مفهوم حدیث سپاه یمن از چند محور قابل بررسی است:
محور اول- دلالت حدیث بر ولایت علی علیه السلام
رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره ی علی علیه السلام فرمود:و هو ولیّکم من بعدی؛
پس از من، او ولی شماست.
این عبارت، اولویت تصرّف را برای حضرت علی علیه السلام به اثبات می رساند و این اولویت، خود مستلزم امامت و خلافت آن حضرت پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله است؛ چرا که:
1. رسول خدا صلی الله علیه و آله با بیان عبارت «پس از من، او ولیّ شماست»، ولایت را به علی علیه السلام منحصر ساخت و چنان که می دانیم دیگر معانی واژه ولایت (از جمله یاری، محبت و... ) به علی علیه السلام اختصاص ندارد.
2. کلمه «بَعدِی؛ پس از من» که در همه یا بیشتر متون الفاظ حدیث آمده است به صراحت از امامت و خلافت علی علیه السلام پرده برمی دارد؛ چرا که بعدیّت، یا زمانی است و یا مرتبه ای.
ممکن است در نگاه اول این گونه فهمیده شود که بعدیّت مورد اشاره در روایت مذکور، مرتبه ای است. در این صورت، عبارت «علی ولیّکم بعدی» این گونه معنا می شود که غیر از من، علی علیه السلام نیز ولی شماست و او هم از مرتبه ی ولایت بر شما برخوردار است.
اما اگر کلمه «بَعدی» به معنای قید زمان باشد، این سخن پیامبر خدا صلی الله علیه و آله که «پس از من علی ولیّ شماست» نشان می دهد که بلافاصله پس از رسول خدا می بایست امیرمؤمنان علی علیه السلام، ولایت و زمامداری مسلمانان را برعهده گیرد.
از نشانه های ظهور عبارت در معنای دوم این است که برخی از راویان مخالف با حضرت علی علیه السلام به تحریف متن حدیث، دست زده اند و چنان که خواهد آمد، واژه «بَعدی» را از متن حدیث حذف کرده اند!
3. این روایت در قالب عبارات دیگری نیز نقل شده است که طبق آن متون نیز امامت و اولویت امیرمؤمنان علی علیه السلام را به اثبات می رساند. برای مثال در مسند احمد بن حنبل، المستدرک علی الصحیحین، تاریخ مدینة دمشق و کتاب های دیگر(1) به نقل از بریدة چنین آمده است:
هنگامی که به نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله رفتم نام علی را بردم و شروع به بدگویی از او کردم.
در این هنگام دگرگونی را در چهره ی رسول خدا صلی الله علیه و آله مشاهده نمودم، ایشان فرمود:
یا بریدة! ألست اولی بالمؤمنین من انفسهم؟
ای بریدة! آیا من نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر نیستم؟
گفتم: بله ای رسول خدا!
فرمود:
فمن کنت مولاه فعلی مولاه؛
هرکس من مولای او هستم علی مولای اوست.
این همان سخنی است که رسول خدا صلی الله علیه و آله سال ها پیش در ماجرای مؤاخاة و برادری مسلمانان، به بیان آن پرداخت و بعدها در غدیرخم نیز در مقابل چشمان همگان، آن را بر زبان جاری نمود و از مسلمانان پیمان گرفت تا به سخن او (درباره ی علی علیه السلام) عمل کنند.
البته در مسند احمد بن حنبل و برخی دیگر از منابعی که ذکر شد و در تاریخ مدینة دمشق به طرق گوناگون نقل شده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله پس از عبارات مذکور، فرمودند:
یا بریدة! من کنت ولیّه فعلی ولیّه(2)؛
ای بریدة! هرکس من ولیّ او هستم علی ولیّ اوست.
