فرهنگ استعماری همراه و همقدم با توسعه ی نظامی و اقتصادی کلنیالیسم کشورهای اروپای غربی در سایر قارّه ها شکل گرفت و توسعه یافت. ریشه های تاریخی فرهنگ استعماری به دوره ی جنگهای تجاوزکارانه ای که در تاریخ اروپا به نام جنگهای صلیبی معروف است می رسد. هدف و محتوای فرهنگ استعماری که حفظ منافع اقتصادی است از آن دوره تاکنون در ماهیّت و اصول تغییر نیافته، گرچه شیوه هایی که به کار برده می شود اَشکال جدیدی یافته است. جهت توسعه و کاربرد فرهنگ استعماری فقط سرزمینهای مستعمره نبوده و نیست. این فرهنگ نه فقط به سوی خارج بلکه رو به داخل در جهت جوامع کلنیالیسم و امپریالیستی نیز توسعه یافته و می یابد، البته با تفاوت در آنچه موضوع آن است و اینکه چگونه انتشار می یابد. این دو بخش در عمل و در حقیقت یک کل را می سازند و یکدیگر را تکمیل می کنند.
هدف فرهنگ استعماری از همان مراحل اوّلیه ی پیدایش و تکوین در دوره ی کلنیالیسم در جهت داخلی توجیه، مشروع و منطقی و حتّی اخلاقی و دینی نشان دادن جنایات، تجاوزات، دزدیها و غارتگریهای کلنیالیست ها در مستعمرات، در جوامع اروپایی بود. طبقات حاکم در کشورهای کلنیالیستی می کوشیدند با پنهان کردن مقاصد طبقاتی و اقتصادی خود در زیر لفّافه ی دینداری و تلاش برای توسعه ی مسیحیّت با حمایت کامل و شامل رهبران کلیسای کاتولیک مردم عادی و بی اطّلاع سرزمینهای تحت سلطه ی خود را در جهت اجرای خواستها و افزایش ثروتهای خود بسیج کنند و به کشتار مردم سایر سرزمینها و غارت اموال آنان وادارند. برای فریب عامّه ی مردم، طبقات حاکم و مقامات کلیسا که ابزار فرهنگی سلطه به شمار می رفتند در سودجویی ها و منافع حاصل از غارت مستعمرات با هم شریک بودند و به کسانی که حاضر می شدند در این غارتها و کشتارها شرکت کنند وعده می دادند که اگر در تجاوزات مسلّحانه شرکت نمایند گناهانشان بخشوده شده و به بهشت خواهند رفت و اگر زنده ماندند سهمی از اموال غارتی نصیب آنها خواهد شد.
برای ایجاد این تصوّر و باور و تکمیل آن که کشتار و غارت ساکنان قارّه های دیگر وظیفه ی اخلاقی و دینی است و همه ی مؤمنان باید در اجرای اراده ی خداوند در این امر خیر شرکت کنند، ساکنان قارّه های دیگر و سرزمینهای مورد تجاوز بعنوان وحشیان، آدمخواران، دشمنان خدا و دین و... و برای اثبات این نظر تاریخ، فرهنگ، ادیان و بطور کلّی همه ی جنبه های زندگی اجتماعی و فردی آنان به صورتی تحریف شده، مغرضانه و آلوده به دروغ و اتّهام بوسیله ی مؤسّسات و مقامات دینی و دولتی حاکم و کلیسا به مردم عادی جوامع اروپایی معرّفی می شد.
این روند تحریف و تبلیغ مغرضانه و همراه با آن تطمیع شرکت کنندگان در جنگهای مستعمراتی برای غارت مستعمرات در دوره ای که با پیدایش شیوه ی تولید سرمایه داری و با توسعه ی امپریالیسم سرمایه داری آغاز گردید ادامه یافت (و ادامه دارد) با این تفاوت که در این دوره فرضیّه های نژادی جای استدلالات دینی، دانشگاه ها جای کلیساها و بخشی از نویسندگان در دوره ی روشنفکری جای رهبران دینی و مذهبی، و سرمایه داران جای فئودالها را گرفتند. برای فریب ساکنان جوامع اروپایی منطقی و حتّی ضروری نشان دادن جنگها و غارتهای استعماری و کشتار مردم مستعمرات چنین تبلیغ شد که گویا نژاد سفید و در هر حال اروپاییان انسانهای برتر و مردم مستعمرات انسانهایی پست اند و با میمونها قرابت دارند لذا تصرّف سرزمنیهای آنها ضروری و مطیع ساختن و اسیر کردنشان مفید است و کشتار مردم مستعمرات نباید موجب تأسّف شود.
به تدریج، غارت استعماری به جای آنکه با دزدی دریایی، چپاول و کاربرد علنی و مستقیم زور انجام گیرد با استفاده از مکانیسم بازار سرمایه داری صورت گرفت و می گیرد و بخش عمده ای از اقشار و طبقات، گروهها و افراد در موقعیّت های مختلف اجتماعی، در جوامع سرمایه داری استعماری مؤثّرتر و بیشتر از گذشته، شریک دزد شدند و از غارت استعماری سود بردند در حالی که خود را رفیق قافله ی آزادی خواهان و عدالت جویان در جامعه ی بشری می دانستند (و می دانند).
بررسی روند تغییرات اقتصادی و اجتماعی پس از سقوط نظام سیاسی و اقتصادی اتّحاد جماهیر شوروی در این سرزمین و کشورهای قارّه ی اروپا نشان می دهد که در این جوامع کمونیستها، سوسیالیست ها، سوسیال دمکراتها و گروههای معروف به سبز و بطور کلّی چپ های اسبق و سابق این جوامع که زمانی ادّعای مبارزه با امپریالیسم سرمایه داری و همبستگی با مردم محروم مستعمرات داشته اند صرف نظر از پاره ای استثنائات محدود، یکجا و یک کاسه تبدیل به خادمان سرمایه داری شده اند و با استفاده از روابط و تجاربی که در طول سالیان «مبارزه با امپریالیسم سرمایه داری» اندوخته اند در صدد تحکیم هرچه بیشتر سلطه ی جوامع سرمایه داری استعماری بر مستعمرات اند و برای این منظور و در جهت توسعه ی فرهنگ استعماری با همکاری روشنفکران استعمارزده قدم برمی دارند.
با توجّه به آنچه امروزه در رسانه های گروهی جوامع اروپایی انتشار یافته و در دانشگاهها تدریس می شود، خوب می توان نشان داد که نه فقط عامّه ی مردم کشورهای سرمایه داری استعماری بلکه بخش وسیعی از روشنفکران جوامع سرمایه داری استعماری هنوز اسیر همان تحریف ها، جعل ها و نادرستی هایی هستند که از دوره ی جنگهای صلیبی سازمانها و افراد وابسته به طبقات حاکم درباره ی جوامع مستعمراتی، ترویج و تبلیغ می کردند (و می کنند). بر اثر سلطه ی فرهنگ استعماری در جنبه ی داخلی آن در جوامع سرمایه داری استعماری قاطبه ی مردم به این تضاد توجّه ندارند و به علّت رفاه مادّی به حساب مردم مستعمرات نمی خواهند داشته باشند. فرد یا جماعتی که ادّعای جانبداری از آزادی، دموکراسی، صیانت حقوق بشر و کمک به فقرای جهان را دارد نمی تواند در عین حال از غذا و پوشاک همان فقرا بدزدد و با کاربرد اسلحه به صورت مستقیم یا جماعت مسلّحانه از دزدان محلّی در جوامع مستعمراتی مانع دفاع محرومان جهان از حقّ حیاتشان گردد.
