چه چیز از چه چیز نتیجه می شود؟

آدم ها دوست دارند خودشان را افرادی منطقی بداند. مثلاً اگر به کسی بگویید «تو آدم منطقی ای نیستی» دارید به نوعی از او انتقاد می کنید.
يکشنبه، 13 بهمن 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
چه چیز از چه چیز نتیجه می شود؟
چه چیز از چه چیز نتیجه می شود؟

 

نویسنده: گراهام پریست
مترجم: بهرام اسدیان



 
آدم ها دوست دارند خودشان را افرادی منطقی بداند. مثلاً اگر به کسی بگویید «تو آدم منطقی ای نیستی» دارید به نوعی از او انتقاد می کنید.
بی منطق بودن یعنی مغشوش بودن، گیج بودن، و نامعقول بودن. ولی این منطق خودش چیست؟ در کتاب الیس درآینه، اثر لوئیس کارول، آلیس با دو منطق باف مواجه می شود، توئیدِ لدام وتوئیدِلدی. در حالی که آلیس دارد دنبال کلمات مناسب می گردد، آن ها دست از حمله بر نمی دارند:
توئیدِلدام گفت: «می دانم چی در فکرت است، اما اصلاً این طور نیست.»
توئیدِلدی ادامه داد: «برعکس، اگر این طور بود، ممکن بود این طور باشد؛ و اگر این طور بود، همین طور می بود: پس وقتی این طور نیست، این طور نیست. به این می گویند منطق.»
کاری که توئیدِلدی در این جا می کند- دست کم در معنی هجوآمیز مورد نظر کارول- استدلال است. و موضوع منطق هم، چنان که کارول نیز می گوید، استدلال ها هستند.
ما همه استدلال می کنیم. سعی می کنیم بفهمیم موضوع از چه قرار است، وبراساس چیزهایی که از پیش می دانیم. استدلال می کنیم. برای مخاطبانمان دلیل هایی می آوریم تا بلکه قانعشان کنیم ماجرا این طور است، و نه آن طور. منطق یعنی بررسی این که چه چیزی برای چه چیزی دلیل خوبی محسوب می شود وچرا. دو استدلال زیر را- که منطقدان ها به آن ها استنتاج (1)
می گویند- با هم ببینیم:
1 رم پایتخت ایتالیاست، و این هواپیما در رم می نشیند؛ پس این هواپیما در ایتالیا می نشیند.
2 مسکو پایتخت امریکاست؛ پس اگر به مسکو بروید، حتماً به آمریکا هم رفته اید.
در هر دو مورد، جملاتی که پیش از «پس» آمده اند (منطقدان ها به آن ها مقدمه (2) می گویند) دلیل ها را نشان می دهند؛ جملاتی که پس از «پس» آمده اند (منطق دان ها به آن ها نتیجه (3) می گویند) جملاتی هستند که دلیل ها را برای اثبات آن ها آورده ایم. با استدلال اول مشکلی نداریم ولی دومی واقعاً غم انگیز است! هر کسی که ذره ای جغرافیا بداند با آن کنار نمی آید:
مقدمه ی این استدلال، این که مسکو پایتخت امریکا است، مسلماً کاذب است. اگر مقدمه صادق می بود- مثلاً اگر امریکا کل روسیه را (نه فقط آلاسکا را) خریده وکاخ سفید را به مسکو منتقل کرده بودتا به مراکزقدرت در اروپا نزدیک تر شود- آن وقت نتیجه هم صادق می شد؛ یعنی به درستی از مقدمات نتیجه می شد؛ واین همان چیزی است که درمنطق به دنبالش هستیم. مسئله ی منطقدان این نیست که بفهمدآیا مقدمات یک استنتاج صادق اند یا کاذب. این کارِ آدم هایی خاص در حوزه هایی خاص است (در این مورد، این وظیفه به دوش جغرافیدان است).
دلمشغولی منطقدان ها صرفاً این است که ببینند آیا نتیجه ازمقدمات بر می آید یا نه. منطقدان ها به استنتاجی که نتیجه واقعاً از مقدمات به دست بیاید معتبر(4) می گویند. پس هدف اصلی منطق بررسی مسئله ی اعتبار است.
شاید با خود بگویید اگرمنطق این است که کار واقعاً کسل کننده ای است- یک بازی فکری با جاذبه ای در حد حل جدول. ولی نه، این طور نیست؛
خواهیم دید که منطق فقط یک موضوع بسیار بغرنج و دشوار نیست؛ بلکه با بسیاری از مسائل مهم (وگاهی عمیق) فلسفه گرهی بازنشدنی خورده است.
