نویسنده: مسعود رضانژاد فهادان
منبع:راسخون
منبع:راسخون
بسم الله الرحمن الرحیم
شرح حدیث: "اَلـجَنّــةُ لِکُــلِّ تائِـبٍ وَ الـرَّحـمَةُ لکــلّ واقِـــفٍ"
خداوند در آیه 11 سوره مبارکه إسراء میفرماید: "کانَ الْإِنْسانُ عَجُولاً" یا اینکه در جای دیگر میفرماید: "خُلِقَ الْإِنْسانُ مِنْ عَجَلٍ(1)" یعنی انسان از عجله خلق شده است این صفت اشاره به جنبه حیوانی انسان دارد و إلّا انسان تربیت شده و با فرهنگ از آنجا که مهار نفس خویش را به دست گرفته ابداً در جایی که نباید شتاب کند عجله نمیکند بلکه متین و متأنی رفتار مینماید.
آقای ابوالقاسم پاینده حدیث: "الــرَّحـمَةُ لکــلّ واقِـــفٍ" که موضوع این نوشتار قرار گرفته را بدین صورت ترجمه نموده است که: "رحمت متعلق به وقفکنندگان است." در حالی که چنانچه خواهد آمد واقف در این حدیث به معنای وقفکننده نیست بلکه به معنای کسی است که توانسته با کنترل بر نفس، مهار آن را به دست گیرد و در تصمیمات، آنی و عجول نباشد.
اَلـجَنّــةُ لِکُــلِّ تائِـبٍ وَ الـرَّحـمَةُ لکــلّ واقِـــفٍ(2)؛ هر گنهکاری که توبه کند خداوند گناهش را بخشیده و او را مستحق بهشت میگرداند و هر کس که در زندگی و در تصمیمات، متانت به خرج دهد خود را مشمول رحمت پروردگار کرده است.
2. انتقاد دوم ما به ایشان، ترجمه مبهم و غلط حدیث است. در ترجمه حدیث آمده است: "بهشت متعلق به توبهکاران و رحمت متعلق به وقفکنندگان است" زیرا اوّلاً لغت "کُل" در ترجمه نیامده و ثانیاً حرف جار لام، به معنای "متعلّق به" ترجمه و برگردان شده که این معنا، اعم از لام استحقاق و لام اختصاص و لام ملکیّت است. ثالثاً چناننچه در ادامه به طور مفصّل توضیح خواهیم داد کلمه: "واقِف" به معنای وقفکننده نمیباشد.
شرح فراز اوّل حدیث: "اَلـــــجَنّــةُ لِکُــلِّ تائِـــبٍ"
اگر این عبارت را به عنوان حدیث بپذیریم باید بگوییم حضرت رسول صلی اله علیه و آله در مقام بیان این مطلب بودهاند که هر گنهکاری با هر مرتبهای از خطا و گناه اگر چنانچه موفّق به توبه واقعی شود و بتواند حتی الإمکان خطای گذشته را جبران نماید توبه او مقبول پروردگار، قرار خواهد گرفت و خداوند سبحان، از وی راضی خواهد شد چرا که وعده به بهشت در این حدیث و آیات و احادیث دیگر، دلالت بر رضایت پروردگار دارد. در واقع نکته حدیث در این است که بخشش گناه، اختصاص به برخی از گناهان و قِسمِ محدودی از گنهکاران نیست بلکه هر چه هم که خطا بزرگ و عظیم باشد کرم خداوند از آن بزرگتر بوده و گناه بنده عاصی را خواهد بخشید.
همچنین عبارت: الجَنَّةُ لِکُلِّ تائِب، دلالت بر رضایت پروردگار و بخشوده شدن او دارد. به عبارت دیگر این حدیث، بدان معناست که: هر کسی هر چقدر هم که معصیت کرده باشد اگر توبه کند خداوند گناه او را میبخشد و از او راضی خواهد شد که حاصل آن، استحقاق بهشت است.
این حدیث یادآور آیه 53 سوره زمر است آنجا که خداوند میفرماید: قُلْ یا عِبادِیَ الَّذینَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ، لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ، إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعاً، إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمِ؛ بگو: اى بندگان من، که [با ارتکاب گناه] بر خود زیادهروى کردید! از رحمت خدا، نومید نشوید، یقیناً خدا همه گناهان را مىآمرزد؛ زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است.
