نویسنده: دکتر فریبا عربگل
بگذارید قبل از این که به این سؤال پاسخ دهم، سؤال های دیگری را مطرح کنم تا شما تجربه ی خود را به یاد بیاورید.
آیا تا به حال شده است که فرزندتان در یک مهمانی رفتار نامناسبی داشته باشد و دیگران شما را سرزنش و شماتت کنند که این چه بچه ای است تربیت کرده ای، اگر این بچه مال من بود، می دانستم چه رفتاری با او داشته باشم؟
آیا تا به حال خانواده ی همسرتان، شما را سرزنش کرده اند که بچه ی بدی تربیت کرده اید و اصلاً از بچه داری هیچ چیز نمی دانید؟
آیا تا به حال معلم فرزندتان به شما گفته است: بسپار دست من، خودم آدمش می کنم، شما بلد نیستید چگونه با این بچه رفتار کنید؟
آیا تا به حال خود را با خواهرتان، دوستان تان، همسایه ها و یا فلان فامیل تان مقایسه کرده اید که چه بچه ی مؤدب و حرف شنویی دارد، ولی من چی؟ من نتوانستم یک مادر خوب باشم و بچه ام را درست تربیت کنم.
بعد از این صحبت ها شما چه احساسی داشته اید؟ بله، کاملاً طبیعی است که احساس بی کفایتی کرده اید، خود را مقصر و گناه کار دانسته اید و یا همسرتان را مقصر دانسته اید، از دیگران رنجیده اید، کودک خود را به علت به وجود آوردن این موقعیت ها تنبیه کرده اید، داد و فریاد و گریه کرده اید و در نهایت، پشیمان و افسرده و ناامید شده اید و...
باید بدانید که شما علتِ صد در صدِ مشکل رفتاری کودک تان نیستید. مطمئناً چنین نیست که اگر این کودک را به دست خواهرتان می سپردید، او همان طور که در تربیت فرزند خودش موفق بود، در تربیت فرزند شما هم موفق می شد و یا اگر شما فرزند دیگری داشتید، درخصوص او نیز همین اندازه احساس بی کفایتی و درماندگی می کردید. البته این طور هم نیست که شما به عنوان والد، نقشی در اختلال رفتاری کودک خود نداشته باشید. در صفحات قبل گفتیم که مواردی از مشکلات رفتاری کودکان مربوط به سرشت و ژن آن هاست، اما مواردی نیز هست که مربوط به محیط خانواده است.
اگر بدانیم چه عواملی در خانواده در بروز و شکل گیری رفتار منفی کودک نقش دارند، می توانیم درصدد رفع یا کاهش آن ها برآییم. در این جا نقش شما به عنوان پدر و مادر، پررنگ تر و مشخص تر می شود.
1. چگونگی ارتباط والدین با یکدیگر:
کودکان معمولاً به نوع ارتباط والدین دقت می کنند. اگر شما به یک دیگر احترام بگذارید، به صحبت های یکدیگر با دقت گوش دهید و عجولانه قضاوت نکنید، فرزندان شما نیز از رفتارتان الگوبرداری می کنند. اما اگر روابط شما پرتنش، و جو اختلاف در خانه حاکم باشد و مشاجره و درگیری های لفظی و بدنی، قهرهای طولانی و بی رحمی نسبت به هم وجود داشته باشد، کودکان دچار اضطراب، افسردگی و پرخاشگری می شوند و بدرفتاری در آن ها افزایش می یابد و این موضوع در صورتی آثار منفی بیشتری به جا می گذارد که کودک شما از لحاظ ژنتیکی و سرشتی نیز استعداد بیشتری برای بروز اختلالات رفتاری داشته باشد.2. حالت هیجانی و احساسی والدین:
آیا تا به حال فکر کرده اید که مادران افسرده چه تأثیر روانی ای روی فرزندان شان دارند، مادران مضطرب و وسواسی چگونه فرزند خود را تربیت می کنند، پدران پرخاشگر و عصبانی با کودکان خود چه می کنند؟افسردگی، اضطراب، عصبانیت و پرخاشگری باعث بی ثباتی در روش های تربیتی می شود و مدیریت مؤثر شما را بر رفتار کودک کاهش می دهد.
