حديث « سدّ الابواب »
از احاديث صحيح قطعى و مشهور; بلكه متواتر، حديث « سدّ الأبواب» است كه از رسول خدا صلى اللّه عليه و آله در شأن مولايمان امير مؤمنان على عليه السلام وارد شده است. پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله در ضمن سخنى فرمود:سدّوا الأبواب إلاّ باب علي;
تمام درها ـ جز در خانه على ـ را ببنديد.
اين حديث زيبا به متن هاى متفاوتى در مهم ترين و مشهورترين كتاب هاى اهل سنّت نقل شده است كه اكنون از نظر پژوهش گران مى گذرد.
نگاهى به حديث « سدّ الأبواب»
علماى بسيارى به نقل اين حديث پرداخته اند. تِرمذى با سلسله سند خود مى نويسد كه ابن عبّاس مى گويد:رسول خدا صلى اللّه عليه وآله دستور بستن درها به جز در خانه على عليه السلام را داد.(1)
وى در سند ديگرى مى آورد كه ابوسعيد خُدرى نقل مى كند: رسول خدا صلى اللّه عليه وآله به على عليه السلام فرمود:
يا علي! لا يحلّ لأحد أن يجنب في هذا المسجد غيري وغيرك;
اى على! جز من و تو بر احدى حلال نيست كه در اين مسجد جنب شود.
تِرمذى در ذيل اين حديث مى نويسد: على بن منذر مى گويد كه به ضرار بن صرد گفتم: معناى اين حديث چيست؟
گفت: منظور پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله اين است كه براى كسى جز من و تو حلال نيست كه با حال جنابت به اين مسجد رفت و آمد كند.(2)
احمد بن حنبل نيز به نقل اين حديث پرداخته است. وى از عبداللّه بن رقيم كنانى چنين نقل مى كند: در زمان جنگ جمل به مدينه رفتيم. ما در اين شهر با سعد بن مالك ملاقات كرديم. سعد گفت: رسول خدا صلى اللّه عليه وآله به بستن درهايى كه به مسجد باز مى شد امر فرمود و درِ خانه على را به حال خود واگذاشت.(3)
احمد بن حنبل اين حديث را در موارد متعدّدى و با سندهاى گوناگون، از چند تن از صحابه روايت كرده است.(4)
حاكم نيشابورى نيز به سند خود اين حديث را نقل كرده است. وى نقل مى كند كه زيد بن ارقم مى گويد: درِ خانه چند تن از اصحاب رسول خدا صلى اللّه عليه وآله به مسجد باز مى شد. روزى رسول خدا فرمود:
سدّوا هذه الأبواب إلاّ باب علي;
اين درها ـ جز درِ خانه على ـ را ببنديد.
زيد مى گويد: مردم در اين مورد شروع به گفت و گو و اعتراض كردند. رسول خدا صلى اللّه عليه وآله برخاست و خدا را ستود و بر او ثنا گفت و فرمود:
أمّا بعد، فإنّي امرت بسدّ هذه الأبواب غير باب علي، فقال فيه قائلكم. واللّه، ما سددت شيئاً و لا فتحته، ولكن اُمرت بشيء فاتّبعته;
من به بستن اين درها جز در خانه على امر نمودم، برخى از شما به اين مسئله اعتراض كرديد. به خدا سوگند! من [به رأى خود [نه درى را بستم و نه درى را گشودم; بلكه به كارى امر شدم و از آن فرمان پيروى كردم.
حاكم نيشابورى پس از نقل اين حديث مى نويسد: سند اين حديث صحيح است.(5)
وى در سندى ديگر از ابوهريره اين گونه نقل مى كند: روزى عمر بن خطّاب اظهار داشت كه به على بن ابى طالب سه ويژگى عطا شد كه اگر يكى از آن ها به من عطا مى شد، براى من محبوب تر از همه نعمت هاى دنيوى بود.
گفته شد: اى امير مؤمنان(!) آن ها چيستند؟
گفت: ازدواج او با فاطمه دختر رسول خدا صلى اللّه عليه وآله، سكونت او در مسجد همراه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله ـ كه هر چه براى آن حضرت در آن مسجد حلال بود براى او نيز حلال بود ـ و سپردن پرچم در جنگ خيبر به وى.
حاكم نيشابورى پس از نقل اين روايت مى نويسد: سند اين حديث گرچه بخارى و مسلم آن را نياورده اند صحيح است.(6)
از ناقلان ديگر اين حديث نَسائى است. وى به سند خود از حارث بن مالك اين گونه نقل مى كند كه حارث مى گويد: روزى به شهر مكّه وارد شدم و با سعد بن ابى وَقّاص ملاقات كردم. به او گفتم: درباره على فضيلتى شنيده اى؟
گفت: با رسول خدا صلى اللّه عليه وآله در مسجد بوديم. شبانگاه پيامبر نداد داد كه هر كس جز خانواده رسول خدا و خانواده على از آن خارج شوند.
