَ جَمیعاً؛ کسی که یک نفر را بیدلیل بکشد گویا تمام انسانها را کشته و کسی که یک نفر را از مرگ رهایی بخشد گویا تمام انسانیت را از گرداب مرگ نجات داده است.
برداشتی اخلاقی: ترجیح بلا مرجح!7
برداشت و نگاه دوم اینکه از آنجا که هیچ انسانی با انسانهای دیگر تفاوتی ندارد لذا ترجیح خود بر دیگران، ترجیحی بیدلیل و ترجیح بلا مرجح است پیش از این عرض کردیم هر انسانی فارغ از زن یا مرد بودن همچنین فارغ از اینکه مسلمان باشد یا کافر، انسانی معمولی باشد یا پیغمبری از انبیاء الهی، یک نفس است. به عبارت دیگر، همهی انسانها در نفسبودن با هم مساویاند. لذا امتیاز قائلشدن و ترجیح چیزی برای خود (=نفس)، بدون در نظر گرفتن آن برای دیگران، ترجیح بلا مُرجح خواهد بود.حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله در این حدیث زیبا و موجز میفرمایند: از آنجا که نفس هر انسانی با نفس انسانهای دیگر مساوی بوده و دارای هیچ امتیازی نمیباشد ترجیح و اختصاص مطلوبی برای خود بدون در نظر گرفتن آن برای دیگران، ترجیح بلا مرجح بوده و این نه تنها به حکم شرع بلکه با اندک تأملی به حکم عقل نیز کار قبیحی است.
کسی که دوست دارد مورد احترام دیگران باشد ولی این امتیاز را به غیر از خود برای دیگران قائل نباشد قطعاً نفس خود را بر نفوس دیگر ترجیح و برتری داده است در حالی که همه انسانها در نفْسبودن مشترک و مساویاند. مثل معلّمی که بدون هیچ دلیلی از میان تمام دانشآموزان برای یک نفر امتیاز ویژهای قائل باشد مگر اینکه دلیلی داشته باشد.
حضرت در این حدیث میخواهند بفرمایند: جان تو با جان دیگران فرقی ندارد حتی ممکن بود این جانی که در تن توست در کالبد انسان دیگری قرار بگیرد و بالعکس لذا از نگاه یک انسان الهی هیچ دلیلی برای ترجیح خود بر دیگران وجود ندارد.
بنابراین با ضرس قاطع میتوان گفت: هیچ نسخهای برای اصلاح هنجارهای جامعه و تربیت نفس، شفابخشتر از این جمله نبوده و نخواهد بود که انسان در مواجههی با دیگران جای خود را با جای دیگران عوض کند و هر چه را برای خود میپسندد برای دیگران نیز بپسندد و آنچه را برای خود کریه و زشت میپندارد برای دیگران نیز کریه بدارد.
شاید برای کسانی که از فرهنگ انسانیت یا فرهنگ اسلام که همان فرهنگ انسانیت است دور ماندهاند افق این مطلب را خیلی بالا پندارند در حالی که از نگاه اسلام این حداقل حرکت در مدار انسانیّت بوده و مفاهیمی چون ایثار در افقی بسیار بالاتر از این قرار دارد.
نتیجهگیری:
در این پژوهش به بررسی ریشهای و جامع لغت نفس و تفاوت کاربرد آن در قرآن پرداختیم. سپس با عنایت به آنچه از معنای لغت نفس بیان شد به شرح حدیث 87 کتاب نهجالفصاحة یعنی حدیث «أحْبِبْ لِلنّاسِ ما تُحِبُّ لِنَفْسِکَ» پرداختیم. برای این منظور ابتداء، کلمهی «نفس» را به طور دقیق مورد واکاوی قرار داده و طی آن دو کاربرد متفاوت از نفس را در قرآن بیان نموده و به اثبات آن پرداختیم. آنگاه با عنایت به معنایی که برای لغت نفس ارائه شد از میان انبوه نکتههای فلسفی و اخلاقی متعددی که میتوان از این حدیث استفاده نمود به مواردی اشاره شد از جمله:1. مصلحتهای به هم تنیده!: از آنجا که خواستگاه همهی انسانها از یک نفس واحد بوده پس خیرخواهی برای احدی از انسانها، طلب خیر برای مجموعهی به هم تنیدهای است که خیر و شر هر انسانی جدای از منفعت و ضرر دیگر انسانها نبوده و نخواهد بود.
2. ترجیح بلا مرجح!: از آنجا که هیچ انسانی با انسانهای دیگر تفاوتی ندارد لذا ترجیح خود بر دیگران ترجیحی بیدلیل و ترجیح بلا مرجح خواهد بود.
پینوشتها:
1. نهجالفصاحة، حدیث 87
2. النون و الفاء و السین أصلٌ واحد یدلُّ على خُروج النَّسیم کیف کان، من ریح أو غیرها. (معجم مقاییس، 5/460)
3. کتاب العین، 7/270
4. برای مطالعه بیشتر پیرامون این واقعه عظیم به باب چهل و هفتم کتاب حیاتالقلوب علامه مجلسی جلد 4، صفحه 1295مراجعه نمایید.
5. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، 4/526
6. تفسیر عاملی، 3/512
7. ترجبح بلا مرجح یعنی برتری دادن بدون دلیل چیزی یا کسی بر دیگری.
1. قرآن کریم
2. ابن فارس، احمد بن فارس؛ (1404 ه.ق) معجم مقاییس اللغه، تحقیق: عبدالسلام محمد هارون، قم، انتشارات مکتب الاعلام الاسلامی، چاپ اول.
3. طبرسی، فضل بن حسن؛ (1372) مجمع البیان فی تفسیر القرآن، با مقدمه محمد جواد بلاغى، تهران، انتشارات ناصر خسرو، چاپ سوم.
4. عاملی ابراهیم؛ (1360) تفسیر عاملی، تحقیق: علی اکبر غفاری، تهران، انتشارات صدوق.
5. علامه مجلسی؛ (1384) حیاة القلوب، قم، انتشارات سرور، چاپ: ششم.
6. فراهیدی، خلیل بن احمد؛ (1409ه.ق) کتاب العین، قم، انتشارات هجرت، چاپ دوم.
7. پاینده، ابو القاسم؛ (1363) نهج الفصاحة، تهران، انتشارات دنیاى دانش، چاپ چهارم.
/ج