شکیبایی و تحمل شما تحت تأثیر حالت های هیجانی ناخوشایند کاهش می یابد و ممکن است با کوچک ترین رفتار غیرمطلوب کودک، واکنش های تنبیهی شدیدی نشان دهید. پس از گذشت زمانی کوتاه، از برخورد و عملکرد خود پشیمان می شوید و تصمیم می گیرید رفتار خود را جبران کنید. بنابراین، به کودک رشوه می دهید و از اشتباهات او می گذرید.
در نتیجه، تنبیه و پاداش کودک شما به طور متناسب و طبق شرایط از پیش تعیین شده نیست، بلکه بستگی به حالت روحی شما دارد و این موضوع باعث ناپایداری و بی ثباتی در روش تربیتی شما می شود. گاه خشن، سخت گیر و تنبیه کننده هستید و گاه مسامحه و غفلت می کنید و پاداش و تنبیه نامناسب به کودک می دهید.
3. تنش و فشار روانی در خانواده:
بیایید با مقایسه ی دو خانواده نتیجه گیری کنیم که در کدام خانواده مشکلات رفتاری فرزندان کم تر است. خانواده ای که در آن آرامش حکم فرماست، روابط اعضای خانواده بر اساس مهربانی و منطق است، احترام یکدیگر را حفظ می کنند، به نیازهای طرف مقابل خود توجه نشان می دهند، استرس های مالی و شغلی در خانواده وجود ندارند، تغییرات و تحولات ناگهانی در آن رخ نمی دهد و...و خانواده ای که در آن ورشکستگی مالی، بیماری، مشکلات و فشارهای کاری و شغلی وجود دارد، روابط به هم ریخته است، احترام گذاشتن به یکدیگر و توجه به نیازهای طرف مقابل فراموش شده است، تغییرات و تحولات نابهنگام و غیرمنتظره ثبات زندگی روزمره را بر هم زده است و...
بدیهی است که به راحتی می توان فهمید که در کدام خانواده کودکان آرامش بیشتری دارند و اضطراب، افسردگی، پرخاشگری و مشکلات رفتاری در آن ها کم تر است.
4. مشاهده ی دیگران و الگوبرداری از اطرافیان:
وقتی شما با داد و فریاد با یکدیگر صحبت می کنید، وقتی دروغ می گویید، وقتی خودتان بی نظم و شلخته اید، مسلماً بچه ها نیز از شما خواهند آموخت. چگونه ما انتظار داریم در حالی که در حضور کودک دروغ می گوییم، او دروغگویی را امری قبیح بشمارد و خود همین عمل را انجام ندهد؟ وقتی کودکان می بینند ما برای حل اختلاف مان متوسل به فریاد، ناسزا و کتک می شویم آن ها نیز می آموزند که در ارتباط با هم سالان شان به محض آن که دچار اختلاف شدند، کتک و ناسزا را به میان بیاورند.اگر ما اهل مطالعه نباشیم، نمی توانیم انتظار داشته باشیم که فرزندمان کتاب خوان و اهل مطالعه باشد. وقتی ما مقررات و نظم منزل را رعایت نمی کنیم، بچه ها نیز همین را خواهند آموخت. چشم کودکان به ما، هم سالان، معلمان مدرسه، اقوام، چهره های تلویزیونی و سینمایی، چهره های ورزشی و... دوخته شده است، به طوری که مرتب الگو برمی دارند و سپس این الگوها را درونی و نهادینه می کنند.
