چون که گُل بگذشت و گُلشَن شد خراب ... بوی گُل را از که یابیم از گلاب
(مولوی)
پیش از این دیدیم که شیخ علی مِنشار، عالِم فاضل جَبل عاملی که شیخ الإسلام اصفهان بود، زمینه ساز پایگاه یافتن پدر شیخ بهائی در دستگاه صفویان شد.
بعدها یگانه دختر دانشور همین شیخ علی مِنشار که از فقه و حدیث آگاه بود و از شاگردان خود شیخ علی به شمار می رفت، به همسری شیخ بهائی درآمد. این بانوی ارجمند که به تدریس دانشهای دینی هم می پرداخت، وارث کتابخانه ی چهارهزار جلدی پدر خویش بود و از طریق وی آن کتابخانه در اختیار شیخ بهائی قرار گرفت. گفته شده است که او پس از وفات شیخ بهاءالدین هم در قید حیات بوده است. (1)
درباره ی این که شیخ فرزند یا فرزندانی داشته است یا نه، اختلاف نظر هست.
برخی گفته اند از این که شیخ بهائی مدت زیادی از عمر خود را به تنهائی در سفر گذرانده می توان حدس زد که فرزندی نداشته است. بعض منابع هم شیخ را عقیم دانسته اند. (2)
این أنظار با مذکور و مسطور بودن أَحفاد و نوادگان شیخ در کتابهای متعدد (3) سازگار نیست و با قول بعض دیگر تراجِمنگاران نیز در تعارُض است.
با اینهمه، مسأله ی أعقاب شیخ هنوز بخوبی روشن نیست. شاید مؤید این نظر بعض دانشمندان أخیر که - علی رغم انتساب برخی کسان و خاندانها به شیخ بهائی - گفته اند: «... بهاءالدین محمد عاملی را فرزندی نبوده است و این کسانی که خود را از خاندان او می شمارند شاید از راه دیگری (4) به وی منسوب باشند» (5)، آن باشد که شیخ تولیت وقفِ کتابهائی را که در سال آخر حیاتش وقف کرده، به برادزاده ی خود - که همنامِ پدرِ ارجمندش، حُسین بنِ عَبدالصّمد، بوده است - و أولاد وی، واگذارده. چه، سخت دور می نماید که اگر خود صاحب فرزندی می بود، در این أمر، برادرزاده را بر فرزند خویش مقدم می داشت. (6)
البته اگر وی صاحب أولاد ذکور نبوده باشد - که خواهیم گفت احتمالاً چُنین نیز بوده -، دیگر چندان بعید نیست تولیت کتابها را به برادرزاده ی خویش وانهاده باشد؛ بویژه که این برادرزاده عَلَی الظاهر همان کسی است که در علم و أدب پایگاهی بلند داشته است و مانند پدر و عمّ و نیای خود به شیخ الإسلامی هرات نیز رسیده بوده. (7)
حدسی که وجه جامع برخی از این أقوال ناسازگار می توانَد بود، آن است که گویا شیخ بهائی پسر نداشته است.
میرزا عبدالله اصفهانی، مشهور به «اَفَندی»، در تعلیقاتی که بر أمَل الامِلِ شیخ حُرِّ عاملی نوشته است، مطلبی آورده که مؤیِّد همین حدس است و فَصل الخِطاب توانَد بود؛ و آن، این است که شیخ فرزندی نَرینه از خود بازننهاد، و او را دختری بود، و نوه ی دخترش در همین روزگار ما (یعنی: روزگار اَفَندی) می زیست. (8)
پس دور نیست کسانی که گفته می شود شیخ بهائی جد أعلای ایشان است، دخترزادگان شیخ باشند؛ و اللهُ أعلَمُ بالصَّواب.
پینوشتها:
1. نگر: رَیحانة الأدب، 15/6؛ و: تکملة أَمَل الأمِل، ط. اِشکَوَری، ص 447 و 448، و ط. حُسَین علی محفوظ و...، 422/1 و 423.
2. نگر: دانشنامه ی جهان إسلام، 663/4؛ و أعیان الشیعة، 242/9.
3. نگر: رجال و مشاهیر اصفهان، میر سید علی جَناب، ص 336؛ و: أحوال و أَشعار فارسی شیخ بهائی، ص 82؛ و: دانشنامه ی جهان إسلام، 663/4؛ و بیان المفاخر، 367/1؛ و: الکشکول شیخ إبراهیم آل عرفات، ص 77؛ و أعیان الشیعه، 243/9؛ و: الکِرام البَرَرة، 310/3-313؛ و: أوراق پراکنده، کیوان سمیعی، 302/1؛ و: ریاض الجنّه ی زُنوزی، 166/2.
4. مانند برادرزادگی.
5. أَحوال و أَشعار فارسی شیخ بهائی، ص 83. نیز نگر: أعیان الشیعة، 242/9.
6. این نکته، از یادآوریهای استاد ارجمند، آیة الله سیّد محمّد علی روضاتی، است.
7. سنج: مقالات عارف، نوشاهی، 153/2 و 154.
8. نگر: تعلیقة أَمَل الامِل، ط. اِشکَوَری، ص 69.
/م