پیامبر گرامی اسلام، حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از زنان متعددی که داشتند، از دو نفر از آنان یعنی "خدیجه بنت خویلد" و "ماریه قبطیه" دارای فرزندانی بودند. دختران آن حضرت که چهار تن بودند و به سن بزرگسالی رسیدند. در این مقاله به شرح حال دختر بزرگ آن حضرت یعنی "زینب" میپردازیم.
پدر اُمامَه، شخصی است به نام « لقیط » ( و گفته اند « مِقسَم » و جز آن نیز گفته شده ) فرزند ربیع بن عبدالعزی بن عبد شمس بن عبد مناف بن قصی قُرَشی عَبشَمی، مشهور به ابو العاص.
مادر اُمامَه « زینب » دختر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است. از این رو، حضرت فاطمه (علیها السّلام) خاله ی اُمامه به شمار می آید.پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اُمامه را دوست می داشت. بسا او در هنگام نماز بر دوش پیامبر سوار می شد و آن حضرت در همان حال، نماز را ادامه می داد (2).
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) قبل از اسلام، دختر بزرگ خود « زینب » را به همسری ابوالعاص عبشمی درآورد. زینب، برای او « علی » و « اُمامَه » را به دنیا آورد که علی، در کودکی از دنیا رفت و اُمامَه، زنده ماند تا اینکه امام علی (علیه السّلام) بعد از حضرت فاطمه (علیها السّلام) و با وصیتِ او، با اُمامَه ازدواج کرد (3).
اُمامَه، نخستین زنِ امام علی (علیه السّلام) بعد از حضرت زهرا (علیها السّلام) است. حضرت فاطمه (علیها السّلام) نیک رفتاری با او را به حضرت علی (علیه السّلام) سفارش کرد و فرمود: اُمامَه، برای فرزندانم، همانند خود من است (4).
ابن کثیر هنگام شرح حال ابوالعاص می نگارد:ابوالعاص، در سال 12 [ هجری ] در زمان ابوبکر از دنیا رفت. در این سال، علی بن ابی طالب با « اُمامَه » دختر ابوالعاص- بعد از وفات خاله اش فاطمه- ازدواج کرد.نمی دانم این کار، پیش از درگذشت ابوالعاص صورت گرفت یا بعد از وفات او ( دانای راستین خداست ) (5).
ذَهَبی بر این باور است که امام علی (علیه السّلام) در زمان امارت عمر بن خطاب با اُمامَه ازدواج کرد (6).بیشتر متون تاریخی، این سخن ذَهَبی را خطا و نادرست می دانند؛ زیرا حضرت زهرا (علیها السّلام) بی هیچ اختلافی نزد بزرگان، در زمان حکومت ابوبکر شهید شد.
سیره نویسان و کتاب های تاریخی آورده اند که زُبیر بن عوام، اُمامَه را به ازدواج حضرت علی (علیه السّلام) درآورد؛ چرا که پدرش- ابوالعاص- به زبیر وصیت کرد که دخترش را شوهر دهد (7).
اُمامَه، 30 سال همسر امام علی (علیه السّلام) بود و فرزندی برای آن حضرت نیاورد تا اینکه امام (علیه السّلام) به شهادت رسید (8).
طبری و مقریزی گفته اند: اُمامَه، برای علی « محمد اَوسَط » را به دنیا آورد (9).زبیر بن بکار می گوید: اُمامَه، برای امام علی، فرزندی نزایید (10).طَبرانی- به سند خود- از محمد بن عبدالرحمان بن مغیره روایت می کند که گفت:امام علی، به اُمامَه گفت: پس از من ازدواج مکن! اگر خواستی شوهر کنی از رأی مغیرة بن نَوفل بیرون مرو (11).
[ پس از رحلت امام علی (علیه السّلام) ] معاویه از « اُمامَه » خواستگاری کرد. وی نزد مُغیره آمد و از وی نظر خواست. مغیره به او گفت: من از معاویه بهترم، اَمرت را به من بسپار! اُمامَه، کار خویش به او سپرد. مغیره، اشخاصی را فرا خواند و او را به عقد خویش درآورد.
اُمامَه- دختر ابوالعاص- در حالی که زن مغیره بود از دنیا رفت و فرزندی برای او نزایید. در نتیجه، از « زینب » ( دختر پیامبر ) نسلی بر جای نماند (12).
