نويسنده: محمد يوسفي
شيخ علي مهدي دجيلي فرمود:
من هميشه شب هاي ماه رمضان در سامرا به سرداب مقدس مشرف مي شدم و مشغول نماز و دعا و تلاوت قرآن مي شدم. تا اين که در يک شب قدر در اثناء قرائت قرآن با خود گفتم، معلوم مي شود ما مورد رضايت مولاي خود حضرت بقيه الله (ارواحنا فداه) نيستيم، و الا چطور مي شود در اين سال هاي متمادي، با وجودي که در جوار آن حضرت هستيم ايشان را نبينيم.
ناگاه بدنم به لرزه درآمد و نوري ظاهر گشت که سرداب مطهر را روشن نمود. در آنجا جز يک فانوس چيزي ديگري نبود؛ ولي اين نور بيشتر از پنجاه فانوس روشنايي داشت.
متحير شدم و گريه شديدي به من دست داد عرض کردم: مولاي من، اگر شما خودتان هستيد فلان حاجت مرا تا صبح برآورده کنيد.
صبح حاجتي را که خواسته بودم، برآورده کردند و معلوم شد، که در آن سرداب مقدس، مورد توجه حضرت ولي عصر (ارواحنا فداه) قرار گرفته ام. (1)
يوسفي، محمد، (1390)، ملاقات با امام زمان عليه السلام در کربلا، قم، خورشيد هدايت، چاپ دوم.
من هميشه شب هاي ماه رمضان در سامرا به سرداب مقدس مشرف مي شدم و مشغول نماز و دعا و تلاوت قرآن مي شدم. تا اين که در يک شب قدر در اثناء قرائت قرآن با خود گفتم، معلوم مي شود ما مورد رضايت مولاي خود حضرت بقيه الله (ارواحنا فداه) نيستيم، و الا چطور مي شود در اين سال هاي متمادي، با وجودي که در جوار آن حضرت هستيم ايشان را نبينيم.
ناگاه بدنم به لرزه درآمد و نوري ظاهر گشت که سرداب مطهر را روشن نمود. در آنجا جز يک فانوس چيزي ديگري نبود؛ ولي اين نور بيشتر از پنجاه فانوس روشنايي داشت.
متحير شدم و گريه شديدي به من دست داد عرض کردم: مولاي من، اگر شما خودتان هستيد فلان حاجت مرا تا صبح برآورده کنيد.
صبح حاجتي را که خواسته بودم، برآورده کردند و معلوم شد، که در آن سرداب مقدس، مورد توجه حضرت ولي عصر (ارواحنا فداه) قرار گرفته ام. (1)
پينوشتها:
1. کمال الدين، ج 2، ص 118، س 20 و عبقري الحسان، ج 1، ص 452.
منبع مقاله :يوسفي، محمد، (1390)، ملاقات با امام زمان عليه السلام در کربلا، قم، خورشيد هدايت، چاپ دوم.
/ج