«فیلسوفان قانون های خیالی می نویسند برای جامعه های خیالی، قوانینشان مانند ستارگانند که به علت بعد بسیار به ما نور کمی می دهند.»
«فرانسیس بیکن»
آنچه بیش از همه به طرح آرمانشهر های خیالی دامن زد و آدمی را در این زمینه به ورود به عرصه خیال رهنمون ساخت، شرایط نامناسبی بود که بر عرصه های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی سایه افکند. عده ای از متفکران در برابر مدینه موجود که به لحاظ شرایط ناهموار امکان خوب زیستن و حرکت در مسیر تعالی را از آدمی می ستاند، مدینه ای نیک را در سرای خیال پرورانده اند و به آدمیان عرضه داشتند.
آنان سرخورده از سیاست زمانه و گریزان از اوضاع و احوال مدینه سر در سرای خیال خود کرده و طرحی ایده آل از یک زندگی را، فارغ از تنگناها و مشکلات موجود رقم زدند.
چنان که افلاطون در اعتراض به فرو ریختن نظام ارزشهای اجتماعی آتن و ظلم حاکمان روزگار خود، برای نخستین بار مدینه فاضله ای را در عالم ذهن پروراند که نهایتاً سر سلسله مدینه های فاضله دیگر شد.
اگوستین نخستین متفکر بزرگ مسیحی، در برابر انحطاط امپراتوری رم و تسلط بی دینان و معارضان تعالیم مسیح، «شهر خدا» را به تصویر کشاند و صف آن را از مدینه خاکی جدا کرد.
نیز فارابی در برابر گستره آشوب های اجتماعی و آنارشیسم فکری، در کنار نقد فلسفی احوال و روزگار خویش، یگانه مدینه فاضله ساز جهان اسلام شد.
و توماس مور که به منظور مقاومت و عصیان در برابر بی تحرکی جامعه ای کهنه و راکد و در واکنش به جنگ های داخلی و وضعیت بد اقتصادی زمانه، یوتوپیا را به جامعه معاصر خود هدیه کرد و الگویی نظری برای اصلاح و تصحیح جامعه انگلستان و رفع مشکلات آن بنا نهاد. همچنین است «شهر آفتاب» توماس کامپانلا که برای نجات کشور خود- ایتالیا- از سلطه اسپانیا، به فهرست آرمانشهر اضافه شد و نظم نوین را به مردمان سرزمین خود نوید می داد.
از آن جمله است سایر آرمانشهر گرایانی همچون: اتین کابه، جامعه شناس سوسیالیست فرانسوی که در قالب رمانی با عنوان «سفر به ایکاری»، جامعه ای ایده آل را، بدون انواع رذایل اخلاقی به تصویر کشاند، و فرانسیس بیکن فیلسوف تجربی گرای انگلیسی که با ارائه آتلانتیس نو، ناکجا آباد بهشت جدید را با ساختاری داستانی، ره آورد سفر خیالی خود کرد و در آن، همه توجهات را معطوف پژوهش و دانش ورزی نمود تا جامعه ای حکیم و عالم بنا نهد و نتیجتاً انحطاط و عقب ماندگی در آن دیده نشود.
بدین سان چنان که کارل مانهایم ( 1947-1893) عرضه می دارد، طراحان مدینه های فاضله با رویکردی اعتراضی وضع موجود را نقد می کنند و آینده ای نامعلوم را به تصویر می کشند. «هرگاه خیال در واقعیت بیرونی موجود ارضا نشود، در مکان ها و دوره هایی پناه می جوید که بر پایه آرزو بنا شده اند. اسطوره ها، افسانه های پریان، وعده های آن جهانی ادیان، خیال پردازی های بشر دوستانه، سفر نامه های تخیلی، همواره جلوه های تغییر شکل یافته ای بوده اند از آنچه زندگی واقعی فاقد آن بود.»(1)
کارل مانهایم «اتوپیا» را در برابر «ایدئولوژی» می نشاند که سعی در مشروعیت بخشی وضع موجود دارد، حال آنکه اتوپیا پذیرای آینده ممکنات است. وی در کتاب ایدئولوژی و اتوپیا از رابطه دیالکتیکی میان اتوپیا و نظام موجود سخن می راند. مراد او از رابطه دیالکتیکی «این است که هر عصری اجازه می دهد عقاید و ارزشهایی سر بر آورند که در بطن آنها، در شکلی فشرده، آن تمایلات تحقق نیافته و بر آورده نشده ای که نیازهای هر عصری را نشان می دهند، قرار دارند.»(2) در شرایطی که ایدئولوژی توجیه گر نظام موجود است، اتوپیا به عنوان نافی نظام موجود تظاهر می کند.
اگر وضع موجود در شرایط مطلوب قرار داشت، آرمانخواه هرگز از آنچه «هست» نمی گریخت و به آنچه «باید»، توسل نمی جست؛ دل به موقعیت و اوضاع می بست و در پناهش آرام می گرفت. لذا «نگاه اتوپیایی، افق گشوده ای است از ممکنات. خیال پردازی جسورانه ای است که بر محور اراده ای می چرخد، معطوف به تغییر وضع موجود. انسان اتوپیست مسافری است که به یُمن سفر به دنیاهای بهتر، همواره ناراضی بر می گردد و نقاد. نه زندانی خیالات و طرح های انتزاعی است و در نتیجه گوشه نشین، و نه زندانی واقعیت.»(3)
ژان دولومو (4) در کتابی درباره تمدن رنسانس، آرمانشهر گرایان را خلاف جریان و خلاف زمان معرفی کرده، فهرستی از خلاف خوانی هایی که روح آرمانشهر گرایان را هدایت می کند ارائه می دهد:« به عنوان مثال، درست هنگام تسلط فردگرایی (اندیویدوالیسم) اتوپیستها همه چیز را اشتراکی اعلام می کنند. هنگامی که احساس ملی در حال شکل گیری است، آنها به ساختن دولت هایی عاری از حافظه مشغول می شوند. هنگامی که کاپیتالیسم در شرف پیدایش است آنها لغو مالکیت خصوصی و پول را پیش می کشند. هنگامی که داد و ستد میان قاره ها در حال گسترش است، آنان از کشوری منزوی و دورافتاده سخن می گویند. اتوپیستها خلاف جریان و خلاف زمان بودند؛ حال آنکه معمولاً رفتار طبقات مسلط اینگونه نیست.»(5)
آرمانشهر گرایان اگر چه رویکردی سلبی نسبت به همه عرصه های موجود در جامعه خود نشان می دهند، اما در جای آن نسبت به رویاهای خود و به آنچه نیست رویکردی ایجابی می نشانند. آنان در این رویکرد از پرداختن به هیچ عرصه ای از زندگی اجتماعی دریغ نمی ورزند؛ از مناسبات خانوادگی و اوضاع اقتصادی و معیشتی گرفته تا نظام سیاسی و حیات مذهبی، جملگی در کانون توجه آنان قرار می گیرد. هر بخشی از زندگی اجتماعی فصلی از مدینه خیالی آنان را تشکیل می دهد. از همین روست که نمی توان آرمانشهرها را صرفاً سرگرمی روشنفکرانه قلمداد نمود و آن را خیال پردازی محض به شمار آورد.
همه آرمانشهرها صرف نظر از پاره ای اختلافات ماهوی، کم و بیش از فصل مشترک و مفاهیم یکسانی برخوردارند. همه آنها از مدینه ای خبر می دهند که جانشینی مناسب برای وضعیت فعلی خویش فراهم آورند؛ مدینه ای که از ظلم و بی عدالتی، فقر و تنگدستی، تن پروری و تن آسایی، یأس و نومیدی، حرص و ولع، حسد و کینه و ... عاری باشد. نوعدوستی و مهرورزی، عدالت و صداقت، امنیت و انضباط، سعادت و کمال، برابری و نفی مالکیت محور اصلی بسیاری از آرمانشهرها را تشکیل می دهد.
آرمانشهرها می خواهند که عدالت موجود در عالم تکوین را بشناسند و با هماهنگ کردن آن با اندیشه انسانی، پیکر فرسوده انسانی را از انواع تنگناها و مشکلات برهانند و چتر اصلاح برامر جوامع بگسترانند و افقی روشن فرا روی انسان بیافرینند. در مدینه های فاضله همه چیز عمومی است. «زندگی ای بدون راز، بدون خصوصیت و در نتیجه زندگی ای بدون حریم درونی.»(6)
مدینه های فاضله، دست کم در نظر، از جنگ و ستیز بیگانه اند و دنیای آکنده از صلح و صفا به جهانیان عرضه می دارند. طراحان آرمانشهر تمام ظرایف را بکار می گیرند تا برای تحقق کمال مطلوب خود رغبت در جان بشر بیافرینند و عطش آرمانشهر خواهی در وجودشان به وجود آورند.