در الاستیعاب می خوانیم: امام علی، از مغیرة بن نوفل ( بن حارث بن عبدالمطلب ) خواست که با اُمامَه ( دختر ابوالعاص بن ربیع ) همسر آن حضرت، پس از درگذست او ازدواج کند؛ چرا که بیم داشت معاویه او را همسر خود سازد. از این رو، مغیره با اُمامَه ازدواج کرد و برای او « یحیی » را- که به آن کنیت یافت- به دنیا آورد و اُمامَه، نزد مغیره از دنیا رفت.گفته اند: اُمامَه، نه برای علی و نه برای مغیره، فرزندی نزایید.
همچنین زبیر بن بَکار می گوید: اُمامَه، برای مغیرة بن نوفل، فرزندی نیاورد... و برای زینب [ دختر پیامبر ] نسلی بر جای نماند (13).
سید محسن امین می نویسد:کلینی در باب نکاح کتاب کافی- به سند خود- از ابو جعفر (علیه السّلام) روایت کرده است که در میان اولاد علی بن ابی طالب (علیه السّلام) محمد بن علی اوسط هست. مادرش « اُمامَه » ( دختر ابوالعاص ) می باشد.
این سخن، برخلاف مطلبی است که در الاستیعاب نقل شده که اُمامَه، برای حضرت علی (علیه السّلام) فرزندی نیاورد (14).ما بر این باوریم که اُمامَه، برای امام علی (علیه السّلام) ( و نیز برای مغیره ) فرزندی نیاورد (15)،
بلکه بی فرزند و نسل درگذشت. نگارنده، به روایت کلینی در کافی دست نیافت تا در آن مناقشه کند و ضرورتی ندارد که دلایل مان را در اینکه اُمامَه، بی نسل از دنیا رفت، بیان داریم؛ چرا که این کار به اصل بحث ما آسیبی نمی زند.
مهم این است که اُمامَه، اولین همسر امام علی (علیه السّلام) بعد از حضرت فاطمه (علیها السّلام) به شمار می رود و به نظر ما، وی از امام (علیه السّلام) دارای فرزند نشد، هر چند کسانی از مورخان و نسب شناسان با ما در این عقیده مخالف اند و بر این باورند که اُمامَه، فرزندی به نام « محمد اوسط » برای امام علی (علیه السّلام) به دنیا آورد (16).
زینب دختر پیامبر(ص)
این بانو بزرگترین فرزند رسول خدا(ص) یا بزرگترین آنها پس از برادرش قاسم است. مورخان ولادت زینب را در سی سالگی پیامبر و پنج سال پس از ازدواج آن حضرت با خدیجه(س) دانستهاند(17).
مضمون حدیثی که از رسول خدا(ص) نقل شده، گویای عظمت آن بزرگوار است که فرمود: «مَعَاشِرَ النَّاسِ أَ لَا أُخْبِرُکُمْ بِخَیْرِ النَّاسِ خَالًا وَ خَالَةً قَالُوا بَلَى یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ خَالُهُمَا الْقَاسِمُ بْنُ رَسُولِ اللَّهِ وَ خَالَتُهُمَا زَیْنَبُ بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ(ص)»(18)؛ رسول خدا(ص) زینب را به همسری ابوالعاص بن ربیع درآورد. نام وی «لقیط» و مادرش «هاله» خواهر حضرت خدیجه کبری است. او از معدود تجار و ثروتمندان و افراد مورد اعتماد در میان مردم مکه بود(19)
پس از بعثت پیامبر(ص) ابوالعاص بر خلاف زینب، حاضر به قبول اسلام نگردید و در شرک خود باقی ماند، ولی با این حال به همسرش زینب نیز وفادار بود و به پیشنهاد قریش که او را به جدایی از زینب تشویق مینمودند، توجه نکرد و علیرغم خواسته آنان، به زندگی خود با زینب ادامه داد.
گرچه اسلام عملاً در میان این زن و شوهر جدایی انداخته بود ولی چون رسول خدا(ص) در آن شرایط سخت، قادر بر اجرای این حکم نبود، اسلام زینب هم نتوانست موجب جدایی او با ابوالعاص شود.
اما پس از هجرت رسول خدا(ص) به مدینه و با شروع جنگ بدر، ابوالعاص به همراه مشرکین مکه، در این جنگ شرکت کرد و با گروهی از سپاهیان مکه که تعداد آنها را ۷۰ نفر نوشتهاند، به اسارت مسلمانان درآمده و به مدینه گسیل گردیدند.
زینب برای آزادی ابوالعاص به وسیله هیأتی که جهت گفتوگو درباره اسرای جنگی عازم مدینه بود، چند قطعه زیور آلات خدمت رسول خدا(ص) فرستاد و از آن حضرت درخواست نمود که در مقابل آنها، همسر وی آزاد شود.
در میان این زیورآلات، گردنبند یادگاری خدیجه(س) نیز به چشم میخورد که پیامبر خدا(ص) با دیدن آن، از خدیجه یاد نمود و در حق وی دعا کرد و تأثر و رقت شدید در قیافهاش مشاهده گردید. آنگاه با اصحاب خویش مشاوره کرد و به آنان پیشنهاد نمود که اگر صلاح بدانید همسر دخترم زینب را آزاد کرده و آن چه از مال دنیا به عنوان عوض فرستاده است، به او برگردانید.
صحابه از این پیشنهاد استقبال و اظهار مسرت کردند و بدینگونه ابوالعاص پس از مدتی اسارت در دست مسلمانان، آزاد و به سوی مکه رهسپار گردید و گردنبند یادگاری خدیجه را به زینب بازپس داد. ولی رسول خدا(ص) در هنگام آزادی ابوالعاص با وی شرط کرد که از این پس زینب را در هجرت به مدینه آزاد بگذارد و او هم بر تعهد خود عمل نمود و با رسیدن به مکه، زینب را به همراهی برادرش کنانة بن ربیع راهی مدینه ساخت.
و اما حمله مشرکان به کجاوه زینب؛ کنانة بن ربیع بنا به درخواست برادرش ابوالعاص، زینب را در کجاوهای نشاند و به سوی مدینه حرکت نمود، عدهای از قریشیان که از این موضوع مطلع شدند او را تعقیب کرده و در بیرون مکه در محلی به نام «ذی طوی» بدو رسیدند و از اولین کسانی که به کجاوه زینب حمله نمود «هبار بن اسود» و «نافع بن عبدالقیس فهری» بود که هبار با نیزه به کجاوه زینب فشار آورد و او در حالی که حامله بود، از بالای شتر به روی تخته سنگی افتاد و در اثر فشار جسمی و رعب و ترسی که بر وی وارد گردید،
سقط جنین نمود و به عارضه خونریزی دچار شد که تا آخر عمرش ادامه داشت. ابن اسحاق اضافه میکند: به خاطر این جنایت و قساوت قلب (هبار) بود که رسول خدا(ص) به هنگام فتح مکه مسلمانان را در کشتن وی آزاد گذاشت(20).
ابن ابی الحدید میگوید: «از کسانی که در حمله به کجاوه زینب و در جلوگیری از سفر او به مدینه شرکت داشت، عمرو بن عاص بود و چون خبر این جنایت به پیامبر(ص) رسید، به شدت متأثر گردید و بر این افراد لعن و نفرین نمود»(21). واقدی میگوید: «کنایه با دیدن منظره حمله به کجاوه زینب، آماده تیراندازی و دفاع از وی گردید و قریشیها به شهر بازگشتند»(22)
واقدی اضافه میکند: ابوسفیان که جزو شرکت کنندگان در این جریان بود، خطاب به کنانه چنین گفت: «تو در این اقدام خود اشتباه کرده و تصمیم نابجایی گرفتهای که دختر محمد را در روز روشن و در مقابل چشم اهل مکه از این شهر بیرون کردهای، مگر نمیدانی از سوی پدرش چه فشاری بر ما وارد شده و چگونه ما را تحقیر و خدایان ما را اهانت نموده است! آیا این عمل تو تحقیر و اهانت مجدد بر ما نیست؟!
به خدا سوگند جلوگیری از سفر این زن دردی را دوا نمیکند و ما کوچکترین اعتنایی بر او نداریم ولی هیچ عمل تحقیرآمیز را هم تحمل نمیکنیم، او را به مکه برگردان و میتوانی مخفیانه و بدور از چشم مردم راهی مدینه کنی». و بدین گونه کنانه زینب را به مکه باز گرداند و پس از مدتی شبانه مجدداً به مدینه حرکت داد و به رسول خدا(ص)لاحق گردید[(23)
بلاذری نقل میکند: «هبار» به هنگام فتح مکه، از ترس جانش فرار نمود و بعدها در مدینه به حضور رسول خدا(ص) رسید و شهدتین را بر زبان جاری و اسلام خود را اعلان کرد. رسول خدا(ص) فرمود: دیگر کسی متعرض «هبار» نشود، حتی سلمی کنیز آن حضرت که هبار را نکوهش میکرد و میگفت: لا انعم الله بک علینا؛ «قدمت مبارک مباد» پیامبر پاسخ داد: مهلا فقد محا الاسلام ما قبله؛ «آرام باش، اسلام گذشتهها را به فراموشی سپرده است».
