موطن ژرمن ها

به روشني نمي توان به اين سؤال پاسخ داد كه نام " ژرمن " از كجا ريشه گرفته است. حتي در مورد مفهوم آن نيز اطلاع دقيقي در دست نيست. به هر حال انتخاب اين عنوان از سوي خود ژرمن ها صورت نگرفته است،‌ بلكه به اصطلاحي
شنبه، 19 مهر 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
موطن ژرمن ها
موطن ژرمن ها

 

نويسنده: پتر آرتز
مترجمان:
علي رحماني (تيرداد)
مرضيه ذاكري





 

به روشني نمي توان به اين سؤال پاسخ داد كه نام " ژرمن " از كجا ريشه گرفته است. حتي در مورد مفهوم آن نيز اطلاع دقيقي در دست نيست. به هر حال انتخاب اين عنوان از سوي خود ژرمن ها صورت نگرفته است،‌ بلكه به اصطلاحي ناآشنا مربوط مي شود. احتمالاً نه رومي ها، بلكه بلژها (1)، قبايل شمالي سرزمين گل ها، در حد فاصل ميان سِن (2)‌ و راين (3)، با اصل و نسب كِلتي نخستين كساني بودند كه ژرمن ها را اين گونه ناميدند. اينان به عنوان اقوام ساكن در سمت راست رود راين حدود سال 70 قبل از ميلاد با ژرمن ها ارتباط برقرار كردند و در مسير غرب به سمت سرزمين گل ها پيشروي نمودند. ارتش هايي كه تحت فرماندهي سوئب ها قرار داشتند، از سوي پادشاه آريوويست (4) هدايت مي شدند كه با تهاجم موفقيت آميزش نام ژرمن ها را در سرزمين گل ها نيز رواج داد. ژوليوس سزار كه بنا به درخواست قبايل گُل، ارتش آريوويست را بار ديگر از طريق رود راين به عقب راند، اين نام داده شده از سوي گُل ها را در مورد كليه اقوام ساكن در بخش شرقي راين به كار برد. بدين طريق ژرمن ها راه ورودشان به دنياي روم را بازكردند: آنان طي قرن هاي متمادي به عنوان ملتي تعريف مي شدند كه در درون مرزهاي " نمناك " و معروف درياي شمال و بالتيك، راين، دانوب و ويسلا (5) سكونت داشتند.
بدين ترتيب سزار در تعيين هويت ژرمن ها كه پيش از اين اطلاعات نامعلومي درباره آن ها وجود داشت، نقش مهمي ايفا كرد. يوناني ها با توجه به بربرهاي ساكن در شمال صرفاً ميان اسكيت ها در شرق و كِلت ها در غرب ( كه سزار آن ها را گُل ها (6) ناميد ) تفاوت قائل شده بودند، در حالي كه در اين اثنا گروه سومي نيز در نقشه جغرافيايي ظاهر گرديدند. آنان نخستين بار در حدود سال 80 قبل از ميلاد توسط دانشمند يوناني، پوزايدونيوس فون آپاميا (7) كه همچون كِلت هاي بسيار غيرمتمدن قلمدادشان نموده بود، به عنوان " ژرمن " معرفي شده بودند. او آنان را به عنوان انسان هاي عجيب و غريبي توصيف كرد كه " صبحانه تكه هايي از گوشت سرخ شده مي خورند. علاوه بر اين شير و شراب خالص هم مي نوشند" . اي كاش اطلاعات بيشتري درباره يك چنين عادات و رسوم غيرعادي نياكان ما وجود داشت، اما متأسفانه اثر تاريخي پوزايدونيوس ناقص مانده است. در سالنامه ژرمنيا، نوشته تاسيتوس مي خوانيم كه اصطلاح ژرمن بسيار جديد مي باشد. " همان كساني كه ابتدا از عرض رودخانه راين عبور كردند و گل ها را تاراندند، تونگرهاي (8) كنوني بودند كه در آن زمان ژرمن ناميده مي شدند. بدين سان نام يك قبيله منحصر به فرد، نه تمام ملت، از زماني نه چندان دور وجود داشته و به تدريج به طور عمومي اعتبار يافته است. " پس تاسيتوس كاملاً هم غيرواقع گرا نيست. فرانسويان آلماني ها را برحسب قبيله مجاورشان، يعني آله مان ها، به اين اسم مي نامند؛ آنان همچنين نزد سورب ها (9) در اشپره والد (10)، بايووارها (11) ( بايرني ها ) و نزد اسكانديناوي ها ساكسن ها ناميده مي شوند. بر همين اساس واژه " ژرمني " در زبان كِلتي تا حد زيادي به معناي " همسايه ( بيگانه ) " مي باشد، اما ارائه يك توضيح دقيق در اين خصوص غيرممكن است.