اجازه دهید نکات کلیدی واساسی مسئله ی اعتبار را برشماریم.
بهتر است پیش از هر چیز دونوع مختلفِ اعتبار را از هم متمایز کنیم.
استنتاج های زیر را در نظر بگیرید:
1 اگر دزد از پنجره ی آشپزخانه وارد شده باشد، باید پشت پنجره ردپایش دیده شود؛ ولی هیچ ردپایی در کار نیست؛ پس دزد از پنجره ی آشپزخانه وارد نشده.
2 انگشت های جونز به خاطر نیکوتین تغییر رنگ داده است؛ پس جونز سیگاری است.
3 جونز روزی دو پاکت سیگار می خرد؛ پس کسی پشت پنجره ی آشپزخانه ردپایی به جا گذاشته است.
استنتاج اول استنتاج بسیار ساده و بی دردسری است. اگر مقدمات صادق باشند، نتیجه هم باید صادق باشد. به عبارت دیگر، ممکن نیست مقدمات صادق باشند و نتیجه کاذب. منطقدان ها درمورد استنتاجی از این دست می گویند از نظر قیاسی معتبراست. استنتاج دوم کمی فرق دارد. مقدمه دلیل بسیارخوبی برای نتیجه ارائه می کند، ولی کاملاً هم قطعی نیست.
چون ممکن است جونز دست هایش را رنگ کرده باشد تا مردم فکرکنند اوسیگاری است. پس این استنتاج ازنظر قیاسی معتبر نیست. درمورد این جور استنتاج ها معمولاً می گویند ازنظراستقرایی معتبر است. برخلاف این دواستنتاج، استنتاج شماره ی 3 با هیچ معیاری استنتاج خوب وقابل قبولی محسوب نمی شود. مقدمه هیچ جور دلیلی برای نتیجه به دست نمی دهد- هم از نظر قیاسی نامعتبر است وهم از نظر استقرایی. در واقع، چون ما آدم ها خیلی ابله نیستیم، اگرکسی دلیلی مثل این دلیل برایمان بیاورد، فرض می کنیم که احتمالاً دلیل دیگری درکار بوده است که کسی زحمت گفتنش را به خود نداده (مثلاً: سیگارهایی را که جونز می خرد، کسی از لای پنجره ی آشپزخانه به او تحویل می دهد.)
اعتباراستقرایی مسئله ی بسیارمهمی است. ما اکثر اوقات استقرایی استدلال می کنیم؛ مثل وقتی سعی می کنیم مشکلاتمان را درمورد دلیل خراب شدن ماشین یا دلیل مریض شدن فلان کس حل کنیم، یا وقتی می خواهیم بفهمیم بالاخره چه کسی جنایت را مرتکب شده، که استاد این کار، منطقدان ها قصه ها، شرلوک هولمز بود. با وجود این، در طول تاریخ، تلاش ها بیش تر صرف فهم اعتبار قیاسی شده- شاید به این دلیل که منطقدان ها بیش تر مایل بوده اند فیلسوف یا ریاضیدان شوند (که در کارشان استنتاج هایی که از نظرقیاسی معتبرند نقش کانونی ومهمی دارند) تا دکتر یا کارآگاه. در چند فصل آخرکتاب. به مسئله ی استقرا بر خواهیم گشت.
فعلاً اجازه دهید باز هم درمورد اعتبار قیاسی صحبت کنیم (طبعاً فهم اعتبار قیاسی ساده تراست، چون اعتبار این دسته از استنتاج ها مشخص تر است. پس فکر بدی نیست که اول با بررسی این نوع اعتبار شروع کنیم). تا اطلاع ثانوی کلمه ی «معتبر» فقط به معنای «از نظر قیاسی معتبر» است.
استنتاج معتبر چیست؟ همان طور که دیدیم، استنتاجی است که نتواند مقدماتش صادق ونتیجه اش کاذب باشد، ولی معنای این حرف چیست؟
سؤال مهم تر این است که کلمه ی «نتواند» چه معنایی دارد؟ «نتواند» معانی بسیار گوناگونی دارد. مثلاً وقتی می گوییم: «مری می تواند پیانو بزند ولی جان نمی تواند»، داریم درباره ی قابلیت ها وتوانایی های اشخاص صحبت می کنیم. ولی وقتی می گوییم: «تو نمی توانی وارد شوی؛ باید برگه ی ورود داشته باشی»، صحبت از این است که قوانین فلان کار را اجازه می دهند یا نمی دهند.
پس طبیعی است که «نمی تواند» ی را که درتعریف استنتاج معتبر به کار رفت باید این طور بفهمیم: وقتی می گوییم «مقدمات نمی توانند صادق باشند مگر این که نتیجه هم صادق باشد» در واقع داریم می گوییم «در همه ی موقعیت هایی که مقدمات درآن ها صادق اند، نتیجه هم صادق است». ولی موقعیت (5) یعنی چه؟ دریک موقعیت، چه چیزهایی هست، و چگونه این چیزها به هم مربوط می شوند؟ اصلاً بگذارید بپرسیم صادق بودن چیست؟ وحالاست که با مسئله ی فلسفی از نوع مخصوص توئیدلدی، مواجه شده ایم.
به زودی سروقت این مسائل می رویم؛ ولی بگذارید فعلاً رهایشان کنیم، و با یک نکته ی دیگر این فصل را تمام کنیم. نباید خوش خیال بود و فکرکرد توضیحی که درباره ی اعتبار قیاسی دادم خالی از مشکل است (درفلسفه، همه ی دعاویِ جذاب و جالب مورد اختلاف اند). یکی از مشکلات مربوط به اعتبار قیاسی این است: فرض کنید حرف های من درست باشند، یعنی این حرف درست باشد که استنتاج وقتی از نظرقیاسی معتبر است که بدانیم هیچ موقعیتی نیست که درآن مقدمه ها صادق ونتیجه کاذب باشد. ولی هربرداشت قابل قبولی هم که ازچیستیِ موقعیت داشته باشیم، به هرحال شکی نیست که یک عالمه موقعیت داریم: موقعیت هایی درباره ی چیزهایی در سیارات دوردست؛ موقعیت هایی درباره ی اتفاقاتی پیش از آن که موجود زنده ای درکیهان باشد؛ موقعیت هایی که در داستان ها و قصه های تخیلی توصیف شده اند؛ موقعیت هایی که رؤیا پروران در رؤیای خویش پروروده اند.
چگونه می توان دانست درتمام این موقعیت ها چه چیزهایی برقرارندوچه چیزهایی نیستند؟ وضع حتی از این هم بدتر است، چون ظاهراً بی نهایت موقعیت داریم (موقعیت هایی که امسال چنین، سال بعد چنان، و سال بعدتر چنان تر هستند و الخ). پس حتی نظراً هم محال است که بتوانیم همه ی موقعیت ها را بررسی کنیم. بنابراین، اگر ادعای من درباره ی معیارِ اعتبارِ یک استنتاج درست باشد، و نیز با توجه به این که می توانیم اعتبار یا عدم اعتبار استنتاج را تشخیص دهیم (دست کم در بسیاری از موارد)، باید نوعی شناخت از همه این موقعیت ها داشته باشیم، آن هم از منبعی بسیار خاص. این منبع چیست؟
آیا باید به شهود عرفانی متوسل شویم؟ نه لزوماً. بگذاریم مثالی بزنم. ما همگی می توانیم، بی آن که زیاد به دردسر بیفتیم، بین رشته کلماتی که در زبان مادری مان مطابق معیارهای دستور زبان هستند وآن هایی که نیستند تمایز قائل شویم. مثلاً هرکسی که زبان مادری اش فارسی (6) باشد به راحتی تشخیص می دهد که جمله ی «این یک صندلی است» جمله ای است مطابق با قواعد دستور زبان، ولی «یک این هست هست صندلی» این طور نیست.
با این حال، ما بی نهایت جمله ی دستوری و غیردستوری داریم (مثلا، «یک یک عدد است»، «دو یک عدد است»، «سه یک عدد است» و .....
همه جملاتی دستوری هستند. همین کار را می توانید به راحتی در مورد سبزیجات انجام دهید: «کاهو از خانواده ی سبزیجات است»و...). چگونه این کار را انجام می دهیم؟ عقیده ی نوام چامسکی، که شاید پرنفوذترین زبان شناس معاصر باشد، این بود که ما به این دلیل می توانیم این همه جمله تولید کنیم که دسته های نامتناهی ای ازجملات در مجموعه ای متناهی از قواعدخلاصه شده؛ که درطول تاریخ تکاملیِ ما یک دستور زبان ذاتی در ماجایگیر شده است. آیا منطق هم همین گونه است؟ آیا قواعد منطق هم به همین گونه درما جایگیر شده اند؟

پی نوشت ها :

1- inferences
2- premiss
3- conclusion
4- Valid
5-situation
6-گفتن ندارد که در متن اصلی صحبت از زبان انگلیسی است. م.

منبع مقاله :
پریست، گراهام،(1386)، منطق، مترجم: بهرام اسدیان، تهران: نشر ماهی، چاپ سوم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.