ابوالعاص در اوائل سال هشتم هجرت و قبل از فتح مکه، به همراه عدهای از تجار مکه، با سرمایه خود و اموال قریش به سوی شام حرکت کرد. این قافله تجارتی به هنگام مراجعت، در نزدیکیهای مدینه با گروهی از مسلمانان مواجه و از ترس جانشان مال التجاره را رها و خود فرار نمودند، ولی ابوالعاص برای باز پس گرفتن اموال خود، شبانه و مخفیانه وارد مدینه شد و به نزد زینب رفت و از وی پناه خواست تا مورد تعرض مسلمانان واقع نشود.
زینب هم به وی پناه داد و روز بعد در حالی که رسول خدا(ص) و مسلمانان مشغول نماز صبح بودند، از میان صفوف بانوان آنان را بدین گونه مورد خطاب قرار داد: «أیها الناس إنی زینب بنت رسول الله آجرت ابالعاص بن ربیع»؛ «ای مردم! من دختر پیامبرم و ابوالعاص را پناه دادهام».
رسول خدا(ص) پس از اتمام نماز فرمود: مردم! آن چه من از زینب شنیدم شما هم شنیدید؟ گفتند: بلی، فرمود: به خدا سوگند من از ورود ابوالعاص خبر نداشتم تا این که از زبان زینب شنیدم، همانگونه که شما شنیدید. آنگاه فرمود: یجیر على المسلمین أدناهم؛ «کمترین فرد از مسلمانان، حق پناه دادن بر مشرکین را دارد و بر همه مسلمانان هم لازم است این حق را مراعات و بر تعهد وی عمل کنند»(24)
سپس به خانه زینب رفت و بر وی توصیه فرمود که احترام ابوالعاص را حفظ کن، ولی چون او مشرک و بر تو حرام است، با او خلوت نکن. آنگاه دستور داد مسلمانان تمام اموال او را بدو برگردانند و در غیر این صورت پیمانشکنی خواهد بود.
ابوالعاص راهی مکه شد و پس از تحول دادن اموال و امانتهای مردم، اسلام را پذیرفت و مجدداً به سوی مدینه حرکت نمود. رسول خدا(ص) به زینب دستور داد که به خانه ابوالعاص برگردد و مانند گذشته برای او همسری وفادار باشد و بدین گونه، این زوج پس از شش سال مفارقت در پرتو اسلام، به زندگی مشترک خود دست یافتند و در صف سایر مهاجرین قرار گرفتند.
بنابر مشهور، زندگی مجدد زینب و ابوالعاص کوتاه و بیش از چند ماه نبود؛ زیرا زینب در اواخر سال هشتم هجرت بدرود حیات گفت و با حضور و شرکت رسول خدا(ص) تشییع و در بقیع به خاک سپرده شد.
ابوالعاص در سال دوازده و به فاصله چهار سال از وفات همسرش، از دنیا رفت. از نظر مورخان، وفات زینب در اثر همان عارضه خونریزی به وقوع پیوسته است، که به هنگام خروج از مکه مورد تهاجم مشرکان قرار گرفت و در اثر سقوط به روی تخته سنگ و سقط جنین و در اثر رعب و ترس، این عارضه در وی به وجود آمد و تا آخر عمر ادامه داشت تا از دنیا رفت.
زینب از ابوالعاص دارای دو فرزند بود؛ یکی پسر به نام «علی» که در اوائل جوانی از دنیا رفت و دیگری دختر به نام «اُمامه» که طبق وصیت حضرت زهرا(س) امیرمؤمنان(ع) با وی ازدواج نمود[(25)
از او صاحب فرزندی به نام محمد الاوسط شد و چون حضرت علی(ع) میترسید که پس از شهادتش، معاویه با امامه ازدواج کنید، به مغیره بن نوفل بن حارث بن عبدالمطلب وصیت کرد که پس از شهادتش او را به همسری خود درآورد. مغیره نیز به وصیت آن حضرت عمل کرد و وی از امامه صاحب فرزندی به نام یحیی شد. امامه در حالی که در نکاح مغیره بود، در سال ۵۰ هجری چشم از جهان فرو بست[(26)(27)
پی نوشت ها :
1- بنگرید به، تاریخ دمشق 3:67، ترجمه 8627، ابن العاص بن الربیع.