سعد گفت: ما از مسجد خارج شديم، وقتى صبح شد، عموى رسول خدا صلى اللّه عليه وآله به حضورش آمد و عرض كرد: اصحاب و عموهايت را از مسجد بيرون كردى و اين جوان را باقى گذاشتى؟!
رسول خدا صلى اللّه عليه وآله فرمود:
ما أنا اُمرت بإخراجكم ولا بإسكان هذا الغلام. إنّ اللّه هو أمر به;
من به بيرون كردن شما و سكونت اين جوان امر نكردم; اين خداوند بود كه به اين عمل امر فرمود.
نَسائى مى افزايد: فطر مى گويد كه عبداللّه بن شريك، از عبداللّه بن رقيم، از سعد نقل كرده كه عبّاس به حضور پيامبر صلى اللّه عليه وآله آمد و عرض كرد: درِ همه خانه هاى ما، جز درِ خانه على را بستى؟
پيامبر فرمود:
ما أنا فتحتها ولا أنا سددتها;(7)
من درى را نگشودم و درى را نبستم.
آن چه گذشت برخى از متن هاى حديث « سدّ الابواب» بود كه بزرگان و پيشوايان حديث اهل تسنّن، آن را با متن هاى مختلف نقل كرده اند. البته اگر مى خواستيم سندها و متن هاى گوناگون آن را كه از اصحاب رسول خدا صلى اللّه عليه وآله نقل شده است به تفصيل بررسى كنيم، سخن به درازا مى كشيد; اگر چه در ضمن اين پژوهش، از برخى از اين سندها و متن ها آگاه خواهيم شد.
به طور كلّى مى توان گفت كه اين حديث از مرتبه روايت فراتر رفته و به حد درايت رسيده است. ما برخى از اين متن ها را به عنوان مقدّمه اى بر حديث خوخه (دريچه) ـ كه در دو كتاب صحيح بخارى و مسلم آمده است ـ و آرا و نظريه هاى شارحان و پيشوايان بزرگ علم حديث را بر اين روايت ذكر كرديم.
حديث « سدّ الابواب» و تحريف واژگان آن
روشن شد كه پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله حديث « سدّ الابواب» را درباره حضرت على عليه السلام بيان فرموده و اين حديث به تواتر نقل شده است; ولى برخى معاندان، چون نتوانستند اصل حديث را انكار كنند; از اين رو نسبت آن را از « على» به « ابوبكر» تغيير دادند و در اين راستا « حديث الخوخة» (حديث دريچه) را جعل كردند; يعنى هم، نام على عليه السلام را تغيير دادند و هم كلمه « در» را با « دريچه» تعويض كردند. اين حديث وارونه را بُخارى، مسلم، تِرمذى، احمد بن حنبل و ديگر عالمان از متقدّمين و متأخّرين نقل كرده اند.البتّه اصل روايت همان است كه در دو كتاب صحيح بُخارى و مسلم آمده است. بديهى است وقتى اين حديث وارونه را در اين دو كتاب بررسى كنيم و به واقع مطلب برسيم، از بررسى آن، در ديگر منابع بى نياز خواهيم شد; گرچه در ضمن بررسى به ديگر كتاب ها نيز خواهيم پرداخت.
حديث وارونه به روايت بُخارى
بخارى اين حديث وارونه را در چند بخش از كتاب خود نقل كرده است. وى در بخش « دريچه و راهى براى عبور و مرور در مسجد» اين گونه مى نويسد:عبداللّه بن محمّد جعفى، از وهب بن جرير، از پدرش، از يعلى بن حكيم، از عِكْرَمه نقل مى كند كه ابن عباس مى گويد:
رسول خدا صلى اللّه عليه وآله در دوران بيمارى خود كه منجر به فوت آن حضرت شد، در حالى از خانه بيرون آمد كه سر خود را با پارچه اى بسته بود. او پس از وارد شدن به مسجد، بر فراز منبر نشست. پس از آن كه خدا را ستود و به او درود فرستاد فرمود:
در ميان مردم كسى بخشنده تر از ابوبكر ابن ابى قحافه نيست كه جان و مالش را براى من ارزانى داشته باشد. اگر مى خواستم از ميان مردم دوستى براى خود برگزينم، به يقين ابوبكر را برمى گزيدم[![ ولى دوستى اسلام برتر است. هر دريچه خانه اى را كه به اين مسجد باز مى شود جز دريچه خانه ابوبكر ببنديد.(8)
بخارى در بخش « هجرت پيامبر و اصحابش به مدينه» مى گويد: اسماعيل بن عبداللّه، از مالك، از ابونضر مولاى عمر بن عبيداللّه، از عبيد (ابن حنين) نقل مى كند كه ابو سعيد خُدرى رضى اللّه عنه مى گويد:
روزى رسول خدا صلى اللّه عليه وآله بر فراز منبر نشست و فرمود:
خداوند به بنده اى اختيار داد كه يا از زر و زيور دنيا هر چه خواهد به او بدهد، و يا آن چه را كه نزد خداست برگزيند. او آن چه را كه در پيشگاه خدا بود برگزيد.