تکیه بر نقش استعمار و فرهنگ استعماری در مستعمرات بهانه ای برای انکار ضعف ها و نارسایی های درونی جامعه ی مستعمراتی یا به گفته ی بعضی «بلاگردانی» و فرار از طرح مشکلات، تضادها، ضعفهای اجتماعی و فرهنگی درونی جوامع مستعمراتی نبوده و نیست، بلکه توجّه دادن به این حقیقت تاریخی است که استعمارگران برای سلطه بر مستعمرات با همکاری همه جانبه ی طبقه ی وابسته به استعمار بر ضعف ها، تضادها و نارسایی های اقتصادی، سیاسی و فرهنگی موجود تکیه کرده و با استفاده از همه ی امکانات خود در تثبیت، تقویت و توسعه ی آنها کوشیده و می کوشند و در جهت اهداف خودآگاهانه نکات مثبت و سازنده در تاریخ و فرهنگ مستعمرات را انکار یا تضعیف و نابود کرده و می کنند. تاریخ نشان می دهد که استعمار سرمایه داری آگاهانه طبقات و اقشار ارتجاعی و استثمارگر داخلی جوامع مستعمراتی را نه فقط از نظر اقتصادی بلکه فرهنگی نیز به خدمت گرفته و در حفظ آنها کوشیده و می کوشد و این دو در برابر زحمتکشان تهیدست مستعمرات جبهه ی واحدی را می سازند. در دوران ما طبقات حاکم وابسته به استعمار در مستعمرات تنها با حمایت همه جانبه ی استعمار سرمایه داری قادر به حفظ موقعیّت خود هستند و موقعیّت طبقاتی این وابستگان بخشی از اقتصاد، سیاست و فرهنگ سرمایه داری استعماری است.
با توجّه به این نکات و این که شیوه های نفوذ و سلطه ی فرهنگ استعماری در هر مستعمره ی معیّن در دوره ی تاریخی معیّن کیفیّت، و حالت خاصّی دارد و این که با وجود تنوّع در اشکال و شیوه های اجرا استراتژی فرهنگ استعماری در همه ی مستعمرات یکسان است، باید ضمن توضیح و تشریح این اصول مشترک تاریخچه ی نفوذ و شیوه های فرهنگ استعماری در هر مستعمره ی معیّن در دوره ی معیّن بطور مشخص تجزیه و تحلیل شود تا بتوان با شناخت آنها بدیل قابل اجرایی ارائه کرد.
هدف فرهنگ استعماری در جوامع مستعمراتی تزریق و تثبیت عقده ی حقارت اجتماعی در میان اقشار، گروهها و طبقات مردم است به گونه ای که بخش عمده ی جامعه ی مستعمراتی مرعوب و مجذوب جوامع سرمایه داری استعماری گردد؛ مرعوب بدین معنا که شخص جامعه ی خود را بی قدرت و جوامع سرمایه داری استعماری را در همه ی امور قادر مطلق و شکست ناپذیر بداند، و مجذوب بدین معنا که همه ی رفتارهای اجتماعی جوامع سرمایه داری استعماری را بالاترین ارزشها دانسته و از تمام امکانات برای تقلید از آنها استفاده کند. نتیجه ی مرعوب و مجذوب شدن فرهنگی بر اثر عقده ی حقارت اجتماعی که با وسایل و شیوه های مختلف از اسباب بازی بچّه ها گرفته تا متون فلسفی و درسهای دانشگاهی تبلیغ و تزریق می شود این است که روشنفکر در جامعه ی مستعمراتی از تفکّر درباره ی جامعه ی خود و شناختن آن در زمینه های اقتصادی، فرهنگی و دینی، تشخیص ساختار طبقاتی و چگونگی شیوه ی تولید مسلّط آن باز بماند و در همه ی امور و از جمله نظریّات اجتماعی و سیاسی و ایدئولوژیها (چه نظریّات سرمایه داری و چه سوسیالیستی و چه محافظه کارانه و چه انقلابی) واردات چی بشود. کسی و جامعه ای که مرعوب و مجذوب شود یک زندگی اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی ترجمه ای دارد و قضاوت محافل فرهنگی و سیاسی جوامع سرمایه داری را مهمترین معیار برای اعمال و افکار خود می داند.
روشنفکر جامعه ی مستعمراتی که دچار عقده ی حقارت فرهنگی است ــ چه مرعوب و چه مجذوب ــ فرهنگ، تاریخ و ساختار جامعه ی خود را بر اساس آنچه از محافل محافظه کار و ارتجاعی یا مترقّی و انقلابی جوامع سرمایه داری استعماری ترجمه کرده و می کند می بیند و قادر نیست در داده های اجتماعی جوامع سرمایه داری استعماری و در جامعه ی خود نقاط ضعف یا قوّت اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی را از هم تفکیک و رابطه و اثر متقابل این زمینه ها با یکدیگر را درک کند.
چنین روشنفکری حتّی وقتی با ساختار جامعه ی خود برخوردی طبقاتی می کند، هویّت اجتماعی و طبقاتی اش را در تاریخ و ساختار یکی از طبقات جوامع سرمایه داری استعماری (سرمایه دار یا پرولتاریا) می جوید « و می یابد» و چون در هر دو حال شالوده ی تفکّرات و نظریّاتش و آنچه بدان نام فرهنگ یا ایدئولوژی می دهد بر ترجمه و اقتباس قرار دارد ریشه و علل و موجبات همه ی خوبیها یا بدیها، پیشرفتها یا شکستهای اجتماعی ــ اقتصادی جامعه ی خود را در خارج از جامعه ی خود می بیند و می پندارد ممکن است در بستر شیوه ی تولید مستعمراتی همان نهادهای اجتماعی، سازمانهای سیاسی و فرهنگی را که طبقه ی سرمایه دار یا پرولتر در جوامع سرمایه داری کلاسیک به وجود آورده اند با همان محتوا، کیفیّت و شکل به وجود آورد.
تحت نفوذ فرهنگ استعماری، روشنفکر جامعه ی مستعمراتی فقط آن بخش از تاریخ جامعه ی خود را بدون تحقیق و انتقاد می پذیرد و می شناسد که نظریّه پردازان جوامع سرمایه داری چه ارتجاعی و چه مترقّی در کارهای خود ارائه کرده اند (و می کنند). روشنفکری که تحت نفوذ فرهنگ استعماری رشد کرده، از عامّه ی مردم جدا زندگی می کند، از فرهنگ و اعتقادات و نقاط ضعف و قوّت تاریخ و جامعه ی خود بی اطّلاع است و به این ترتیب قادر به فهم و ریشه یابی مسائل و مشکلات اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی خود نیست و بدون کوشش برای شناختن ساختار اجتماعی و شیوه ی تولید و فرهنگ مسلّط و درک رابطه ی اقتصاد، فرهنگ و سیاست با یکدیگر، و وحدت درونی و تاریخ این زمینه ها با یکدیگر در ارائه ی راه حل به اقتباس می پردازد و در هر زمینه راه حل هایی پیشنهاد می کند که نه فقط در هماهنگی و رابطه ی تاریخی و اجتماعی با سایر زمینه ها نیست بلکه در همان زمینه پیشنهاد شده هم شرایط مادّی و معنوی اجرای آنها را ممکن و مقدور نمی سازد.
