طبقه بندي زبان هاي کنوني ايراني بر مبناي ملاحظات تاريخي و لهجه شناسي به تاريخ گذشته ي زبان هاي مزبور بازمي گردد. معيار اين طبقه بندي ناشي از اختلافاتي است که ظهور آنها مربوط به دوران باستاني زبان هاي ايراني مي باشد.
به نظر اُرانسکي جدايي گويش هاي غربي از گويش هاي شرقي در دوره ي باستان ملاک اين تقسيم بندي است نه منطقه ي رواج کنوني يک زبان؛ به عنوان مثال قلمرو گويش آسي در حال حاضر در شمال غربي منطقه رواج تمام زبان هاي ايراني قرار دارد، حال آنکه آسي دنباله ي گويش هاي قديم سکائي شرقي ( ايران شرقي ) است يا زبان تاجيکي معاصر که قلمرو کنوني آن در شمال شرقي زبان هاي ايراني است به گروه زبان هاي جنوب غربي در دوره ي باستان تعلق دارد. هم چنين ارانسکي طبقه بندي لهجه هاي ايراني را بر اساس مناطق غربي و شرقي کوير نمک انجام داده و به دو دسته تقسيم کرده است: 1- زبان ها و گويش هاي غربي 2- زبان ها و گويش هاي شرقي.
1- زبان ها و گويش هاي غربي ( غرب کوير نمک در دوره ي باستان )
الف) گروه زبان هاي ايراني شمال غربي
گرويه از لهجه هاي باستاني است که در سرزمين ماد و پارت ( شمال و شمال غربي فلات ايران ) رايج بوده است، مانند زبان و گويش کردي و قبايل کرد ( گوراني، زازاو... )، بلوچي، طالشي، گيلکي و مازندراني، لهجه هاي ايران مرکزي و بخشي از لهجه هاي فارس، ارموي، پرچي و تعدادي از گويش هاي غرب و آذربايجان ايران.ب) گروه زبانهاي ايراني جنوب غربي
گروهي از لهجه هاي باستاني بخش جنوب غربي در سرزمين فارس، پارسه (parsa) است. زبان فارسي ميانه که کتيبه هاي ميخي بدان نوشته شده به لهجه ي پارسي ( پارسي باستان ) نزديک است. لهجه هاي تاجيکي، تاتي، لُري، بختياري و اکثر گويش هاي محلي فارس و لهجه ي کومزاري جزو زبان هاي ايراني جنوب غربي است.2- زبان ها و گويش هاي شرقي ( شرق کوير نمک در دوره ي باستان )
گروهي از لهجه هاي ايراني که در دوران باستان در سرزمين آسياي ميانه و افغانستان کنوني و نواحي مجاور آن رواج داشته است. لهجه ي قبايل اسکيتي ( سکايي ) نواحي مجاور درياي سياه نيز که از آسياي ميانه جدا شده نيز از اين دسته اند. گروه زبان هاي شرقي شامل: افغاني ( پشتو )، آسي، پاميري، مونجاني، يغنابي مي باشد.الف) گروه زبان هاي شمال شرقي
گروهي زبان هاي سغدي، خوارزمي، سکائي غربي مربوط به اين حوزه هستند که سغدي تدريجاً از يک سو جاي خود را به فارسي تاجيکي و از سوي ديگر به ترکي داده است. امروزه تنها يک گويش يغنابي ( سغدي نو ) باقي مانده است. و زبان خوارزمي به شکل قطعي در قرون 8 و 7 هجري (13/14 م) از بين رفته است.ب) گروه زبان هاي جنوب شرقي
زبان هاي افغاني، مونجاني، بلخي، پاميري، مربوط به اين دسته از زبان ها هستند. آثاري از زبان هاي مربوط به دوره ي باستان از اين زبان ها يعني زبان سکائي ( ختني ) در دست مي باشد. (1)گويش هاي ايراني نو در اسناد تاريخي
چنانکه پيشتر خاطرنشان شد بر مبناي آثار مورخان و جغرافي نگاران اسلامي علاوه بر فارسي دري که زبان رسمي و اداري ايران بوده است و نيز پهلوي جنوبي ( پارسيک ) که زبان ديني زردشتيان و آثار زردشتي پس از اسلام بوده؛ گويش هاي متعددي در ايران رواج داشته است که برخي از آن عبارتند از: اراني، همداني و زنجاني، کردي، خوزي، ديلمي، گيلي يا گيلکي، طبري ( مازندراني )، قومس و جرجان ( گرگان )، رازي، رامهرمزي، فارسي، بخارايي، فهلوي ( پهلوي )، کرماني، مکري، بلوچي، نيشابوري، هروي، بُستي، سجستاني، شيرازي، آذري، اصفهاني، اردبيلي و ... (2) که در آثار متعددي از جمله صوره الارض ابن حوقل، مسالک و ممالک اصطخري و ابن خردادبه، التنبيه و الاشراف، تاريخ بخارا و ... نمونه هايي از آن را شاهد هستيم. اکنون به معرفي مهم ترين گويش هاي ايراني نو مي پردازيم.تاجيکي
زباني که در جنوب شرقي آسياي ميانه انتشار يافته و زبان ملي مردم تاجيکستان است. آثار مکتوب آن مانند فارسي معاصر به قرن سوم و چهارم هجري مي رسد.در افغانستان نيز لهجه ي پارسي- تاجيکي ( کابلي ) جنبه ي زبان ادبي دارد و هزاره اي هاي افغان نيز اکنون به فارسي تاجيکي سخن مي گويند. ادبيات کنوني تاجيکي در نثر ادبي ( رمان و داستان و... ) آثار قابل ملاحظه اي دارد و بهترين عناصر زبان عامه و لهجه را پذيرفته است. لغاتي از عربي، ترکي و مغولي نيز به اين زبان وارد شده است.