در اين هنگام ابوبكر گريست و گفت: پدران و مادران ما به فداى تو باد!
ما از او در شگفت شديم و مردم گفتند: به اين پيرمرد بنگريد; رسول خدا صلى اللّه عليه وآله از بنده اى خبر مى دهد كه خداوند او را بين زر و زيور دنيا و آن چه نزد اوست مخيّر ساخته است و او مى گويد: پدران و مادران ما به فداى تو باد!
رسول خدا همان بنده اى بود كه خدا به او چنين اختيارى داد و ابوبكر از همه ما به اين مسئله آگاه تر بود.
رسول خدا صلى اللّه عليه وآله فرمود: به راستى بخشنده ترين افراد براى من در مصاحبت و اموالش، ابوبكر است. اگر مى خواستم از ميان امّتم دوستى برگزينم به يقين ابوبكر را برمى گزيدم; اما دوستى اسلام سزاوارتر است. در مسجد دريچه اى جز دريچه خانه ابوبكر باقى نماند.(9)
حديث وارونه به روايت مسلم
مسلم نيشابورى نيز اين حديث را در بخش « فضايل صحابه» روايت كرده است. وى مى نويسد:عبداللّه بن جعفر بن يحيى بن خالد، از معن، از مالك، از ابونضر، از عبيد بن حنين نقل مى كند كه ابو سعيد مى گويد:
روزى رسول خدا صلى اللّه عليه وآله بر فراز منبر نشست و فرمود: خداوند به بنده اى بين زر و زيور دنيا و آن چه نزد اوست اختيار داد. او آن چه را كه در پيشگاه خداست برگزيد.
در اين هنگام ابوبكر گريست سپس گفت: پدران و مادران ما فداى تو باد!
راوى مى گويد: رسول خدا صلى اللّه عليه وآله همان بنده برگزيده بود و ابوبكر از همه ما به اين مسئله آگاه تر بود.
رسول خدا صلى اللّه عليه وآله فرمود: بخشنده ترين مردم براى من در مال و همراهى با من، ابوبكر است. اگر مى خواستم دوستى برگزينم به يقين ابوبكر را برمى گزيدم; امّا دوستى اسلام سزاوارتر است. در مسجد دريچه اى جز دريچه خانه ابوبكر باقى نماند.
وى در ادامه مى نويسد: سعيد بن منصور، از فليح بن سليمان، از سالم ابونضر، از عبيد بن حنين و بُسر بن سعيد نقل مى كند كه ابو سعيد خُدرى گفت:
« روزى رسول خدا صلى اللّه عليه وآله براى مردم سخنرانى كرد...» و همين حديث را بيان فرمود.
تحريف حديث وارونه توسّط بُخارى
جالب توجّه اين است كه بُخارى بعد از آن كه اين حديث وارونه را در بخش « دريچه و محل آمد و رفت در مسجد» از ابن عباس نقل مى كند; در بخش « مناقب» آن را تحريف مى نمايد و با تغيير « دريچه» به « در» مى نويسد: « بخش گفتار رسول خدا صلى اللّه عليه وآله در اين كه تمام درها را ـ جز در خانه ابوبكر ـ ببنديد».اين روايت را ابن عباس از پيامبر صلى اللّه عليه وآله نقل كرده است. اين تحريف به اندازه اى روشن است كه شارحان صحيح بُخارى در توجيه آن سر در گم شده اند، از اين رو به ناچار گفته اند: اين حديث نقل به معنا شده است.
ابن حجر عسقلانى در توجيه اين تحريف مى گويد كه بخارى اين حديث را نقل به معنا كرده، او مى نويسد: بُخارى نگارنده صحيح، اين حديث را در بخش نماز به لفظ « هر دريچه اى را ببنديد» به سند متصل آورده و گويا كه آن را نقل به معنا كرده است.(10)
عينى نيز در كتاب عمدة القارى پس از نقل اين حديث مى نويسد: بُخارى اين حديث را در بخش نماز به لفظ « هر دريچه اى را در مسجد ببنديد» با سند متصل آورده و آن را در اين جا نقل به معنا كرده است».(11)
به راستى آيا تغيير « دريچه» به « در» از موارد نقل به معنا است؟! افزون بر آن كه خود ابن حجر عسقلانى نيز در نقل به معنا بودن حديث اطمينان ندارد و از اين رو مى گويد: « گويى...»!
فراتر اين كه همان طورى كه بُخارى حديث ابن عبّاس را تحريف كرده است، حديث ابوسعيد را نيز كه در بخش « هجرت پيامبر صلى اللّه عليه وآله» آورده ـ آن سان كه گذشت ـ تحريف كرده است. وى در بخش « مناقب» مى نويسد:
عبداللّه بن محمّد، از ابوعامر، از فليح، از سالم ابونضر، از بُسر بن سعيد نقل مى كند كه ابوسعيد خُدرى رضى اللّه عنه مى گويد:
روزى رسول خدا صلى اللّه عليه و آله سخنانى را ايراد كرد و فرمود: همانا خداوند به بنده اى بين دنيا و آن چه نزد اوست اختيار داد. بنده، آن چه را كه در پيشگاه خداست برگزيد.