5. نحوه ی قانون گذاشتن:
به نظر می رسد که اگر قوانین و مقرراتی وجود نداشته باشد، جامعه دچار هرج و مرج خواهد شد. شهری را تصور کنید که در آن قوانین راهنمایی و رانندگی وجود ندارد، کوچه و خیابان های این شهر چه وضعی خواهد داشت؟ همه جا بی نظم، شلوغ و نابسامان است و شما نمی توانید تنبیهی برای رانندگان در نظر بگیرید؛ زیرا، قانونی وجود ندارد که متعاقب آن رفتارها کنترل شوند.اداره ای را در نظر بگیرید که هیچ قانونی در مورد ساعت ورود و خروج کارکنان، زمان حضور آن ها در محل کار و حوزه ی وظایف آن ها وجود ندارد. آیا می توانید تصور کنید که چه آشفته بازاری خواهد شد؟
منزل شما نیز همین گونه است و نیاز به قوانین و مقررات مشخصی دارد. چنان چه این قوانین وجود نداشته باشد، کودک شما نمی داند که وظیفه اش چیست. در ضمن، شما هم نمی توانید کودک را تنبیه کنید یا پاداش دهید. به مثال های زیر توجه کنید:
اگر در خانه ساعت رفتن به رختخواب مشخص نباشد، شما نمی توانید به کودک خود بگویید چرا دیر می خوابی؟
اگر برای استفاده از کامپیوتر و تلویزیون قانونی نداشته باشید، نمی توانید به کودک خود بگویید که چون از کامپیوتر زیاد استفاده کرده، پس به این علت او را از کامپیوتر محروم می کنید.
مفهوم دیر، زیاد و نظایر آن زمانی معنا پیدا می کند که شما از قبل آن ها را مشخص کرده باشید. پس اگر در منزل شما قوانین مشخصی وجود ندارد، باید در انتظار بی نظمی کودک نیز باشید.
6. نحوه ی دستور دادن:
می خواهم این مفهوم را با یک سؤال مطرح کنم.کودک شما مشغول تماشای تلویزیون است. دیروقت است و شما از او می خواهید که تلویزیون را خاموش کند و برای خواب به اتاقش برود. فکر می کنید در کدام یک از موارد زیر احتمال پیروی کودک از دستور شما بیش تر است؟
الف) ساعت یازده شب است و وقت خواب شما، بلند شو، تلویزیون را خاموش کن و برو بخواب.
ب) صبح شد، پس کی می خواهی تلویزیون رو خاموش کنی؟ از صبح این تلویزیون همین طور روشنه، صداش توی گوشمه، حتی برای سه دقیقه هم پای درست ننشستی، دختر سهیلا خانم رو ببین. چه قدر این دختر ماهه، قشنگ درسش رو می خونه، تفریحشو می کنه، یک ساعت هم تلویزیون تماشا می کنه، شاگرد اول هم شده، اما تو چی؟ منو ناامید می کنی، می گم بلند شو.
ج) تلویزیون رو خاموش می کنی یا بیام دستتو بگیرم پرتت کنم توی اتاقت؟ و تلویزیون رو روی سرت بشکنم؟
در صورتی که دستورات شما این اشکالات را داشته باشد، احتمال نافرمانی کودک زیاد است:
الف) زمانی که زیاد دستور می دهید
فراموش نکنید که با هر دستور، یک فرصت برای نافرمانی در اختیار کودک قرار می دهید. پس اگر کودک را با دستورات خود بمباران کنید، کودک به این نتیجه می رسد که این طور راحت تر است که هیچ یک را انجام ندهد. به این دستور دقت کنید: (بلند شو مشقات رو بنویس، وسایلت رو هم از روی میز پذیرایی جمع کن، اتاقت خیلی ریخت و پاشه. باید مرتبش کنی، بعدش هم باید بروی حمام، زود باش بلند شو). به طور حتم در چنین شرایطی کودک هیچ یک از دستورات شما را انجام نخواهد داد.ب) وقتی دستور شما کافی نیست و نیاز به آموزش دارد
خیلی مواقع اگر کودکان کاری را انجام نمی دهند یا صحیح انجام نمی دهند به این علت است که دقیقاً نمی دانند چه باید بکنند. به این پیام توجه کنید: «درست مسواک بزن»، ولی آیا این مادر درست مسواک زدن را به کودک خود آموخته است؟ج) وقتی دستورات مبهم است
وقتی به فرزند خود می گویید: دختر خوبی باش. مؤدب باش. کاری نکن که آبروی من بره. پسر مامان کار بد نمی کنه. کارهای احمقانه نکن. بچه نشو. اذیت نکن. داریم می ریم مهمونی، انتظار دارم اون جا لج منو درنیاری. امسال کنکور داری، دلم می خواد آبروی منو پیش همکارام نبری و منو توی فامیل سرافراز کنی و...در تمام این موارد فقط خود شما می دانید منظورتان چیست. ما نمی دانیم منظور شما از خوبی، اذیت نکردن، سرافراز کردن، احمق نبودن، بچه نبودن و... چیست؟ آیا اگر فقط در امتحان کنکور پذیرفته شود، شما سرافراز خواهید شد یا باید پزشکی تهران قبول شود؟ آیا دانشگاه آزاد در یکی از شهرستان های دور و پرخطر نیز رضایت شما را فراهم می کند؟
به شما توصیه می کنم هیچ وقت نگویید: خودش منظورم را می فهمد، کم هوش که نیست، وقتی می گویم اذیت نکن، می فهمد یعنی چی.
همیشه منظور خود را خیلی ساده، واضح و روشن بیان کنید؛ حتی برای باهوش ترین افراد و به کسانی که سال هاست با آن ها زندگی کرده اید و فکر می کنید از نگاه یکدیگر همه چیز را می فهمید.
بسیاری از اوقات ما به توصیف شرایط می پردازیم تا این که واقعاً رفتار خاصی را مدّنظر داشته باشیم. مثلاً، وقتی از والدین می خواهیم رفتارهای خوب و مثبت یا رفتارهای منفی و نامناسب فرزندشان را بگویند، آن ها اغلب از صفات زیر استفاده می کنند:
- لجباز است.
- کله شق است.
- مهربان است.
- باهوش است و...
تمام اصطلاحات فوق معانی گسترده ای دارد؛ مثل مفهوم زیبایی. زیبایی واژه ای است که از دید افراد مختلف معانی متفاوتی دارد. ممکن است دختری با پوست روشن، چشمان آبی، موهای بلند و بور به نظر شما زیبا بیاید، در حالی که صفتی که دوست شما بر آن می نهد سفیدِ بی نمک باشد و...
شما باید در زمان دستور دادن دقیقاً به همان رفتاری که مدّنظرتان است اشاره کنید و صفات مبهم به کار نبرید. به مثال های زیر دقت کنید:
(روی مبل بالا و پایین نپر، روی آن بنشین)، به جای لج بازی نکن، این قدر حرص منو در نیار.
(لباس هایت را داخل کمد آویزان کن)، به جای شلخته بازی را بگذار کنار، کمی هم انصاف داشته باش. من خسته شدم.
د) وقتی زمان دستور دادن نامناسب است
در نظر بگیرید که کودک شما در حیاط منزل مشغول توپ بازی با یکی از دوستانش است. او در اوج لذت و شادی است که ناگهان شما می گویید: برو درست را بخوان. مثال دیگری می زنم: کودک چهارساله ی شما مشغول عروسک بازی با دختر خاله اش است. آن ها غرق در بازی اند که ناگهان شما می گویید: وقت خواب بعدازظهر است و باید بخوابی. یا می گویید وقت حمام است. مسلم است که در چنین شرایطی کودک پذیرای دستور شما نیست و احتمال نافرمانی او بالاست.و) وقتی پیام متناقض و دو پهلوست
گاه اتفاق می افتد که ما با کلام خود یک پیام را منتقل می کنیم و با حالت های غیرکلامی خود پیام دیگری را منتقل می کنیم. و چون تأثیر پیام غیرکلامی از پیام کلامی بیشتر است، در نتیجه، ما به هدف خود نمی رسیم. از طرف دیگر، کودک نیز گیج و پریشان می شود و نمی فهمد منظور ما چیست. برای این توضیح مثالی زده می شود. کودک شما در حضور جمع حرف زشتی می زند و شما می خواهید او را از گفتن چنین حرفی منع کنید، ضمن خنده می گویید: خیلی حرف زشتی زدی، دیگه این حرف را نزنی ها!!این پیام متناقض است؛ در حالی که با کلام خود به او گفته اید که حرف بدی است و نباید بزند، ولی با حالت غیرکلامی خود (لبخند، حالت چشمان و صورت) به او گفته اید که حرفش چندان هم زشت نبوده است و خوش تان آمده است.
شما باید برای تأثیرگذاری بیشتر کلام تان از حالت های غیرکلامی استفاده کنید. حالت چهره، چشمان و تُن محکم و قاطع صدای شما باید کلام و صحبت تان را تقویت کند. شما نمی توانید بگویید خوشحالید در حالی که چهره ی شما داد می زند که ناراحت، مغموم و گریان هستید. پیامی که چهره ی شما منتقل می کند، قوی تر از پیامی است که کلام شما منتقل می کند. سعی کنید این دو پیام را با هم هماهنگ کنید تا تأثیرگذاری بیشتری داشته باشد.
7. توجه نکردن به رفتارهای مثبت و مناسب کودک:
گاه کودک رفتاری مناسب و قابل قبول دارد، ولی ما فکر می کنیم که این رفتار او چندان اهمیتی ندارد و باید این گونه باشد و اگر رفتاری غیر از این داشت، نگران کننده بود. در حالی که در زمانی که کودک رفتار خوب و مناسبی دارد، ما باید به او توجه کنیم.اگر به رفتار خوب کودکان توجه نکنیم و آن را تشویق نکنیم، پس از مدتی آن رفتار مثبت رو به خاموشی می گذارد.
در نظر بگیرید شما به عنوان زن و مادر خانواده هر روز نهایت سعی و تلاش خود را به کار می گیرید و غذاهای خوشمزه و کم هزینه درست می کنید. همسر شما پس از خوردن غذا، بدون این که از شما تشکر کند و یا از غذای شما تعریف کند، میز شام را ترک می کند و به سراغ روزنامه و تلویزیون می رود. فکر می کنید پس از مدتی چه رخ می دهد؟ شما به این نتیجه می رسید که زحمت کشیدن و نکشیدن شما هیچ تفاوتی ندارد و کسی متوجه نیست که شما بابت آماده کردن همین غذا چه تلاشی کرده اید و زمانی نمی گذرد که این رفتار مثبت شما کم رنگ می شود و تصمیم می گیرید که وقت و انرژی خود را بیهوده مصرف نکنید. پس از مدتی که نسبت به غذا درست کردن بی انگیزه شدید، تازه همسرتان متوجه می شود که شما در وظایف خود کوتاهی می کنید و از شما انتقاد می کند - انتقادات مطلق اندیشانه: «هیچ وقت توی این خونه غذای گرم نداریم، همیشه باید بیاییم و یک چیز آماده بخوریم».
بهتر است که شما خود را در چنین شرایطی بگذارید و احساسات خود را بیان کنید. مسلماً احساس خوبی ندارید. فرزندان ما هم همین طور هستند، تا زمانی که مؤدب هستند، سلام و خداحافظی می کنند، تشکر می کنند، در امور منزل به ما کمک می کنند، تکالیف مدرسه را انجام می دهند و... ما به آن ها هیچ توجه مثبتی نشان نمی دهیم، اما یک بار که سلام نمی دهند، در مقابل گرفتن هدیه ای تشکر نمی کنند و... بلافاصله واکنش نشان می دهیم: «چرا سرت را همین جوری انداختی پایین و وارد می شوی و سلام نمی کنی. من همیشه باید از رفتارهای تو شرمنده بشوم؟»
8. تشویق نادرست:
وقتی به پدر و مادری گفته می شود که باید فرزندت را تشویق کنی، و به رفتارهای خوب و مثبت او پاداش و جایزه بدهی، بسیار پیش می آید که در پاسخ می گویند: «فایده ای ندارد، خیلی تشویقش کردم، هیچ اثری ندارد و تازه پرتوقع هم شده است، به زور از من جایزه می گیرد و بعد کارش را هم انجام نمی دهد.» برای این که بفهمید مشکل کار کجاست، به این توضیحات دقت کنید. در این جا برخی از تشویق هایی که توسط والدین انجام می شود، آورده شده است:- اگر امسال درست رو بخونی و قبول بشی، برات یه دوچرخه می خرم.
- گفتی کامپیوتر بخر می شینم درس می خونم، کامپیوتر هم که برات خریدم، پس چرا درست رو نمی خونی؟
- مامان اول باید با کامپیوترم بازی کنم، بعداً میرم درسم رو می خونم.
- اگه بچه ی خوبی باشی، بعداً برات یه جایزه می خرم.
- و...
راجع به مثال های فوق فکر کنید و ببینید اشتباه کار در کجاست. بعداً به تفصیل راجع به تشویق صحیح توضیح داده خواهد شد.
9. تنبیه نامناسب:
اکثر ما این طور فکر می کنیم که مشکلات رفتاری بچه ها را باید با تنبیه اصلاح کرد و در این خصوص از خود می پرسیم: چه تنبیهی برایش در نظر بگیرم که دیگر این کار را نکند؟ فکر می کنیم که در ابتدا و بدون مقدمه باید سراغ تنبیه برویم تا بدرفتاری کودک کاهش یابد.بهتر است بدانیم خیلی از کارهایی که به عنوان تنبیه انجام می شود، نه فقط رفتار نامناسب کودک را کاهش نمی دهد، بلکه سبب افزایش آن می شود.
مثلاً، ممکن است شما کودک خود را بزنید که چرا دوست خود را حین بازی هل داده و کتک زده است. یا ممکن است کودک خود را در حمام یا دستشویی حبس کنید، یا با او قهر کنید و چند روز با او صحبت نکنید. فکر می کنید واقعاً این نوع تنبیهات مؤثر است؟ آیا شما از روی خشم و از دست دادن کنترل خود متوسل به چنین تنبیه هایی نشده اید؟ تنبیهی که از روی خشم و عصبانیت باشد منطقی نیست و احتمال می رود که شما آسیب و صدمه ای جدی (چه آسیب جسمی و چه آسیب عاطفی و روانی) به کودک خود برسانید. از سوی دیگر، کودکان در بسیاری از زمینه ها، والدین را به عنوان الگوی رفتاری خود قرار می دهند. وقتی آن ها را کتک می زنیم، تحقیر می کنیم و ناسزا می گوییم، چرا فکر نمی کنیم که آن ها هم همین روش را به عنوان راه حل در ارتباطات خود استفاده خواهند کرد؟ وقتی شما در زمان خشم و عصبانیت کودک خود را تنبیه می کنید، از آن جا که در آن لحظات رفتار منطقی ندارید، پس از مدت کوتاهی از رفتار خود پشیمان و نادم می شوید و سعی در کنترل و اصلاح آن می کنید. بنابراین، به فرزند خود رشوه می دهید و می خواهید رفتار گذشته ی خود را جبران کنید، از خطاهای او چشم پوشی و در تربیت او کوتاهی می کنید تا حمله ای مجدد و خشم و عصبانیتی دوباره.
می بینید که این روش تربیت چه قدر نادرست و پراشکال است. نوسانات و ناهماهنگی هایی که در روش فرزندپروری خود دارید، در نهایت منجر به افزایش مشکلات رفتاری کودک می شود.
به خاطر داشته باشید که هنگام تنبیه کودک نباید حقوق اولیه ی او را نادیده بگیرید. مواردی چون زندانی کردن در دستشویی و حمام، حبس کردن کودک در جای تاریک و ترسناک، محروم کردن او از غذا و پوشاک، ترساندن او، قرار دادن او در سرما و گرما و... کودک را از حقوق اولیه اش محروم می کند.
شاید به عقیده ی عده ای، این نوع تنبیه ها دیگر خیلی دور از ذهن و باورنکردنی است، ولی مثال های واقعی زیر می تواند به شما بقبولاند که متأسفانه در همین زمان هم، چه شیوه های تنبیهی غیرعادلانه و پرخاشگرانه ای در حق کودکان اعمال می شود.