4. در واژگان این داستان، مناقب دیگری نیز برای امیرمؤمنان علی علیه السلام، ذکر شده که به ایشان اختصاص دارد و دیگر صحابه از آن بی بهره هستند. برای مثال رسول خدا صلی الله علیه و آله در جریان این داستان می فرماید:
ما بال اقوام ینتقصون علیّاً؟ من ینتقص علیّاً فقد تنقّصنی، و من فارق علیّاً فقد فارقنی، إنّ علیّاً منّی و انا منه، خلق من طینتی، و خلقت من طینة إبراهیم، و أنا أفضل من إبراهیم، «ذُریةً بعضُها من بعضٍ و اللهُ سمیعٌ علیمٌ» (3)؛
چرا به علی خُرده می گیرید؟ هرکس چنین کند در حقیقت، به من خُرده گرفته است و هرکس از علی جدا شود درواقع از من جدا شده است. علی از من است و من از علی، علی از گِل من آفریده شده و من از گِل ابراهیم، البته بدانید که من از ابراهیم برتر هستم. (آن گاه این آیه را تلاوت کردند): «فرزندانی که بعضی از آنان از نسل بعضی دیگرند و خداوند شنوای داناست.» (4)
روشن است که هرکدام از این جملات که در قالب حدیث «سپاه یمن» به چشم می خورد، دربردارنده ی یکی از مناقب و فضایل امیرمؤمنان علی علیه السلام است، افزون بر این که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
انّه لا یفعل إلا ما یؤمر؛
علی فقط کاری را انجام می دهد که بدان دستور داده شده است.
همه ی این متون و عبارات دیگر، نشان از فضایل گسترده ی علی علیه السلام دارد.
5. ابن عباس پس از گفت و گو با گروه های نُه گانه در پاسخ به بدگویی های آنان، به سخنان رسول خدا صلی الله علیه و آله در جریان واقعه ی سپاه یمن، استناد می کند.
وی این سخنان را در ضمن فضایل امیرمؤمنان علی علیه السلام ذکر می کند و اختصاص آن به علی علیه السلام را مورد تأکید قرار می دهد.
گفتنی است که حدیث عبدالله بن عباس در مسند طیالسی، مسند احمد، المستدرک علی الصحیحین و کتاب های دیگر، آمده است و علمای اهل سنت نیز صحت سند این حدیث را به صراحت، مورد تأیید قرار داده اند. خوانندگان محترم می توانند با مراجعه به منابع معتبر قدیمی، از حقیقت این امر مطمئن گردند. (5)
6. طبق این حدیث رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
و هو ولیّکم من بعدی؛
پس از من، او ولیّ شماست.
این فرمایش از جمله سخنانی است که رسول خدا صلی الله علیه و آله در آغاز دعوت علنی اسلام یعنی در جریان ماجرای «اِنذار و بیم دادن خویشان خود» نیز به بیان آن پرداخت و به هنگام دعوت آنان به پذیرش اسلام به حاضران فرمود:
من یبایعنی علی أن یکون اخی و صاحبی و ولیّکم من بعدی؟(6)
چه کسی با من بیعت کند تا برادر، همراه من و پس از من، ولیّ شما شود؟
از همین رو و به خصوص با توجه به قرائن موجود در درون و برون حدیث، سخنان رسول خدا صلی الله علیه و آله را باید تأکید صریح ایشان بر مسأله ی اولویّت علی علیه السلام دانست.
تا این جا چگونگی دلالت این حدیث بر اولویت مطلق که در نزد همگان، مستلزم امامت و خلافت بزرگ پس از نبی اکرم صلی الله علیه و آله است، مشخص و آشکار شد.
در این ماجرا نکات قابل استفاده فراوان دیگری نیز وجود دارد که نباید از نظر پژوهشگران باریک بین، پنهان بماند.
محور دوم- دلالت حدیث بر عصمت
این حدیث بر عصمت حضرت علی علیه السلام نیز دلالت دارد. رسول خدا صلی الله علیه و آله در این حدیث درباره ی علی علیه السلام این گونه فرمودند:إنّ علیّاً لا یفعل إلا ما یؤمر به؛
علی فقط کاری را انجام می دهد که بدان دستور داده شده است.
بنابر متن دیگر فرمودند:
إنما یفعل ما اُمر به؛
او تنها آن چه را دستور دارد، انجام می دهد.
دلالت این عبارت بر عصمت امیرمؤمنان علی علیه السلام به طور کامل واضح و روشن است.
این سخن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله درواقع، روشن کننده ی مصداق این آیه مبارکه است که می فرماید:
«بَلْ عِبَادٌ مُکْرَمُونَ *لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ» (7)؛
آن ها بندگان شایسته او هستند و جز به فرمان او کاری نمی کنند و در سخن گفتن بر او پیشی نمی گیرند.
