پیوند خرد و اسطوره در شهریاری

شاهنامه شرح مفاخر و محاسن شاهان و جهانداران و توصیف قدرت، ثروت و شوکت آنان نیست. سراسر شاهنامه آموختن درس داد و دادگری به شهریاران است. شاهنامه در کلیت خود حیات خردمندانه توأم با کار و کوشش و شادی و امید را به
شنبه، 23 فروردين 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
پیوند خرد و اسطوره در شهریاری
 پیوند خرد و اسطوره در شهریاری

 

نویسندگان: سیدکاظم موسوی، اشرف خسروی




 

فزون از خرد نیست اندر جهان
فروزنده ی کهتران و مهان...
خرد افسر شهریاران بود
همان زیور نامداران بود
بداند بد و نیک مرد خرد
بکوشد به داد و بپیچد ز بد
(7، 412)
شاهنامه شرح مفاخر و محاسن شاهان و جهانداران و توصیف قدرت، ثروت و شوکت آنان نیست. سراسر شاهنامه آموختن درس داد و دادگری به شهریاران است. شاهنامه در کلیت خود حیات خردمندانه توأم با کار و کوشش و شادی و امید را به انسان می آموزد، و در مجموعه ای خاص به شهریاران می آموزد که با توسل به خرد داد ورزند و از بیداد دوری جویند. « داد در شاهنامه مفهومی است روشن در ارتباط با شیوه ی کشورداری. داد یعنی نظم خردمندانه ی حکومت» ( جوانشیر، 1380: 82). فردوسی این مهم را به هنرمندانه ترین شکل، زیباترین بیان و مؤثرترین شیوه بیان کرده است. او با نشان دادن الگوهای دادگری و خردمندی شهریاری نیک از یک سو، و بیدادگری و بی خردی از سوی دیگر و نتایج و عوارض ناشی از آن ها، بزرگ ترین آموزگار خرد سیاسی به شهریاران است. « سلطنت پرتقوای کیخسرو و فرمانروایی بی خردانه ی کاووس در شاهنامه دو الگوی سلطنت در فرهنگ ما است و قرار گرفتن این دو الگو در کنار هم در شاهنامه نمونه ای از روش آموزش غیرمستقیم و بسیار الگوهای رفتاری در ادبیات ماست» ( بهار، 1374: 97). فردوسی نظام شهریاری مبتنی بر خرد و لوازم آن از جمله داد، دهش، خردمندپروری، میانه روی و اعتدال، نیرومندی، راستی و... را می پسندد، و بر نظامی که بر بی خردی یا بدخردی استوار است و در نتیجه به بیداد بخل، سفله پروری، افراط و تفریط، ناراستی و... می انجامد می شورد و می آشوبد.
خودکامگی، استبداد و تمرکز قدرت در شاهنامه مردود است. در کنار شهریار وجود وزیران و دستورانی خردمند و مؤثر، موبدانی روشن روان و آینده نگر و پهلوانانی آزاده، مستقل و برخوردار از سیمایی مردمی که در مقابل بیدادشاه سر برمی افرازند، خود نشانه ای از تعدیل و کنترل قدرت است. در اغلب دوره های پادشاهی، هرگاه شهریار از نهادها و نظام های فوق فاصله گرفته و به تمرکز قدرت اندیشیده، به شکست و خواری دچار شده، و هرگاه با آنان همسو و هماهنگ بوده به شکوه و شوکت دست یافته است. « از نظر فردوسی قدرت مطلق به ظلم و تباهی می انجامد. این درسی است که بهتر از همه جا آن را از زبان کیخسرو بیان می کند. کیخسرو پادشاه آرمانی فردوسی است و همه ی شرایط را برای یک فرمانروای خوب در خود جمع دارد، گوهر ( که از فر یزدانی است)، نژاد ( که از تخم پاک است)، هنر ( که آموختنی است) و خرد ( که شناخت نیک از بد است):
جهانجوی از این چار بد بی نیاز
همش بخت سازنده بود از فراز
