بررسي و نقد ازدواج اُمّ کلثوم با عمر ( 4 )
در ضمن پرسشي كه پيشتر مطرح كرديم، اشاره نموديم كه حكايت ازدواج عمر بن خطّاب با امّ كلثوم، در نزد اهل سنّت، مشهور است و رواياتي حاكي از اين ازدواج، در كتاب هاي دانشمندان شيعه نيز نقل شده است. ولي على رغم شهرت اين روايات نزد اهل سنّت و نقل برخي احاديث در منابع اماميّه، عدّه اي از بزرگان ما، اصل اين روايت را انكار كرده اند، به گونه اي كه اگر كسي به منابع شيعه مراجعه كند، اين انكار را در آثار شيخ مفيد، سيّد مرتضي و سيّد ناصر حسين فرزند نويسنده عبقات الانوار (رحمهم اللّه) و آثار افراد ديگري كه در نقد و بررسي اين موضوع، قلم به دست گرفته اند، خواهد ديد.
ما در اين جا به تأكيد مى گوييم كه آن چه با سند معتبر از طريق راويان شيعه نقل شده اند، بيانگر همان است كه در پاسخِ پرسش پيشين مطرح نموديم. در اين زمينه سخن نوبختي از دانشمندان شيعه و گفتار زرقاني از علماي اهل سنّت را نقل كرديم.
اينك رواياتي را كه در اين موضوع، در منابع شيعه و با سند معتبر نقل شده اند بيان مى نماييم(1):
حديث يكم:
در روايتي آمده است: امام جعفر صادق (عليه السّلام) در مورد ازدواج امّ كلثوم فرمود:
«إنّ ذلك فرج غُصِبناه»
«اين ناموسي است كه از ما غصب شده است».
حديث دوّم:
در روايت ديگري آمده است: امام صادق (عليه السّلام) فرمود:
«لمّا خطب إليه قال له أمير المؤمنين (عليه السّلام): إنّها صبيّة.
قال: فلقي العبّاس فقال له: مالي؟ أبي بأس؟
قال: وما ذاك؟
قال: خطبت إلي ابن أخيك فردّني، أما واللّه! لأعورنّ زمزم، ولا أدع لكم مكرمة إلاّ هدمتها، ولأُقيمنّ عليه شاهدَين بأنّه سرق، ولاقطعنّ يمينه.
فأتاه العبّاس و سأله أن يجعل الأمر إليه. فجعله إليه»(2)
«آن گاه كه عمر به خواستگاري آمد، امير مؤمنان علي (عليه السّلام) به او فرمود: او دختر بچّه است.
پس از آن، عمر، عبّاس را ديد و به او گفت: چه شده؟ آيا من عيبي دارم؟
عبّاس گفت: چرا مى پرسى؟
عمر گفت: از پسر برادرت، دخترش را خواستگاري كردم، او مرا رد كرد. به خدا سوگند! چشمه ي زمزم را پُر خواهم كرد، همه ي كرامت هاي شما را نابود خواهم ساخت و دو شاهد عليه علي اقامه مى كنم كه او دزدي كرده است و دستش را قطع خواهم كرد.
عبّاس به نزد امير مؤمنان علي (عليه السّلام) آمد و او را از سخنان عمر آگاه كرد و از او خواست تا اين موضوع را به او بسپارد، امام (عليه السّلام) نيز پذيرفت».
حديث سوّم:
در روايت ديگري كه از سليمان بن خالد و ديگران نقل شده، اين گونه آمده است:
سليمان گويد: از امام صادق (عليه السّلام) درباره ي زني كه شوهرش مرده، پرسيدم كه كجا عِدّه(3) نگه دارد؟ آيا در خانه ي شوهرش عِدّه نگه دارد، يا هر جا كه بخواهد؟
امام (عليه السّلام) فرمود: آرى، هر جا كه بخواهد مى تواند عِدّه اش را نگه دارد.
آن گاه حضرتش فرمود:
«إنّ عليّاً (عليه السّلام) لمّا مات عمر أتي امّ كلثوم فأخذ بيدها، فانطلق بها إلي بيته»(4)
«هنگامي كه عمر مُرد، علي (عليه السّلام) به نزد امّ كلثوم آمد، دست او را گرفت و به خانه خويش برد».