فردی یا گروهی که تحت نفوذ فرهنگ استعماری قرار دارد، نمی تواند با ساختار طبقاتی، تاریخ، فرهنگ و سیاست جامعه ی خود و هم چنین جوامع سرمایه داری استعماری برخوردی علمی ــ انتقادی داشته باشد، درباره ی علّت یا علل بروز حوادث اجتماعی و سیاسی یا تغییرات اقتصادی، نقش و اهمیّت و میزان دخالت هر یک از عوامل داخلی جامعه ی مستعمراتی و آنچه را از خارج وارد شده و می شود تعیین کند و از وجود نهضت های اجتماعی، مترقّی و شکوفایی های علمی و فرهنگی و این حقیقت که در طول تاریخ در جوامع مستعمراتی جریانهای اجتماعی مترقّی، و عناصری با افکار روشن و انسانی بر ضدّ نظام های ارتجاعی، و استثمارگران و جبّاران فعالیّت داشته اند و مبارزه کرده اند بکلّی بی اطّلاع است ــ و به علّت این بی اطّلاعی و بی خبری اصولاً امکان ارزیابی این نهضتها و جریان های فکری و آموختن از آنها را ندارد چه رسد به زنده کردن آنها. مجذوب شدن نیز روی دیگر سکّه ی عقده ی حقارت اجتماعی ناشی از سلطه ی فرهنگ استعماری است. در چنین حالتی تمامی شیوه ها، رفتارها و ارزش های جوامع سرمایه داری استعماری بدون کم و کاست، و بدون ارزیابی علل و آثار آنها، و بدون تفکیک عناصر منفی از عناصر سازنده تجلیل و تقدیس می شود ــ روشنفکر مجذوب فرهنگ استعماری در فکر فرار از جامعه ی خود است. همه ی نقشه ها و فعالیّت ها بر محور آرزوی فرار به «دیار موعود» و «بهشت روی زمین» و سرزمین «آزادی و رفاه» می چرخد و برای انجام این آرزو، اقدام به هر کار زننده و زشت، دزدی و ارتشاء و استثمار مردم محروم برای تأمین مخارج لازم امری مشروع و بحق محسوب می شود. افراد و گروههایی که چنین مجذوب اند اصولاً تصوّری در باب اصلاحات اقتصادی، سیاسی یا فرهنگی که می توانند شرایط زندگی فردی و اجتماعی را در جامعه ی مستعمراتی به سود عامّه ی مردم تغییر دهند ندارند.
تحت نفوذ فرهنگ استعماری، روشنفکر مجذوب خود را از خانواده، دوستان، جامعه ای که بدان تعلّق دارد، بالاتر و جدا می بیند و مانند کسی که بعلّت استعمال مواد مخدّر حال و هوای خاصّی برای خود ایجاد کرده باشد از این مرز «درونی» لذّت می برد. چنین مجذوب بودن را می توان در سخنان و رفتار بسیاری از صاحبان مقامات مهم دولتی و اقتصادی در جوامع مستعمراتی نشان داد. نتیجه آنکه، کوشش می شود با انتقال و تقلید از ظواهر جوامع سرمایه داری و با «خریدن» و «وارد کردن» پیشرفت های فنّی و ترجمه ی آثار ادبی و فلسفی فضای مصنوعی خاصّی در داخل جامعه ی مستعمراتی ایجاد شود. افراد و گروههای اجتماعی که تحت تأثیر فرهنگ استعماری مجذوب جوامع سرمایه داری استعماری اند، چه در رفتار و سخن گفتن، نوشتن و آداب اجتماعی، روابط فردی و خانوادگی، و چه در برنامه ریزی برای اقتصاد جامعه ی مستعمراتی و سازمان دهی اداری دولتی یا سیاسی، کاری جز تقلید و رونویسی ندارند و از جزئیّات وقایع و رویدادهای اجتماعی ــ سیاسی کشورهای سرمایه داری استعماری و حتّی اوضاع جغرافیایی شهرها و دهات این کشورها مطلع اند و شاید فلاسفه، نویسندگان و سیاستمداران و آخرین پیشرفت های فنّی این جوامع را بشناسند، امّا از جامعه ی مستعمراتی، از فرهنگ و تاریخ خود به گونه ای رقّت بار بی اطّلاعند و کوششی برای کسب معلومات در این زمینه نمی کنند.
چنین افراد و گروههایی که بطور عمده در طبقات و اقشار متوسّط و مرفّه و ثروتمند جامعه اکثریّت دارند، ابزار اعمال نظرهای سیاسی و فرهنگی سیاستمداران جوامع سرمایه داری در مستعمرات اند و به ساز آنان می رقصند و بدین بهانه خود را تافته ی جدا بافته می شمارند.
توسعه ی عقده ی حقارت فرهنگی ــ اجتماعی، به علّت سلطه ی فرهنگ استعماری در جوامع مستعمراتی از علل بروز توسعه ی عقده ی اجتماعی ــ فرهنگی خودبزرگ بینی است. وابستگان، طبقات و اقشار مختلف و بویژه روشنفکرانی که بدین عارضه دچارند قادر نیستند نقاط ضعف و قوّت فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی جوامع سرمایه داری و جوامع مستعمراتی را درک کنند و چون از واقعیات دورند، جامعه ی خود را با چشم پوشی آگاهانه یا ناآگاهانه از بسیاری از نقائص، نارسایی ها و تضادها، بهترین، پیشرفته ترین، قوی و مقتدرترین جامعه ی جهانی و در عالم فرض و خیال در گذشته نیز مشعلدار تمدّن جهانی و مبتکر و مرکز پویایی همه ی علوم و فنون می دانند. این افراد و گروهها برای خود نیز نقش رهبری و زعامت در جامعه ی جهانی قائلند و با تحقیر دیگر اقوام و فرهنگ ها سعی در اثبات مقام والای خویش دارند و به علّت مبتلا بودن به عقده ی خودبزرگ بینی فرهنگی و اجتماعی، چنان در اندیشه ی حلّ مشکلات جهانی در قرن حاضر، قرون آینده و سرنوشت بشریت اند و چنان در اوج فلک در پی تسخیر شمس و نظارت و دخالت در امر حرکات اجرام سماوی اند که نمی دانند در اندرون منزلشان چه می گذرد و چه بیگانه ای در حریم آنان ساکن است و بر سر خانواده ی اجتماعی شان چه می آید و چگونه فقر اقتصادی جامعه ای را که بدان تعلّق دارند از درون ناتوان و بیمار کرده است و چگونه میلیونها انسان در چنگال بیماری و فقر اسیرند.
فرهنگ استعماری ترکیبی حساب شده از فرضیّه های نژادی، شبه دین و مفاهیم تحریف شده است. نسبت این ترکیب و چگونگی به کار بردن آن درجوامع مستعمراتی، در یک جامعه ی مستعمراتی در دوره های مختلف و در رابطه با طبقات مختلف اجتماعی بر حسب شرایط تغییر می کند و متفاوت است:
زیرعنوان:الف ــ تبلیغ و ترویج فرضیّه های نژادی از شیوه های مهم سلطه ی فرهنگ استعماری در جوامع مستعمراتی و زمینه ی اصلی رشد عقده ی حقارت و بزرگ بینی فرهنگی ــ اجتماعی در جوامع مستعمراتی است. آنان که مرعوبند، بومیان جوامع سرمایه داری استعماری را «نژادی» بالا و والا، صاحب عزم و اراده و کلّیه ی سجایای اخلاقی و استعدادهای فردی و... دانسته و بدین جهت مطیع، پیرو و مقلّد بودن خود و جامعه ی مستعمراتی و سلطه ی استعمارگران را امری طبیعی، بحق و عادی و هر کوششی برای رهایی از فقر و ظلم، استثمار و استعمار را به علّت قدرت عظیم جوامع سرمایه داری و ضعف بی پایان جامعه ی خود بی فایده می دانند و می بینند و معتقدند که از اوّل چنین بوده و چنین هم خواهد ماند؛ و آنان که مجذوبند خود را از نظر «نژادی» و «خونی» وابسته و پیوسته به جوامع سرمایه داری و جدا از سایر اقوام و ساکنان سرزمینهای مستعمراتی می دانند. هدف مقدّس شان این است که به هر قیمتی در همه ی شئون شبیه جوامع سرمایه داری شوند و از آنان تقلید نمایند. سهل ترین راه وصول به این منظور آراستن و پیراستن ظاهر است چه در زمینه های فردی و چه در زمینه های اجتماعی. زمانی که رهبران دولتی، اقتصادی و اجتماعی جوامع مستعمراتی دچار این بیماری باشند، بودجه ی کشور به جای آنکه صرف ساختن زیربنای اقتصادی، رفع مشکلات و تضادهای اساسی با هدف ریشه کن کردن فقر اقتصادی و فرهنگی در جامعه گردد، صرف ساختن عمارات مجلّل برای پذیرایی از مهمانان خارجی می شود تا آبروی مملکت حفظ شود. در چنین جوامعی به جای ساختن مدرسه و بیمارستان ایجاد مراکز تفریحی «مدرن» در شهرهای بزرگ برای یک اقلیّت نازپرورده در دستور کار قرار می گیرد و به اسم توسعه و ترقّی تحویل جامعه می گردد.