... آن گاه در اوج پیروزی و کامیابی که دیگر دشمنی در برابر خود ندارد، با خود می اندیشد که مبادا قدرت او را گمراه کند و مثل ضحاک و جمشید به تباهی کشاند... برای رستن از عواقب اهریمنی قدرت، تصمیم دارد از سلطنت کناره گیرد ( محمدامین ریاحی، 1375: 217).
در فرهنگ ایرانی قدرت مطلقاً نفی نمی شود. زیرا دادگستری خدمتگزاری مردم، اداره ی جامعه و برقراری نظم در امور داخلی و خارجی کشور نیازمند قدرت است؛ ولی آنچه مهم است رعایت آیین قدرتمندی است. در مینوی خرد که بخشی از فرهنگ کهن ایرانی در آن منعکس است، به دو جنبه ی متضاد قدرت نیک و قدرت بد به صراحت اشاره شده است، و ضمن مقایسه ی آن ها حکمران نیک را برابر ایزدان و امشاسپندان و حکمران بد را برابر اهریمن و دیوان می خواند. « قدرت نیک آن است که کسی کشور را آبادان و درویشان را آسوده از ستم، و داد و آیین را خوب و به آیین و پرستش ایزدان و کار نیک رایج دارد و درویشان را یاوری و حمایت کند و برای بهین مزدیسنان تن و حتی جان خویش را بسپارد... این گونه حکمران نیک برابر ایزدان و امشاسپندان خوانده شده است. و قدرت بد آن باشد که کسی داد و آیین و طریقه ی راست و درست را بر هم زند و ستم و دزدی و بیداد در کار دارد. چیز مینو را تباه کند و کار نیک را خوار دارد... این گونه حکمران بد برابر اهرمن و دیوان خوانده می شود» ( مینوی خرد، 1380: 36).
در اساطیر ایرانی قدرت نیک و شهریاری مطلوب از آن شهریور ( خشتره وئیریه) است. شهریور که از امشاسپندان مذکر محسوب می شود، در جهان مینوی نماد فرمانروایی بهشتی و در گیتی نماد سلطنت مطلوب است. در مقابل این امشاسپند، سردیوی به نام ساوول ( سَروَه) قرار دارد که نماد شهریاری بد و سلطنت نامطلوب است.
در شاهنامه الگوهای دوگانه ی شهریاری از مینو به گیتی آمده، و در قالب شهریارانی چون کیخسرو و فریدون و در مقابل آن ها ضحاک و افراسیاب نمایان شده است. فردوسی با گونه پردازی از این شهریاران بینش عمیق سیاسی خود را بیان کرده است. یکی از زیباترین هنرمندی های فردوسی این است که در تبیین و توضیح بینش سیاسی خردپسند و دادگرایانه ی خود از اسطوره یاری می جوید. ویژگی هایی از قبیل فرّه ایزدی، گذار برخی پادشاهان از آب، اژدهاکشی و... این نقش ورزی سیاسی را به اسطوره پیوند می دهد. نکته ی قابل توجه این است که حکیم توس با نبوغ منحصر به فرد خود، خرد و اسطوره را به نحوی شایسته سازگار و هماهنگ می کند. به طوری که ویژگی های اسطوره ای شهریاران به رغم ظاهر خود با خرد سیاسی تقابل ندارند، آن را انکار نمی کنند، بلکه برعکس، مکمل و متمم آن می باشند. اسطوره ای بودن نهاد شهریاری در شاهنامه در فرهنگ دیرینه ی ایران ریشه دارد. « در خاور نزدیک در دوران باستان برای شاه غالباً خصوصیت خدایی قایل بودند، و شخصیت و نقش او را هاله ای از اسطوره ها فرا می گرفت» ( هینلز، 1371: 155).
