در این مستند که روایتی از زندگی شخصی به نام لی استروبل است، سازنده سعی دارد تا با آوردن استدلالهای گوناگون از زبان بزرگترین دانشمندان علوم طبیعی، در عین اثبات وجود خالق جهان، داروینیسم را رد کند. این مستند جزو معدود مستندهایی که این مسئله را به صورت کاملا علمی بررسی نموده است. ضمن آنکه از همه کسانی که به این بحث علمی علاقمند بوده و به هر دلیلی امکان تماشای ویدئوها زیر را ندارد توصیه میکنیم نسبت به تهیه اصل این مستند از مرکز مستندنگار اقدام کنند.
با این همه آنچه پس از دیدن این مستند همچنان ذهن را به خود مشغول میکند این است که دلیل این همه تبلیغ و آوردن شاهد مثال در صدا و سیما و کتابهای تحصیلی و برنامههای کودک و نوجوان در جمهوری اسلامی چیست؟
***
لی استروبل از دانشگاه حقوق، مطالعات حقوقی خود را در درجه کارشناسی ارشد به اتمام رسانید. وی سردبیر سابق«شیکاگو تریبیون» است. او نویسنده چندین کتاب پرفروش است، که به کاوش شواهد دین مسیحیت می پردازد. و او میخواهد با شواهد علمی به وجود یک خالق برسد.
وی میگوید: وقتی نوجوان بودم به علم اعتماد داشتم. و درس مورد علاقه من علوم بود چون می توانستم با تشویق دبیرانم شکم قورباغه را بشکافم. به نظرم علم باید به نوعی نماینده حقایق تجربی و خدشه ناپذیر باشد، یعنی چیزهایی که از لحاظ تجربی قابل اثبات باشند. و این به نوعی تبدیل شده به دیدگاه من نسبت به زندگی، فکر می کردم کسانی که به چیزهایی ماورالطبیعه مثل خدا ایمان دارند این نشانه ضعف آنهاست. می گفتم: آیا دادهای برای پشتیبانی از ایمانتان را دارید؟
در پاییز سال 1966، علاقه استروبل نسبت به علم به تصمیمی انقلابی در زندگی او انجامید.
وی ادامه میدهد: در مدرسه که بودم، دبیر زیست شناسی، آزمایشی را تشریح میکرد که در دهه 1950 در دانشگاه شیکاگو انجام شده بود. این آزمایش که من را تحت تاثیر قرار داده بود یکی از مشهورترین آزمایشات تاریخ علوم است.
در سال 1953، استروبل یک دانشجویی فارغ التحصیل شیمی، سعی کرد توضیح دهد؛ زندگی بر روی زمین چطور پدیدار گشت.
میلر سعی کرده بود، شرایط اولیه جو زمین را باز تولید کند. او مقداری عناصر آمونیاک، هیدروژن، متان و مقداری آب را به درون شبکه پیچیدهای از لولههای آزمایشگاهی ریخت، و سپس این گازها را با جرقههای الکتریکی مشتعل کرد، تا به این ترتیب رعد و برق را شبیهسازی کرده باشد. پس از پنج روز او چیزی را یافت که چشم انتظارش بود. چند اسیدآمینه ساده یعنی واحدهای بنیادین تشکیل دهنده ارگانیسمهای زنده در لجن تیره کف لوله جمع شده بود.
خیلیها این آزمایش میلر را تحسین کردند. و گفتند این آزمایش ثابت میکند این ترکیبات ضروری برای حیات، میلیاردها سال پیش در بستر اقیانوس ها شکل گرفته است.
تلویحات فیلسوفانه آزمایشات میلر، بلافاصله برای من روشن شد و این برای من از آن لحظاتی بود که مثل ارشمیدس داد زدم «یافتم» زیرا یافتن عناصر تشکیلدهنده زمین کاری بود که من به این نتیجه رسیدم که پس با این وجود از راه علمی هم میشود زمین را بوجود آورد.
فکر کردم پس خدا میتواند نباشد. و تمام کارها را ما خودمان انجام دهیم و دیگر خدا هیچ. همانطورکه داروین در کتاب «منشا گونه ها» گفته است.
از همان موقع به مکتب داروین روی آوردم. و از همان موقع با تعجب بسیار میدیدم که خیلی از مسیحیان معتقد بودند که دینشان با تکامل داروینی سازگار است. اما در واقعیت هیچ تناسبی بین مسیحیت و داروینیسم وجود ندارد. حتی هیچ تناسبی هم بین عقل و داروینیسم وجود ندارد.