افراد و گروههایی که در جوامع مستعمراتی دچار عقده ی خودبزرگ بینی اند، و بر اساس فرضیّه های نژادی، خود را متعلّق به نژادی بالاتر و والاتر از اقوام خویشاوند و همسایگان می پندارند و گذشته ی تاریخی جامعه ی خویش را دوران طلایی جامعه ی خود و جامعه ی جهانی می دانند و معتقدند که هنر نزد آنان است، جون نمی توانند منکر اوضاع ناهنجار اجتماعی و اقتصادی جامعه ی خود، وجود ستم طبقاتی، فقر اکثریت و فساد اقلیّت وابسته به استعمار گردند، ناچار به گذشته پناه می برند. غارتگریهای سلاطین گذشته را «فتوحات»، جنایاتشان در مورد اقوام دیگر را «جهانگشایی» و در مورد جامعه ی خود «حفظ حریم»، و بنا کردن کاخها و جمع آوری گنج ها را «تمدّن» نام می نهند. این افراد و گروهها با تعمیم فرضیه های نژادی به زمینه های تاریخی و بررسی های اجتماعی، علّت اصلی فساد و ضعف اجتماعی، وجود فقر و ظلم در جامعه ی مستعمراتی را نتیجه ی هجوم «نژاد» یا «نژادهای دیگر» در قرون گذشته می دانند و به هیچ وجه حاضر نیستند وجود طبقات حاکم استثمارگر در جامعه ی خود را چه در گذشته و چه در حال حاضر بپذیرند.امّا افراد و گروههای اجتماعی دیگری که دچار عقده ی خودبزرگ بینی اند و ظاهراً از قبول فرضیّه های نژادی اجتناب می ورزند نیز مانند این گروه در گذشته زندگی می کنند و با به کار بردن الفاظ دهن پُرکن و بیان شیوا همه ی جوامع انسانی را به پیروی و قبول راهنماییها و نصایح خود دعوت می کنند و در حالی که جامعه ی مستعمراتی از لحاظ اقتصادی کاملاً وابسته به کشورها و انحصارات سرمایه داری استعماری است از استقلال دم می زنند و در عالم خیال پای بر سینه دشمن دارند. تبلیغ فرضیّه های نژادی بعنوان مایه ی اصلی فرهنگ استعماری در جوامع مستعمراتی هنوز هم برای کشورها و انحصارات سرمایه داری استعماری از جنبه های مختلف سودآور است.
در دوره ای که پس از پایان جنگ جهانی دوم آغاز گردیده، جوامع مستعمراتی زمینه ی اصلی ترویج فرضیّه های نژادی اند، نه جوامع سرمایه داری استعماری. زیرا در جوامع سرمایه داری استعماری حرکت عمده ی اقتصادی ــ اجتماعی به سوی وحدت و تحکیم پایه های امپریالیسم جمعی است و دیگر کاربردی برای فرضیه های نژادی و ناسیونالیسم در درون جوامع خود ندارند. امّا در جوامع مستعمراتی در اجرای اصل (تفرقه بینداز و حکومت کن) تبلیغ فرضیّه های نژادی و ناسیونالیسم نژادی استراتژی عمومی دولتها و انحصارات سرمایه داری برای ادامه ی سلطه است که در هر جامعه ی مستعمراتی و هر منطقه ی معیّن به صورتی خاص و در هماهنگی با شرایط محلّی بدان عمل می شود.
سلطه ی فرضیه های نژادی در یک جامعه ی مستعمراتی نه فقط مانع رشد فکری در همان جامعه می شود و موجب می گردد که روشنفکران از بررسی و شناخت تاریخ، فرهنگ، اقتصاد و بطور کلّی ساختار طبقاتی و علل رویدادهای تاریخی و اجتماعی جامعه ی خود بازبمانند و نتوانند برای بسیج اراده ی آگاه طبقه ی زحمتکشان تهیدست برای رهایی از مظالم اقتصادی و سیاسی طبقاتی، استثمار و استعمار بدیل و راهنمایی ارائه کنند، بلکه ترویج و تبلیغ فرضیّه های نژادی در مستعمرات جوامع خویشاوند را که بطور عمده با مرزهای اداری ــ نظامی ساخته و پرداخته استعمار سرمایه داری در قرون اخیر از یکدیگر جدا شده اند به خصومت و جنگهای برادرکُشی می کشاند. با دامن زدن به اختلافات مصنوعی، سوءظن های بی پایه ی «نژادی» و بالاخره روشن کردن آتش جنگ در میان اقوام خویشاوند در سرزمینهای مستعمره، دولت ها و انحصارات سرمایه داری استعماری نه فقط سلطه ی اقتصادی و نظامی خود را بر تک تک مستعمرات تحکیم می کنند بلکه بازار بزرگ فروش اسلحه در منطقه نیز برایشان سودآور است. به علّت این منازعات بخش بزرگی از درآمدهای ملّی جوامع مستعمراتی از چرخه ی تولید و خدمات اجتماعی خارج و صرف خرید اسلحه می شود و فقر توده های محروم تشدید می گردد.
درباره ی آنچه آمد، احتیاج به ذکر مثال و مورد نیست؛ رویدادهای سیاسی و نظامی در جوامع و سرزمینهای مستعمراتی در آمریکای مرکزی و جنوبی، آفریقا و آسیا (بخصوص مناطق نفت خیز خاورمیانه)، آسیای مرکزی، وجود یک بازار گرم استعماری را نشان می دهد.
تحریف تاریخ جوامع مستعمراتی بر اساس فرضیّه های نژادی (چه در گذشته و چه در حال حاضر) با تشدید ناسیونالیسم نژادی در این جوامع، یکی از عوامل مهم در ترکیب فرهنگ استعماری است.
فرهنگ استعماری در بخش بررسی های تاریخی درباره ی نهضت های اجتماعی و طبقاتی ضدّ ستم در جوامع مستعمراتی و اینکه مبارزه ی محرومان و استثمارشدگان با جبّاران و استثمارکنندگان در این جوامع دارای سابقه ی تاریخی است و به دوران باستان می رسد و در این نهضت ها گروههای مختلف از سرزمین های مختلف با یکدیگر علیه حکّام ظالم و استثمارگر متّحد شده و مبارزه کرده اند، و این که درباره ی این مبارزات نظریات اجتماعی با ارزشی ارائه شده و مبارزات ضدّ استثماری و ضدّ استعماری در جوامع مستعمراتی کنونی ادامه ی همان جریانات اجتماعی در شرایط جدید است، یا ساکت و کور است یا می کوشد به کمک پادوهای فرهنگی و با به کار بردن انواع اتّهامات و لجن پراکنی ها نهضت های مردمی و نام رهبران آن را مخدوش و نظریّات اجتماعی ابراز شده را منسوخ نماید.
سلب هویّت فرهنگی ــ تاریخی از مردم جوامع مستعمراتی، هدف اصلی و اساسی فرهنگ استعماری است زیرا اگر این مردم هویّت تاریخی ــ فرهنگی خود را بازیابند بر اساس وحدت فرهنگی و خویشاوندی قومی چند هزار ساله نه فقط بر اساس فرضیّه های باطل و غیرعلمی نژادی و در جهت منافع دول و انحصارات سرمایه داری استعماری و طبقات حاکم استثمارگر محلّی با یکدیگر خصومتی نخواهند داشت بلکه یکدیگر را بازخواهند یافت و سلطه ی استعماری پایان خواهد پذیرفت.
در بررسی مسئله ی ناسیونالیسم در جوامع مستعمراتی باید به دوگانگی تعریف این مفهوم سیاسی در این جوامع نیز توجّه نمود. ناسیونالیسم نژادی بر فرضیّه های نژادی متکی است و بخشی از فرهنگ استعماری را می سازد و چه در داخل یک جامعه ی مستعمراتی و چه در روابط جوامع مستعمراتی با یکدیگر موجب بروز خصومت ها و جنگها می گردد. چنین ناسیونالیسمی پایه گذار پان بازی ها و پان سازیها در سرزمینهای مستعمراتی، بازارساز برای اسلحه و تشدید کننده ی وابستگی جوامع مستعمراتی از دول و انحصارات سرمایه داری استعماری است. پایگاه اجتماعی، سیاسی و طبقاتی ناسیونالیسم نژادی، طبقه ی وابسته به استعمار و بخشی از روشنفکران طبقات و اقشار متوسّط و مرّفه است. این ناسیونالیسم با ناسیونالیسم ضدّ استعماری که خواهان طرد نفوذ و سلطه ی خارجیان استعمارگر از جامعه ی مستعمراتی و استقرار حاکمیّت و مالکیّت اکثریّت مردم بر همه ی منابع اقتصادی جامعه می باشد کاملاً در تضاد قرار دارد.
ناسیونالیسم ضدّ استعماری واکنش ستمهای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی استعمار سرمایه داری در جوامع مستعمراتی است و توده های محروم و استثمارشده در شهر و ده ــ طبقه ی زحمتکشان تهیدست ــ پایگاه اجتماعی آن می باشند.
زیرعنوان:ب ــ همچون فرضیّه های نژادی که محصول تحریف در زیست شناسی و جعل در بررسیهای تاریخی و اجتماعی است و ربطی با علوم و جامعه شناسی ندارد، خرافات دینی و تعابیر سودجویانه ی طبقاتی به جوامع انسانی عرضه می گردد ــ و ما این مجموعه را شبه دین می نامیم ــ در حقیقت و عمل ربطی با ماهیّت و ذات الهی، متعالی و اخلاقی ادیان حقّه ندارد و مانند فرضیّه های نژادی بخشی از فرهنگ استعماری را تشکیل می دهد.
همچنان که در ترویج و تبلیع فرضیّه های نژادی، طبقات حاکم وابسته به استعمار در جوامع مستعمراتی و دول و انحصارات استعماری منافع مشترک دارند، در تبلیغ و ترویج خرافات و تحریف تعلیمات و تاریخ ادیان نیز هماهنگی، موافقت و اشتراک منافع اساسی و اصولی میان استثمارگران داخلی و استعمارگران خارجی وجود دارد. آمیختگی فرضیّه های نژادی با جعلیّات تاریخی و دینی، و بر این اساس در تعارض و در مقابل هم قرار دادن آن دو را در بسیاری از جوامع مستعمراتی می توان نشان داد. بر حسب داده های تاریخی و شرایط اجتماعی در یک مستعمره ی معیّن، استراتژی و تاکتیک استثمار و استعمارگران در چگونگی و وسعت به کار بردن خرافات و جعلیّات به جای دین و در ضدیت قرار دادن آن با فرهنگ و جنبشهای مردمی تعیین می شود. کاربرد شبه دین در جهت حفظ منافع طبقاتی را هم در جوامع سرمایه داری استعماری و هم در جوامع مستعمراتی می توان نشان داد. در این مورد نیز جنبه های خارجی و داخلی فرهنگ استعماری یکدیگر را تکمیل و تأیید می کند. در درون جوامع کلنیالیستی و سپس سرمایه داری استعماری هدف طبقات حاکم از ترویج و تبلیغ شبه دین نه فقط مشروع جلوه دادن سلطه ی طبقات حاکم و تثبیت انقیاد و استثمار طبقات محروم می باشد، بلکه از شبه دین در جهت تهییج عّامه ی مردم برای شرکت در جنگهای غارتگرانه استفاده می شد. تحت شرایط شیوه ی تولید سرمایه داری و مستعمراتی، وظیفه ی شبه دین که بوسیله ی کارگزاران و رهبران اکثر سازمانهای دینی در جوامع سرمایه داری استعماری و مستعمرات تبلیغ می شود حفظ آرامش طبقاتی و پرده افکندن بر جنایات و غارتگریهای استثماری ــ استعماری بوده و هست.در این جوامع کوشش می شود با تلفیق و ترکیب فرضیّه های نژادی با جعلیّات و خرافات دینی پشتوانه ی اخلاقی و معنوی برای غارتهای استعماری ــ استثماری در جامعه ایجاد شود و تضادّی که میان ادّعاهای اخلاقی و اعمال جنایی دول و انحصارات سرمایه داری انحصاری وجود دارد آشکار نگردد. در جوامع سرمایه داری استعماری و بخش عمده ای از جوامع مستعمراتی، رهبران اغلب سازمانهای دینی همگام و هم کاسه ی دول استعماری و انحصارات بزرگ ملّی و بین المللی اند.
درباره ی نقش شبه دین و سازمانهای دینی در جوامع کلنیالیستی و امپریالیستی و شرکت آنها در غارت گروههای انسانی در سرزمینهای مستعمراتی مطالب فراوانی انتشار یافته و در این مختصر نمی توان بدان پرداخت.
برای طبقه ی حاکم وابسته به استعمار در جوامع مستعمراتی که در آن افراد و گروههایی از اقشار و طبقات مختلف اجتماعی وجود دارند، شبه دین ابزاری برای سلطه ی حکومتی، ادامه ی غارتگری ها، و مشروع و بحق جلوه دادن حکومت و غارت و در صورت لزوم بهره برداری از احساسات پاک و اعتقادات بی شائبه ی دینی و مذهبی زحمتکشان تهیدست برای مبارزه با رقبا یا مخالفان حکومتی یا نیروهای مترقّی ضدّ استثماری و ضدّ استعماری است، چه این نیروهای اجتماعی خود از پیروان معتقد و صمیمی ادیان و مذاهب باشند یا نباشند. در طول تاریخ، جان کلام و محتوای اصلی مجموعه ی خرافات و جعلیّات شبه دین که به نام دین از جانب طبقات استثمار و استعمارگر ترویج و تبلیغ شده، حفظ نظام استثماری طبقاتی بوده است. این طبقات در تمام جوامع و در تمام طول تاریخ، در حالی که خود هیچ گاه پایبند اعتقادات دینی و تعالیم عالیه ی اخلاقی پیامبران، و پیروی از آنان در زمینه ی احترام به حقّ حیات انسانها، رعایت امانت و حفظ حقوق ضعفا و فقرا و مساوات و عدالت نبوده اند، همیشه کوشش کرده اند با توجّه به شرایط مادّی و معنوی، زمان و مکان و سطح فرهنگ توده ها با ترفندهای سیاسی و فرهنگی به جانبداری از محرومان حفظ مبانی دینی و... تظاهر کنند و ظاهر خود را نیز در همین رابطه آراسته و پیراسته اند، اما در همان حال خود، خانواده، بستگان و دوستانشان از زراندوزی به حساب مردم فقیر و محروم خسته نشده اند.
در چارچوب فرهنگ استعماری، تاریخ اجتماعی، سیاسی و فرهنگی و مذهبی جوامع مستعمراتی به همان صورت که برای اثبات فرضیّه های نژادی تحریف و جعل می گردد، با تحریف و جعل در اثبات خرافات و تصورات بی پایه ی شبه دین نیز مورد بهره برداری قرار می گیرد. همچنین، در مورد ترویج و تبلیغ شبه دین، فرهنگ استعماری مانند ترویج و تبلیغ فرضیّه های نژادی بر «گذشته» و «گذشته ها» تکیه دارد، وقایع تاریخی را بر حسب تمایلات طبقاتی خود تفسیر و تعبیر می کند و بدین ترتیب عمداً فضایی فرهنگی برای جامعه ی مستعمراتی ایجاد می شود که در آن به گذشته بیش از حال و آینده اهمیّت داده می شود. بر اثر این ترفند بسیار زیرکانه طبقات حاکم، جامعه ی کشور مستعمره از درک مسائل و مشکلات حال، علل بروز فقر اقتصادی و فرهنگی در جامعه و طرح زندگی آینده بخصوص از نظر اقتصادی عاجز می ماند. حدّاکثر این که بررسی حال و آینده از ذکر یک سلسله کلیات در زمینه های سیاسی و فرهنگی و پراکنده گویی در باب نظام اقتصادی و مسائل طبقاتی تجاوز نمی کند.
توسعه ی خرافات دینی در میان توده های وسیع محرومان برای جلوگیری از بسیج اراده ی آگاه آنان در جهت مبارزه با ظلم و فقر طبقاتی و راضی کردن آنان به تحمّل فقر اقتصادی، در حالی که طبقات حاکم چه در جوامع سرمایه داری و چه در مستعمرات خود در ناز و نعمت به سر می برند، از جمله شیوه های عادی و تکراری فرهنگ استعماری است.
در ترویج جهل و افسون، تفاهم و همکاری صمیمانه و کاملی میان محافل سرمایه داری استعماری و طبقات وابسته به استعمار در مستعمرات وجود دارد. این تفاهم را می توان در برنامه ها، نحوه ی کار و فعالیّت سازمانهای فرهنگی بین المللی نیز نشان داد. در همه ی جوامع مستعمراتی، طبقات حاکم استثمارگر برای حفظ منافع طبقاتی خود و منافع مشترک با استعمارگران می کوشند به کمک شبه دین در انکار جوهر و ذات عدالتخواهانه ی ادیان حقّه از نیروی توده های وسیع زحمتکشان که تحت سلطه ی اقتصادی زندگی کرده و گرفتار بندهای جهل و افسون طبقه ی حاکم وابسته به استعمارند، علیه نیروهای مترقّی اجتماعی که چه با دفاع از ماهیّت متعالی و اخلاق ادیان و چه با تشریح نظریّات اجتماعی می کوشند توده های فقیر و محروم مستعمرات را به حقوق اقتصادی، فرهنگی و سیاسی خود آگاه نمایند و برای این منظور توجّه محرومان را به مسائل طبقاتی جلب می نمایند تا طبقه ی زحمتکشان تهیدست بتواند از حقّ حیات خود دفاع کند، استفاده می کنند.
فقر عامّه، و فقر توده های وسیع زحمتکشان تهیدست در جوامع مستعمراتی، نه مشیّت الهی، نه حکم سرنوشت، نه حادثه ی طبیعی، بلکه پدیده ای ناشی از سلطه ی شیوه ی تولید مستعمراتی در این سرزمینهاست و تا زمانی که شیوه ی تولید مستعمراتی از بیخ و بن برنیفتد فقر در چنین جوامعی وجود خواهد داشت.
محافل سرمایه داری استعماری و طبقه ی حاکم وابسته به استعمار در چارچوب فرهنگ استعماری می کوشند مسئله ی فقر توده های وسیع مردم مستعمرات را با دادن صدقه و خیرات و تشکیل سازمانهای خیریّه ی ملّی و بین المللی و... حل کنند تا علّت یا علل واقعی فقر مطرح نگردد. زیرا اگر محرومان در جوامع مستعمراتی به علل فقر خود پی برند سقوط شیوه ی تولید مستعمراتی و بازگشت مالکیّت و حاکمیّت در اقتصاد جامعه به زحمتکشان تهیدست که مالک اصلی خانه و کاشانه اند قطعی و حتمی خواهد بود.
کاربرد دیگر شبه دین از نظر اجتماعی در جامعه ی مستعمراتی، مشغول کردن افکار عمومی به مسائل مصنوعی با کمک رسانه های گروهی است تا از طرح مسائل اساسی و توجّه جامعه به رویدادهای مهمّ سیاسی و اقتصادی جلوگیری شود. این جنبه از فرهنگ استعماری بر حسب احتیاج و ضرورتی که برای طبقه ی حاکم بخصوص برای پوشاندن و انکار روابطش با دول و انحصارات سرمایه داری استعماری از نظر توده های محروم پیش می آید، تضعیف یا تشدید می گردد. در این زمینه، هدف اصلی بویژه مشغول و گمراه کردن افراد و گروه ها و اقشاری از طبقه ی زحمتکشان تهیدست است که باورها و اعتقادات دینی و مذهبی شان قوی ست و در زندگی روزمرّه با کمال صمیمیّت و صداقت بر اجرای اصول و مبانی دینی اصرار دارند. آنچه بطور عمده از دید توده های وسیع بر اثر جنجال تبلیغاتی پوشیده می ماند این است که در این بازی سیاسی میان افراد و گروه های طبقه ی وابسته به استعمار که خود را به عنوان موافق یا مخالف موضوع مورد بحث به جامعه عرضه می کنند و از هر گونه عمل و اظهاری برای تهییج توده های وسیع محرومان و معتقدان پاکدل ابا ندارند، هماهنگی و توافق وجود دارد و نقش بازیگران در صحنه با توافق قبلی تعیین شده است و زمانی که مراد مشترک حاصل شود دیگر آبی به آسیابی نمی ریزد.
ایجاد و تشدید خصومت میان پیروان ادیان و مذاهب مختلف با جعل و تحریف تاریخ ادیان و بطور کلّی تاریخ اجتماعی در مستعمرات چه در درون یک جامعه ی مستعمراتی و چه در رابطه میان جوامع مستعمراتی، از زمینه های کاربردی مهمّ شبه دین در چارچوب فرهنگ استعماری است. در این حالت نیز ناگهان پیشوایان خلق السّاعه در میان فرقه های مختلف یک دین یا پیروان ادیان و مذاهب مختلف ظهور می کنند و با کمکهای مالی علنی یا مخفیانه ی دول و انحصارات سرمایه داری استعماری و طبقه ی حاکم وابسته به استعمار توده های محروم را به غارت اموال و کشتار یکدیگر وامی دارند.
اصل تفرقه بینداز و حکومت کن که محتوای اصلی فرهنگ استعماری است، نه فقط به کمک فرضیّه های نژادی بلکه به کمک شبه دین و در بسیاری موارد هر دو با هم از ابزارهای سلطه ی استثمارگران و استعمارگران بر جوامع مستعمراتی است. دول و انحصارهای استعماری و طبقات حاکم در جوامع مستعمراتی جانبدار و حامی آن نوع تفسیر و تعبیر از تعالیم دینی و تاریخ ادیان هستند که نه فقط مخالفتی با شیوه ی تولید مستعمراتی و بطور کلّی نظام سرمایه داری نداشته باشد، بلکه وجود اکثریّت محروم و فقیر و اقلیّت ثروتمند را چه در جامعه ی مستعمراتی و چه در جامعه ی جهانی مشیّت الهی دانسته، امری جاودانی و خلل ناپذیر جلوه داده و از آن دفاع کند. نکته ای که ذکر آن ضروری به نظر می رسد این است که بر خلاف رفتار جانبداران فرضیّه های نژادی و شبه دین که با یکدیگر در حفظ شیوه ی تولید مستعمراتی و منافع طبقاتی خود همکاری و شراکت همه جانبه دارند، نیروهای اجتماعی مخالفت با فرضیّه های نژادی و شبه دین که یا بر اساس اعتقادات دینی یا نظریّات اجتماعی مخالف شیوه ی تولید مستعمراتی و ظلم و استثمار طبقاتی اند و در ترکیب طبقه ی زحمتکشان تهیدست شرکت دارند، نه فقط در مبارزات اجتماعی همکاری و معاضدتی با یکدیگر ندارند و در پی ایجاد تفاهم و برنامه ی مشترکی نیستند بلکه از مخالفت و ضدیّت با هم نیز کوتاهی نمی کنند و می توان گفت در تاریکی دشمن را عوضی گرفته اند.