یکی از مهم ترین ویژگی های اسطوره ای پادشاهان در شاهنامه داشتن فرّه ایزدی است که در جای خود به تفصیل به آن پرداخته می شود. ظاهراً به نظر می رسد این ویژگی امتیازی است که به شهریار داده شده است، و به واسطه ی آن بر سایر انسان ها برتری دارد و از آن ها متمایز می گردد و او براساس این ویژگی حق دارد حکومت کند. ولی دقت در فلسفه ی ایجاد این باور در اساطیر و سپس در شاهنامه، و تفسیر نهفته در کالبد روبنایی آن به این معناست که فرّه ایزدی یک عامل بازدارنده ای است که شهریار را از خطا، مطلق گرایی، غرور و نخوت و هر نوع بی خردی باز می دارد.
این ویژگی مانند بسیاری از باورهای دینی و اخلاقی امروزی جنبه ی بازدارندگی از خطا، گناه و بی خردی دارد، و گریختن فرّ از پادشاه، که مواردی از آن در شاهنامه دیده می شود، خود دلیل روشنی بر ادعای فوق است.
ضرورت وجود اهرم نظارت بر شهریار و حاکم، تنها به اسطوره و حماسه اختصاص ندارد و در عرصه ی دین و اخلاق نیز دیده می شود. « از کهن ترین زمان ها قدرت شاهان از لحاظ نظری تابع اخلاق و دین بوده است، اما چون این مجموعه با نقش قدرت در تعارض بوده کمتر صاحب قدرتی این حریم را مقدس داشته است. در این جا وظیفه ی اطرافیان است که صاحب مقام را از تخطی باز دارند» ( رحیمی، 1369: 208). در جوامع امروزی نهادها و نظام های سیاسی - مردمی خاصی، که قوه ی قانونگذاری با نمایندگان منتخب مردم از عام ترین آن ها می باشد، عهده دار این وظیفه هستند. در ایران نیز نقش های دینی در کنار نقش های سیاسی و تلاش مذهب نظارت بر سیاست و استفاده از باورها برای رسیدن به این هدف از دیر زمان وجود داشته است. و مبارزات اهل مذهب برای کسب وظیفه ی نظارت بر سیاستگران نشانه ی استفاده از این اهرم در حوزه ی نظری و عملی است که در اسطوره باور به فرّ ایزدی آن را عملی می سازد. از این رو می توان گفت ویژگی های اسطوره ای شهریار در شاهنامه آنان را از خرد دور نمی کند، بلکه ابزاری است که شهریار را به سوی خردورزی و دادپیشگی سوق می دهد، البته در عمل گاهی از این ابزار بهره برداری منفی می شود که با فلسفه ی وجودی آن ها منافات دارد. بخش عمده ای از مبانی خرد سیاسی و شهریاری در شاهنامه را مناسبات و روابط با سایر ملل و دفاع از کشور در مقابل مهاجمان بیگانه تشکیل می دهد که خود نیازمند پژوهشی جداگانه است. برای نمونه داستان ضحاک و وصف اعمال و کردار وحشت انگیز او، که جنبه های اساطیری پررنگی هم در آن دیده می شود، بیانگر ظلم و مردم کشی حاکم بیگانه ای است که فردوسی در پس این کالبد نامعقول، تکالیف و وظایف مردم و شهریاران را در مقابل بیگانگان گوشزد می کند. شخصیت افراسیاب نیز از این جهت قابل بررسی است. در شاهنامه آیین شهریاری و خرد سیاسی هم در مورد امور داخلی آموخته می شود و هم در خصوص امور خارجی و بین المللی، و از این جهت کار فردوسی فراگیر و جامع است. « کار فردوسی دربردارنده ی عناصر آنتروپولوژیک ( انسان شناسی سیاسی) سیاست در ایران است، و او شاهنامه را برای این نوشته است که مبانی سنجش خرد سیاسی را در اختیار ما بگذارد. شاهنامه کتاب سیاست از دیدگاه ایرانیان است» ( پرهام، 1377: 9).
منبع مقاله :
موسوی، سیدکاظم؛ خسروی، اشرف؛ (1389)، پیوند خرد و اسطوره در شاهنامه، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط