گزارش جعفر کشفی از ایران عصر قاجار

گزارش کشفی از اوضاع پیرامونش دربرگیرنده ی موضوعاتی از قبیل وضعیت علما و طلاب علوم دینی، مردم و رجال سیاسی است. نکته ی مهمی که در این جا وجود دارد آن است که گزارش های کشفی درباره ی دولت قاجاریه، برخلاف دو
پنجشنبه، 28 فروردين 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
گزارش جعفر کشفی از ایران عصر قاجار
 گزارش جعفر کشفی از ایران عصر قاجار

 

نویسنده: عبدالوهّاب فراتی




 

گزارش کشفی از اوضاع پیرامونش دربرگیرنده ی موضوعاتی از قبیل وضعیت علما و طلاب علوم دینی، مردم و رجال سیاسی است. نکته ی مهمی که در این جا وجود دارد آن است که گزارش های کشفی درباره ی دولت قاجاریه، برخلاف دو موضوع دیگر، دو پهلو و تا حدودی تقیه آمیز است. این مسئله نشان می دهد که او بنا به مصالحی، نمی توانسته به طور علنی در آثار مهم خود، که به درخواست حسام السلطنه نوشته است، درباره ی آن دولت به قضاوت بنشیند.(1)

1- علما و طلاب علوم دینی

کشفی در باب ششم از کتاب «میزان الملوک»، پس از بیان ارزش و جایگاه علم در اسلام، با تقسیم علم به علم ظاهر و باطن، عالمان را نیز به سه گروه تقسیم می کند: عالم به علم ظاهر، عالم به علم باطن و عالم به هر دو. وی از میان این سه دسته، تنها دو گروه اخیر و نیز تعدادی از گروه اول را ناجی و عالم حقانی می داند و معتقد است که تعداد آنان (در برابر گروه هالکان) به عدد انگشتان دست هم نمی رسد.(2) تازیانه ای که کشفی برگرده ی عالمان وهم قطاران خویش می نوازد به گروه هالکان تعلق دارد که روز به روز بر تعدادشان افزوده می شود. او در توصیف این گروه می نویسد:
«در احادیث، مذمت اهل این زمان و مذمت اعمال صالحات صوریه ی آن ها و مذمت علما و تحصیل نمودن علم و نشر کردن آن نموده شده است؛ چون که نیّات و قصود آن ها در این اعمال و در این علوم، دنیا است و فاسد است... و از این سبب است که اگر علمای حقانی ... منع نمایند ایشان را از آن اعمالی که پیشه گرفته اند .... هر آینه نمی شنوند و مشغول به همان اعمال و هوای نفس خود هستند.
و مجتهدین حقانی رارسوا و بدنام کردند. و امر را بر مردمان مشتبه نمودند. و غاصب حقوق مجتهدین گردیدند. و خود را با آن ها اولاً یک سان دانستند و ثانیاً که دیدند که کسی انکار ایشان را نمی نماید، ادعای افضلیت بر مجتهدین حقانی ایضا نمودند. و در مجالس و محافل عوام، که هرّ را از برّ و گوهر را از خرمهره نمی شناسند، به طور تفاخر و بزرگی ... هم صحبت شدند ... و به صحبت و تقرب یافتن به سلاطین و امرا، که خود می گویند که ایشان اهل دنیا و اهل ظلمند، ایضاً بسیار مایل و راغب و آرزومند می باشند. و بعد از حصول، مفاخرت به آن می نمایند. و از این سبب، خود را و سلاطین را داخل اشرار کردند؛ چون که در حدیث است که شرار علما کسی است که مجالست با امرا می کند و خیار امرا کسی است که مجالست با علما نماید.»(3)
کشفی هم چنین در «میزان الملوک» درباره ی عده ای از عالمان که به کار وعظ اشتغال دارند، می نویسد:
«بر سر منابر به مداحیِ سلاطین، ملوک، امرا، وزرا، اکابر، اصحاب مناصب، ائمه ی جماعت، قضات و حکام مشغول شوند و فاتحه و دعای خیر بر آن ها گویند و آن ها را به این وسیله، منظر و معین خود نمایند. و حکایت های دروغ و احادیث موضوع و مطعون روایت کنند و گویند که حدیثی است صحیح. و خلق را به امیدهای دروغ و مذموم امیدوار نمایند و بر خوشامد ایشان سخن گویند و ایشان را در بدعت و ضلالت اندازند. و بسیار باشند که به بهانه و به اسم تعزیه ی جناب امام حسین(علیه السّلام) یا به اسم این که من مقلد فلان مجتهدم و رساله ی او را در دست دارم یا به اسم این که زوّارم و به امثال این صورت ها درمی آیند؛ چنان که در این زمان ها بسیار و فراوان می باشند و عالم گیر شده اند. و لهذا با علمای حقانی، که به افعال و گفتار آن ها رضا نمی شوند و تبعیت نمی کنند، عداوت می ورزند و افترا می بندند و سر منبر گدایی ها می کنند و به بهانه های مختلفه و متصنعه و توزیع بر مردمان می کنند و چراغ اول و دوم قرار می دهند و هر چراغی را به اسم یکی از ائمه(علیه السّلام) نامزد می کنند و از ظالمان و دیگران مال می گیرند و شاید از درویشی که شام شب را ندارد، به اکراه و به حکم می ستانند.»(4)
سرزنش های یک جانبه و فراگیر از ویژگی های «تحفة الملوک» است، در حالی که کشفی در «میزان الملوک»، که سیزده سال پس از «تحفة الملوک» آن را به نگارش درآورده است، نه همه ی عالمان دوره ی خود را به یک جا و نه در یک گروه، توبیخ می کند و نه به صرف انتقاد از آن ها بسنده می نماید. و، هم چنان که قبلاً اشاره شد، با تقسیم بندیِ عالمان دینی به گروه نجات یابندگان و هلاک شوندگان، به نقد گروه اخیر می پردازد. و سپس به منظور اصلاحشان، آنان را به پیروی و تقلید از گروه اول فرا می خواند.
«باید که تمسک تمام به طریقه ی تقوا و ورع داشته باشند که مبادا اندک اندک از طریقه ی خود در روند و به هوای نفس گرفتار شوند .... و تا بتوانند تصرف در مال وقف و مال ایتام ننمایند. و وصایت را نکنند؛ که هر یک از آن ها آفت عظیمی است ... و هم چنین است مصاحبت با ابنای دنیا و سلاطین و ظلمه، و رؤیت و دیدن آن ها همّ و غم می آورد و دل را تنگ و تاریک می نماید و زنگ و ظلمت را بر آن احاطه می کند ... باری که باید مقبل بر شأن و شیوه ی خود باشند ... شاید که بعد از عمل به این آداب، روز به روز ترقی نموده و ملحق به طایفه ای که عالم به علم ظاهر و باطن می باشند، بشوند یا آن که لااقل از طایفه ای که عالم به علم ظاهر و ناجی و ممدوح می باشند خارج، و ملحق به علمای سوء، که مذموم و هالک می باشند، نگردند.»(5)

2- مردم

گزارشی که کشفی از اوضاع جامعه ی خود می دهد در واقع، منطبق دانستن روایات معروف به «احوال آخرالزمان» بر روزگار خویش است. از نظر او تظاهر به دینداری از مشخصه های اصلیِ جامعه ی ایران در آن دوران به حساب می آید که خود، منشأ بسیاری از بلاها است. وی با نقل روایات بسیاری از قبیل: «زمانی می آید که نمی شناسند علما را مگر به بیان خوب و حسن، و نمی شناسند قرآن را مگر به آواز خوش و صوت مستحسن، و بندگی نمی نمایند خدا را مگر در ماه رمضان. پس در آن زمان، مسلط می سازد خدا بر ایشان سلطانی را که نه او را حلم و نه علم و نه رحم و نه عقل باشد....» می گوید:
«از این مقوله احادیث، بسیار و خارج از حصر و حد و شمار است و قدری از آن ها را در کتاب اجابة المضطرین با تتمه ی مطالب ذکر نمودیم. و اگر این کس از طریقه ی شریعت و رفتار و کردار پیغمبر و ائمه اطهار خود(علیه السّلام) مستحضر و خبردار می باشد، پس آن چه در این زمان می بیند و مشاهده می کند، مجموع آن را برخلاف شریعت می یابد. و آن قدری که بر وفق شریعت می بیند ایضاً می داند که ظاهرسازی و حیله بازی است و ظاهر صرف و صورت محض است و از نیت و حقیقت عاری است. و اگر خبردار از شریعت نیست، پس در ذکر این احادیث و بیان این امور فایده ای مر او را نه [نیست]؛ چرا که بر فرض عدم اطلاع آن بر شریعت و طریقه ی حقه، این امور را عین شریعت و دینداری می داند و تکذیب این گونه احادیث را می نماید یا آن که به فریبِ نفسِ خود می گوید که آن زمان ها هنوز نیامده است و خواهد آمد».(6)
و در جایی دیگر، ضمن باطل دانستن دولت قاجاریه، می گوید:
«در این رمان ها، که زمان دولت باطل ابلیس و غلبه ی جهل است، قلوب که محل نیّات است، فاسد شده است و مردمان همگی میل به سفلیات فانیه و مقاصد غیر صحیحه نموده اند و عاشق و مجنون به لیلی و مفتون به سلمای دنیا گردیده اند. پس آن چه در ظاهر اقوال و اعمال ایشان، عبادت و اطاعت و حسنات بر وفق شریعت می نماید، همگی ساختگی و تزویر و ملعنت و بافندگی و صورت صرف و غرور محض و دام تحصیل مقاصد دنیویه و وصول به وصال سلمی و لیلای دنیای دنیّه است. و بواطن و سریرت اقوال و اعمال، مفاسد و بواطل است که آن ها را به لباس های حق و مصالح ملبس نموده اند و تمام، تلبیس ابلیس است، نه آ« که از برای شریعت تأسیس باشد.».
تظاهر مردم به دینداری از یک سو و دلبستگیِ آن ها به دنیا از سوی دیگر، در کنار غلبه ی روزافزون طبقه ی جاهلان و نیز ناامنی های نسبی، به تدریج کشفی را مجبور ساخته تا از جامعه دوری گزیند و نسبت به پاره ای از عقاید خویش تقیه ورزد.
«همگی با آن که از اهل و طایفه ی عقل بوده اند، مغلوب اهل و فرقه ی جهل شده اند. و جهل و ظلمت، قاهر و غالب آمده است. فتنه و فساد در جمیع اماکن و بلاد، در بر و بحر عالم به هم رسیده است. و حق در جمیع مراتب و مواقع خود خفی و پنهان مانده است، به مرتبه ای که به هیچ وجه من الوجوه با هیچ کس نمی توان که سخن حق را یا کردار حق را بروز داد، حتی این که با اهل و عیال و خدم و حشم و تبعه و اُسرت خود ایضاً نمی توان که حق را گفت و بروز داد و الا به سبب جهل ... مخاصمه می نمایند و عداوت می ورزند و حیات و زندگی را بر این کس تلخ می نمایند ... پس در این زمان ها خاموشی در سخن و پنهان نمودن کردار و عمل و عزلت نمودن و گوشه گیر شدن و طریقه ی تقیه ی شدیده را پیش گرفتن و دین و سرّ خود را از همه کس مستور داشتن ... اولی و الزام و اوجب از همه چیز است؛ چنان که مروی است از جناب امام صادق(ع) که: من کان یؤمن بالله و الیوم الاخر فلا یتکلّم فی دوله الباطل الا بالتقیه.»(7)
وجود چنین مشاهدات و برداشت هایی از جامعه ی آن روز ایران، که مسبوق و مصبوغ به جهان بینیِ نسبتاً بدبینانه ی او در مورد جامعه می باشد، بروز دو واکنش از سوی کشفی را سبب شده است:
1- او را مجبور می ساخته تا در شهر یا قصبه ای به طور دائم رحل اقامت نیفکند و همواره در عراق و بین شهرهای اصفهان، یزد، اصطهبانات و بروجرد در سفر باشد. از نوشته های او در «تحفة الملوک» چنین برمی آید که قصدش از ساکن نشدن در شهری پرهیز از «مرجع و معروف» گردیدن در میان مردم بوده است؛ چرا که به نظر او، اغراض اشخاص، از حلقه زدن به دورش، «اغراض فاسده ی دنیویه است و مرجع شدن از جمله ی محرمات و مهلکات نفس است.».
2- او در دوران خلطه ی عقل و جهل و درهم آمیختگیِ جاهلان و عاقلان، تنها با معدود افرادی که بر «طریقه ی حقه» باقی مانده اند، سخن می گفته است تا بدین طریق، هم از درد و اندوه خود بکاهد و هم به تکلیف خود، یعنی وجوب نشر علم، عمل کرده باشد.
«پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند که هر وقت ظاهر شد بدعت در امت من، پس باید که ظاهر بنماید عالم حقانی، علم خود را. و اگر که ظاهر ننماید، پس بر او باد لعنت خداوند. و از این سبب است که حقیر این سخنان را می گویم و این کلام را می نویسم.»(8)

پی‌نوشت‌ها:

1- در این بارعه، در پایان بحث دولت شناسی سخن خواهیم گفت.
2- میزان الملوک، ص145.
3- تحفة الملوک، ج1، ص56.
4- میزان الملوک، ص170- 171.
5- میزان الملوک، ص160- 161.
6- تحفة الملوک، ج1، ص53- 54.
7- تحفة الملوک، ج1، ص63.
8- میزان الملوک، ص164.

منبع مقاله: فراتی، عبدالوهّاب؛ (1386)، اندیشه سیاسی سیّدجعفر کشفی، قم: مؤسسه بوستان کتاب(مرکز چاپ و نشر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه ی قم)، چاپ دوم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.