راوى مى گويد: در اين هنگام ابوبكر گريست. ما از گريه او در شگفت شديم كه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله از بنده اى كه مخيّر شده خبر مى دهد و ابوبكر بر اين امر مى گريد.
راوى مى افزايد: در واقع رسول خدا صلى اللّه عليه وآله همان بنده مخيّر شده بود و ابوبكر نيز از همه ما به اين مسئله آگاه تر بود[!]
آن گاه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله فرمود: به راستى بخشنده ترين مردم براى من در مصاحبت و اموالش ابوبكر است. اگر مى خواستم دوستى غير از پروردگارم برگزينم البتّه ابوبكر را به عنوان دوست برمى گزيدم; ولى برادرى اسلامى و مودّت او سزاوارتر است، هيچ درى را در مسجد باقى نخواهم گذاشت و خواهم بست جز در خانه ابوبكر.
در اين مورد نيز شارحان در توجيه اين روايت سر در گم شده اند. براى آگاهى بيشتر مى توانيد به سخنان آن ها مراجعه كنيد.
بررسى سند حديث « دريچه» در صحيحين
پيش تر حديث « دريچه» را با سند و متن آن از دو كتاب صحيح بُخارى و صحيح مسلم مطرح كرديم و روشن شد كه بُخارى و مسلم آن را از ابن عباس و ابوسعيد خُدرى روايت مى كنند. در آن بررسى به اين نتيجه رسيديم كه هر دو سند از درجه اعتبار ساقط است. اينك به تفصيل سند اين حديث را بررسى مى كنيم.حديث دريچه به روايت ابن عبّاس
اين حديث را فقط بُخارى نقل كرده و بى اعتبار است. البتّه ما در عدم اعتبار اين حديث، از برخى مطالبى كه درباره « وهب بن جرير»(12) و پدرش جرير بن حازم گفته شده چشم پوشى مى كنيم.بُخارى درباره جرير مى گويد: گاهى او در نقل حديث اشتباه مى كند.
يحيى بن مَعين در اين باره مى گويد: روايت جرير از قَتاده ضعيف است.
ذهبى نيز درباره جرير اظهار نظر كرده و مى گويد: پيش از مرگش، حال و روزش دگرگون شد و در نتيجه پسرش وهب، مردم را از ملاقات با او منع كرد.(13)
با اين حال، در بى اعتبارى اين حديث كافى است كه راوى آن از ابن عباس، « عِكْرَمه بربرى» آزاد شده ابن عباس است كه ويژگى هاى بارز عِكْرَمه را مى توان در چند عنوان خلاصه كرد:
1 . او با خوارج هم عقيده بود;
2 . از دين ايراد مى گرفت و احكام را مسخره مى كرد;
3 . بسيار دروغ گو بود;
4 . او همواره به دربار اميران رفت و آمد مى نمود.(14)
به روايت ابوسعيد خُدرى
اين حديث را بُخارى، از اسماعيل بن ابى اويس، از مالك، از ابونضر، از عبيد بن حنين، از ابوسعيد خُدرى روايت كرده است.مسلم نيشابورى نيز سند نخست را از عبداللّه بن جعفر بن يحيى بن خالد، از معن، از مالك نقل كرده است.
تِرمذى نيز به نقل آن پرداخته و از احمد بن حسن، از عبداللّه بن مسلمه، از مالك نقل كرده است. وى پس از نقل اين حديث مى گويد: اين حديث، صحيح و معتبر است.(15)
بنا بر اين با توجّه به اين سه سند، معلوم مى شود كه محور هر سه نقل « مالك بن انس» است. گرچه او يكى از چهار امامى است كه گروه بسيارى از اهل تسنّن از وى تقليد مى كنند; ولى نمى توان به رواياتش اعتماد كرد، به خصوص در چنين مواردى; زيرا او به خاطر عقيده اى كه فقط او درباره امام عليه السلام دارد، از اجماع اهل اسلام خارج است!
بررسى راويان اين حديث
1 . مالك بن انس
انديشه هاى مالك را از چند محور مى توان بررسى كرد:1 . او از خوارج بود;
2 . نظريه باطل او در برترى دادن سه خليفه بر ديگر خلايق;
3 . ترك كردن نقل روايت از امير مؤمنان على عليه السلام;
4 . تدليس گرى او;
5 . هم نشينى او با اميران و سكوتش در برابر اعمال ناپسند آنان;
6 . حاكمان، مردم را به عمل به كتاب موطّأ و فتاواى مالك وادار مى ساختند;
7 . با آلات موسيقى آواز مى خواند;
8 . ناآگاهى او از مسائل شرعى;
9 . او به فتواهايى كه به رأى خود داد گريست;
10 . سخنان بزرگان در نقد او.(16)
افزون بر آن چه در مورد مالك بيان شد، نكته ديگر آن كه گروهى از بزرگان و پيشوايان علم و دانش اهل سنّت، او را نقد كرده و از او عيب جويى نموده اند.
