نويسنده: محمد يوسفي
شيخ باقر کاظمي فرمود:
در ايام جواني با دايي ام شيخ محمد علي قاري به مسجد سهله رفتيم. در آن زمان مسجد موحش بود و اين عمارت هاي جديد را نداشت و اصلاً قبل از اين که راه آن را اصلاح کنند فاصله بين مسجد سهله و کوفه خيلي زياد بود.در مسجد نماز تَحيَّت (1) را در مقام حضرت مهدي عليه السلام خوانديم و به قصد خارج شدن از آنجا بيرون آمديم. دايي ام سبيل (2) و کيسه ي توتون خود را فراموش کرد و لذا وقتي به در مسجد رسيديم يادش آمد و مرا به آنجا فرستاد تا آنها را بياورم.
شب بود، داخل مقام شدم و کيسه و سبيل را برداشتم اما ناگهان گلوله بزرگي از آتش را ديدم که در وسط مقام مشتعل است. ترسيدم و هراسان بيرون رفتم. دايي ام وقتي مرا وحشت زده ديد پرسيد: چه شده و از چه ترسيده اي؟
جريان گلوله آتش را برايش گفتم.
ايشان گفت: به مسجد کوفه که رسيديم از عبد صالح حاجي عبدالله واعظ موضوع را مي پرسيم چون او زياد به اينجا رفت و آمد داشته است و نبايد از قضيه بي اطلاع باشد.
وقتي به کوفه آمديم دايي ام از حاجي عبدالله واقعه را سؤال کرد.
او فرمود: خيلي وقت ها شده آن تکه آتش را فقط در همان مقام حضرت مهدي عليه السلام ديده ام و در ساير مقامات و زاويه ها خبري نبوده است.
ضمناً حاج عبدالله يکي از زهاد و عباد بوده که کراماتي نيز داشته است، از جمله اين که شيخ مهدي زريجاوي از سيد محمد هندي نقل مي کند: يک وقتي در مسجد کوفه بودم در آنجا عبد صالح حاجي عبدالله را ديدم، ايشان بعد از نصف شب عازم نجف شده بود تا بتواند اول روز به آنجا برسد. من هم به همراه او رفتم، وقتي مقداري از راه را طي کرديم و به چاهي که وسط راه است رسيديم در آنجا ناگهان ديدم شيري (يا درنده ديگري) وسط راه نشسته است و غير از من و او در صحرا هم هيچ کس نيست. من همان جا ايستادم حاج عبدالله گفت: چرا ايستاده اي؟
گفتم: اين شير را مي بيني؟
گفت: بيا و نترس.
گفتم: آخر چطور نترسم؟
خيلي اصرار کرد بروم اما من امتناع مي نمودم.
گفت: اگر من بروم و مقابل حيوان بايستم و او هم کاري با من نداشته باشد مي آيي؟
گفتم: آري.
حاج عبدالله راه افتاد و به طرف شير رفت، وقتي نزديک شير رسيد دست خودش را بر پيشاني حيوان گذاشت.
من وقتي اين صحنه را ديدم به سرعت شتافتم و با ترس و وحشت از کنار او و شير گذشتم. ايشان هم به دنبالم آمد و به من ملحق شد و شير همچنان در جاي خود باقي ماند و تکان نخورد. (3)
پي نوشت :
1. در هر مسجدي که انسان وارد مي شود براي احترام آن مسجد مستحب است نمازي را - چه واجب، چه مستحب - در آن جا بخواند که به اين نماز نماز تحيّت مي گويند.
2. يکي از دخانيات.
3. کمال الدين، ج 2، ص 120، س 39 و عبقري الحسان، ج 1، ص 403.
يوسفي، محمد، (1390)، ملاقات با امام زمان عليه السلام در کربلا، قم، خورشيد هدايت، چاپ دوم