من هیچ وقت متوجه نشدم که چطور بعضی از مسیحیان به تکامل داروینیستی و با خدایی اعتقاد دارند.
ایدههای داروینیستی در مورد گسترش حیات منتج به این تئوری او شد که میگفت: حیات یک فرایند هدایت نشدهای بود که هیچ مقصود و هدفی ندارد.
پس خدا چطور میتوانسته یک فرایند هدایت نشده را هدایت کند؟ خدا چطور میتوانسته در پشت این سیستمی که هیچ مقصد و مقصود نداشته، طرح و هدفی داشته باشد؟ سال 1966 اصلا برایم معقول نبود و حالا هم نیست.
در سال 1972، لی استروبل با لسلی هردلر ازدواج کرد. پنچ سال بعد لسلی که یک لاادرلی (ندانمگرا) بود به مسیحیت گروید. من با خودم گفتم این یعنی طلاق، و ازدواج ما دیگر به آخر رسیده.
اما تمام آن تغییرات منفی که انتظار داشتم در نتیجه این مذهب جدید اتفاق بیافتد؛ اتفاق نیافتاد؛ در عوض تغییرات مثبتی در او میدیدم، در ارزشها و شخصیت و رفتارش با من و بچهها.
و فکر کردم، دیدم او دارد اینها را به خدا نسبت میدهد، اما من به وجود خدا بیاعتقادم. بنابراین این باعث شد من به این فکر بیافتم که شاید لازم باشد من در این باره تحقیق کنم. من باید جستجو میکردم تا بهم اثبات شود که خدایی وجود دارد که سبب چنین دگرگونیای شود.
تصمیم گرفتم از آموزشهای حقوقی، روزنامهنگاری و کنجکاویهای علمیام استفاده کنم. تا بطور نظاممند تحقیق کنم و ببینم میشود، اصلا اعتباری برای دین مسیحیت قائل شد یا نه؟
و شروع به تحقیق در زمینه زیستشناسی و شیمی کیهانشناسی و فیزیک کردم. مطالعاتم حدود بیست سال طول کشید، با دانشمندان و دانشپژوهان مصاحبه کردم. و در پی آن بودم که خودم دریابم، این اکتشافات چه حقایقی را درباره وجود یک خالق بیان داشتند. در طول این بررسیها یک پرسش همواره در ذهن من بود.
آیا شواهدی که علم معاصر از آن پرده برداشته ما را به سوی وجود خدا رهنمون می سازد یا از او دور می کند؟
به قول لاینس پالی که دوبار برنده جایزه نوبل شد: علم باید ابزاری جستجوی ما برای یافتن حقیقت باشد.
میخواستم حقیقت را بدانم، و چیزی پیدا کردم که من را شوکه و بهت زده کرد.
جستجوی استروبل با بررسی شواهدی شروع شد، که تئوریهای مادیگرایانه را در مورد منشا حیات به چالش میکشید. او کشف کرد که این شواهد منفی، توضیحات کتابهای داروینیستی را نقص میکند. همان کتابهایی که در ابتدای دوره نوجوانی به آنها معتقد شدم و در من حک شده بودند.
یک نمونه از شواهد منفی، آزمایش استنلی میلر در سال 1953 درباره منشا حیات است. همان آزمایشهایی که در درجه اول باعث بیخدایی من شده بود!
همانطور که جاناتان ولز زیستشناس برای من توضیح داد، آزمایش میلر حالا کاملا از درجه اعتبار ساقط شده.
تحقیقات استروبل، در نهایت او را به این نتیجه رساند که توضیحات مادیگرایانه برای منشا حیات عمیقا دچار نقص هستند و بررسی او از شواهد منفی، پرسش آغاز حیات را بیجواب گذاشت.
او همچنین در مشهورترین سمبل تکامل داروین هم نقاط ضعف زیادی پیدا کرد.
در کتاب داروین با نام «منشا گونهها Origins of species» تنها یک تصویر به چشم میخورد که به آن میگویند، درخت زندگی Tree of life. داروین از آن استفاده کرد تا توضیح دهد چطور هر گونهای از حیوانات و گیاهان که تا به حال بر روی زمین وجود داشته، از یک جد مشترک تکامل پیدا کرده. این تکامل از طریق گامهای کوچک و تدریجی و در طول یک بازه زمانی بسیار طولانی اتفاق افتاده، با اینکه درخت زندگی داروین تقریبا در هر کتاب زیست شناسیای که در نیم قرن اخیر چاپ شده دیده میشود برخلاف آن چیزی که در مدرسه و دانشگاه به ما گفتند، هیچ مدرک قاطعی وجود ندارد که ثابت کند حیات، یک منشا مشترک داشته است.
درخت زندگی از نظر چارلز داروین
شاید ویرانگرترین ضربه به تئوری داروینی مدارک فسیلی باشد. اگر تمام اشکال زندگی در کره زمین از یک شکل اولیه حیات تکامل یافته باشند. پس لایههای سنگی زمین باید پر از بقایای فسیل شده حیوانات میبود. که زمانی بخشی از یک زنجیره تکاملی بزرگ بودند. زنجیرهای از اصلاحات کوچک بیولوژیکی، که در نهایت منجر به یک تنوع خیره کننده از حیات شدند.
با این حال، پس از دو قرن تحقیق، که پر رنگترین آن حفاریهای جنوب چین بود. شمار زیاد حالات گذار یا حلقههای گمشده که باید وجود میداشتند در هیچ جا یافت نشد.
رد داروینیسم و علم مادهگرا از سوی استروبل همچنین براساس پیکره بزرگی از شواهد مثبت بود. که به طراحی هوشمند اشاره داشتند. او اولین بار با این شواهد در علم کیهانشناسی برخورد کرد، علمی که به منشا کهکشان میپردازد.
کائنات چطور شروع شد؟ منبع آن چیست؟
ظرف چند قرن اخیر، سوالات کمی بودند که به این اندازه اختلاف نظر ایجاد کنند یا باعث این همه نظرات پرشور شوند.
من با ویلیام لین کریک، مصاحبه کردم. فیلسوفی که بیشتر دوران تحصیلش را صرف مطالعه کیهانشناسی و منشا آن کرده.
ویلیام لین کریک
اندیشه غالب در جهان هستی، از همان زمان ماده گرایی یونان باستان در عهد افلاطون و ارسطو تا زمان ایدهآلیسم قرن نوزدهم بر این بود که جهان ازلی است، یعنی جهان هیچ وقت شروع به پیدایش نکرده. و به عنوان یک کل، به شکل چیزی ایستا و پایا به همین شکل بوده و هست.
این عقیده مبنی بر یک جهان ازلی و بدون تغییر که تا قرن ها مجوز مطالعات کیهانشناسی غرب بود. در سال 1915 به شکلی دور از انتظار به چالش کشیده شد. زمانی که آلبرت انیشتن تئوری نسبیت خود را ارائه داد معادلات انیشتن به یک احتمال خیره کننده دلالت داشتند. این امکان که کائنات ایستا نیست، بلکه در عوض در حالتی مداوم از انبساط و یا انقباض وجود داشته است.
در سال 1922، دادههای تجربی، پیشبینیهای نظری را تاکید کردند. در رصدخانه ماونت ویلسون در لس آنجلس ادوین هابل ستارهشناس در حال مطالعه نوری بود که از کهکشانهای دوردست میآمد، هابل مشخص کرد که کهکشانهای آنسوی راه شیری ما با سرعتی متناسب با فاصلهشان، از زمین در حال دور شدن از ما هستند. هر چه فاصله این کهکشان بیشتر بود، عقب نشینی آن نیز سریعتر بود.
این کشف خیره کننده هابل، بیشتر ستارهشناسان و فیزیکدانان را از جمله آلبرت انیشتن به یک نتیجه مشابه رساند: اگر جهان به طور مداوم در حال گسترده شدن است. پس حتما در ادوار اولیه تاریخش کوچکتر و متراکمتر بوده است.
فکر می کنم یک راه خوب، برای به تصویر کشیدن آن، این است که تصور کنیم از تاریخ جهان و کائنات یه جوری تصویر برداری شده و به فیلم درآمده و ما می توانیم آن را در یک پروژکتور پخش کنیم. در همان حال که پروژکتور پخش می شود، می بینیم که جهان به طور مدام گسترش پیدا می کند. اما اگر پروژکتور را استپ میکردیم و دوباره به طور معکوس پخش میکردیم تا فیلم به عقب برگردد. آن وقت به جای اینکه ببینیم کهکشانها از هم دورتر و دورتر می شوند، میدیدیم که دارند به سمت هم کشیده میشوند و به هم نزدیک میشوند.
همچنانکه رد پای این گسترش را در طول تاریخ دنبال میکنیم، جهان متراکمتر و متراکمتر میشود. تا اینکه بالاخره تمام گیتی در هم جمع میشود و به یک حالت تراکم بینهایت میرسد. حالتی که سرانجام جهان را رقم میزند.
در این حالت که کیهان شناسان اسمش را «تکینگی» گذاشتند تمام ماده و انرژی، فضای فیزیکی، و خود زمان پا به عرصه هستی میگذارند این به معنای واقعی کلمه نمایانگر منشا کائنات از نیستی است.
بنابراین دلالت مدهوشکننده کشف هابل، متناهی بودن موقتی جهان است. یعنی جهان در نقطهای در گذشته متناهی، یک سرآغاز مطلق داشته است. دیگر کشفیات نیمه دوم قرن بیستم نیز، به جهانی دارای یک سرآغاز اشاره داشتند.
این تصاویر از تشعشعات پس زمینهای ریز موجهای کیهانی چیزی را مستند میکنند که امروزه دانشمندان معتقدند، بقایای حرارتی است که در اوایل تاریخ کائنات تولید شده است.
از تشعشعات پس زمینهای که در سرتاسر کائنات یافت میشود و دلالتی است بر گسترش آن از یک لحظه ناگهانی و احتمالا پر قدرت در زمان این شواهد مبنی بر یک جهان متناهی مهر تاییدی دوباره بر یک استنتاج فیلسوفانه باستانی است. این استدلال موسوم به «برهان کیهان شناختی کلام» (برهان علیت) است.
برهان علیت، اصل خیلی ساده و غلط اندازی دارد و اساسا از سه گام تشکیل میشود.
فرض اول: هر چیزی که شروع به پیدایش کند دلیلی دارد، هیچ چیز نمیتواند بدون دلیل از نیستی مطلق به وجود بیآید.
فرض دوم: این است که جهان شروع به پیدایش کرد. و پیشرفت برجستهای که اتفاق افتاد، این بود که برای اولین بار، ما حالا یک مدرک محکم علمی برای اثبات فرض دوم داریم. فرضی که می گفت: جهان شروع به پیدایش کرد.
و از این دو فرض، به طور منطقی به اینجا میرسیم که جهان برای پیدایشش دلیلی دارد.
هر چیزی که وجود دارد یک دلیل دارد.
این به واقعیتی، ورای جهان اشاره میکند. به یک واقعیت متعالی، ورای فضا و زمان و از اینرو غیر فیزیکی و غیر مادی واقعیتی که جهان را از نیستی خلق کرد و به هستی رساند. تلویحات جهان متناهی، توام با دیگر کشفیات کیهانشناسی مدرن، بسیاری از دانشمندان را به نتیجهای بیتردید الهی رساند.
امروزه اکثریت غالب حتی بدگمانترین ستاره شناسان و کیهان شناسان، معتقدند که کائنات سرآغازی داشته. این اعتقاد براساس یک جور نظریه خداشناسانه نیست، براساس مدارک علمی است و به نظرم اگر مدارک را دنبال کنیم به هر کجا که اشاره کند به شکلی واضح، قدرتمند و قانع کننده، ما را به سوی یک خالق سوق میدهد.
از هنگام آغاز زمان، تمام ماده موجود در جهان تابع قوانینی کاملا در تعادل و ثابت بودند.
در طول یک مصاحبه با رابین کالینز، فیلسوف و ریاضیدان، استروبل آموخت که این قوانین چطور شواهدی قانع کننده دال بر وجود یک خالق ارائه میدهند. قوانینی که همگی در کارند تا این جهان مکانی زیستپذیر برای حیات باشد. قوانین فیزیک بر روی لبه یک تیغ متعادل شدند تا حیات حادث شود.
آخرین بخش در تحقیقات استروبل که برای اثبات خدا است، با تکامل داروینی چالش بیشتری دارد.
در طول یک مصاحبه با مایکل بیهی زیست شناس استروبل فهمید که چطور این دانش جدید شالودههای تئوری داروینی را متزلزل کرده است:
وجود ماشینهای بیولوژیکی پیچیده یک سوال واضح را مطرح میکند. اگر انتخاب طبیعی عامل آنها نبوده پس چه بوده؟ مهمترین بخش کارهای من مصاحبه با استفان میر دکترای فلسفه علم بود از دانشگاه کمبریج هست میر من را با کارآمدترین سیستم پردازش اطلاعات در جهان روبرو کرد. با مولکول دیانای و زبان زندگی او.