اما در ورای این اشتراکات، تفاوت ها و گاه تضادهایی را می توان در بین انواع آرمانشهرها شاهد بود. «برخی و بسیاری از آنها حتی ستایشگر پرهیزکاری اند و برخی دوستدار لذت جویی. برخی یا بیشتر آنها هدایت گرایانه اند و برخی دیگر آزاد منشانه. از همین رو فرناندو انسا(7) اتوپیاها را به چهار دسته تقسیم می کند: اتوپیا، با سنت مردمی و انقلابی از همان سلاله اتوپیای توماس مور: اتوپیای نظم که وضعیت دولت ایده آل را ترسیم می کند و نهایتاً اتوپیای نهادینه و تمامیت ساز و حتی تمامیت خواه که خود را از پیروان همان سنت شهر خورشید کامپلانلا می دانند.»(8)
لویز مومفورد (9) در کتاب «تاریخ اتوپیاها» دوگانگی دیگری را بر می شمرد که میان اتوپیاهای گریز و اتوپیاهای بازسازی وجود دارد؛ اولی بیان نوعی حسرت و پشیمانی است، دومی طرح یک پروژه.(10)
بر فهرست دو گانه ها، دوگانه های دیگری را با عنوان آرمانشهر سنتی و آرمانشهر مدرن می توان افزود: آرمانشهر سنتی که ریشه در تاریخ کهن دارد بیشتر چشم به آسمان دوخته و از رنگ و بویی دینی برخوردار است. در این آرمانشهر تکالیفی که بر دوش افراد نهاده می شود، بیشتر آسمانی است، نویدگر ظهور مصلحی است که آینده درخشان برای بشر رقم می زند: او می آید تا کمال مطلوب بشر را در عرصه سیاسی، اجتماعی محقق گرداند و آرمانهای بشری را نه در ذهن که زمینه عینی ببخشد.
در مقابل آرمانشهرهای سنتی، آرمانشهرهای عصر مدرن قرار دارد که با غفلت از آسمان و اندیشه معنوی، رنگ و بویی دنیایی به خود گرفته است. تکالیف بشر در آرمانشهرهای مدرن بیشتر عینی و زمینی است تا آسمانی، و این نوع آرمانشهرها بهشتی را نوید گرند که به زمین تعلق دارد. در این آرمانشهرها چنین نوید داده می شود که تمامی آرزوهای دنیوی انسان جامه عمل به خود می پوشد و آدمی با استفاده از عقل و اراده به آرمان خود نائل می آید.
آرمانشهرها تماماً مثبت اند و تصویر دنیایی را می سازند که مطلوب بشر می افتد. اما در برابر آرمانشهرهای مثبت، اندک آرمانشهرهای منفی یا ویرانشهرهایی را می توان شاهد بود که دنیای نازیبا، ناخوشایند، نا امن و یأس برانگیزی را برای آینده بشر به تصویر می کشند. تصویری که از این دنیا به نمایش گذاشته می شود متضمن خودکامگی، ظلم و بهره کشی است و طراح ویرانشهر این ذهنیت را القاء می کند که فضای فلاکت و بدبختی دیر یا زود آینده بشر را فرا خواهد گرفت و آدمی سرنوشت بدی را در پی خواهد داشت.
ویرانشهرها طرح های بسیار بدبینانه ای هستند که در قالب اتوپی منفی یا دیستوپیا (11) ارائه می شود. این طرح ها از بدبینی انسان قرن بیستم نسبت به پیشرفت های بشر در عرصه های تکنولوژی، سیاسی و اجتماعی، تسلط منفی علم و صنعت بر انسان و نیز نابودی محیط زیست و طبیعت منشأ می گیرد. نظر این دسته از طراحان بیشتر به وجوه منفی زندگی آینده بشر تعلق گرفته است. وجوه مثبت کمتر در شعاع دید آنان قرار می گیرد. این دسته از طراحان تصویر بدی را برای نسل آینده نشان می دهند.
البته ویرانشهرها نیز با ارائه تصویر مخوف از وضعیت آینده می خواهند بشر را هشدار دهند تا با ترساندن وی از آینده ای که پیش رو خواهد داشت، او را نسبت به سرنوشت خود مسئول نموده و برای جلوگیری از بدتر شدن دنیای موجود مانع ایجاد کنند. مراد طراح یا نویسنده ویرانشهر جهت گیری به سوی دنیای بهتر است. او نیز از دنیای نابسامان بیزار است و در درون خود دنیایی بسامان و خجسته ای را طلب می کند. لذا تمایز اتوپیایی مثبت و منفی در شکل و صورت است و نه در هدف و نیت واقعی؛ چرا که جهت گیری طراحان ویرانشهرها به سوی دنیای بهتر است؛ همان جهت گیری که آرمانشهر گرایان دارا می باشند. چنان که یورگن رول از آن به عنوان تراژدی خوشبینانه یاد می کند. معروفترین آرمانشهر گرایان منفی عبارتند از: جرج اورول،(12) یوگنی زامیاتین(13)، آلدوس هاکسلی(14)، انگلیسی، آرنوشمیت، ری برادبری(15) آمریکایی، ویلیام کندی، کریستوفر فرانک و...