شیخ طائفه ی ابوجعفر طوسی رحمه الله در کتاب مصباح المتهجّد به یکی از خطبه های امیرمؤمنان علیه السلام اشاره می کند و می نویسد:
امیرمؤمنان علی علیه السلام در روز غدیر این گونه خطبه را ایراد فرمود:
و إنّ الله اختصّ لنفسه بعد نبیه صلی الله علیه و آله و سلم من بریّته خاصّةً، اختصّ منهم- ای من الخلائق بعد النبی- خاصّة علاهم بتعلیته، و سما بهم إلی رتبته، و جعلهم الدعاة بالحق إلیه و الأدلاء بالرشاد علیه، لقرن قرن وزمن زمن، أنشأهم فی القدم قبل کلّ مذروء و مبروء انواراً، أنطقها بتحمیده، و ألهمها شکره و تمجیده، و جعلهم الحجج علی کلّ معترف له بملکة الربوبیة و سلطان العبودیة، و استنطق بها الخرسات بأنواع اللّغات، بخوعاً له بأنّه فاطر الأرضین و السماوات، و أشهدهم علی خلقه، و ولاّهم ما شاء من أمره، جعلهم تراجم مشیّته [هذه هی العصمة] و ألسن إرادته، عبیداً [مع ذلک هم عبید] لا یسبقونه بالقول و هم بأمره یعملون، یعلم ما بین أیدیهم و ما خلفهم، و لا یشفعون إلا لمن ارتضی، و هم من خشیته مشفقون(8)؛
خداوند متعال از میان خلایق برای خود- بعد از پیامبرش صلی الله علیه و آله- خاصّانی را برگزید. آنان را چنان بالا برد که به مرتبه آن حضرت رساند و ایشان را دعوت کنندگان حقیقی به سوی خود قرار داد که در همه ی زمان ها به اراده ی الهی به ارشاد خلق پرداخته و آن ها را به سوی خدا راهنمایی کنند. قبل از خلق هر چیزی آن ها را به صورت انواری خلق کرد. آن ها را به حمد و ثنای الهی به سخن درآورد. طریقه شکر و تمجید از خود را به آن ها الهام کرد. ایشان را بر هرکسی که معترف به قدرت و خداوندی خدا و لزوم بندگی اوست، حجت قرار داد. توسط این انوار غیر سخن گویان را گویا کرد، تا هریک به زبان خود در مقابل خدا گردن نهاده و به ذلت اعتراف کنند، چرا که او خالق آسمان ها و زمین هاست، آن وجودات پاک را شاهد و ناظر بر خلق خود قرار داد، اموری را که خواست، به آن ها سپرد و به آن ها بر آن چه خواست ولایت داد، (هرکس در هر موردی بخواهد خواست خدا را بفهمد از رفتار و گفتار این وجودات پاک خواست، مشیت و اراده او را می یابد چرا که) خداوند متعال آن ها را ترجمان (و آینه تمام نمای) مشیت و زبان (و سخن گوی) اراده ی خود قرار داده است، همان بندگانی که(خداوند متعال درباره ی آن ها فرموده): در هنگام سخن، بر خداوند سبقت نمی گیرند و (تا او چیزی را نخواهد، نمی گویند، در مقام عمل هم) به غیر از دستور او عملی انجام نمی دهند، (در عین حال عبد او هستند، بر آن ها احاطه داشته و) از جمیع احوال آن ها آگاه است، فقط از کسانی که خداوند از آن ها راضی است، شفاعت می کنند، و فقط در درگاه الهی خاضع و فقط از او هراسانند.
آری این مراتب کسانی است که فقط کاری را انجام می دهند که بدان دستور داده شده اند؛ بندگانی مقرّب درگاه الهی که پیش از خداوند سبحان، سخنی نمی گویند و در مقام عمل نیز، کاری به غیر از دستورات او انجام نمی دهند.
روشن شد که این حدیث بر عصمت امیرمؤمنان علی علیه السلام دلالت می کند که این امر به نوبه ی خود، جانشینی مستقیم ایشان پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله را نیز به اثبات می رساند.
محور سوم- وجود نفاق در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله
این داستان نشان می دهد که در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله برخی اصحاب نزدیک و حتی تعدادی از فرماندهان آن حضرت، عضو جریان نفاق بوده اند. از این گروه نفاق به عبدالله بن اُبی و دیگر منافقان معروف و انگشت نما که شهره خاص و عام بودند اختصاص نداشت و این عقیده، کاملاً بی معناست.آری، این ماجرا زوایای پنهان شخصیت بعضی از نزدیکان رسول خدا صلی الله علیه و آله را آشکار می کند و مؤیّد این مطلب است که نفاق در میان نزدیکان آن حضرت و حتی خواص صحابه نیز ریشه دوانده بود.