حتی آیات 48 و 116 سوره مبارکه نساء که خداوند میفرماید: إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ؛ خداوند همه گناهان را میآمرزد إلّا گناه شرک را؛ این بدان معنا نیست که اگر کسی مشرک بود بعد اسلام آورد و موحّد شد خدا از وی نگذرد؛ هرگز! بلکه بدان معناست که به غیر از شرک، گناهان دیگر، تاوان دارد و قابل تدارک است تا میشود در این دنیا و إلا در آخرت با آتش جهنم، ساحت انسان از آلودگی پالوده خواهد شد و پس از آن، انسان میتواند وارد بر بهشت شود إلا گناه کسی که در حال شرک بمیرد زیرا که جزای آن، جهنم ابدی است. و لذا اگر مشرکی، موحّد شود خدای متعال او را میآمرزد و وارد بر بهشتش میکند کما اینکه بسیاری از گروندگان به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله، ابتداء مشرک بوده و سپس به توحید بازگشتهاند.
شرح فراز دوم حدیث: "الــرَّحـمَةُ لکــلّ واقِـــفٍ"
از طرف دیگر از آنجا که در جوامع روایی اهل سنّت که این حدیث نیز از همان مجموعه است در هیچ مورد، لغت وقف به معنای مشهور امروزی آن به کار نرفته است لذا کلمه واقف در این حدیث را نیز نمیتوان به معنای وقفکننده، ترجمه کرد زیرا کلمه "وقف" نه حقیقت شرعیه است و نه حقیقت متشرّعه، بلکه این تنها نزد فقهاست که بدین معنا، مشهور شده است(3). حتی در قرآن هم که در چهار مورد از کلمات همریشه با لغت وقف استفاده شده در هیچ مورد، به معنای وقف فقهی به کار نرفته است. این مطلب تا بدان جاست که بستانى در کتاب فرهنگ ابجدی در ذیل لغت "واقف" مینویسد: کلمه واقف فقط نزد فقهاء، به معنای کسی است که ملک خود را وقف کند(4).
با این تفاصیل "وَ الرَّحمَةُ لِکُلِّ واقِفٍ" یعنی هر کس در اتخاذ تصمیمات، سنجیده عمل کند عطاء و احسان پروردگار را شامل حال خود کرده است.
در همین باب از حضرت صادق علیهالسلام روایت شده که: الْوُقُوفُ عِنْدَ الشُّبْهَةِ خَیْرٌ مِنَ الِاقْتِحَامِ فِی الْهَلَکَة(7)، یعنی توقف و درنگ در مواجهه با شبهات، بهتر است از اینکه انسان، خود را ندانسته در مهلکه بیندازد و نابود کند.
1. درب توبه و آغوش پر از رحمت خدای متعال به روی هیچ گنهکاری بسته نیست بلکه هر انسانی با هر مرتبهای از ضلالت، اگر توفیق توبه واقعی را کسب نمود گناهانش مورد مغفرت، قرار خواهد گرفت.
2. دین خدا، بنبست ندارد.
3. وعده به بهشت در آیات و روایات، کنایه از رضایت پروردگار است.
4. بالاترین گناه، گناه شرک است با این حال اگر مشرکی توبه کند و موحّد شود خداوند گناه او را خواهد بخشید.
5. وقف و مشتقات آن در تمام آیات و روایت اهل سنّت و بسیاری از روایات ما شیعیان، به معنای مکث و درنگ در کاری است.
6. واقف به کسی گفته میشود که در زندگی و در اتخاذ تصمیمات، عجول نباشد.
1. قرآن کریم
2. بستانى، فواد افرام؛ (1375) فرهنگ ابجدی، تهران، انتشارات اسلامی، چاپ دوم.
3. فراهیدى، خلیل بن احمد؛ (1409ق.) کتاب العین، قُم، نشر هجرت، چاپ دوم.
4. تهانوى، محمدعلى بن على؛ (1996م.) کشاف اصطلاحات الفنون، محقق: علی دحروج، بیروت، انتشارات مکتبة لبنان ناشرون، چاپ اوّل.
5. برقى، احمد بن محمد بن خالد؛ (1371) المحاسن، مصحح: جلال الدین محدث، قم، انتشارات دار الکتب الإسلامیة، چاپ دوم.
6. ابن فارس، احمد بن فارس؛ (1404 ه.ق) معجم مقاییس اللغه، تحقیق: عبدالسلام محمد هارون، قم، انتشارات مکتب الاعلام الاسلامی، چاپ اوّل.
7. پاینده، ابو القاسم؛ (1363) نهج الفصاحة، تهران، انتشارات دنیاى دانش، چاپ چهارم.
شرح حدیث: "اَلـجَنّــةُ لِکُــلِّ تائِـبٍ وَ الـرَّحـمَةُ لکــلّ واقِـــفٍ"
مقدمه:
انسان از دو جنبه و از دو حیثیّت متفاوت خلق شده است یکی حیثیت انسانی و دیگری حیثیت حیوانی؛ هر یک از این دو حیثیت، اقتضائاتی دارد یکی از اقتضائات حیثیت حیوانی، عجله و شتابزدگی در امور و تصمیمات است بر عکس آن، حیثیت انسانیست زیرا اقتضاء حیثیت انسانی، تأنی و متانت و عدم شتابزدگی در امور و تصمیمات است.خداوند در آیه 11 سوره مبارکه إسراء میفرماید: "کانَ الْإِنْسانُ عَجُولاً" یا اینکه در جای دیگر میفرماید: "خُلِقَ الْإِنْسانُ مِنْ عَجَلٍ(1)" یعنی انسان از عجله خلق شده است این صفت اشاره به جنبه حیوانی انسان دارد و إلّا انسان تربیت شده و با فرهنگ از آنجا که مهار نفس خویش را به دست گرفته ابداً در جایی که نباید شتاب کند عجله نمیکند بلکه متین و متأنی رفتار مینماید.
آقای ابوالقاسم پاینده حدیث: "الــرَّحـمَةُ لکــلّ واقِـــفٍ" که موضوع این نوشتار قرار گرفته را بدین صورت ترجمه نموده است که: "رحمت متعلق به وقفکنندگان است." در حالی که چنانچه خواهد آمد واقف در این حدیث به معنای وقفکننده نیست بلکه به معنای کسی است که توانسته با کنترل بر نفس، مهار آن را به دست گیرد و در تصمیمات، آنی و عجول نباشد.
کلید واژه:
واقف، وقف، شتابزدگی، شرح نهج الفصاحه، نهج الدرایة، شرح حدیث، توبه، بهشت، انتقاد.اصل مقاله:
قالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه:اَلـجَنّــةُ لِکُــلِّ تائِـبٍ وَ الـرَّحـمَةُ لکــلّ واقِـــفٍ(2)؛ هر گنهکاری که توبه کند خداوند گناهش را بخشیده و او را مستحق بهشت میگرداند و هر کس که در زندگی و در تصمیمات، متانت به خرج دهد خود را مشمول رحمت پروردگار کرده است.
بررسی سندی:
این حدیث در هیچ یک از جوامع اصیل روایی شیعه وارد نشده حتی اهل سنّت نیز اعتنایی به آن ننمودهاند. ظاهراً سند این حدیث به کتاب مشیخة أبی الحسین بن المهتدی بالله به نقل از عبد الله بن عباس منقول از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بر میگردد.چند انتقاد به آقای پاینده:
1. از میان انبوه روایاتی که در این زمینه وجود دارد استناد به نقلی که نه در جوامع روایی شیعه بیان شده و نه اهل سنت به آن اعتنا نمودهاند کار عالمانه و موجّهی نبوده است.2. انتقاد دوم ما به ایشان، ترجمه مبهم و غلط حدیث است. در ترجمه حدیث آمده است: "بهشت متعلق به توبهکاران و رحمت متعلق به وقفکنندگان است" زیرا اوّلاً لغت "کُل" در ترجمه نیامده و ثانیاً حرف جار لام، به معنای "متعلّق به" ترجمه و برگردان شده که این معنا، اعم از لام استحقاق و لام اختصاص و لام ملکیّت است. ثالثاً چناننچه در ادامه به طور مفصّل توضیح خواهیم داد کلمه: "واقِف" به معنای وقفکننده نمیباشد.
شرح فراز اوّل حدیث: "اَلـــــجَنّــةُ لِکُــلِّ تائِـــبٍ"
اگر این عبارت را به عنوان حدیث بپذیریم باید بگوییم حضرت رسول صلی اله علیه و آله در مقام بیان این مطلب بودهاند که هر گنهکاری با هر مرتبهای از خطا و گناه اگر چنانچه موفّق به توبه واقعی شود و بتواند حتی الإمکان خطای گذشته را جبران نماید توبه او مقبول پروردگار، قرار خواهد گرفت و خداوند سبحان، از وی راضی خواهد شد چرا که وعده به بهشت در این حدیث و آیات و احادیث دیگر، دلالت بر رضایت پروردگار دارد. در واقع نکته حدیث در این است که بخشش گناه، اختصاص به برخی از گناهان و قِسمِ محدودی از گنهکاران نیست بلکه هر چه هم که خطا بزرگ و عظیم باشد کرم خداوند از آن بزرگتر بوده و گناه بنده عاصی را خواهد بخشید.
دین خدا، بنبست ندارد!
اینها بدان سبب است که در اسلام و در دین خدا، بنبست وجود ندارد بنابراین هر کسی با هر مرتبهای از خطا و اشتباه و معصیت و آلودگی و گناه، اگــر از راه گذشته، پشیمان شده و موفق به توبه شد خدای متعال، گناه او را خواهد بخشید.همچنین عبارت: الجَنَّةُ لِکُلِّ تائِب، دلالت بر رضایت پروردگار و بخشوده شدن او دارد. به عبارت دیگر این حدیث، بدان معناست که: هر کسی هر چقدر هم که معصیت کرده باشد اگر توبه کند خداوند گناه او را میبخشد و از او راضی خواهد شد که حاصل آن، استحقاق بهشت است.
این حدیث یادآور آیه 53 سوره زمر است آنجا که خداوند میفرماید: قُلْ یا عِبادِیَ الَّذینَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ، لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ، إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعاً، إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمِ؛ بگو: اى بندگان من، که [با ارتکاب گناه] بر خود زیادهروى کردید! از رحمت خدا، نومید نشوید، یقیناً خدا همه گناهان را مىآمرزد؛ زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است.
حتی آیات 48 و 116 سوره مبارکه نساء که خداوند میفرماید: إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ؛ خداوند همه گناهان را میآمرزد إلّا گناه شرک را؛ این بدان معنا نیست که اگر کسی مشرک بود بعد اسلام آورد و موحّد شد خدا از وی نگذرد؛ هرگز! بلکه بدان معناست که به غیر از شرک، گناهان دیگر، تاوان دارد و قابل تدارک است تا میشود در این دنیا و إلا در آخرت با آتش جهنم، ساحت انسان از آلودگی پالوده خواهد شد و پس از آن، انسان میتواند وارد بر بهشت شود إلا گناه کسی که در حال شرک بمیرد زیرا که جزای آن، جهنم ابدی است. و لذا اگر مشرکی، موحّد شود خدای متعال او را میآمرزد و وارد بر بهشتش میکند کما اینکه بسیاری از گروندگان به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله، ابتداء مشرک بوده و سپس به توحید بازگشتهاند.
شرح فراز دوم حدیث: "الــرَّحـمَةُ لکــلّ واقِـــفٍ"
از طرف دیگر از آنجا که در جوامع روایی اهل سنّت که این حدیث نیز از همان مجموعه است در هیچ مورد، لغت وقف به معنای مشهور امروزی آن به کار نرفته است لذا کلمه واقف در این حدیث را نیز نمیتوان به معنای وقفکننده، ترجمه کرد زیرا کلمه "وقف" نه حقیقت شرعیه است و نه حقیقت متشرّعه، بلکه این تنها نزد فقهاست که بدین معنا، مشهور شده است(3). حتی در قرآن هم که در چهار مورد از کلمات همریشه با لغت وقف استفاده شده در هیچ مورد، به معنای وقف فقهی به کار نرفته است. این مطلب تا بدان جاست که بستانى در کتاب فرهنگ ابجدی در ذیل لغت "واقف" مینویسد: کلمه واقف فقط نزد فقهاء، به معنای کسی است که ملک خود را وقف کند(4).
ریشهیابی لغت وقف:
بنا به گفته إبن فارس، وقف در اصل لغت به معنای مکث نمودن و درنگ کردن در امریست(5). به تبع آن، واقف نیز به کسی گفته میشود که در امور، خصوصاً در تصمیمگیریها، عجله نمیکند. از همین باب است لغت وقّاف؛ حضرت رسول صلی الله علیه و آله میفرمایند: الْمُؤْمِنُ وَقَّافٌ مُتَأَن(6). مؤمن وقّاف است یعنی زود تصمیم نمیگیرد زود قضاوت نمیکند زود حرفی را بیان نمیکند نسنجیده یک کاری را مرتکب نمیشود بلکه متین است و تأنّی دارد.با این تفاصیل "وَ الرَّحمَةُ لِکُلِّ واقِفٍ" یعنی هر کس در اتخاذ تصمیمات، سنجیده عمل کند عطاء و احسان پروردگار را شامل حال خود کرده است.
در همین باب از حضرت صادق علیهالسلام روایت شده که: الْوُقُوفُ عِنْدَ الشُّبْهَةِ خَیْرٌ مِنَ الِاقْتِحَامِ فِی الْهَلَکَة(7)، یعنی توقف و درنگ در مواجهه با شبهات، بهتر است از اینکه انسان، خود را ندانسته در مهلکه بیندازد و نابود کند.
نتیجهگیری:
نتیجه این بحث در قالب چند نکته:1. درب توبه و آغوش پر از رحمت خدای متعال به روی هیچ گنهکاری بسته نیست بلکه هر انسانی با هر مرتبهای از ضلالت، اگر توفیق توبه واقعی را کسب نمود گناهانش مورد مغفرت، قرار خواهد گرفت.
2. دین خدا، بنبست ندارد.
3. وعده به بهشت در آیات و روایات، کنایه از رضایت پروردگار است.
4. بالاترین گناه، گناه شرک است با این حال اگر مشرکی توبه کند و موحّد شود خداوند گناه او را خواهد بخشید.
5. وقف و مشتقات آن در تمام آیات و روایت اهل سنّت و بسیاری از روایات ما شیعیان، به معنای مکث و درنگ در کاری است.
6. واقف به کسی گفته میشود که در زندگی و در اتخاذ تصمیمات، عجول نباشد.
پینوشتها:
1. آیه 37 سوره مبارکه أنبیاء
2. نهج الفصاحة؛ حدیث 1332
3. بالفتح و سکون القاف لغة الحبس و المنع کما فی شرح الشاطبی. و هو عند الفقهاء حبس العین على ملک الواقف و التصدّق بالمنفعة کالعاریة. (کشاف اصطلاحات الفنون، 2/1802) همچنین، فرهنگ ابجدی، 883
4. الواقِف عِندَ الْفُقَهاء: آنکه ملک خود را وقف کند. (فرهنگ ابجدی، صفحه 973)
5. الواو و القاف و الفاء: أصلٌ واحد یدلُّ على تمکُّثٍ فى شىء. (مقائیس اللغه، 6/135)
6. کتاب العین، 5/224
7. المحاسن، 1/215
1. قرآن کریم
2. بستانى، فواد افرام؛ (1375) فرهنگ ابجدی، تهران، انتشارات اسلامی، چاپ دوم.
3. فراهیدى، خلیل بن احمد؛ (1409ق.) کتاب العین، قُم، نشر هجرت، چاپ دوم.
4. تهانوى، محمدعلى بن على؛ (1996م.) کشاف اصطلاحات الفنون، محقق: علی دحروج، بیروت، انتشارات مکتبة لبنان ناشرون، چاپ اوّل.
5. برقى، احمد بن محمد بن خالد؛ (1371) المحاسن، مصحح: جلال الدین محدث، قم، انتشارات دار الکتب الإسلامیة، چاپ دوم.
6. ابن فارس، احمد بن فارس؛ (1404 ه.ق) معجم مقاییس اللغه، تحقیق: عبدالسلام محمد هارون، قم، انتشارات مکتب الاعلام الاسلامی، چاپ اوّل.
7. پاینده، ابو القاسم؛ (1363) نهج الفصاحة، تهران، انتشارات دنیاى دانش، چاپ چهارم.
/ج