2- بنگرید به، الطبقات الکبری 39:8؛ الاستیعاب 1788:4، ترجمه 3236 ( متن از این مأخذ است ).
3- اَسُد الغابة 400:5؛ تاریخ دمشق 4:67؛ تهذیب الأسماء 599:2، ترجمه 1157.
4- روضة الواعظین: 151؛ مستدرک الوسائل 360:2، حدیث 4؛ کتاب سلیم بن قیس: 392.
5- البدایة و النهایه 354:6.
6- بنگرید به، سیر اعلام النبلاء 335:1، ترجمه 71؛ تاریخ الإسلام 24:4، ترجمه 4.
7- الإصابة 501:7، ترجمه 10882؛ الاستیعاب 1788:4، ترجمه 3236؛ مجمع الزوائد 254:9.
8- تاریخ دمشق 4:67.
9- تاریخ طبری 162:3؛ الکامل فی التاریخ 263:3.
10- امتاع الأسماع ( مقریزی ) 367:5.
11- در « اُسُد الغابة 408:4 » آمد است: مُغیره همان شخصی است که بر ابن ملجم ( آن گاه که علی را ضربت زد ) قطیفه انداخت. آن گاه که مردم خواستند ابن ملجم را بِرُبایند، وی با شمشیرش بر آنان حمله کرد، مردم راه را باز کردند. مغیره، ابن ملجم را دید، قطیفه ای را که به همراه داشت بر او افکند، ابن ملجم را گرفت و بر زمین زد و شمشیرش را ستاند. وی مردی نیرومند بود ( بنگرید به، الاصابه 200:6 ).
12- المعجم الکبیر 443:22، حدیث 1083. معنای این سخن این است که ادامه ی نسل پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فقط به حضرت زهرا (علیها السّلام) منحصر است، و برای خواهرش زینب ( نه از اُمامَه و نه از غیر او ) نسلی ادامه نیافت.
13- الاستیعاب 1789:4.
14- اعیان الشیعه 474:3.
15- بنگرید به، الإصابه 503:7.
16- بنگرید به، مناقب الکوفی 49:2؛ مناقب آل ابی طالب 89:3؛ کشف الغمه 68:2؛ بحار الانوار 91:42- 92 ( به نقل از کتاب الإمامه نوبختی )؛ أنساب الأشراف 413:2؛ تاریخ طبری 162:3؛ الکامل فی التاریخ 263:3؛ طبقات ابن سعد 20:3؛ تاریخ یعقوبی 213:2 ( در این مأخذ، آمده است: محمد اصغر از اُمامَه به دنیا آمد )؛ مطالب السَؤُول: 314؛ و ...
17- اسدالغابه، ابن اثیر، ج۵، ص۴۶۷؛ الاصابة ابن حجر، ج۴، ص۲۹۹.
18-تنقیح المقال، مامقانی، ج۳، ص۷۹.
19-شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۱۸۹.
20-شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۱۹۲.
21-شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۶، ص۲۸۲.
22-شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۱۹۳.
23- شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۱۹۳.
24- شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۱۹۵؛ اسدالغابه، ابن اثیر، ج۵، ص۲۳۷.
25- اسدالغابه، ابن اثیر، ج۵، ص۴۶۷ (به نقل از تاریخ حرم ائمه بقیع، نجمی، ص۲۴۳).
26- اعلام الوری، طبرسی، ج۱، ص۲۷۶؛ انساب الاشراف، بلاذری ج۲، ص۲۸ - ۲۷.
27- تونهای، مجتبی، محمدنامه، ص ۵۳۷.
شهرستانی، سیدعلی؛ (1390)، نام خلفا بر فرزندان امامان (علیهم السّلام) ( بن مایه ها، پیراهه ها )، ترجمه: سید هادی حسینی، قم: انتشارات دلیل ما، چاپ اول
مترجم: سید هادی حسینی
این مقاله در تاریخ 1404/2/10 بروز رسانی شده است