فراتر این که از آیات قرآن کریم، روایات و سیره صحابه چنین برمی آید که برخی اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله از همان آغاز ظهور اسلام در مکه نیز گرفتار نفاق بوده اند. به آیه ذیل که در سوره ی مکی «مدثر» آمده است، دقت کنید:
«وَ مَا جَعَلْنَا أَصْحَابَ النَّارِ إِلاَّ مَلاَئِکَةً وَ مَا جَعَلْنَا عِدَّتَهُمْ إِلاَّ فِتْنَةً لِلَّذِینَ کَفَرُوا لِیَسْتَیْقِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ وَ یَزْدَادَ الَّذِینَ آمَنُوا إِیمَاناً وَ لاَ یَرْتَابَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ لِیَقُولَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْکَافِرُونَ مَا ذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهذَا مَثَلاً کَذلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ مَنْ یَشَاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشَاءُ وَ مَا یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلاَّ هُوَ وَ مَا هِیَ إِلاَّ ذِکْرَى لِلْبَشَرِ» (9)؛
مأموران دوزخ را فقط فرشتگان (عذاب) قرار دادیم، و آن ها را جز برای آزمایش کافران معین نکردیم تا اهل کتاب (یهود و نصاری) یقین پیدا کنند و بر ایمان مؤمنان بیفزاید، و اهل کتاب و مؤمنان (در حقانیت این کتاب آسمانی) تردید به خود راه ندهند، و بیماردلان و کافران بگویند: «خدا از این توصیف چه منظوری دارد؟!» (آری) این گونه خداوند هرکس را بخواهد گمراه می سازد و هرکس را بخواهد هدایت می کند! و لشکریان پروردگارت را جز او کسی نمی داند، و این جز هشدار و تذکری برای انسان ها نیست.
این آیه، مردم آن روز را به هنگام نزول سوره مدّثر به گروه های ذیل، تقسیم می کند:
1. مؤمنان،
2. کافران،
3. اهل کتاب،
4. بیماردلان.
هم چنین در سوره مکی عنکبوت چنین می خوانیم:
«وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ فَإِذَا أُوذِیَ فِی اللَّهِ جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ کَعَذَابِ اللَّهِ وَ لَئِنْ جَاءَ نَصْرٌ مِنْ رَبِّکَ لَیَقُولُنَّ إِنَّا کُنَّا مَعَکُمْ أَ وَ لَیْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِمَا فِی صُدُورِ الْعَالَمِینَ *وَ لَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْمُنَافِقِینَ» (10)؛
و از مردم کسانی هستند که می گویند: «به خدا ایمان آورده ایم!» اما هنگامی که در راه خدا شکنجه و آزار می بینند، آزار مردم را همچون عذاب الهی می شمارند (و از آن سخت وحشت می کنند)؛ ولی هنگامی که پیروزی از سوی پروردگارت (برای شما) بیاید، می گویند: «ما هم با شما بودیم (و در این پیروزی شریک هستیم»)!! آیا خداوند به آن چه در سینه های جهانیان است آگاه تر نیست؟! مسلماً خداوند مؤمنان را می شناسد، و به یقین منافقان را(نیز) می شناسد.
بسیاری از بزرگان قریش به هنگام فتح مکه، به اسلام تظاهر کردند و از همین رو رسول خدا صلی الله علیه و آله آنان را «طُلَقاء؛ آزادشدگان» نامید، برخی دیگر نیز پیش از فتح مکه و تنها از روی ترس، به اسلام تظاهر کردند و تعدادی نیز پیش از هجرت و به طمعِ (ثروت و مقام) خود را مسلمان، جا زدند.
رسول خدا صلی الله علیه و آله دوست داشتن و پیروی از حضرت علی علیه السلام را به عنوان ملاک تشخیص منافق از مؤمن، معرفی کرد و فرمود:
لا یبغضک مؤمن و لا یحبّک منافق(11)؛
هیچ مؤمنی تو را دشمن نمی دارد و هیچ منافقی تو را دوست ندارد.
حضرتش در جای دیگری فرمودند:
من أبغض أهل البیت فهو منافق(12)؛
هرکس اهل بیت را دشمن بدارد منافق است.
حضرت علی علیه السلام در سخنی می فرماید:
و الله، إنّه مما عهد إلیّ رسول الله صلی الله علیه و آله انّه لا یبغضنی إلا منافق و لا یحبّنی إلا مؤمن(13)؛
به خدا سوگند، یکی از مواردی که رسول خدا صلی الله علیه و آله به من فرمود این بود که تنها منافقان مرا دشمن می دارند و تنها مؤمنان مرا دوست می دارند.
ابوسعید خدری، ابوذر، ابن مسعود، ابن عباس، جابر و انس می گویند:
«دشمنی با علی بن ابی طالب علیهما السلام، تنها علامتی بود که به وسیله ی آن، منافقان را تشخیص می دادیم» (14).
در این راستا خداوند متعال درباره ی منافقان می فرماید:
«إنَّ المنافقینَ فی الدَّرکِ الأسْفَلِ منَ النّار» (15)؛
منافقان در پایین ترین درکات دوزخ قرار دارند.
البته این وعده شامل منافقانی می شود که توبه نمی کنند. به عنوان مثال «بریدة بن حصیب» توبه کرد و پس از تجدید مسلمانی خود، گفت: «در حالی از محضر پیامبر برخاستم که هیچ کس را به اندازه علی علیه السلام دوست نداشتم».
نوشته اند: بریدة پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله مردم را به بیعت با علی علیه السلام دعوت می کرد و ماجرای یمن و سخنان رسول خدا صلی الله علیه و آله در حق علی علیه السلام را- که خود از زبان ایشان شنیده بود- برای مردم بازگو می نمود. (16)
ای کاش آن سه نفر همراهان بریدة را نیز که پیش از بازگشت سپاه به مدینه آمدند می شناختیم، همان هایی که به دستور خالد بن ولید و دور از چشم امیرمؤمنان علی علیه السلام به نزد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله آمدند و به بدگویی از حضرت علی علیه السلام پرداختند- هم چنان که در همین روایت آمده- تا ایشان را از چشم رسول خدا صلی الله علیه و آله بیندازند، اما موفق نشدند؛ چرا که با خشم رسول خدا صلی الله علیه و آله رو به رو گشتند و از زبان ایشان سخنانی شنیدند که مقام و منزلت والای علی علیه السلام را آشکار ساخت.
و ای کاش آن دسته از صحابه را که در مقابل درب خانه رسول خدا صلی الله علیه و آله اجتماع کرده بودند و از بریدة و همراهانش استقبال کردند می شناختیم؛ چرا که به نظر می رسد اقدام خالد و یارانش، با هماهنگی های لازم با این دسته از صحابه که در کنار خانه پیامبر نشسته بودند، صورت گرفته باشد!
در روایاتِ ماجرای یمن آمده است:
خالد بن ولید، حضرت علی علیه السلام را دشمن می داشت و از همین رو مشخص می شود که وی از همان دوران حیات رسول خدا صلی الله علیه و آله با حضرت علی علیه السلام دشمنی داشته است.
این خالد همان کسی است که به دستور ابوبکر روانه برخی قبیله های عرب شد. این قبیله ها از بیعت با ابوبکر سرباز زده بودند، به او زکات نمی پرداختند و از اعتقاد خود به امامت علی علیه السلام سخن می گفتند.
این خالد همان کسی است که ابوبکر به او دستور داد تا علی علیه السلام را در حال نماز به شهادت برساند، اما ابوبکر در حال نماز از دستور خود پشیمان شد و پیش از آن که سلام نماز را تمام کند گفت: ای خالد! دستورم را اجرا نکن(17).
این خالد از کسانی است که در جریان ماجرای سقیفه، به خانه حضرت علی و حضرت فاطمه علیهما السلام حمله بردند.
آری، ابوبکر می دانست چه کسی را مأمور قتل طرفداران امیر مؤمنان علی علیه السلام کند و به شهادت رساندن امام علیه السلام در حال نماز را به چه کسی واگذارد.
اگر بزرگان شیعه این خبر را در کتاب های خود نقل نمی کردند به هیچ عنوان نمی توانستیم از آن آگاه شویم؛ چرا که علمای اهل سنت به کلی از نقل آن خودداری کرده اند، این خبر تنها در کتاب الانساب، تألیف سمعانی ذکر شده است(18).
چنان که می دانیم کتاب الأنساب، یک کتاب حدیثی و روایی نیست، اما خداوند اراده فرمود که این خبر هرچند در قالب یک کتاب رجالی و آن هم از سوی عالمی به نام عبّاد بن یعقوب رواجنی که اهل سنت او را به تشیع متهم می کنند، در اختیار ما قرار گیرد، علت اتّهام مذکور هم این است که وی چنین روایاتی را که از فضایل امیرمؤمنان علی علیه السلام و نقایص دیگران پرده برمی دارد، در کتاب خود ثبت و ضبط کرده است.