كاربرد اسمي " ژرمن ها " موجب گرديد كه آنان با وجود گوناگوني قبايلشان از سوي رومي ها به عنوان يك ملت واحد تلقي شوند. نگرش بيگانگان با خوديابي قبايل ژرمن هيچ گونه ارتباطي نداشته است. حدود دو ميليون ژرمن- از قبيل آنگل ها، فريزها (12) و ماركومان ها - يكديگر را به عنوان يك ملت وابسته به هم درك نمي كردند. احتمالاً همه آن ها فرهنگ و شيوه زندگي مشابهي داشتند، اما خود به اين نزديكي واقف نبودند، زيرا اقوام غيرژرمن نيز تا حدودي اين گونه زندگي مي كردند. گرچه آن ها قادر بودند در درون گروه هاي بزرگ منظور خود را به لحاظ زباني به يكديگر بفهمانند، اما به قاعده سازي يك اراده ملي جمعي و حتي نام " ژرمن ها " نمي پرداختند- اين واژه براي اكثر آن ها كاملاً بيگانه بود. در اين مورد دلايل نسبتاً كافي وجود دارد كه پاسخ هيچ يك از آنان به سؤالي كه درباره هويتش از وي شده است، " ژرمن " نبوده، بلكه " آنگل "، " فريز " يا " ماركومان " بوده است.
ما نخستين اطلاعات دقيق تر راجع به ژرمن ها و درخشش آن ها در ادبيات دنياي مديترانه را مديون ژوليوس سزار مي باشيم؛ اثر معروف او تحت عنوان " نبرد در سرزمين گل ها " (13) كه در سال 51 قبل از ميلاد پديد آمد، جزو مطالب خواندني اجباري در درس لاتين مي باشد. او در اين اثر پرشور، به طرز ماهرانه اي روابط زندگي مادي گل ها را با ژرمن ها مقايسه نموده و راجع به سياست، جامعه، مذهب و سنن ژرمن ها توضيحات مفصلي ارائه مي دهد. وي در مورد گل ها با وجود همه سماجت هايشان، تمايل دروني به يك زندگي منظم و مدنيت يافته را باور مي كند، در حالي كه ژرمن ها را بربرتر و وحشي تر از همه اقوام ديگر، بدوي و در انگيزش خشونت بار و جنگجويانه شان رام نشدني مي داند. در اين هنگام توجه قوم نگارانه او از حدود خود فراتر نرفت، زيرا آنچه كه برايش اهميت داشت، اين بود كه روم را با خدمات نظامي اش تحت تأثير قرار دهد، به طوري كه وصف ويژگي هاي غيرعادي ژرمن ها تا حدودي در ذهن همگان حك شود. از اين رو جانب احتياط را نيز در نظر گرفت، زيرا در لشگركشي هاي كوتاه مدتش ( سال هاي 55 و 53 قبل از ميلاد ) چندان در خاك ژرمن ها پيشروي نكرد و بدين ترتيب صرفاً توانست بخش كوچكي از قبايل ساكن در دره راين و قسمت شرقي آن را بشناسد. سزار در كتاب " نبرد در سرزمين گل ها " توجه ويژه خود را به سوئب ها به عنوان بزرگ ترين و خطرناك ترين قبيله در ميان ژرمن ها مبذول داشت. اينان از مدت ها قبل به مناطق گل ها، واقع در بخش غربي رود راين علاقه مند بودند- همين واقعيت براي سزار كفايت مي كرد كه به وجود سوئب ها هشدار دهد: تنها يك عمليات نظامي مي توانست مانع از ورود آن ها به ايالت هاي روم شود. سزارِ جاه طلب دست كم در اين مورد موقعيت خود را حفظ كرد و بدين ترتيب هموطنانش را به ياد تجاوز كذايي كيمبرها و تويتون ها در پنجاه سال قبل انداخت. او در حالي كه اين خاطره رؤيايي را به ياد مي آورد، اجازه نامه اي براي جنگ هاي تهاجمي وحشيانه اش در سرزمين گل ها و ژرمن ها نيز دريافت نمود.
