نويسنده: آيت الله سيّد علي حسيني ميلاني
نگاهي به حديث ولايت (3)
علي بعد از من ناصر و ياور شماست.
علي بعد از من دوست دار شماست.
ولي قراين بسياري چه در خود «حديث ولايت» و چه در موارد خارج از حديث و نيز شأن صدور خود قضيّه ي «حديث ولايت»، همه ي اين ترديدها را از ميان بر مي دارند، گرچه خود اشکال کنندگان نيز بر اين امر آگاهند؛ زيرا وجود اين قراين مفصّل و يا منفصل انکارناپذير است. از اين رو، آنان ناگزير راه ديگري را پيموده اند و به روش ديگري پناه آورده اند.
تنها راهي که بر خود گشوده ديده اند، تحريف حديث شريف به گونه هاي مختلف بوده است. بعضي از موارد تحريف ها چنين است:
بريده مي گويد: «من از علي عليه السلام بغض و کينه داشتم و علي عليه السلام غسل کرده بود.» (!)
به خالد گفتم: آيا به اين شخص (يعني عليه عليه السلام) نظر نمي کني؟
پس زماني که نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله آمديم، مطلب را براي آن حضرت بازگو کردم».
جالب اين که بريده نمي گويد: نزد پيامبر صلي الله عليه و آله علي را تنقيص کردم، يا خالد به من دستور داد... بلکه مي گويد: اين جريان را براي پيامبر صلي الله عليه و آله بازگو کردم. گويي قضيّه طبيعي را بازگو مي کند.
رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود:
يا بريدة! أتبغّض عليّاً؟
اي بريده! آيا کينه ي علي را در دل داري؟
گفتم: آري.
فرمود:
لا تبغضّه، فإنّ له في الخمس أکثر من ذلک.
او را دشمن مدار، حقّ علي از خمس بيش از آن است. (1)
بُخاري در کتاب صحيح تنها همين اندازه به واقعه اشاره مي کند، و هرگز چنين سخني به ميان نمي آورد که پيامبر خدا صلي الله عليه و آله فرمود:
علي منّي و أنا من علي و هو وليّکم من بعدي.
علي از من است و من از علي هستم، او وليّ و سرپرست شما پس از من خواهد بود.
إنّ عليّاً منّي و أنا من علي و هو وليّکم بعدي.
به راستي که علي از من است و من از علي هستم و او بعد از من وليّ و سرپرست شماست.
علي منّي و أنا من علي وَ هُوَ وَلِيّ کلّ مؤمن. (3)
علي از من است و من از علي هستم، و او ولي و سرپرست شماست.
روشن است که با حذف واژه ي «بعدي» ديگر اعتراف به مقام ولايت براي اميرمؤمنان علي عليه السلام ضرري به آنان نمي زند؛ چون مي گويند: رسول خدا صلي الله عليه و آله اصل مقام ولايت را براي علي عليه السلام جعل فرموده، امّا زمان ولايت بر امت را تعيين نفرموده است و ناگزير به نظر آنان منصب ولايت و خلافت آن حضرت، بعد از عثمان خواهد بود.
آري، اين دومين راهي است که براي ردّ حديث ولايت به کار گرفته اند. اما ديگر براي کسي که با خدا و رسولش مي خواهد مخالفت کند و از آن ها روي گرداند، راهي باقي نمانده که با تمسّک به آن بتواند حديث ولايت را از کار بيندازد، مگر طريقي که «ابن تيميه» پيموده است. او اصل صدور حديث ولايت را انکار کرده و با صراحت مي گويد: اين حديث دروغ است. عين گفتار ابن تيميه چنين است:
«اين که رسول خدا صلي الله عليه و آله فرموده باشند:
و هو ولي کلّ مؤمن بعدي.
او (يعني علي عليه السلام) وليّ و سرپرست هر مؤمني است بعد از من.
دروغ بر پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سخني است که صدور آن از رسول خدا صلي الله عليه و آله ممنوع است.» (5)
آري، اين روش ابن تيميه، آسان ترين و بهترين راه براي کسي است که با گفتار خدا و رسول او مي خواهد مخالفت نمايد و با پيمودن همين راه، به جاي تحريف و اسقاط بعضي از الفاظ و خصوصيات حديث، اصل حديث را انکار مي کند.
آري خداوند متعال مي فرمايد:
(فَوَيْلٌ لَّهُم مِّمَّا كَتَبَتْ أَيْدِيهِمْ وَوَيْلٌ لَّهُمْ مِّمَّا يَكْسِبُونَ) (6)
پس واي بر آنان از آن چه با دست خود نوشتند و واي بر آنان از آن چه (با اين نوشتن) به دست مي آورند.