صدرالدين عيني (1878-1954م) استاد سخن و نويسنده و شاعر بزرگ در تکوين و تکامل زبان ادبي معاصر تاجيک نقش مهمي ايفا کرد. او با وارد کردن زبان زنده ي مردم به زبان ادبي آن را پُر مايه تر ساخت و در اين امر مقلدان زيادي يافت.
زبان تاجيکي معاصر لغات فني صنعتي، علمي و اجتماعي زيادي را از زبان روسي به وام گرفته است. مرکزيت يافتن زبان تاجيکي پس از فروپاشي نظام سوسياليستي در آن کشور، تنوع لهجه هاي مختلف را از ميان برد. تاجيکان طي قرن هاي متمادي خط عربي را به کار مي بردند اما به جهت اشکال اين خط در اداي اصوات زبان از سال 1928 ميلادي از الفباي لاتين و سپس از الفباي روسي جهت نگارش خط استفاده کردند تا سطح فرهنگ عامه و سواد مردم ارتقا يابد. (3)
دري افغانستان
افغانستان يکي از شريکان و وارثان به حق فرهنگ وسيع و عميق ايراني است. تفاوت زبان دري افغانستان با زبان فارسي ادبي متداول ايران در چگونگي تلفظ و اداي واک ها و ناشي از ورود بعضي از خصوصيات صرفي و نحوي محلي در آن است. از سوي ديگر اصطلاحات و لغات فني عملي امروز فارسي از زبان فرانسوي اقتباس شده اما دري افغاني به دليل ارتباط با انگليس اين لغات را از زبان انگليسي وارد زبان خود ساخته است. امروزه برخي از اصطلاحات اداري، علمي و فني افغانستان از ريشه و ساخت زبان پشتو اخذ شده است مانند کلمات پوهنجي ( دانشکده )، پوهنتون ( دانشگاه )، پوهاند ( استاد )، پوهنوال ( دانشيار ).(4)پشتو
زباني است که فقط از قرن (هـ/15.م) به بعد داراي آثار مکتوب مي باشد و بيشتر در شرق افغانستان در شمال پاکستان رايج است. پشتو زبان رسمي و دولتي افغانستان مي باشد و تا پيش از آن زبان فارسي دري، زبان رسمي بوده است. اين زبان تا حدود زيادي ساختار قديمي ايراني خود را حفظ کرده و با الفباي عربي نوشته مي شود. لغات دخيل هندي، عربي و فارسي در آن زياد است. اشعار سياسي، اجتماعي و غنايي خوشحال خان ختک (1688- 1613) و آثار مولوي احمد و احمد جان در قرن 20 و 19 ميلادي از آثار مشهور ادبيات معاصر افغانستان است. و فرهنگ و هنر عاميانه ي افغاني بسيار گيرا و جذاب است.آسي ( آستي )
آسي، زبان ملي و ادبي اکثريت مردم جمهوري خودمختار آستي شمالي و جنوبي ( جمهوري روسيه و جمهوري گرجستان ) است که منطقه ي انتشار آن به رشته ي جبال اصلي قفقاز مربوط مي شود. زبان آسي وارث زبان قبايل اسکيت و سرمت ( سکاهاي باستان ) است. و افسانه هاي زيبايي از دليري هاي اين قوم باقي مانده است آنان در پايان قرن هجدهم واجد خط و کتابت آسي شدند.کردي
زبان منطقه ي وسيع کردستان ايران، عراق، ترکيه و سوريه و نيز گروهي از کردان ارمنستان، گرجستان، آذربايجان و ترکمنستان است. که شامل گويش هاي کُرمانجي، زازا، مُکري، گوراني و ... است. کردي داراي ادبيات شفاهي و کتبي قابل توجهي است.لُري و بختياري
زبان قبايل لُر و بختياري جنوب غربي ايران است. شامل زبان منطقه لُرستان و گروهي از نواحي همدان، رودبار و مناطق لُر بزرگ يا بختياري است. قبايل لُر و بختياري داراي فرهنگ عامه و ترانه هاي غني و فراوان هستند.بلوچي