براساس مقدمه اي كه سزار در كتاب " نبرد در سرزمين گل ها " آورده است، از اين زمان به بعد رود راين به عنوان يك خط تفكيك سياسي و قومي ميان گل ها و ژرمن ها تعيين گرديد. بدين ترتيب احتمالاً سزار يك هدف كاملاً معين را دنبال مي كرد: از آنجا كه او مي خواست سياست كشورگشايي اش را به سرزمين گل ها محدود سازد، راين به عنوان مرز طبيعي با يك ملت ديگر به نظرش بسيار مناسب مي رسيد. احتمالاً او مي دانست كه در لشگركشي هاي كم حاصل دچار يك درگيري نظامي با ژرمن هاي خودرأي و نافرمانبردار خواهد شد و دست كم خواهان پرهيز از اين خطر بود. در حقيقت ابتدا در زمان حكومت امپراتور آگوستوس (14) در سال 12 قبل از ميلاد به اين تلاش مبتني بر فتح سرزمين آزاد ژرمن ها مبادرت ورزيده شد. تعيين مرز راين با گُل هاي گيسوبلند در يك سو و ژرمن هاي وحشي در سوي ديگر نه تنها در قرن هاي بعد بر سياست روم تأثير گذاشت، بلكه امروزه نيز تا حدودي نشانه هاي آن [ بين آلمان و فرانسه (م) ]. به چشم مي خورد. حتي زماني كه فرانك ها در مناطق واقع در سمت چپ راين ساكن شدند، هنوز ژرمن ها از لحاظ اجتماعي، ساكنان سمت راست رود راين به شمار مي آمدند. بعدها كه در قرن دهم امپراتوري فرانك هاي شرقي " رايش آلمان " پديد آمد، آلماني ها به عنوان ژرمن ها هويت يافتند- تاريخ آلمان از آن زمان تاكنون با ژرمن گرايي ارتباط دارد. آيا فرانسويان امروزه ما را همسايگانشان در فراسوي راين (15) نمي نامند؟ بنابراين- حاكم نشينان راينلند (16) و سارلندي ها (17) بايد عذر ما را از اين بابت بپذيرند- از زماني كه ژوليوس سزار، بنا به انگيزه هاي شخصي، ژرمن ها را به عنوان ساكنان راست راين معرفي كرد، آلماني ها نيز جزو اين ملت محسوب شدند.
به زحمت مي توان در مورد پرسش مربوط به خاستگاه ژرمن ها يك پاسخ علمي ارائه داد. ريشه آنان براساس فرهنگ ياستورف (18)، به گودالي عميق در عصر آهن ( حدود 500 سال قبل از ميلاد ) كه نامش برگرفته از مكاني در حاشيه شرقي تيغ زارهاي لونه بورگ (19) است، برمي گردد. چنانچه تصوراتي از " ژرمن گرايي " برتر در اواخر قرن نوزدهم و دوران ناسيونال سوسياليزم [ آلمان نازي (م) ] در ذهن پديد آيد، مسائل ايدئولوژيكي نيز به مسئله خاستگاه ژرمن ها افزوده مي شود. واكنش متقابلي كه پس از 1945 نسبت به ديدگاه محافظه كارانه - ملي صورت گرفت، از چنان دقت سياسي اي برخوردار بود كه نه تنها موجوديت تاريخي سرزمين اصلي ژرمن ها، بلكه به طور كلي استقلال هويت ژرمني را نيز مورد ترديد قرار داد. تك نگاري تاسيتوس تحت عنوان " پيرامون خاستگاه و وضعيت ژرمن ها " (20) با ژرمنيا، معروف ترين سالنامه علمي قوم شناختي عهد عتيق درباره يك قوم بربر، اطلاعات بيشتري راجع به ژرمن ها ارائه مي دهد.