زیرعنوان:ج ــ مفاهیم تحریف شده
گذشته از فرضیّه های نژادی و شبه دین که محتوا و چگونگی ترویج و تبلیغ آنها در جوامع مستعمراتی و سرمایه داری استعماری با احتساب و رعایت داده های اجتماعی هر جامعه ی مستعمراتی در دوره ی معیّن تاریخی شکل می گیرد، ترفندهای دیگری نیز برای سرگرم کردن روشنفکران جوامع مستعمراتی و بازداشتن آنان از بررسی های مستقیم تاریخی، اقتصادی و فرهنگی جامعه ی خود از جانب محافل سرمایه داری استعماری به کار برده می شود؛ بدین صورت که با کمک سازمانهای اقتصادی و فرهنگی بین المللی که ظاهراً مستقل اند، یک سلسله تعاریف و مفاهیم غلط و انحرافی درباره ی جوامع مستعمراتی و موقعیّت آنها در جامعه ی جهانی در سطح وسیع انتشار می یابد تا با تمرکز دادن بحثهای موافق و مخالف در محدوده ی این مفاهیم و تعاریف، چارچوب بررسیهای اقتصادی، اجتماعی و تاریخی در باب جوامع مستعمراتی و روابط اقتصادی و فرهنگی آنها در جامعه ی جهانی از قبل معیّن و مشخّص شده باشد.ابداع مفاهیم اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی معیّن و ترویج آنها در محافل فرهنگی، یکی از ابزارهای مهمّ توسعه ی فرهنگ استعماری و تحمیل آن بر روشنفکران در همه ی جوامع و بویژه جوامع مستعمراتی است. چه، آنان که موافق مفاهیم ساخته و پرداخته ی محافل سرمایه داری استعماری اند، آگاهانه یا ناآگاهانه این تصوّر را به وجود آورده و تقویت می کنند که کاری علمی صورت گرفته و در مفاهیمی که به کار می رود شائبه ای از فرهنگ استعماری یا علاقه مندیهای طبقاتی و استعماری وجود ندارد و آنان که مخالف اند و از این مفاهیم انتقاد کرده و آنها را رد می کنند نیز نمی توانند از شبکه ی این دام فرهنگی خارج شوند زیرا بخش عمده ای از نیرو و توان فکری خود را به جای این که صرف بررسیهای علمی، تاریخی، اقتصادی و اجتماعی ضروری در جامعه ی خود نمایند آن را در اثبات غلط بودن مفاهیمی که بی پایه و سست است صرف کرده و از دست می دهند و دیگر نیرو و فرصتی برای ساختن و خلق نظریّات علمی و ورود به مرحله ی ارائه ی نظریّات و مفاهیم مطابق با واقعیّتهای تاریخی، اجتماعی و اقتصادی جامعه ی خود و جامعه ی جهانی ندارند. در هر دو صورت، فرهنگ استعماری به هدف خود می رسد. در مورد مفاهیم انحرافی که بوسیله ی رسانه های گروهی و محافل و مؤسّسات علمی و دانشگاهی وابسته به سرمایه داری استعماری در رابطه با نامگذاری و تعریف موقعیّت مستعمرات در اقتصاد جهانی به بازارهای جهانی عرضه می گردد می توان به عنوان نمونه از تعریفی مانند «کشورهای در حال رشد»، «کشورهای عقب مانده»، «کشورهای آستانه ای»، «کشورهای فقیر»، «جنوب» و از نامگذاریها و تعریف موقعیّت کشورهای سرمایه داری استعماری در اقتصاد جهانی از تعاریفی مانند «کشورهای پیشرفته»، «کشورهای پیشرفته ی صنعتی»، «شمال» و «کشورهای ثروتمند» یاد کرد. بدیهی است که در هر یک از تعاریف فوق، بخشی از حقیقت گنجانده شده امّا در همان حال بخش بزرگتری از حقیقت کنار گذاشته شده و مسکوت مانده، و آن حضور فعّال کلنیالیسم و امپریالیسم سرمایه داری و آثار آنها در جوامع مستعمراتی است.
در نشریّات محافل سرمایه داری استعماری و بخش عمده ای از رسانه های گروهی جوامع مستعمراتی، از طبقه ی حاکم وابسته به استعمار در این جوامع تحت عنوان «نخبه ها»، «سرپل»، «دولت های مستقل» و در پاره ای موارد «دیکتاتورهای محلّی» و... یاد می شود، امّا کمترین اشاره ای به وابستگی اقتصادی، سیاسی و فرهنگی آنان و این که این طبقات وابسته به استعمار پایه ی اجتماعی دولتهای وابسته به استعمار در این سرزمینها هستند نمی شود. گویا رویدادهای اقتصادی، فرهنگی و سیاسی در مستعمرات ــ بخش بزرگی از کره ی زمین ــ اصولاً در رابطه ی تاریخی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی و بطور کلّی ساختاری با کلنیالیسم و امپریالیسم سرمایه داری قرار ندارند و گویا طبقات حاکم استثمارگر در جوامع مستعمراتی مستقل بوده و به هیچ وجه و در هیچ زمانی تحت حمایت همه جانبه ی دول و انحصارات سرمایه داری استعماری نبوده اند و نیستند. درست است که کشورهای سرمایه داری استعماری بطور عمده در بخش شمالی کره ی زمین ــ بالای خطّ استوا ــ قرار دارند، امّا به کار بردن اصطلاح شمال ــ جنوب برای متمایز کردن جوامع سرمایه داری استعماری از مستعمرات نه فقط از نظر اقتصادی و اجتماعی بلکه از نظر جغرافیایی هم غلط است زیرا بسیاری از مستعمرات هم در بخش شمالی خطّ استوا قرار دارند و اگر منطقه ی معتدل شمالی را شمال بدانیم، در این منطقه هم کشورهای سرمایه داری استعماری و هم بخشی از کشورهای مستعمره در یک موقعیّت جغرافیایی قرار دارند. اصولاً به کار بردن مفاهیم جغرافیایی برای نشان دادن تفاوتها در سازمانهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی کشورها و جماعات مختلف نادرست است. اصطلاح شمال و جنوب یک اصطلاح نژادپرستانه است و در علوم طبیعی به نظریّات «بوفون» و «لامارک» متّکی است. با تعمیم این نظریّات به علوم اجتماعی چنین ادّعا می شود که ساکنان شمال محصول شرایط جغرافیایی شمال اند و تا زمانی که در شمال باشند ویژگیهای فرهنگی و سیاسی خود را حفظ می کنند و ساکنان جنوب محصول شرایط جغرافیایی جنوب اند و تا زمانی که در جنوب باشند مشخصات فرهنگی و سیاسی و اخلاقی شان را حفظ خواهند نمود. چنین تعمیم بی پایه ی علوم طبیعی به علوم اجتماعی و انکار امکان تغییرات اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی در همه ی جوامع بشری بر اثر تغییر شرایط اجتماعی و به کار بردن اصطلاح جغرافیایی و نژادپرستانه ی شمال ــ جنوب برای توضیح موقعیّت جوامع انسانی در جامعه ی جهانی، یکسره به معنی انکار کلنیالیسم، امپریالیسم سرمایه داری و بطور کلّی تاریخ، جامعه شناسی و اقتصاد است. ربط دادن سطح رشد فرهنگی، اقتصادی و سیاسی یک جامعه ی انسانی به شرایط جغرافیایی در هر حال سست و بی پایه است زیرا اگر چنین نظریّه ای را بپذیریم چگونه می توان وجود تفاوت در شرایط اجتماعی، ساختار طبقاتی و نظام اقتصادی میان کشورهای سرمایه داری استعماری و مستعمراتی را که همه در منطقه ی معتدله ی شمالی و در یک عرض جغرافیایی قرار دارند توضیح داد؟
در نتیجه ی سلطه ی فرهنگ استعماری همراه با سیاست خفقان فرهنگی و بطور کلّی اجتماعی، طبقه ی حاکم وابسته به استعمار که با زور یا ایجاد محدودیّت های فراوان مانع شکوفایی استعدادهای علمی و فرهنگی موجود در جوامع مستعمراتی در جهت کشف و بررسی تاریخ و علل بروز و توسعه ی مشکلات اقتصادی، فرهنگی و سیاسی در دوران این جوامع می گردند، حرکت فکری و تمایل بخش عمده ای از روشنفکران این جوامع به سوی بحث پیرامون مسائل جهانی یا رویدادها در سایر کشورها و بخصوص جوامع سرمایه داری جهت می یابد و زمینه برای انتشار و جذب مفاهیم نادرستی که به نام علم از جانب محافل سرمایه داری استعماری عرضه می گردد آماده می شود. یک روشنفکر استعمارزده بطور عمده از تاریخ، جغرافیا، فلسفه، ایدئولوژیها و حرکات سیاسی در جوامع سرمایه داری استعماری بیشتر و دقیقتر آگاه است تا درباره ی همان مقولات در جامعه ای که بدان تعلّق دارد. چنین روشنفکری بطور عمده در باب مسائل جهانی و آنچه کلّی و عمومی است نظر دارد امّا نسبت به ساختار جامعه ی خود و مسائل آن به کلّی بیگانه است و به علّت این ضعف و بیگانگی و جاذبه ای که تبلیغات استعماری دارند بطور مخفی یا علنی در فکر فرار است.