در جاي ديگر مي فرمايد:
(فَلاَ وَرَبِّكَ لاَ يُؤْمِنُونَ حَتَّىَ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لاَ يَجِدُواْ فِي أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسْلِيمًا) (7)
پس نه، به پروردگار تو سوگند که آنان ايمان نخواهند آورد مگر اين که در امور مورد منازعه، تو را حاکم قرار بدهند و در مقابل قضاوت تو، بدون اين که کوچک ترين تنگي در سينه ي خود (از ناحيه ي قضاوت تو) احساس کنند، سر تسليم فرود آورند و به طور کامل تسليم باشند.
حسيني ميلاني، علي؛ (1390)، نگاهي به حديث ولايت، قم: انتشارات الحقايق، چاپ چهارم.
نقد مخالفان درباره استدلال به حديث ولايت
در اين بخش اشکالات مخالفان در مقام ردّ حديث ولايت بيان مي شود. البته نقدها وارد و گفتني نيستند و مهم ترين اشکالي که بر استدلال حديث شريف ولايت دارند، مناقشه در معناي «وَلِيُّکُم» است؛ چرا که احتمال مي رود، مراد از «ولايت» نصرت يا محبّت باشد که مفاد حديث شريف اين گونه خواهد بود:علي بعد از من ناصر و ياور شماست.
علي بعد از من دوست دار شماست.
ولي قراين بسياري چه در خود «حديث ولايت» و چه در موارد خارج از حديث و نيز شأن صدور خود قضيّه ي «حديث ولايت»، همه ي اين ترديدها را از ميان بر مي دارند، گرچه خود اشکال کنندگان نيز بر اين امر آگاهند؛ زيرا وجود اين قراين مفصّل و يا منفصل انکارناپذير است. از اين رو، آنان ناگزير راه ديگري را پيموده اند و به روش ديگري پناه آورده اند.
تنها راهي که بر خود گشوده ديده اند، تحريف حديث شريف به گونه هاي مختلف بوده است. بعضي از موارد تحريف ها چنين است:
الف) تحريف حديث ولايت در صحيح بُخاري
بُخاري در کتاب صحيح خود حديث ولايت را از عبدالله پسر بريده نقل مي کند. در اين نقل به روشني معلوم مي شود که حديث تقطيع شده است. کسي که با دقّت متن اين حديث را بررسي کند، به بريده و مقطوع بودن حديث پي خواهد برد. طبق اين نقل بريدة بن حصيب مي گويد: رسول خدا صلي الله عليه و آله علي عليه السلام را براي گرفتن خمس به جانب خالدبن وليد فرستاد. (!)بريده مي گويد: «من از علي عليه السلام بغض و کينه داشتم و علي عليه السلام غسل کرده بود.» (!)
به خالد گفتم: آيا به اين شخص (يعني عليه عليه السلام) نظر نمي کني؟
پس زماني که نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله آمديم، مطلب را براي آن حضرت بازگو کردم».
جالب اين که بريده نمي گويد: نزد پيامبر صلي الله عليه و آله علي را تنقيص کردم، يا خالد به من دستور داد... بلکه مي گويد: اين جريان را براي پيامبر صلي الله عليه و آله بازگو کردم. گويي قضيّه طبيعي را بازگو مي کند.
رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود:
يا بريدة! أتبغّض عليّاً؟
اي بريده! آيا کينه ي علي را در دل داري؟
گفتم: آري.
فرمود:
لا تبغضّه، فإنّ له في الخمس أکثر من ذلک.
او را دشمن مدار، حقّ علي از خمس بيش از آن است. (1)
بُخاري در کتاب صحيح تنها همين اندازه به واقعه اشاره مي کند، و هرگز چنين سخني به ميان نمي آورد که پيامبر خدا صلي الله عليه و آله فرمود:
علي منّي و أنا من علي و هو وليّکم من بعدي.
علي از من است و من از علي هستم، او وليّ و سرپرست شما پس از من خواهد بود.
ب) بيهقي و تحريف حديث ولايت
بيهقي شاگرد حاکم نيشابوري نيز در کتاب سنن به نقل حديث ولايت پرداخته است. پيش تر متن «حديث ولايت» به نقل از حاکم نيشابوري در المستدرک ذکر گرديد. بيهقي در کتاب سنن، حديث شريف را با سند خود از استادش حاکم نيشابوري نقل مي کند. (2) ولي پايان حديث را حذف مي کند؛ همان بخشي که رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود:إنّ عليّاً منّي و أنا من علي و هو وليّکم بعدي.
به راستي که علي از من است و من از علي هستم و او بعد از من وليّ و سرپرست شماست.