تاسيتوس در نوشته اش در مورد سرشت جامعه ژرمني و گسترش قبايل به منابع نوشتاري زمان خودش استناد مي كند. علاوه بر گزارش فرماندهان رومي، اطلاعاتي كه بازرگانان پس از بازگشت از سفرهاي ماجراجويانه شان در اختيار بربرهاي شمالي مي گذاشتند، تا حد زيادي روشنگرانه است. تاسيتوس بسياري از اطلاعاتش را مديون اسناد سزار و " جنگ ژرمن ها " (21)، نوشته پيلنيوس بزرگ (22) مي باشد كه البته در حفظ بخش اعظم اين اسناد سهل انگاري شده است.
اگر ژرمنيا را به عنوان يك نمونه تاريخي و فرهنگي در نظر بگيريم، ايرادهايي به آن وارد است،‌ به خصوص كه تاسيتوس هرگز در اين سرزمين نبوده و همانند ساير تاريخ نويسان رومي، ژرمن ها را صرفاً براساس شايعات مي شناخت؛ ضمناً بايد نيت تربيتي آشكار اين نويسنده را نيز اضافه كرد: او به عنوان طرفدار صفت هاي پسنديده رومي از دوران جمهوريخواهي بر اين باور بود كه دوران امپراتوري، جامعه روم را به تباهي كشانيده است. او قصد داشت با آواز ستايش آميز خود درباره فضايل ژرمن ها به طرز سرگرم كننده و حكايت گونه، آينه اي از پست شدن هموطنانش را در برابر ديدگانش مجسم سازد و به آن ها بفهماند كه نزد بربرها " آداب و رسوم نيك بيشتر از هر جاي ديگر موجب پيدايش قوانين نيك مي شود ". مطالب خواندني در ژرمنيا اين تصور را به وجود مي آورد كه نياكان ما ابرمردهاي واقعي بودند: وفادار، راسخ و جنگ طلب، زنانشان كم توقع و مظهر فضايل عالي اخلاقي. البته بعيد به نظر مي رسد كه رومي ها از اين پيام خوششان آمده باشد، زيرا ستايش از وحشيان اصيل، لحن بسيار مبالغه آميز و واپس گرايانه اي داشت. چرا بايد روميان در نهايت كوشش همانند انسان هايي رفتار مي كردند كه " در عين برهنگي و پليدي كه ممكن است براي ما عجيب باشد، ظاهر مي شدند؟ "
هاينريش بل (23) كه به شدت دوستدار " ژرمنيا " مي باشد، نتيجه قابل توجهي از نظريه تاسيتوس پيرامون " انحطاط فرهنگي " گرفته است: اينكه ژرمن ها به سادگي و بدون مقاومت اجازه اشغال سرزمينشان را ندادند، چندان موجب شگفتي روميان، سربازان و كارمندان دولت نگرديد، به خصوص كه با فرهنگ و تمدن فاتحان، لحظه " شروع فساد " نيز نزديك مي شد. همان " فساد رومي " كه تاسيتوس، اين معلم اخلاق را نگران مي نمود. آنگاه موج هرزگي و ابتذال به چرخش درآمد و فساد رواج يافت؛ تاسيتوس ضمن ابراز تأسف كاملاً مشهودي يادآور شد: " ما برخي ژرمن ها را تا جايي رسانده ايم كه پول مي گيرند." هاينريش بُل ژرمن ها را