با همه ي اين تفاصيل، بر فرض پذيرش اين روايات، مى گوييم: طرفِ مقابلِ ما، نمى تواند به اين روايات احتجاج كند و ما را به پذيرش موضوعي در اين زمينه ملزم سازد، زيرا نهايت مطلبي كه از اين روايات استفاده مى شود، اين است كه پس از ارعاب و وعده هاي تهديدآميز عمر، عقدِ ازدواجي صورت گرفت و پس از اين تهديدها بود كه امّ كلثوم به خانه عمر منتقل شد و آن گاه كه عمر كشته شد، امام (عليه السّلام) به نزد امّ كلثوم آمد، دست او را گرفت و به خانه ي خويش برد.
از طرفى، شايد همين عبارت از حديث كه حضرتش فرمود:
«علي (عليه السّلام) دست او را گرفت و به خانه ي خويش برد»؛
شاهدي باشد بر آن چه كه عدّه اي از دانشمندان بدان تصريح كرده اند؛ مبني بر اين كه عمر پيش از رسيدن امّ كلثوم به سنّ بلوغ، از دنيا رفت.
از اين رو، اين خواستگاري و ازدواج تحميلي و تهديدآميز، چه فضيلتي را براي عمر پديد مى آورد؟ و چنين خواستگاري و ازدواجى، چه نقص و عيبي را بر امير مؤمنان علي و اهل بيت (عليهم السّلام) وارد مى سازد؟
آيا چنين ازدواجي مى تواند دليلي بر صميميّت و دوستي طرفين باشد؟!
وقتي عمر براي غصب و به دست آوردن اين دختر، امير مؤمنان علي (عليه السّلام) را بدان گونه كه در روايت آمده است، تهديد مى كند؛ پس تهديدهاي او براي غصب خلافت چگونه بوده است كه امير مؤمنان علي (عليه السّلام) و پيروانش را سرانجام ناگزير به سكوت كرده و به بيعت اجباري ناچار ساخته است؟!
بلكه مى توان گفت كه اين غصب، به منظور از بين بردن آثار آن غصب، بود.
آرى، همين شيوه را حَجّاج بن يوسف ثَقَفي از عمر آموخت.
به اين نقل تاريخي توجّه كنيد:
محمّد بن ادريس شافعي (متوفّاي 204) مى گويد: هنگامي كه حَجّاج بن يوسف با دختر عبداللّه بن جعفر ازدواج كرد، خالد بن يزيد بن معاويه به عبدالملك بن مروان گفت: تو حَجّاج را واگذاشتي تا با دختر عبداللّه بن جعفر ازدواج كند؟
او گفت: آرى، اين كار چه عيبي دارد؟
خالد گفت: به خدا سوگند! اين بدترين عيب است.
عبدالملك گفت: چه طور؟
خالد گفت: به خدا سوگند! اي امير مؤمنان! از وقتي كه من با رمله دختر زبير، ازدواج كردم، دشمنى ها و عداوت هايي كه نسبت به زبير در قلب من بود، از بين رفت.
خالد در ادامه مى گويد: گويا عبدالملك خواب بود و من با گفتن اين سخن، بيدارش كردم. پس از آن نامه اي به حَجّاج نوشت و او را به طلاق دختر عبداللّه واداشت. حَجّاج نيز او را طلاق داد(5).
سخن پاياني درباره ي ازدواج امّ كلثوم
با توجّه به پژوهشي كه انجام شد، اينك اين پرسش مطرح است كه سرانجام، امّ كلثوم با چه كسي ازدواج كرد؟
در پاسخ به اين پرسش مى گوييم:
پيشتر، از سخنان امير مؤمنان علي (عليه السّلام) معلوم شد كه آن حضرت دخترانش را بسلمراي پسران برادرش جعفر نگه داشته بود. بلكه اين كار به امر رسول خدا (صلّي اللّه عليه وآله و سلم) صورت پذيرفته بود. به اين صورت كه روزي پيامبر خدا (صلّي اللّه عليه وآله و سلم) به فرزندان علي و جعفر (عليهما السّلام) نگاه كرد و فرمود:
«بناتنا لبنينا وبنونا لبناتنا»
«دختران ما، براي پسران ما و پسران ما، براي دختران ما هستند»(6).
امّا در خصوص امّ كلثوم در روايتي چنين آمده است:
عمر از على، دخترش امّ كلثوم را خواستگاري كرد. علي كوچك بودن او را يادآور شد و گفت: او را براي پسر برادرم ـ يعني جعفر ـ تربيت كرده ام . . .(7).
چنانچه در اين روايت ملاحظه مى شود، حضرت تعيين نكرده كه كدام يك از پسران جعفر مورد نظرش بوده است . . . ولي مى دانيم كه منظور آن حضرت يا عون بوده است، يا محمّد؛ چرا كه ـ همان گونه پيشتر گفتيم ـ امير مؤمنان علي (عليه السّلام) دخترش زينب (عليها السّلام) را به همسري عبداللّه ـ كه از همه برادرانش بزرگتر بود ـ درآورده بود.
در ميان علماي اهل سنّت ـ كه بحث پيرامون روايات و گفتار آن هاست ـ اختلاف نظري نيست كه عون در جنگ شوشتر، در زمان عمر، كشته شد، كه بر حسب روايات مذكور ـ بر فرض صحّت آن ها ـ امّ كلثوم در اين زمان در عقد عمر بود.
ولي در مورد محمّد، ابن حجر اين گونه اظهار نظر مى كند:
ابو عمرو از واقدي نقل كرده است كه كنيه ي محمّد، ابوالقاسم بود. او بعد از عمر، با امّ كلثوم دختر على، ازدواج كرد.
وي در ادامه مى گويد: محمّد در جنگ شوشتر شهيد شد.
گفته شده است: محمّد، تا زمان علي زنده بود و در ركاب حضرتش در جنگ صفّين حضور داشت.
دارقُطني در كتاب الإخوه مى نويسد:
گفته مى شود: محمّد، در جنگ صفّين كشته شد. در اين جنگ او با عبيداللّه بن عمر بن خطّاب درگير شد و هر يك، ديگري را از پاي درآورد.
مرزباني نيز در اين زمينه در معجم الشعراء مى نويسد:
محمّد، همراه با محمّد بن ابى بكر در مصر بود، زماني كه محمّد بن ابى بكر كشته شد، محمّد مخفي شد. شخصي از قوم «عَك» و قبيله «غافق» او را راهنمايي كرد و محمّد بن جعفر، به سوي فلسطين فرار كرد. در آن جا نزد يكي از دايى هاي خود از قبيله خَثعَم رفت. او، محمّد را از شرّ معاويه باز داشت. محمّد نيز در اين زمينه شعري سرود.
وي در ادامه مى نويسد: اين مطلب ثابت شده است و گفتار واقدي را كه مى گويد: او در جنگ شوشتر به شهادت رسيد، رد مى كند(8).
بنابراين، فردي كه پس از مرگ عمر ـ بنا بر فرض مذكور ـ با امّ كلثوم ازدواج كرد، محمّد بن جعفر است و آن سان كه گذشت، ابن عبدالبرّ بر اين مطلب تصريح كرده است.
در مورد عبداللّه نيز بايد دانست كه امكان دارد او پس از مرگ همسرش زينب (عليها السّلام) و پس از مرگ شوهر امّ كلثوم، با او ازدواج كرده باشد، چرا كه طبق قول ابن عبدالبرّ، عبداللّه تا سال 80 زنده بود و نود سال زندگي كرد(9).
پي نوشت ها :
1. البتّه در اين موضوع، روايات ديگري هم در منابع اماميّه نقل شده است كه پس از بررسى هاي دقيق، دريافتيم كه از لحاظ سندي مخدوش و مردود مى باشند.
2. الكافى: 5 / 346 حديث 1 و 2.
3. عدّه: مدّت زماني (چهار ماه و ده روز) كه زن پس از فوت شوهرش بايستي از ازدواج خودداري نمايد.
4. الكافى: 6 / 115 و 116 حديث 2، اين خبر به جهت اشتمال بر حكم مزبور، در كتاب هاي فقهي نيز مطرح شده است.
5. مختصر تاريخ دمشق: 6 / 205.
6. من لا يحضره الفقيه: 3 / 249 حديث 1184.
7. ذخائر العقبى: 288، كنز العمّال: 13 / 269 شماره 37586.
8. الإصابه: 6 / 7.
9. الإستيعاب: 3 / 17.
حسيني ميلاني؛ آيت الله سيّدعلي، (1392 )، ازدواج اُمّ کلثوم با عمر، قم: انتشارات الحقايق، چاپ هفتم