در جوامع مستعمراتی بخش عمده ای از مطالبی که درباره ی تاریخ، فلسفه، نظریّات سیاسی و... انتشار می یابد بیشتر ترجمه است تا تألیف و مفاهیمی که برای توضیح و تشریح مسائل اجتماعی، اقتصادی و سیاسی به کار می رود بیشتر از فرهنگ کشورهای سرمایه داری استعماری اقتباس شده است. یک روشنفکر استعمارزده از تاریخ نهضتهای ضدّ ستم، جنگهای طبقاتی و نظریّاتی که درباره ی این مسائل در طول تاریخ از جانب افراد، اقشار، گروه ها و سازمانهای مختلف مستعمراتی ابراز شده بی اطّلاع است یا اگر اطّلاعی هم دارد متکی بر منابع خارجی است.
نظریه پردازی یا تکراری نویسی روشنفکران استعمارزده درباره ی مسائل عمومی و کلّی جهانی، سیاست و فلسفه و تاریخ جوامع سرمایه داری، خطری برای طبقات حاکم وابسته به استعمار و نظامهای استثماری ــ استعماری ایجاد نمی کند و بدین سبب نیز از تمرکز توان فکری روشنفکران در نشریّات، مؤسّسات فرهنگی و دانشگاهها در این جهت حمایت و تشویق می شود. برای روشن نگهداشتن این چراغ یا سوخت خارجی، نظریّه پردازان محافل سرمایه داری استعماری با فاصله های زمانی امّا بطور مرتّب اسباب بازیهای لازم را تحویل می دهند. (بطور مثال نظریّاتی مانند پایان عصر ایدئولوژی، پایان تاریخ، برخورد تمدّنها و ...). سالهاست که این بازی ادامه دارد و نیروی فکری روشنفکران جوامع مستعمره بدین ترتیب «کانالیزه» می شود. طبقات حاکم در جوامع مستعمراتی با واسطه ی روشنفکران مرفّه و مقامات دولتی که در استخدام دارند با کمال میل و علاقه در این بازی شرکت می کنند و چون رسانه های گروهی را در اختیار دارند می توانند هر لحظه افکار «عمومی» بسازند. در جامعه ی مستعمراتی به جای این مسائل، مشکلات عمده و اساسی اکثریّت مردم همچون علل تورّم، علل فقر، فرار سرمایه های مادّی و معنوی از کشور و... مطرح گردد، درباره ی جامعه ی مدنی جهانی، همکاری ادیان جهانی و... داد سخن داده می شود و در طوفان سخنان نغز و شعارهای بزرگ چنان گرد و خاکی برپا می شود که کسی به فکر کودکان سرگردان در خیابانها و کوچه ها، زنان و مردانی که با وجود کار و زحمت فراوان در چنگال فقر اسیرند نمی افتد و گویا اصولاً مسئله ای به نام فقر اقتصادی در جامعه وجود ندارد و اگر گاهی هم سخنی در این باب گفته می شود می توان مشکل را در یک سیمنار با شرکت بزرگان یا با تصویب یک لایحه در مجلس حل کرد. روشنفکر استعمارزده ای که دچار عقده ی حقارت تاریخی است ــ چه مجذوب و چه مرعوب ــ در زمینه ی اقتصاد نیز الگوبردار، مقلّد و مترجم است و بطور عمده برای رفع مشکلات اقتصادی جامعه ی مستعمراتی ورود سرمایه های خارجی را توصیه می کند، جانبدار شیوه ی تولید سرمایه داری و در ساختار سیاسی نیز در پی استقرار نهادهای سیاسی جوامع سرمایه داری است و به علّت بی اطّلاعی از تاریخ و جامعه ی خود قادر به ارائه ی برنامه ی اقتصادی یا بدیل اجتماعی بر اساس واقعیّات، امکانات و نیازهای جامعه ی خود و خروج از قفس فکری که در آن گرفتار شده نیست یا با آگاهی به علّت وابستگی های طبقاتی و امتیازات مادی تمایلی برای رهایی ندارد.
آن گروه از روشنفکران جوامع مستعمراتی که تحت نفوذ فرهنگ استعماری دچار عقده ی خودبزرگ بینی اند نیز درباره ی اقتصاد و چگونگی دفع بلای فقر و گرسنگی و ظلم در جامعه ی خود نظر روشنی ندارند زیرا به علّت عدم درک صحیح از میزان واقعی امکانات و اجبارهای جامعه ی خود و توان و امکانات دول و انحصارهای سرمایه داری از سردرگمی در کلّیات و ابهامات و حلّ مشکلات اقتصادی به کمک الفاظ زیبا و شاعرانه خارج نمی شوند و می کوشند مسائل اقتصادی را با ابزارهای سیاسی و فرهنگی حل کنند.
فرهنگ استعماری زمانی نفوذ و سلطه ی خود را در جوامع مستعمراتی از دست خواهد داد که روشنفکران متعهد و آگاه این جوامع با همه ی توان فکری و فرهنگی خود و با به کار بردن روشهای دقیق علمی بطور مستقیم و بدون واسطه و الگوبرداری به بررسی و شناخت همه جانبه ی جامعه خود چه از نظر تاریخی و چه از نظر تعریف شیوه ی تولید مسلّط، تعیین صفات عمده ی اقتصادی و اجتماعی آن و کشف ساختار طبقاتی، بافت فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، دینی و قومی خود بپردازند. شناسایی تاریخ تحوّلات اقتصادی و اجتماعی جوامع مستعمراتی تاکنون بطور عمده به آنچه باستان شناسان، جامعه شناسان و مورّخان در جوامع سرمایه داری استعماری ارائه کرده اند محدود مانده است. حتّی اطّلاع از محتوای واقعی کتیبه ها و اسناد تاریخی و بررسی حوادث اقتصادی و سیاسی نه با مطالعه و بررسی مستقیم بلکه به استناد ترجمه ی این متون و اسناد از زبانهای رایج در کشورهای سرمایه داری استعماری متکی است. بررسی محتوای آنچه در رابطه با مطالب فوق در جوامع مستعمراتی انتشار می یابد نشان می دهد که بخش قابل توجّه و عمده ای از آنها ترجمه است و نه تألیف؛ البتّه صرف نظر از دیوان اشعار شعرای معاصر یا تصحیح مکرّر دیوان اشعار شعرای گذشته که تألیف است.
تاریخ مبارزان طبقات محروم جوامع مستعمراتی در طول تاریخ علیه ستمهای اقتصادی، سیاسی و تقلب های فرهنگی طبقات حاکم استثمارگر این جوامع با توجّه به رابطه ی این مبارزات با استعمار سرمایه داری در دوره های مختلف یک جامعه ی مستعمراتی و در روابط میان جوامع مستعمراتی باید کشف و بازگو گردد تا بتوان در برابر فرهنگ استثماری ــ استعماری، فرهنگ عدالتخواهانه ی مردمی در جوامع مستعمراتی را احیاء و ارائه نمود.
منبع مقاله :
رواسانی، شاپور، (1380)، نادرستی فرضیه های نژادی آریا، سامی و ترک، تهران: اطلاعات، چاپ دوم.