بنيادگرايان تمام عياري مي داند كه در برابر تجاوز قشر بالا و خوشگذران جامعه از خود مقاومت نشان دادند و با تمام قدرت به دفاع از اوضاع زندگي آرام و بي آلايش خود پرداختند. البته- اين هم يكي ديگر از كنايه هاي تاريخي است- ژرمن ها به مرور زمان مفتون عطر دل انگيز پرونُس (24) و درياي آدرياتيك شدند و به سوي مناطق همجوار جنوبي، ابتدا به عنوان همدستان دشمن و سپس به عنوان فاتحان، گام هاي بلندي برداشتند. شايد هم خيلي از آن ها فريفته تركيب صلح رومي و زندگي تجملاتي شدند. هاينريش بل بار ديگر راجع به تاسيتوس مي گويد: " ژرمن ها با انگيزه آزاديخواهي شان از ديگر همسايگان امپراتوري روم كه تاسيتوس با لحن تقريباً تحقيرآميزي درباره آن ها صحبت مي كند، خطرناك تر بودند؛ پس بي دليل نبود كه قوي ترين نيروها همواره در ساحل راين استقرار داشتند. نگراني تاسيتوس و سايرين كاملاً بجا بود: امپراتوري روم از شمال، از سوي اين وحشيان كه البته افرادي سختگير در مسائل اخلاقي بودند، مورد حمله قرار گرفته و بساطش برچيده شده است. " به هر حال با همه ارزش سرگرم كنندگي لطيفه هاي بازگو شده توسط تاسيتوس، نبايد نسبت به اين موضوع بي توجه بود كه او- با توجه به رويدادهاي آتي- تا چه حد ژرمن گرايي را جدي مي گرفت.
تاسيتوس پس از توصيف آيين ها و رسوم، به طور مفصل به تقسيم جغرافيايي قبايل پرداخت. تاكنون تمام نقشه هايي كه جغرافياي قومي آن زمان را نشان مي دهند، بر اطلاعات تاسيتوس مبتني بوده اند. كثرت اقوام كوچك كه توسط او فهرست بندي شده است، نشانگر فرهنگ قومي اصيل ژرمن ها قبل و همين طور بعد از آغاز گاهشمار ميلادي مي باشد. از قرار معلوم، اين وضع بعدها به خاطر گسترش قبايل بزرگ ژرمن تغيير يافته است.
تنها اقوامي كه براساس نام هاي ناآشنايي نظير اوبي ها (25)، تنكترها (26)، شاوك ها (27)، شروسكرها (28)، كيمبرها، لانگوباردها، هرموندورها (29)، امبرون ها (30)، شاماوها (31)، ماركومان ها، كوادها (32) و گوتون ها (33) براي ما قابل تشخيص مي باشند، سوئب ها ( شواب ها ) و شات ها (34) ( هسني ها ) هستند. اقوام معروفي مانند فرانك ها، آله مان ها، ساكسن ها، تورينگي ها يا بايووارها ( بايرني ها ) از ميانه قرن سوم ظهور كردند؛ تورينگي ها در قرن چهارم و بايووارها حتي در قرن ششم. تاسيتوس در نوشته خود قديمي ترين تبارشناسي قابل پيگيري نياكان ما را ارائه مي دهد و به همين دليل فهرست بندي منابع و مآخذش نيز از اهميت بسزايي برخوردار است.