به عنوان مثال جورج اورول (1950-1903) در رمان قلعه حیوانات، در راستای نقادی جامعه دهقانی- اشتراکی پس از انقلاب روسیه، از حیواناتی سخن می راند که با کمک همدیگر انسان ها را از قلعه بیرون می نمایند تا یک جامعه اشتراکی حیوانی، پر از صلح و صفایی را بر پا دارند، غافل از آنکه خوکها در نقش جانورانی پلید در کمین اند و نهایتاً بر آنها حاکم گشته، دوباره حکومتی مستبد و خودکامه، همچون گذشته ایجاد می شود؛ با تسلط خوکها بر قلعه دوباره همان ستم ها و بهره کشی های سابق بر جانوران روا داشته می شود.
یوگنی زامیاتین (1937- 1884) در رمان «ما» که انتقادی ترین و سرچشمه ترین متن ادبی شوروی دهه 1920 محسوب می شود، از انجماد مدرنیته و مدرنیزاسیون سخن می راند که در قالب اشکال جامد و انعطاف ناپذیر زندگی انسان را می بلعد. در دنیای «ما» همه باید در یک زندگی کاملاً شبیه به هم و اشتراکی با هم زندگی کنند. دنیایی که فردیت در آن رنگ باخته است. در این دنیا کسی نمی تواند هویت شخصی داشته باشد. از این رو، همه با یک حرف و یک عدد نامیده می شوند. همه در این دنیا زیر نظر حاکمی به نام « نیکوکار» قرار دارند. برای آنکه «نیکوکار» در نقش حاکم همه چیز را در کنترل و نظارت خود داشته باشد، هیچ چیز نباید در آن پنهان باشد. همه در شهری شیشه ای و غرق در نور، در خانه های مکعب شکل به هم چسبیده به سر می برند.
در رمان «ما» مدرنیته جدید شدیداً مورد انتقاد قرار می گیرد. «زامیاتین می ترسد که مدرنیته جدید مبتنی بر فولاد سرد و دسته بندی و انضباط مرگ آور، مدرنیته قدیمی مبتنی بر حیات خودانگیخته و سرزنده خیابان شهری را یکسره ویران سازد.»(16)
آلدوس هاکسلی (1963-1894) رمان نویس و منتقد انگلیسی در کتاب «دنیای قشنگ نو» (17) دنیایی را به تصویر می کشد که در آن جز فلاکت و بردگی وجود ندارد. جامعه ای که قادر است انسان آزمایشگاهی را در مقیاس وسیع تولید نماید. این انسان آزمایشگاهی بدون این که درکی از مهر و محبت داشته باشد، بدون هیچ گونه تخطی ای نیازهای مدینه خود را تأمین می نماید. رکن خانواده از هم پاشیده است. آزادی های جنسی و حتی همجنس بازی و تحریک غرایز جنسی از طریق رسانه های تبلیغاتی صورت قانونی به خود می گیرد. تکنیک در این دنیا حکم فرماست تا ضامن اجرای شعار دولت، جامعه، هویت و ثبات باشد.
در این رمان همه رؤیاهای آرمانشهرگرایان در آینده ای مخوف تحت حکومتی توتالیتر و جهانی به کابوس انجامیده است.
پی نوشت ها :
1-مانهایم، کارل، ایدئولوژی و اتوپیا، مترجم فریبرز مجیدی، ص 272، انتشارات سمت، 1380.
2-همان، ص 265.
3-گودن، کریستیان، آیا باید از اتوپیا اعاده حیثیت کرد؟ مترجم سوسن شریعتی، ص 16، انتشارات قصیده سرا.
4-Jean Delumeau.
5-آیا باید از اتوپیا اعاده حیثیت کرد؟ ص 31.
6- همان، ص 57.
7- Fernando Ainsa
8-آیا باید از اتوپیا اعاده حیثیت کرد؟، ص 35.
9- Lewis MuMford.
10-همان، ص 36.
11-Dystopia.
12-Gorge Orwell.
13-Zamiatine.
14-Aldous Huxley.
15-Ray Bradbury.
16-برمن، مارشال، تجربه مدرنیته، مترجم مراد فرهاد پور، ص 302، انتشارات طرح نو، 1384.
17-Brave New world
راسخی لنگرودی، احمد؛ (1390)، افق های ناکجاآباد، (سیری انتقادی در مدینه های فاضله)، تهران: انتشارات اطلاعات، چاپ اول