مایکل دنتون، که یک متخصص ژنتیک است میگوید میزان اطلاعات بیولوژیکی که برای ساختن کل پروتئینها در کل گونهها ارگانیسمها که تابه حال بر زمین پا گذاشتند لازم هست، میتواند در یک قاشق چای خوری جای بگیرد، تازه باز هم جا اضافه میآوریم تا همه اطلاعات محتوی همه کتابهایی که تابحال نوشته شدهاند را در آن جای بدهیم.
استیون مایر از دیانای به عنوان بنیادیترین سوال پیش روی بیولوژی نام برده است: اطلاعات دیانای از کجا آمده؟ و در ابتدا چطور به وجود آمد؟
مایکل دنتون، که یک متخصص ژنتیک است میگوید میزان اطلاعات بیولوژیکی که برای ساختن کل پروتئینها در کل گونهها ارگانیسمها که تابه حال بر زمین پا گذاشتند لازم هست، میتواند در یک قاشق چای خوری جای بگیرد، تازه باز هم جا اضافه میآوریم تا همه اطلاعات محتوی همه کتابهایی که تابحال نوشته شدهاند را در آن جای بدهیم.
استیون مایر از دیانای به عنوان بنیادیترین سوال پیش روی بیولوژی نام برده است: اطلاعات دیانای از کجا آمده؟ و در ابتدا چطور به وجود آمد؟
تلویحات این شواهد علمی به همراه استدلال مایرز دیدگاهی عمیق به ما میدهد. اگر ما درون هر سلول داخل بدن هر موجود زنده اطلاعاتی پیدا میکنیم، آیا این نمیتواند به نوعی امضا یک آفریدگار باشد؟
رابرت بویل: با درک آثار خدا، او را خواهیم شناخت.
***
بحث پیرامون داروینیسم و نزاع او با خلقتگرایی در گزارشهای بعدی ادامه خواهد یافت.
منبع مقاله :
سایت مشرق
با این همه آنچه پس از دیدن این مستند همچنان ذهن را به خود مشغول میکند این است که دلیل این همه تبلیغ و آوردن شاهد مثال در صدا و سیما و کتابهای تحصیلی و برنامههای کودک و نوجوان در جمهوری اسلامی چیست؟
***
لی استروبل از دانشگاه حقوق، مطالعات حقوقی خود را در درجه کارشناسی ارشد به اتمام رسانید. وی سردبیر سابق«شیکاگو تریبیون» است. او نویسنده چندین کتاب پرفروش است، که به کاوش شواهد دین مسیحیت می پردازد. و او میخواهد با شواهد علمی به وجود یک خالق برسد.
در پاییز سال 1966، علاقه استروبل نسبت به علم به تصمیمی انقلابی در زندگی او انجامید.
وی ادامه میدهد: در مدرسه که بودم، دبیر زیست شناسی، آزمایشی را تشریح میکرد که در دهه 1950 در دانشگاه شیکاگو انجام شده بود. این آزمایش که من را تحت تاثیر قرار داده بود یکی از مشهورترین آزمایشات تاریخ علوم است.
در سال 1953، استروبل یک دانشجویی فارغ التحصیل شیمی، سعی کرد توضیح دهد؛ زندگی بر روی زمین چطور پدیدار گشت.
میلر سعی کرده بود، شرایط اولیه جو زمین را باز تولید کند. او مقداری عناصر آمونیاک، هیدروژن، متان و مقداری آب را به درون شبکه پیچیدهای از لولههای آزمایشگاهی ریخت، و سپس این گازها را با جرقههای الکتریکی مشتعل کرد، تا به این ترتیب رعد و برق را شبیهسازی کرده باشد. پس از پنج روز او چیزی را یافت که چشم انتظارش بود. چند اسیدآمینه ساده یعنی واحدهای بنیادین تشکیل دهنده ارگانیسمهای زنده در لجن تیره کف لوله جمع شده بود.
تلویحات فیلسوفانه آزمایشات میلر، بلافاصله برای من روشن شد و این برای من از آن لحظاتی بود که مثل ارشمیدس داد زدم «یافتم» زیرا یافتن عناصر تشکیلدهنده زمین کاری بود که من به این نتیجه رسیدم که پس با این وجود از راه علمی هم میشود زمین را بوجود آورد.
فکر کردم پس خدا میتواند نباشد. و تمام کارها را ما خودمان انجام دهیم و دیگر خدا هیچ. همانطورکه داروین در کتاب «منشا گونه ها» گفته است.