همان گونه که گفتیم در جریان ماجرای یمن، امیرمؤمنان علی علیه السلام-بنابر روایت مذکور- کنیزی را برای خود برگرفت و چنان که گفته اند: «آن کنیز از نعمت زیبایی بهره مند بود». به هر حال، همین خالد بن ولید که اوصاف او گذشت درصدد سوءاستفاده از این ماجرا برآمد و رسول خدا صلی الله علیه و آله را از آن آگاه ساخت.
هنگامی که این ماجرا را می خواندم به یاد داستان همسر مالک بن نویره افتادم. مالک پس از آن که خالد او را دستگیر و حکم قتلش را صادر کرد، به همسرش گفت: «تو باعث قتل من شدی» (19).
چرا که وی از زیباترین زنان عرب بود و خالد در دام عشق او اسیر. از همین رو خالد همان شبی که مالک را کشت با همسر او زنا کرد که این امر، سروصدای زیادی در میان عموم مسلمانان مدینه به راه انداخت.
این در حالی است که براساس روایات وارده، رسول خدا صلی الله علیه و آله در جریان ماجرای یمن و اقدام علی علیه السلام درباره ی ایشان فرمود:
إنّ له اکثر من ذلک؛
به راستی که حق علی بیش از این هاست.
خالد گمان می کرد که اگر از این فرصت استفاده کند، گروهی را همراه نامه به نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله بفرستد و با همفکران و همکاران توطئه گر خود در مدینه هماهنگی های لازم را انجام دهد امام علی علیه السلام را از چشم پیامبر صلی الله علیه و آله خواهد انداخت، چنان که در روایت مربوطه نیز آمده است.
بنابراین، اقدامات خالد و همدستان منافق او، توطئه ای طرّاحی شده علیه امیرمؤمنان علی علیه السلام بود، غافل از این که رسول خدا صلی الله علیه و آله به همه مسائل توجه دارد و از نیّت های آن ها آگاه است. این منافقان که در مقابل درب خانه رسول خدا صلی الله علیه و آله ایستاده بودند نمی دانستند که ایشان صدایشان را از پشت در می شنود. در این هنگام رسول خدا صلی الله علیه و آله با چهره ای خشم آلود از خانه بیرون آمد و فرمود:
ما تریدون من علی؟ ما تریدون من علی؟ دعوا علیّاً... ؛
از علی چه می خواهید؟ از علی چه می خواهید؟ علی را رها کنید... .
این توطئه ها تا به امروز نیز علیه علی علیه السلام ادامه دارد و آن بزرگوار هم چنان مظلوم است. به راستی این توطئه ها تا کی تداوم می یابد؟ حتی برخی افراد که خود را منتسب به علی علیه السلام می دانند نیز علیه ایشان توطئه می کنند.
این مظلومیت علی علیه السلام تا کی ادامه پیدا خواهد کرد؟ با این همه خواست خداوند بر این است که علی علیه السلام از وضعیتی مشابه با هارون برخوردار گردد و منزلت او در نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله- چنان که در حدیث منزلت آمده است- هم چون منزلت هارون در نزد موسی علیه السلام باشد.
کوتاه سخن این که: من بر این عقیده ام که همراهان علی علیه السلام در یمن، با همدستان خود در مدینه همداستان شده، این توطئه هماهنگ و طرّاحی شده را علیه ایشان سامان دادند.
با این همه، توطئه آنان به سود حق و حقیقت تمام شد و ماجرای یمن، رسول خدا صلی الله علیه و آله را بر آن داشت تا یک بار دیگر از جانب خدای سبحان، ولایت، امامت و عصمت امیرمؤمنان علی علیه السلام را اعلام نماید، ایشان همه دشمنان علی علیه السلام را به استغفار فرمان دادند و به آنان فرمودند که بعد از استغفار، از نو اسلام آورند.
منافقان قصد داشتند تا از فرصت مذکور علیه علی علیه السلام استفاده کنند، اما رسول خدا صلی الله علیه و آله از این فرصت به سود علی علیه السلام و اسلام بهره گرفت و با سخنان خود، امامت امیرمؤمنان علی علیه السلام را از ابعاد گوناگون مورد تأکید قرار داد.
محور چهارم- شیوه های مقابله با حدیث «سپاه یمن»
در میان همه ی سخنان مخالفان، تنها یک سخن، ارزش بحث و بررسی را دارد و آن این که احتمال دارد کلمه «ولیّ» به معنای یاور و دوستدار باشد، بدین ترتیب که «علی ولیّکم» به این معناست که «پس از من، علی یاور و دوستدار شماست».1. تحریف
در پاسخ باید گفت: قرائن درونی و بیرونی حدیث مذکور و کلیت ماجرای یمن، تمامی این تردید افکنی ها را از اعتبار ساقط می کند. مخالفان تشیع نیز از این حقیقت آگاهند و از همین رو دست به دامن روشی دیگر به نام تحریف حدیث می شوند، حق جویان گرامی می توانند با دقت نظر در متون این حدیث برخی موارد تحریف را مشاهده نمایند.برای مثال بخاری در کتاب صحیح به سند خود از عبدالله بن بریدة از پدرش چنین نقل می کند:
رسول خدا صلی الله علیه و آله علی علیه السلام را به سوی خالد فرستاد تا خمس را دریافت کند. من از علی متنفر بودم و او را دیدم که غسل کرده بود، به خالد گفتم: آیا این موضوع را نمی بینی؟
هنگامی که به نزد پیامبر صلی الله علیه و آله بازگشتیم، ماجرا را برای ایشان نقل کردم.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: آیا از علی متنفر هستی؟
گفتم:آری.
فرمود:
لا تبغضه فإنّ له فی الخمس اکثر من ذلک(20)؛
از او متنفر نباش، زیرا حق علی در خمس، بیشتر از این هاست.
تقطیع و دست کاری در واژگان حدیث فوق و تحریف آن به طور کامل روشن است؛ چرا که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله حضرت علی علیه السلام را برای دریافت خمس از خالد اعزام نکرد، بلکه ایشان را همانند خالد در رأس سپاهی عازم یمن ساخت و دستور داد تا همگان و از جمله خالد، تحت فرمان او قرار گیرند.
باید پرسید: جمله «غسل کرده بود» چه ربطی به واژگان قبل و بعد از خود دارد؟
چرا سخن پیامبر که فرمود: «علی از من است و من از علی هستم، و پس از من، او ولیّ شماست» ذکر نشده است؟
چرا از آن چهار نفر و خشم پیامبر از آنان، سخنی به میان نیامده است؟
چرا توصیه ی پیامبر به بریدة بعد از بازداشتن او از دشمنی با علی علیه السلام درباره ی تجدید اسلام بریدة، اشاره ای نرفته است؟
آری، این است واژگان حدیثی که بخاری نقل کرده در کتابی که صحیح! نامیده می شود.
2. حذف
پیش از این به چگونگی روایت حدیث «سپاه یمن» توسط حاکم نیشابوری در المستدرک علی الصحیحین اشاره نمودیم، اما بیهقی که شاگرد حاکم نیشابوری بوده، در کتاب السنن الکبری(21)، این حدیث را از قول شیخ خود- یعنی حاکم نیشابوری- نقل کرده و به تحریف حدیث پرداخته است. او عبارتی را از آخر آن حذف کرده است(!)همان که-طبق نقل حاکم- پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:إنّ علیّاً منّی و انا منه، و ولیّ کلّ مؤمن؛
به راستی علی از من است و من از او هستم و ولی هر مؤمن است.
با مراجعه به مصابیح السنه(22) بغوی- که در زمره ی مهم ترین کتاب های روایی اهل سنت است - مشاهده می شود که کلمه «بعدی؛ پس از من» ذکر نشده است. در این کتاب چنین آمده است که پیامبرخدا صلی الله علیه و آله فرمود:
علی منّی و أنا من علی، و هو ولی کلّ مؤمن؛
علی از من است و من از علی و او ولیّ هر مؤمن است.
علت حذف کلمه «بعدی؛ پس از من» در روایت بغوی این است که با حذف این کلمه، شایستگی علی علیه السلام برای ولایت یا انتصاب ایشان از سوی پیامبر به مقام ولایت، ثابت می شود، اما چه هنگام می تواند به این ولایت دست پیدا کند؟ پس از عثمان(!)
صاحب کتاب المشکاة(23) نیز این حدیث را از ترمذی، بدون ذکر واژه «بعدی؛ پس از من» نقل می کند و بدین ترتیب این حدیث تحریف شده را به ترمذی نسبت می دهد و حال آن که ترمذی، این حدیث را همراه با واژه «بعدی؛ پس از من» نقل کرده است(!)
به نظر می رسد این افراد، متوجه نبوده اند که کتاب های آنان در بوته ی نقد ناقدان قرار خواهد گرفت.
3. تکذیب
حال که دومین روش مخالفان یعنی روش تحریف را بررسی کردیم، شیوه سوم مخالفان را نیز از نظر می گذرانیم:مخالفان خدا و رسول او که در پی رویگردانی از سیره مؤمنان و پیروی از شیوه منافقان هستند، ناگزیر باید راه ابن تیمیه را در پیش بگیرند، وی می گوید: این حدیث، دروغ است.
ابن تیمیه با انکار اصل قضیه و تکذیب حدیثِ «سپاه یمن» بهترین شیوه را در پیش گرفته و می نویسد:
این سخن که «او پس از من، ولی همه ی مؤمنان است» به دروغ از قول رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده و نمی توان آن را به ایشان نسبت داد(!)(24)
مخالفان تشیع می توانند از این روش استفاده کنند و چه بهتر که به جای تحریف و تکذیب برخی واژگان و تعدادی از خصوصیات موجود در حدیث مذکور، دست به دامن این روش شده، اصل حدیث را انکار کنند و صورت مسأله را پاک نمایند و خودشان را راحت کنند(!)
در پایان دو آیه از قرآن را یادآور می شویم که به حقّ، این افراد مدّعی دفاع از دین اسلام، مصداق این آیات هستند، آن جا که خداوند متعال می فرماید:
«فَوَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا کَتَبَتْ أَیْدِیهِمْ وَ وَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا یَکْسِبُونَ» (25)؛
پس وای بر آن ها از آن چه با دست خود نوشتند؛ و وای بر آنان از آن چه(از این راه) به دست می آورند!
و در آیه دیگری می فرماید:
«فَلاَ وَ رَبِّکَ لاَ یُؤْمِنُونَ حَتَّى یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لاَ یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلِیماً » (26)؛
به پروردگارت سوگند که آن ها مؤمن نخواهند بود، مگر این که در اختلافات خود، تو را به داوری طلبند؛ سپس از داوری تو در دل خود احساس ناراحتی نکنند و به طور کامل تسلیم باشند.
پی نوشت ها :
1. مسند احمد: 347/5، المستدرک علی الصحیحین:110/3، تاریخ مدینة دمشق: 187/42، المصنف، ابن ابی شیبه: 5067/7، الآحاد و المثانی:325/4، حدیث 2357 و السنن الکبری: 45/5.
2. تاریخ مدینة دمشق: 188/42 و 192 و 193 و 194.
3. سوره ی آل عمران: آیه ی 34.
4. المعجم الأوسط: 6/ 162 و 163.
5. نگاه کنید به: الاستیعاب: 1092/3، تهذیب الکمال: 481/20، القول الجلی فی مناقب علی علیه السلام: 60، کنز العمّال:608/11.
6. کنز العمال: 149/13.
7. سوره ی انبیاء: آیه ی 26 و 27.
8. مصباح المتهجد: 753.
9. سوره ی مدثر: آیه ی 31.
10. سوره ی عنکبوت: آیه های 10 و 11.
11. مسند احمد: 292/6، فتح الباری: 57/7، مجمع الزوائد: 133/9.
12. این روایت را احمد بن حنبل نقل کرده است، آن سان که در ذخائر العقبی: 18 و شرح المواهب اللدنیة: 9/7 و ... آمده است.
13. مسند أحمد: 84/1، صحیح مسلم: 61/1، خصائص علی علیه السلام: 27، جامع الاصول: 473/9.
14. فضائل الصحابه:715/2، المستدرک علی الصحیحین: 139/3.
15. سوره ی نساء: آیه ی 145.
16. ر. ک: نفحات الازهار: 16/ 341و 342.
17. علل الشرائع: 192/1، الاحتجاج: 118/1، بحارالأنوار: 305/28.
18. الأنساب سمعانی:95/3. البته باید به این نکته اشاره کرد که ما دلیل معتبری که بیان گر پایبندی امیرمؤمنان علی علیه السلام به اقامه ی نمازجماعت به امامت ابوبکر- تا چه رسد به دیگران- در دست نداریم.
19. تاریخ مدینة دمشق: 258/16، سیر أعلام النبلاء: 377/1 و کتاب های دیگر.
20. صحیح بخاری: 342/6.
21. السنن الکبری، بیهقی: 342/6.
22. مصابیح السنه: 172/4، حدیث 4766.
23. مشکاة المصابیح: 504/2، حدیث 6090.
24. منهاج السنة: 391/7.
25. سوره ی بقره: آیه ی 79.
26. سوره ی نساء: آیه ی 65.
حسینی میلانی، علی؛ (1390)، داستان سپاه یمن (سخنی در اثبات ولایت علی علیه السلام و نفاق خالد بن ولید)، قم: الحقایق، چاپ اول