راجع به تقسيم بندي ژرمن ها همواره اختلافات زيادي وجود داشته است. تاريخ نويسان و باستان شناسان از يك سو و زبان شناسان از سويي ديگر هيچ گاه در اين باره هم نظر نبوده اند. به عنوان گروه هاي بزرگ مي توان ژرمن هاي شرقي ( گوت ها، واندال ها، بورگوندي ها )، ژرمن هاي شمالي ( اسكانديناوي ها )، ژرمن هاي ساكن در ساحل درياي شمال ( فريزها، آنگل ها، ساكسن ها ) و بقيه ژرمن هاي ساكن در سواحل رودخانه هاي الب، راين و دانوب ( فرانك ها، تورينگي ها، آله مان ها،‌ بايووارها، شات ها، لانگوباردها ) را برشمرد. تعريف كلاسيك " ژرمني " به قبايل ساكن در مرزهاي " نمناك " ميان درياي شمال، راين، دانوب، ويسلا و درياي بالتيك اطلاق مي شود. در قرن سوم قبايل بزرگي كه به لحاظ تاريخي شهرت داشتند ( فرانك ها، آله مان ها، ساكسن ها، گوت ها ) به هم پيوستند. اين گروه هاي بزرگ با يكديگر به يك زبان سخن مي گفتند. البته گسترش اقوام به قدري دامنه دار بود كه بي شك يك فرانك از ساحل راين با يك گوت شرقي از مناطق جنوبي روسيه مشكلات زيادي براي تفاهم متقابل داشت. گويش هاي غربي براي ما جالب ترين زبان ها مي باشند، زيرا از همين گويش ها آلماني ناب بسيار كهن و سپس آلماني مربوط به قرن هاي دوازدهم تا پانزدهم تكامل يافته و در نتيجه زبان آلماني جديد پديد آمده است. از اين شاخه زباني غربي كه ميان راين و الب پديدار گرديد، زبان هاي فريزي، ساكسني كهن، انگليسي كهن و همچنين هلندي و انگليسي امروزي پرورش يافته اند. بنابراين از نظر تاريخي زبان هاي آلماني، هلندي و انگليسي به هم تعلق دارند. خاستگاه انگليسي هاي كنوني، مناطق شمالي آلمان مي باشد؛ آنگل ها و ساكسن ها با ورود به جزيره انگلستان، زبان خود را متداول ساختند.
گوتيك معروف ترين و همچنين تنها زبان مكتوب از ميان زبان هاي قديمي ژرمني مي باشد. با ارزش ترين نمونه آن ترجمه معروف انجيل توسط اسقف وُلفيلا (35) كه يك گوت غربي بود و همكارانش از قرن چهارم مي باشد. قسمت زيادي از اين ترجمه در " دستخط نقره اي " (36) كه درواقع يك كاغذ پوستي ارغواني رنگ با حروف نقره اي و طلايي مربوط به اوايل قرن ششم است. به چشم مي خورد. امروزه بخش اعظم اين نسخه در كتابخانه دانشگاه اوپسالا (37) نگهداري مي شود. زمان پيدايش آن، ظهور نسبتاً ديرهنگام يك زبان ادبي ژرمني را مستند مي سازد: در حالي كه پيدايش زبان لاتين (38) از سال 300 قبل از ميلاد با ارائه سند به اثبات رسيده است، در قرن چهارم ميلادي از ظهور گوتيك گواهي داده مي شود، حتي پيدايش انگليسي كهن و آلماني ناب كهن نيز در قرون هفتم و هشتم قابل اثبات مي باشد.
در اين اثنا ژرمنياي تاسيتوس رواج چنداني نيافت. البته شواهد زيادي هم نشان نمي دهد كه اين نوشته در سده هاي بعدي مورد استفاده نويسندگان قرار گرفته باشد. در سال 1450 ميلادي يك نسخه خطي منحصر به فرد از ژرمنيا كشف گرديد كه از صومعه هرسفلد (39) به رم آورده و در همان جا رونويسي شد. حدود بيست سال بعد براي نخستين بار چاپ اين اثر در ايتاليا و آلمان انجام گرفت. اومانيست آلماني كنراد كلتيس (40) در 1497 ژرمنيا را در درس هاي نظري اش منظور نمود و سه سال بعد انتشار داد؛ بدين ترتيب تاريخ اثربخشي تاسيتوس در آلمان سير صعودي خود را آغاز كرد، هرچند گاهي اوقات مصيبت هايي را نيز به بار مي آورد. انسان گرايان از اين بابت خوشحال بودند، زيرا سرانجام براي