از همان موقع به مکتب داروین روی آوردم. و از همان موقع با تعجب بسیار میدیدم که خیلی از مسیحیان معتقد بودند که دینشان با تکامل داروینی سازگار است. اما در واقعیت هیچ تناسبی بین مسیحیت و داروینیسم وجود ندارد. حتی هیچ تناسبی هم بین عقل و داروینیسم وجود ندارد.
من هیچ وقت متوجه نشدم که چطور بعضی از مسیحیان به تکامل داروینیستی و با خدایی اعتقاد دارند.
ایدههای داروینیستی در مورد گسترش حیات منتج به این تئوری او شد که میگفت: حیات یک فرایند هدایت نشدهای بود که هیچ مقصود و هدفی ندارد.
پس خدا چطور میتوانسته یک فرایند هدایت نشده را هدایت کند؟ خدا چطور میتوانسته در پشت این سیستمی که هیچ مقصد و مقصود نداشته، طرح و هدفی داشته باشد؟ سال 1966 اصلا برایم معقول نبود و حالا هم نیست.
در سال 1972، لی استروبل با لسلی هردلر ازدواج کرد. پنچ سال بعد لسلی که یک لاادرلی (ندانمگرا) بود به مسیحیت گروید. من با خودم گفتم این یعنی طلاق، و ازدواج ما دیگر به آخر رسیده.
اما تمام آن تغییرات منفی که انتظار داشتم در نتیجه این مذهب جدید اتفاق بیافتد؛ اتفاق نیافتاد؛ در عوض تغییرات مثبتی در او میدیدم، در ارزشها و شخصیت و رفتارش با من و بچهها.
و فکر کردم، دیدم او دارد اینها را به خدا نسبت میدهد، اما من به وجود خدا بیاعتقادم. بنابراین این باعث شد من به این فکر بیافتم که شاید لازم باشد من در این باره تحقیق کنم. من باید جستجو میکردم تا بهم اثبات شود که خدایی وجود دارد که سبب چنین دگرگونیای شود.
تصمیم گرفتم از آموزشهای حقوقی، روزنامهنگاری و کنجکاویهای علمیام استفاده کنم. تا بطور نظاممند تحقیق کنم و ببینم میشود، اصلا اعتباری برای دین مسیحیت قائل شد یا نه؟
و شروع به تحقیق در زمینه زیستشناسی و شیمی کیهانشناسی و فیزیک کردم. مطالعاتم حدود بیست سال طول کشید، با دانشمندان و دانشپژوهان مصاحبه کردم. و در پی آن بودم که خودم دریابم، این اکتشافات چه حقایقی را درباره وجود یک خالق بیان داشتند. در طول این بررسیها یک پرسش همواره در ذهن من بود.
به قول لاینس پالی که دوبار برنده جایزه نوبل شد: علم باید ابزاری جستجوی ما برای یافتن حقیقت باشد.
میخواستم حقیقت را بدانم، و چیزی پیدا کردم که من را شوکه و بهت زده کرد.
جستجوی استروبل با بررسی شواهدی شروع شد، که تئوریهای مادیگرایانه را در مورد منشا حیات به چالش میکشید. او کشف کرد که این شواهد منفی، توضیحات کتابهای داروینیستی را نقص میکند. همان کتابهایی که در ابتدای دوره نوجوانی به آنها معتقد شدم و در من حک شده بودند.
یک نمونه از شواهد منفی، آزمایش استنلی میلر در سال 1953 درباره منشا حیات است. همان آزمایشهایی که در درجه اول باعث بیخدایی من شده بود!
همانطور که جاناتان ولز زیستشناس برای من توضیح داد، آزمایش میلر حالا کاملا از درجه اعتبار ساقط شده.
تحقیقات استروبل، در نهایت او را به این نتیجه رساند که توضیحات مادیگرایانه برای منشا حیات عمیقا دچار نقص هستند و بررسی او از شواهد منفی، پرسش آغاز حیات را بیجواب گذاشت.
او همچنین در مشهورترین سمبل تکامل داروین هم نقاط ضعف زیادی پیدا کرد.