خطيب بغدادى در اين مورد مى نويسد: گروهى از عالمان معاصر مالك از او عيب جويى كرده اند.(17)
خطيب پس از نقل اين سخن، به نام دانشمندانى هم چون: ابن ابى ذئب، عبدالعزيز ماجشون، ابن ابى حازم و محمّد بن اسحاق اشاره مى كند.(18)
2. ابن ابى اويس
با توجّه به روايتى كه بخارى نقل كرده است، اسماعيل بن ابى اويس از مالك روايت مى كند. او پسر خواهر مالك است. اينك سند اين حديث ساختگى را بررسى مى نماييم. دانشمندان رجالى درباره او چنين اظهار نظر كرده اند:نَسائى درباره او مى گويد: اسماعيل از نظر نقل حديث ضعيف است.(19)
يحيى بن مَعين درباره اسماعيل و پدرش مى گويد: او و پدرش حديث مى دزديدند.
دولابى مى گويد: از نضر بن سَلَمه مروزى شنيدم كه مى گفت: اسماعيل بسيار دروغ گو است... .(20)
3 . فليح بن سليمان
فليح بن سليمان نيز از افرادى است كه رجال شناسان او را نپذيرفته اند. نَسائى درباره فليح گويد: وى در نقل حديث قوى نيست.(21)اين سخن را، ابوحاتِم و يحيى بن مَعين نيز درباره او گفته اند.(22)
درباره فليح، يحيى از ابو كامل مظفر بن مدرك اين گونه نقل مى كند: از حديث سه نفر بايد پرهيز شود: محمّد بن طلحة بن مصرف، ايّوب بن عتبه و فليح بن سليمان.(23)
رملى نيز از ابوداوود نقل مى كند كه احاديث فليح هيچ ارزشى ندارند.(24)
حديث « دريچه» را بخارى و علماى ديگر، از ابن عبّاس و ابوسعيد خُدرى نقل كرده اند. با توجّه به مطالبى كه گذشت، پژوهشگر حقايق درمى يابد كه بُخارى آن را تحريف كرده است. وى هنگام تحريف حديثى كه از ابن عباس نقل مى كند; سند آن را ذكر نمى كند; ولى حديث ابوسعيد را در بخش « مناقب» با سند زير تحريف كرده است:
عبداللّه بن محمّد، از ابوعامر، از فليح، از ابونضر سالم، از عبيد بن حنين، از بُسر بن سعيد، از ابو سعيد خُدرى... .
بُخارى اين حديث را در بخش « دريچه و عبور از مسجد» با اين سند تحريف كرده است: محمّد بن سنان، از فليح، از ابونضر، از عبيد بن حنين، از بُسر بن سعيد، از ابو سعيد خُدرى... .
بديهى است كه محور اين سند بر « فليح بن سليمان» مى چرخد كه شرح حال كوتاهى از او را در بررسى سند دوم به روايت مسلم نيشابورى بيان كرديم. متن حديث به سند مسلم با واژه « دريچه» آمده است، نه « در»; پس معلوم مى شود روايتى كه به سند بُخارى نقل شده، تحريف شده است و پيش تر بيان شد كه تحريف، آن گونه آشكار است كه تلاش برخى شارحان در توجيه آن هيچ فايده اى نداشته است.
سند بُخارى در بخش « دريچه و محل عبور» ، مشكل ديگرى نيز دارد; زيرا در سند آن « عبيد بن حنين، از بُسر بن سعيد» روايت نقل مى كند; در حالى كه « عبيد» نمى تواند از « بُسر» روايت كند و اهل تسنّن در توجيه اين موضوع نيز سر در گم شده اند.
ابن حجر عسقلانى در توجيه آن مى نويسد:
دارقُطْنى مى گويد: اين سند در جاى ديگرى نيامده است. در اين سند پيرامون « فليح» بين علما اختلاف است كه محمّد بن سنان آن را اين گونه روايت كرده و معافى بن سليمان حرّانى نيز از او تبعيت كرده است. البتّه اين روايت را سعيد بن منصور، يونس بن محمّد مؤذن و ابوداوود طيالسى نيز از فليح، از ابونضر، از عبيد بن حنين و بُسر بن سعيد، همگى از ابوسعيد نقل كرده اند.
ابن حجر در ادامه مى گويد: اين روايت را مسلم نيشابورى، از سعيد و ابوبكر بن ابى شِيبه، از يونس و ابن حبّان در كتاب صحيح خود، از قول طيالسى نقل كرده اند.