ابهامات عهد عتيق كه همه چيز را تحت تأثير قرار مي داد، يك پاسخ آلماني يافته بودند. عهد باستان يونان و روم در زمان رنسانس به مقياس كليه امور و نمونه اي از يك فرهنگ خاص مبدل شده بود. حال اثري پديدار گرديد كه در آن ژرمن ها به عنوان آلماني هاي اوليه الگوي روشني براي دنياي رو به پستي روم ارائه كردند؛ اشعار حماسي موجود در اين اثر نيز از سروده هاي يك تاريخ نويس قديمي بود كه مرجعي عالي به شمار مي رفت. سرانجام آلماني ها خود و همچنين عهد عتيقشان را كه در آن از حقوق مساوي برخوردار بودند، از وابستگي به ايتاليا و روم برتر و مقتدرتر رهانيدند! حال به منظور توسعه يك تصوير تاريخي از آلمان، كشف مجدد ژرمنيا از اهميت اساسي برخوردار بود. بدين ترتيب با آسودگي خاطر و به گونه اي رضايت بخش ژرمن گرايي را با تاريخ آلمان، درواقع با ادعاهايي كه نسبت به يك " فرد آلماني " و واقعيت يك " ملت آلماني " وجود داشت، برابر دانستند. علاوه بر اين، از آن زمان به بعد به تعيين دقيق محل و زمان وقوع رويدادهاي مربوط به اين دوران پرداخته شد. در اين حين نبرد واروس در جنگل تويتوبورگ كه به نابودي لشگرهاي رومي توسط جنگجويان و مبارزان آزاديخواه ژرمني انجاميد، نقش ويژه اي ايفا نمود.

پي‌نوشت‌ها:

1.Belgen ( معادل لاتين Belgea ).
2.Sen ( به آلماني سيِن Seine ) رودخانه اي به طول 776 كيلومتر كه از كوه هاي مركزي فرانسه سرچشمه مي گيرد و پس از عبور از شهر پاريس به درياي مانش مي ريزد. ( م).
3.Rhein طولاني ترين و مهم ترين رود اروپاي مركزي، به درازاي 1320 كيلومتر كه از كوه هاي سنت گوتارد سوئيس سرچشمه مي گيرد و قابل كشتيراني است. اين رود 179 كيلومتر مرز مشترك آلمان و فرانسه را تشكيل مي دهد و پس از عبور از هلند به درياي مانش مي ريزد. (م).
4.Ariovist
5.Wisia ( به آلماني Weichsel ) رودي در لهستان به طول 1047 كيلومتر كه پس از عبور از ورشو به خليج گدانسك ( دانزيگ ) در درياي بالتيك مي ريزد. (م).
6.Gallier
7.Poseidonios von Apamia
8.Tungerer
9.Sorben
10.Spreewald
12.Fries
11.Bajuwaren
13.De bello gallico
14.Augustus لقب گايوس اُكتاويانوس Gajus Octavianus ( 63 قبل از ميلاد تا 14 ميلادي )، امپراتور بزرگ روم (م).
15.voisins d`outre-Rhein
16.Rheinland-Pfälzer
17.Saarländer
18.Jastorf
19.Lüneburg
20.De origine et situ Germanorum
21.Bellorum Germaniae
22.Pilnius dem Älteren
23.Heinrich Böll، نويسنده آلماني و برنده جايزه ادبيات نوبل در سال 2000 (م).
24.Provence
25.Ubier
26.Tenkterer
27.Chauken
28.Cherusker
29.Hermunduren
30.Ambronen
31.Chamaven
32.Quaden
33.Gutonen
34.Chatten
35.Wulfila (311-383ميلادي)، اسقف گوتي بود كه نقش بزرگي در مسيحي كردن ژرمن ها داشت. (م).
36.Codex Argenteus
37.Uppsala [ واقع در سوئد ] (م).
38.Latine زبان مردمي به نام لاتيوم Latium بود كه در دره رود تيبر زندگي مي كردند. لاتين از زبان هاي هندو اروپايي با صرف و نحو مشكل است كه زبان رسمي كليسا و ريشه زبان هاي ايتاليايي، اسپانيايي، فرانسوي و بخشي از بلژيك است. (م).
39.Hersfeld
40.Konrad Celtis (1459-1508)

منبع مقاله :
آرتز، پتر (1391)، كوچ ژرمن ها در اروپا، ترجمه علي رحماني (تيرداد)، مرضيه ذاكري، تهران: اميركبير، چاپ اول.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.