در کتاب داروین با نام «منشا گونهها Origins of species» تنها یک تصویر به چشم میخورد که به آن میگویند، درخت زندگی Tree of life. داروین از آن استفاده کرد تا توضیح دهد چطور هر گونهای از حیوانات و گیاهان که تا به حال بر روی زمین وجود داشته، از یک جد مشترک تکامل پیدا کرده. این تکامل از طریق گامهای کوچک و تدریجی و در طول یک بازه زمانی بسیار طولانی اتفاق افتاده، با اینکه درخت زندگی داروین تقریبا در هر کتاب زیست شناسیای که در نیم قرن اخیر چاپ شده دیده میشود برخلاف آن چیزی که در مدرسه و دانشگاه به ما گفتند، هیچ مدرک قاطعی وجود ندارد که ثابت کند حیات، یک منشا مشترک داشته است.
درخت زندگی از نظر چارلز داروین
با این حال، پس از دو قرن تحقیق، که پر رنگترین آن حفاریهای جنوب چین بود. شمار زیاد حالات گذار یا حلقههای گمشده که باید وجود میداشتند در هیچ جا یافت نشد.
رد داروینیسم و علم مادهگرا از سوی استروبل همچنین براساس پیکره بزرگی از شواهد مثبت بود. که به طراحی هوشمند اشاره داشتند. او اولین بار با این شواهد در علم کیهانشناسی برخورد کرد، علمی که به منشا کهکشان میپردازد.
کائنات چطور شروع شد؟ منبع آن چیست؟
ظرف چند قرن اخیر، سوالات کمی بودند که به این اندازه اختلاف نظر ایجاد کنند یا باعث این همه نظرات پرشور شوند.
من با ویلیام لین کریک، مصاحبه کردم. فیلسوفی که بیشتر دوران تحصیلش را صرف مطالعه کیهانشناسی و منشا آن کرده.
ویلیام لین کریک
این عقیده مبنی بر یک جهان ازلی و بدون تغییر که تا قرن ها مجوز مطالعات کیهانشناسی غرب بود. در سال 1915 به شکلی دور از انتظار به چالش کشیده شد. زمانی که آلبرت انیشتن تئوری نسبیت خود را ارائه داد معادلات انیشتن به یک احتمال خیره کننده دلالت داشتند. این امکان که کائنات ایستا نیست، بلکه در عوض در حالتی مداوم از انبساط و یا انقباض وجود داشته است.
این کشف خیره کننده هابل، بیشتر ستارهشناسان و فیزیکدانان را از جمله آلبرت انیشتن به یک نتیجه مشابه رساند: اگر جهان به طور مداوم در حال گسترده شدن است. پس حتما در ادوار اولیه تاریخش کوچکتر و متراکمتر بوده است.
فکر می کنم یک راه خوب، برای به تصویر کشیدن آن، این است که تصور کنیم از تاریخ جهان و کائنات یه جوری تصویر برداری شده و به فیلم درآمده و ما می توانیم آن را در یک پروژکتور پخش کنیم. در همان حال که پروژکتور پخش می شود، می بینیم که جهان به طور مدام گسترش پیدا می کند. اما اگر پروژکتور را استپ میکردیم و دوباره به طور معکوس پخش میکردیم تا فیلم به عقب برگردد. آن وقت به جای اینکه ببینیم کهکشانها از هم دورتر و دورتر می شوند، میدیدیم که دارند به سمت هم کشیده میشوند و به هم نزدیک میشوند.
در این حالت که کیهان شناسان اسمش را «تکینگی» گذاشتند تمام ماده و انرژی، فضای فیزیکی، و خود زمان پا به عرصه هستی میگذارند این به معنای واقعی کلمه نمایانگر منشا کائنات از نیستی است.
بنابراین دلالت مدهوشکننده کشف هابل، متناهی بودن موقتی جهان است. یعنی جهان در نقطهای در گذشته متناهی، یک سرآغاز مطلق داشته است. دیگر کشفیات نیمه دوم قرن بیستم نیز، به جهانی دارای یک سرآغاز اشاره داشتند.
این تصاویر از تشعشعات پس زمینهای ریز موجهای کیهانی چیزی را مستند میکنند که امروزه دانشمندان معتقدند، بقایای حرارتی است که در اوایل تاریخ کائنات تولید شده است.
برهان علیت، اصل خیلی ساده و غلط اندازی دارد و اساسا از سه گام تشکیل میشود.
فرض اول: هر چیزی که شروع به پیدایش کند دلیلی دارد، هیچ چیز نمیتواند بدون دلیل از نیستی مطلق به وجود بیآید.
فرض دوم: این است که جهان شروع به پیدایش کرد. و پیشرفت برجستهای که اتفاق افتاد، این بود که برای اولین بار، ما حالا یک مدرک محکم علمی برای اثبات فرض دوم داریم. فرضی که می گفت: جهان شروع به پیدایش کرد.
و از این دو فرض، به طور منطقی به اینجا میرسیم که جهان برای پیدایشش دلیلی دارد.
هر چیزی که وجود دارد یک دلیل دارد.
این به واقعیتی، ورای جهان اشاره میکند. به یک واقعیت متعالی، ورای فضا و زمان و از اینرو غیر فیزیکی و غیر مادی واقعیتی که جهان را از نیستی خلق کرد و به هستی رساند. تلویحات جهان متناهی، توام با دیگر کشفیات کیهانشناسی مدرن، بسیاری از دانشمندان را به نتیجهای بیتردید الهی رساند.
امروزه اکثریت غالب حتی بدگمانترین ستاره شناسان و کیهان شناسان، معتقدند که کائنات سرآغازی داشته. این اعتقاد براساس یک جور نظریه خداشناسانه نیست، براساس مدارک علمی است و به نظرم اگر مدارک را دنبال کنیم به هر کجا که اشاره کند به شکلی واضح، قدرتمند و قانع کننده، ما را به سوی یک خالق سوق میدهد.
از هنگام آغاز زمان، تمام ماده موجود در جهان تابع قوانینی کاملا در تعادل و ثابت بودند.
در طول یک مصاحبه با رابین کالینز، فیلسوف و ریاضیدان، استروبل آموخت که این قوانین چطور شواهدی قانع کننده دال بر وجود یک خالق ارائه میدهند. قوانینی که همگی در کارند تا این جهان مکانی زیستپذیر برای حیات باشد. قوانین فیزیک بر روی لبه یک تیغ متعادل شدند تا حیات حادث شود.
آخرین بخش در تحقیقات استروبل که برای اثبات خدا است، با تکامل داروینی چالش بیشتری دارد.
در طول یک مصاحبه با مایکل بیهی زیست شناس استروبل فهمید که چطور این دانش جدید شالودههای تئوری داروینی را متزلزل کرده است:
وجود ماشینهای بیولوژیکی پیچیده یک سوال واضح را مطرح میکند. اگر انتخاب طبیعی عامل آنها نبوده پس چه بوده؟ مهمترین بخش کارهای من مصاحبه با استفان میر دکترای فلسفه علم بود از دانشگاه کمبریج هست میر من را با کارآمدترین سیستم پردازش اطلاعات در جهان روبرو کرد. با مولکول دیانای و زبان زندگی او.
مایکل دنتون، که یک متخصص ژنتیک است میگوید میزان اطلاعات بیولوژیکی که برای ساختن کل پروتئینها در کل گونهها ارگانیسمها که تابه حال بر زمین پا گذاشتند لازم هست، میتواند در یک قاشق چای خوری جای بگیرد، تازه باز هم جا اضافه میآوریم تا همه اطلاعات محتوی همه کتابهایی که تابحال نوشته شدهاند را در آن جای بدهیم.
استیون مایر از دیانای به عنوان بنیادیترین سوال پیش روی بیولوژی نام برده است: اطلاعات دیانای از کجا آمده؟ و در ابتدا چطور به وجود آمد؟
مایکل دنتون، که یک متخصص ژنتیک است میگوید میزان اطلاعات بیولوژیکی که برای ساختن کل پروتئینها در کل گونهها ارگانیسمها که تابه حال بر زمین پا گذاشتند لازم هست، میتواند در یک قاشق چای خوری جای بگیرد، تازه باز هم جا اضافه میآوریم تا همه اطلاعات محتوی همه کتابهایی که تابحال نوشته شدهاند را در آن جای بدهیم.
استیون مایر از دیانای به عنوان بنیادیترین سوال پیش روی بیولوژی نام برده است: اطلاعات دیانای از کجا آمده؟ و در ابتدا چطور به وجود آمد؟
تلویحات این شواهد علمی به همراه استدلال مایرز دیدگاهی عمیق به ما میدهد. اگر ما درون هر سلول داخل بدن هر موجود زنده اطلاعاتی پیدا میکنیم، آیا این نمیتواند به نوعی امضا یک آفریدگار باشد؟
رابرت بویل: با درک آثار خدا، او را خواهیم شناخت.
***
بحث پیرامون داروینیسم و نزاع او با خلقتگرایی در گزارشهای بعدی ادامه خواهد یافت.
منبع مقاله :
سایت مشرق
/ج