ابوعامر عقدى نيز آن را از فليح، از ابونضر، از بُسر بن سعيد، از ابوسعيد روايت كرده است. البتّه او عبيد بن حنين را در اين روايت نياورده است. بُخارى نيز اين روايت را در بخش « مناقب ابوبكر» نقل كرده است.
بنا بر آن چه گفته شد سه سند مختلف در نقل اين حديث وجود دارد.
ابن حجر عسقلانى پس از نقل اين سه سند به اشكال ها پاسخ داده و از بُخارى دفاع كرده است.(25)
وى هم چنين با شرح اين حديث، به اين موضوع پرداخته و تلاش كرده است كه آن را اين گونه تصحيح كند كه حديث از طريق ابونضر، از دو شيخ; يعنى بُسر و عبيد نقل شده است و از طرفى، فليح گاهى نام اين دو تن را با هم ذكر مى كرده و گاهى به يكى از آن دو اكتفا مى كرده است.
با همه اين پاسخ ها خود ابن حجر به اين اشتباه اعتراف كرده و مى گويد: تنها ايرادى كه در اين حديث باقى مى ماند اين است كه محمّد بن سنان در حذفِ واو عاطفه اشتباه كرده است، گرچه احتمال دارد كه اشتباه از طرف فليح باشد، آن گاه كه براى فليح اين روايت را نقل مى كرده است.(26)
اعترافى در جعل اين حديث
اكنون شايسته است كه ابن جوزى، به حق سخن گويد و حقيقت را بيان نمايد كه چنين حديثى درباره ابوبكر جعلى و ساختگى است; به دليل اين كه اسناد اين حديث بسيار اندك است و همه راويان آن از نظر نقل حديث ضعيف هستند و هرگز گواهى بر صحت اين حديث وجود ندارد.(27)احاديث ساختگى در شأن ابوبكر
طبق بررسى هايى كه انجام يافت، روشن شد كه ابن جوزى و ديگران به جعل احاديثى در فضايل ابوبكر اعتراف مى كنند. در حديثى جعلى و ساختگى آمده است كه پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله فرمود:خداوند چيزى را در سينه ام نريخت جز آن كه آن را در سينه ابوبكر ريختم.
اين حديث، جعلى است كه گاهى برخى از علماى اهل تسنّن در فضل ابوبكر بدان استدلال كرده اند. البتّه برخى ديگر در مقابله با حديثى در فضل على عليه السلام كه به طور متواتر از شيعه و سنّى روايت شده است، به آن حديثِ ساختگى استدلال و احتجاج كرده اند; همان حديث معروفى كه پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله فرمود:
أنا مدينة العلم وعليٌّ بابها;
من شهر علم هستم و على دروازه آن است.
ابن جوزى پرده از اين احاديث ساختگى برمى دارد و مى گويد: پيوسته مى شنوم كه مردم عوام از رسول خدا صلى اللّه عليه وآله نقل مى كنند كه حضرتش فرمود:
خداوند چيزى در سينه ام نريخت، جز آن كه آن را در سينه ابوبكر ريختم[!]
در سخن ديگرى آمده است: هر گاه مشتاق بهشت مى شوم موى سفيد ابوبكر را مى بوسم[!]
در روايت ديگرى جعل شده:
من و ابوبكر مثل دو اسب مسابقه بوديم; اگر من از او سبقت مى گرفتم در پى من مى آمد، و اگر او از من پيشى مى گرفت، من در پى او مى رفتم[!]
ابن جوزى در ذيل اين احاديث جعلى گويد:
ما اين مطالب را ( كه عوام آن ها را نقل مى كنند) نه در احاديث صحيح و نه در احاديث جعلى و ساختگى نيافتيم; از اين رو طول و تفصيل دادن در مسائلى از اين قبيل فايده اى ندارد.(28)
مجد فيروزآبادى نيز به احاديثى كه در مورد ابوبكر ساخته شده مى پردازد و مى گويد:
مشهورترين احاديث جعلى در باب فضايل ابوبكر عبارتند از:
ـ خداوند روز قيامت براى مردم به طور عموم و براى ابوبكر به طور خاص تجلّى مى كند[!]
ـ خداوند چيزى را در سينه ام نريخت، جز آن كه آن را در سينه ابوبكر ريختم[!]
ـ هر گاه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله مشتاق بهشت مى شد موى سفيد ابوبكر را مى بوسيد[!]
ـ من و ابوبكر مانند دو اسب مسابقه بوديم...[!]
ـ خداوند تعالى زمانى كه روح ها را برگزيد، روح ابوبكر را انتخاب كرد[!]
و از اين قبيل احاديث كه از احاديث دروغى هستند كه به بداهت عقل، بطلان آن ها روشن است.(29)
در اين زمينه دانشمند ديگرى به نام فتنى ـ به نقل از كتاب الخلاصة فى اصول الحديث نگاشته طيبى ـ چنين مى گويد:
در كتاب الخلاصه آمده است: حديث « خداوند چيزى در سينه ام نريخت، جز آن كه آن را در سينه ابوبكر ريختم» جعلى و ساختگى است.(30)
ملاّ على قارى دانشمند ديگرى از اهل تسنّن نيز به نقل از ابن قيّم مى گويد: و از جمله احاديثى كه جاهلان به اهل سنّت منتسب نموده اند و در برترى صدّيق جعل كرده اند اين احاديثند:
ـ خداوند روز قيامت براى همه مردم به طور عموم، و براى ابوبكر به طور خاص تجلّى مى كند[!]
ـ خداوند چيزى در سينه ام نريخت، جز آن كه آن را در سينه ابوبكر ريختم[!]
ـ هر گاه پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله مشتاق بهشت مى شد، موى سفيد ابوبكر را مى بوسيد[!]
ـ من و ابوبكر مانند دو اسب مسابقه ايم...[!]
ـ همانا زمانى كه خداوند ارواح را برگزيد روح ابوبكر را انتخاب كرد[!]
ـ حديث عمر كه گفت: رسول خدا عليه السلام و ابوبكر با هم گفت و گو مى كردند و من مانند يك برده سياه زنگى بين آن دو بودم[!]
ـ اگر بخواهم فضايل عُمَر را در زمانى به اندازه زندگى نوح در قومش بازگو كنم، باز هم تمام نمى شود و عمر حسنه اى از حسنات ابوبكر است.
ـ حديثى كه از ابوبكر بن عياش نقل شده كه ابوبكر به خاطر كثرت نماز و روزه بر شما پيشى نگرفته; بلكه فقط به خاطر چيزى كه در سينه اش سنگينى مى كند بر شما پيشى گرفته است[!](31)
شوكانى نيز در اين باره اظهار نظر مى كند و مى گويد: نگارنده كتاب الخلاصه حديث « خداوند چيزى در سينه ام نريخت، جز آن كه آن را در سينه ابوبكر ريختم» را ذكر كرده و گفته است: اين حديث جعلى و ساختگى است.(32)
حديث ساختگى در شأن عمر
ابن جوزى در بخش « احاديثى كه در فضيلت عمر جعل شده» مى نويسد: اسماعيل بن احمد، از ابن مسعده، از حمزه، از ابن عدىّ، از علىّ بن حسن بن قديد، از زكريّا بن يحيى وقّاد، از بُشر بن بكر، از ابوبكر بن عبداللّه بن ابى مريم، از ضميرة بن حبيب، از غضيف بن حرث نقل مى كند كه بلال بن رباح مى گويد:رسول خدا صلى اللّه عليه وآله فرمود:
لو لم اُبعث فيكم لبعث عمر[!]
اگر در ميان شما مبعوث نمى شدم به يقين عمر مبعوث مى شد[!]
ابن عدىّ مى گويد: عمر بن حسن بن مضر حلبى، از ابوخيثمه مصعب بن سعد، از عبداللّه بن واقد، از حياة بن شريح، از بكر بن عمرو، از مشرح بن هاعان نقل مى كند كه عقبة بن عامر مى گويد: رسول خدا صلى اللّه عليه وآله فرمود: اگر در ميان شما مبعوث نمى شدم به يقين عمر مبعوث مى شد[!]
ابن جوزى پس از نقل اين دو حديث ساختگى مى نويسد: اين دو حديث از رسول خدا صلى اللّه عليه وآله صحيح نيست. حديث يكم به اين دليل صحيح نيست كه زكريّا بن يحيى، از بزرگ ترين دروغ گويان بوده است.
ابن عدىّ در مورد زكريّا مى گويد: او حديث جعل مى كرد.
حديث دوم نيز به اين دليل صحيح نيست كه يكى از راويان آن عبداللّه بن واقد است و احمد و يحيى در مورد او گفته اند: عبداللّه بن واقد مورد اعتماد نيست.
نَسائى درباره او مى گويد: او متروك الحديث است.
ابن حبّان مى گويد: به نظر من نوشته هاى حديثى وى وارونه است; از اين رو استدلال به احاديث او باطل است.(33)
حديث ساختگى در شأن عايشه
جعل كنندگان احاديث، در فضيلت عايشه نيز اين حديث را ساخته اند كه پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله فرمود: بخشى از دينتان را از عايشه فرا گيريد.اين حديث، حديثِ مشهورى است; ولى عالمان اهل تسنّن بر جعلى بودن آن اتفاق نظر دارند. ابن امير الحاجّ در اين مورد مى گويد:
استاد ما حافظ [ابن حجر عسقلانى[، در مورد اين حديث مى گويد: سندى براى آن نمى شناسم و آن را در هيچ يك از كتاب هاى حديثى نديده ام.(34)
حافظ عمادالدين ابن كثير نقل كرده است كه از حافظ مزّى و حافظ ذهبى در مورد اين حديث پرسيد; ولى آن ها از وجود چنين حديثى اظهار بى اطلاعى كردند.
سخاوى نيز در اين مورد از آن ها پيروى كرده است.(35)
جلال الدين سيوطى درباره اين حديث مى نويسد: من آن را جايى نديده ام. حافظ عمادالدين ابن كثير در تخريج(36) احاديث مختصر ابن حاجب مى گويد: اين حديث جدّاً حديثِ غريبى است; بلكه حديث منكر و ناشناخته است... .(37)
علماى ديگرى به نام هاى ملاّ على قارى، زرقانى، مالكى و ديگران نيز پيرامون اين حديثِ ساختگى، همين گونه اظهار نظر كرده اند.(38)
پي نوشت ها :
1- صحيح تِرمذى: 5 / 410، كتاب مناقب، مناقب على بن ابى طالب عليهما السلام، حديث 3753.
2- همان: 408 ـ 409، حديث 3748.
3- مسند احمد: 1 / 285، مسند سعد بن ابي وقّاص، حديث 1514.
4- ر.ك: مسند احمد: 1 / 545، مسند عبداللّه بن عباس، حديث 3052 و 1042، مسند عبداللّه بن عمر، حديث 4782 و 5 / 496، حديث زيد بن ارقم، حديث 18801.
5- المستدرك: 3 / 135، كتاب معرفة الصحابه، ذكر مناقب اميرالمؤمنين على بن ابى طالب عليهما السلام، حديث 4631.
6- همان: 3 / 135، حديث 4632.
7- خصائص علىّ بن ابى طالب عليهما السلام: 7 ـ 71، حديث 40.
8- صحيح بخارى: 1 / 178، باب هاى مسجد، باب دريچه و محل عبور، حديث 455.
9- صحيح بخارى: 3 / 1417، كتاب فضايل صحابه، باب هجرت پيامبر و اصحابش به مدينه، حديث 3691.
10- فتح البارى: 1 / 442.
11- عمدة القارى: 4 / 245.
12- تهذيب التهذيب: 11 / 142.
13- ميزان الاعتدال: 2 / 117 و 118، المغنى فى الضعفاء: 1 / 203.
14- گفتنى است كه ما شرح حال او را در كتاب التحقيق فى نفى التحريف: 270 ـ 274 آورده ايم. در اين شرح حال از منابع معتبرى از اهل سنّت هم چون: تهذيب الكمال: 20 / 264، تهذيب التهذيب: 7 / 228، طبقات الكبرى: 5 / 219، وفيات الاعيان: 3 / 265، ميزان الاعتدال: 5 / 116، المغنى فى الضعفاء: 2 / 67، الضعفاء الكبير: 3 / 373 و سير اعلام النبلاء: 5 / 12 استفاده شده است.
15- صحيح تِرمذى: 5 / 373 و 374، كتاب مناقب، باب مناقب ابوبكر، حديث 3680.
16- براى آگاهى بيشتر; ر.ك: رسالة في حديث سدّ الابواب: 21 ـ 30 از همين نگارنده.
17- تاريخ بغداد: 1 / 239.
18- همان.
19- الضعفاء والمتروكون: 51.
20- ميزان الاعتدال: 1 / 222.
21- الضعفاء والمتروكون: 197.
22- ميزان الاعتدال: 5 / 442، تهذيب التهذيب: 8 / 264.
23- ميزان الاعتدال: 5 / 443، تهذيب التهذيب: 9 / 205.
24- تهذيب التهذيب: 8 / 264 و 265.
25- هدى السارى: 507، حديث چهارم از احاديثى كه در آن به بخارى اشكال شده است.
26- فتح البارى شرح صحيح بُخارى: 1 / 735 و ر.ك: عمدة القارى: 4 / 243 و 244.
27- گفتنى است كه ما بحث حديث « سدّ الابواب» را به همين مقدار بسنده مى نماييم و نقد و بررسى تفصيلى آن را به پژوهشى جداگانه ـ كه از سلسله پژوهش هاى اعتقادى است ـ موكول مى نماييم.
28- الموضوعات: 1 / 237.
29- سفر السعادة ـ خاتمه كتاب: 149.
30- تذكرة الموضوعات: 93.
31- الموضوعات الكبرى: 454.
32- الفوائد المجموعه فى الاحاديث الموضوعه: 360.
33- الموضوعات: 1 / 238.
34- التقرير و التحبير في شرح التحرير: 3 / 99.
35- المقاصد الحسنه: 232.
36- تخريج: اگر مؤلّف احاديث كتابى را با اسانيد خودش ـ و نه با اسانيد كتاب اصلى ـ ذكر كند و سلسله خود را به يكى از شيوخ صاحب كتاب اصلى برساند، به چنين كتابى « مستخرج» گفته مى شود.
37- الدرر المنتثره: 138.
38- الموضوعات الكبرى: 198 و 199، مرقاة المفاتيح: 5 / 616، شرح المواهب اللدنيّه: 3 / 233 و 234.
ميلاني، سيّدعلي؛ (1392)، احاديث واژگونه، قم: الحقايق، چاپ سوم