- پسر هشت ساله ای که پدر روی هر دو باسن او قاشق داغ گذاشته بود و اثر کمربند بر پشت او مشهود بود. (علت تنبیه، نافرمانی، شلوغ کردن و انجام ندادن تکالیف مدرسه بود.)
- دختر هفت ساله ای که به علت لگدهایی که پدر بر شکم او وارد کرده بود و احتمال پارگی طحال می رفت، چند بار در بخش اورژانس بستری شده بود. راه حل مادر برای پیشگیری از حملات تنبیهی پدر این بود که هر شب در ساعات حضور پدر، کودک را به زیرزمین منزل می برد. زیرزمینی که جز تکه ای موکت و کتاب های درسی کودک برای اینکه تکالیف فردا را انجام دهد چیز دیگری نداشت. (علت تنبیه، شلوغ کردن و شیطنت و نافرمانی بود.)
- کتک زدن نوزاد شش ماهه (به علت گریه کردن و دل دردهای شبانه).
- کتک زدن نوزاد یک ساله توسط مادر (چون به همه چیز دست می زند و لحظه ای آرام و قرار ندارد).
- فشار دادن و تکان دادن شدید کودک چهار ساله (به علت شلوغ کردن و حرف گوش نکردن). البته مادر این کودک معتقد بود که وی را نمی زند؛ او از آن جا که رفتار کودک شدیداً عصبی اش می کند، او را با دو دست می چسبد و محکم به عقب و جلو تکان می دهد و فقط اثر ناخن هایش روی پوست و گوشت کودک باقی می ماند!
- حبس کردن کودک شش ساله در دستشویی به مدت دو تا سه ساعت (به علت نافرمانی و لجاجت).
- فرستادن کودک در میان برف های حیاط برای درس خواندن (به علت انجام ندادن تکالیف).
بدیهی است که این والدین حتماً خودشان مشکل دارند. به هر حال به علت وجود پاره ای از مشکلات در انسان (کودک یا والد یا هر دو) است که کودکان مورد اذیت و آزار جسمی و روانی قرار می گیرند.
ممکن است شما هم موارد خفیف تر تنبیه نادرست را اعمال کنید. می توانید با پاسخ دادن به سؤال های زیر خود را بسنجید. شما کدام یک از موارد تنبیهی زیر را برای کودک خود در نظر می گیرید؟
- کودک خود را با کودک همسایه، دخترخاله یا پسرخاله اش مقایسه می کنید.
- او را سرزنش می کنید که باعث بیماری شما شده است.
- او را تحقیر می کنید که کارهایش احمقانه است و به اندازه ی یک... نمی فهمد.
- او را از عشق و دوست داشتن خود محروم می کنید. (دیگه دوستت ندارم، دیگه مامانت نمی شم، من یک بچه ی با تربیت و آروم می خوام، یک بچه که حرف حالیش بشه.)
- او را تهدید به جدایی می کنید. (دیگه توی این خونه نمی مونم. می رم مامان سارا می شم، دیگه هم برنمی گردم.)
- تهدیدهایی می کنید که غیرعملی اند. (اگه یک بار دیگه بگم و به حرفم گوش نکنی، میام بلایی به سرت میارم که مرغ های آسمون به حالت گریه کنن.)
- با کودک خود قهر می کنید.
- به سر و وضع ظاهری کودک خود نمی رسید، به طوری که او در میان سایر کودکان احساس حقارت و خفت کند.
موارد بی شمار دیگری نیز هستند که ما به اشتباه فکر می کنیم خاصیت تنبیهی دارند، ولی صرفاً از روی خشم و عصبانیت ما انجام می شوند و نه فقط بدرفتاری کودک را کاهش نمی دهند، بلکه سبب افزایش آن نیز می شوند.
(فراموش نکنید که تنبیه عملی است که باعث می شود رفتار منفی و بد کودک کاهش پیدا کند.)
منبع مقاله :
عربگل، فریبا؛ (1387)، فرزندپروری (چگونه کودکم را تربیت کنم؟)، تهران: نشر قطره، چاپ هفتم