ج) بغوي و تحريف حديث ولايت
بغوي نيز در کتاب مصابيح السّنّه که از مهم ترين کتاب هاي حديثي اهل تسنّن است، «حديث ولايت» را نقل مي کند. در آن کتاب واژه ي «بعدي» حذف شده است و سخن پيامبر خدا صلي الله عليه و آله اين گونه آمده است:علي منّي و أنا من علي وَ هُوَ وَلِيّ کلّ مؤمن. (3)
علي از من است و من از علي هستم، و او ولي و سرپرست شماست.
روشن است که با حذف واژه ي «بعدي» ديگر اعتراف به مقام ولايت براي اميرمؤمنان علي عليه السلام ضرري به آنان نمي زند؛ چون مي گويند: رسول خدا صلي الله عليه و آله اصل مقام ولايت را براي علي عليه السلام جعل فرموده، امّا زمان ولايت بر امت را تعيين نفرموده است و ناگزير به نظر آنان منصب ولايت و خلافت آن حضرت، بعد از عثمان خواهد بود.
د) خطيب تبريزي و تحريف حديث ولايت
خطيب تبريزي نيز در مشکاة المصابيح (4) حديث ولايت را از تِرمذي نقل مي کند و کلمه ي «بَعدي» را از آن اسقاط مي کند، يعني حديث ولايت را بدون کلمه ي «بَعدي» و به گونه تحريف شده به تِرمذي نسبت مي دهد و حال آن که حديث شريف در کتاب تِرمذي موجود و داراي کلمه ي «بَعدي» است.هـ) ابن تيميه و حديث ولايت
به راستي آيا اينان فکر مي کنند که سرانجام کساني خواهند آمد که به مصادر مراجعه مي کنند، اين تحريفات را مي بينند، کتاب را مي خوانند و به سنن تِرمذي مراجعه مي کنند و دو متن را تطبيق مي نمايند و اصحاب تحريف را رسوا مي بينند؟ مي دانند، ولي حيا و شرم نمي کنند!آري، اين دومين راهي است که براي ردّ حديث ولايت به کار گرفته اند. اما ديگر براي کسي که با خدا و رسولش مي خواهد مخالفت کند و از آن ها روي گرداند، راهي باقي نمانده که با تمسّک به آن بتواند حديث ولايت را از کار بيندازد، مگر طريقي که «ابن تيميه» پيموده است. او اصل صدور حديث ولايت را انکار کرده و با صراحت مي گويد: اين حديث دروغ است. عين گفتار ابن تيميه چنين است:
«اين که رسول خدا صلي الله عليه و آله فرموده باشند:
و هو ولي کلّ مؤمن بعدي.
او (يعني علي عليه السلام) وليّ و سرپرست هر مؤمني است بعد از من.
دروغ بر پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سخني است که صدور آن از رسول خدا صلي الله عليه و آله ممنوع است.» (5)
آري، اين روش ابن تيميه، آسان ترين و بهترين راه براي کسي است که با گفتار خدا و رسول او مي خواهد مخالفت نمايد و با پيمودن همين راه، به جاي تحريف و اسقاط بعضي از الفاظ و خصوصيات حديث، اصل حديث را انکار مي کند.
آري خداوند متعال مي فرمايد:
(فَوَيْلٌ لَّهُم مِّمَّا كَتَبَتْ أَيْدِيهِمْ وَوَيْلٌ لَّهُمْ مِّمَّا يَكْسِبُونَ) (6)
پس واي بر آنان از آن چه با دست خود نوشتند و واي بر آنان از آن چه (با اين نوشتن) به دست مي آورند.
در جاي ديگر مي فرمايد:
(فَلاَ وَرَبِّكَ لاَ يُؤْمِنُونَ حَتَّىَ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لاَ يَجِدُواْ فِي أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسْلِيمًا) (7)
پس نه، به پروردگار تو سوگند که آنان ايمان نخواهند آورد مگر اين که در امور مورد منازعه، تو را حاکم قرار بدهند و در مقابل قضاوت تو، بدون اين که کوچک ترين تنگي در سينه ي خود (از ناحيه ي قضاوت تو) احساس کنند، سر تسليم فرود آورند و به طور کامل تسليم باشند.
پينوشتها:
1. صحيح بُخاري: 207/5
2. سنن الکبري: 342/6.
3. مصابيح السُّنة: 172/4، حديث 4766.
4. مشکاة المصابيح: 504/2، حديث 6090.
5. منهاج السُّنة النبويّة: 164/4.
6. سوره ي بقره: آيه ي 79.
7. سوره ي نساء: آيه ي 65.
حسيني ميلاني، علي؛ (1390)، نگاهي به حديث ولايت، قم: انتشارات الحقايق، چاپ چهارم.
/م