زبان بلوچستان، واقع در جنوب شرقي فلات ايران و قسمتي از پاکستان مي باشد و در بعضي از نقاط ايران همچون کرمان، سيستان، تربت حيدريه، سبزوار، ترشيز، قاين، بيرجند و قسمتي از جنوب افغانستان نيز بدان تکلم مي شود.تاتي
زبان قوم تات که در بعضي نواحي جمهوري آذربايجان و داغستان زندگي مي کنند. و احتمالاً با انتقال دسته جات نظامي به ناحيه ي دربند و دوره ي ساسانيان ظهور کرده اند. تات ها به تدريج و طي زمان طولاني به تکلم به زبان آذربايجاني گراييدند و در قرن بيستم بيشتر در زندگي خانوادگي از زبان تاتي استفاده مي شده است. تاتي در نظام آوايي و دستور زبان خود به فارسي و تاجيکي نزديک است اما واژگان و پاره اي از موارد آن تحت تأثير زبان آذري است.تالشي
زبان اقوام کرانه ي غربي درياي خزر و نواحي کوهستاني مجاور آن است. قلمرو انتشار زبان طالشي از قرن دوازدهم ميلادي با رويکرد قبايل ترک به نواحي مزبور به تدريج محدود شد.لهجه هاي نواحي مجاور درياي خزر در ايران
شامل زبان گيلکي است که در ناحيه ي گيلان و ديلم رواج دارد و فاقد خط و کتابت است و نيز زبان مازندراني يا طبري که در ناحيه مازندران متداول است و گويش طبري داراي ادبيات مکتوب قابل توجهي است.زبان هاي مرکزي ايران
اين زبان ها به لحاظ جغرافيايي به هم نزديکند اما از نظر ساختار زباني متفاوتند و عبارتند از: گويش هاي سمناني (لاسگردي، سنگسري، سرخه اي، شهميرزادي)، محلاتي، خوانساري، جوشقاني، اصفهاني، يزدي، خوري، نطنزي، اراکي، تاکستاني، تجريش و شماري از زبان مجاور آنها.لهجه هاي ايالت فارس
گويش هاي متعدد روستاها و شهرهاي فارس عبارتند از: لري کهگيلويه و بوير احمد، سمغوني، سيوندي، پاپوني، بورينگويي، ماسرَمي، لاري و ...پاميري
پاميري زبان رايج در سلسله جبال پامير در تاجيکستان و افغانستان و شمال غربي چين که شامل زبان هاي شوغناني، روشني، اشکاشِمي، يزغُلامي، وَخاني و ... که امروزه بيشتر به زبان تاجيکي گراييده اند.کومزاري
زبان قبيله ي کوچک بدوي در شبه جزيره ي المسندم در ناحيه ي جنوب خليج فارس و شمال شبه جزيره ي عربستان ( رو به روي بندرعباس ) و تنها لهجه ي ايراني است که ساکنان جنوب خليج فارس بدان تکلم مي کنند.يغنابي
اين زبان در دره ي يغناب واقع در تاجيکستان متداول است و تنها صورت زنده و دنباله ي زبان سغدي باستان است. يغنابي زبانان به زبان تاجيکي هم تکلم مي کنند. (5)
پي نوشت ها :
1- همو، زبان هاي ايراني، ص 110-101
2- خانلري، همان، ص 282.
3- ارانسکي، مقدمه ي فقه اللغة ايراني، ص 295 و 288، 279، زبان هاي ايراني، ص 114- 110.
4- خانلري، همان، ص 294 و 293.
5- ارانسکي، مقدمه ي فقه اللغة ايراني، ص 328- 298؛ زبان هاي ايراني، ص 154-110؛ خانلري، همان، ص 301-297؛ ابوالقاسمي، همان، ص 108-107.
زمردي، حميرا؛ (1393)، تاريخ تحليلي زبان فارسي، تهران: مؤسسه ي انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم