نخستين قهرمان ملي آلمان

نبرد در جنگل تويتوبورگ تداعي گر تاريخ اثربخشي خاصي است كه در قرن شانزدهم آغاز شد و به ژرمنياي بازيافته شده تاسيتوس نيز مربوط گرديد. دانشمندان آلماني نهضت اومانيسم، در نوشته مدح آميز اين مورخ رومي در مورد
شنبه، 19 مهر 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نخستين قهرمان ملي آلمان
نخستين قهرمان ملي آلمان

 

نويسنده: پتر آرتز
مترجمان:
علي رحماني (تيرداد)
مرضيه ذاكري





 

نبرد در جنگل تويتوبورگ تداعي گر تاريخ اثربخشي خاصي است كه در قرن شانزدهم آغاز شد و به ژرمنياي بازيافته شده تاسيتوس نيز مربوط گرديد. دانشمندان آلماني نهضت اومانيسم، در نوشته مدح آميز اين مورخ رومي در مورد ژرمن ها، در نهايت به عظمت تاريخ آلمان پي بردند: سرانجام آنان توانستند به مقايسه با فرهنگ هاي بزرگ عهد عتيق بپردازند و نگاهي به يك گذشته افتخارآميز بيفكنند. از همان ابتدا پيروزي آرمينيوس جوان بر لژيون هاي افسانه اي امپراتوري روم، ايفاگر نقشي اساسي در اين تجديدنظر تحسين برانگيز بود.
براي اين كار، شناسايي نام ها و مكان هاي ذكر شده در نوشته هاي بازيافته شده تاسيتوس (‌1455ژرمنيا،، 1507 وقايع نامه ها ) حائز اهميت بسزايي بود. اگر جنگل تويتوبورگ كشف مي شد و منطقه اي كه زادگاه اصلي ژرمن ها بود، قابل كشت و زرع مي گرديد، در آن صورت اين مكان افسانه اي، دست كم به لحاظ معنوي به خاستگاه رهايي بخشي و وحدت ژرمن ها تبديل مي شد. تاسيتوس به يك " منطقه جنگلي تويتوبورگي " اشاره كرده بود. اين منطقه در نزديكي محل سكونت بروكترها (1)، قبيله اي ساكن در حد فاصل ميان رودخانه هاي اِمس و ليپه، واقع بود. اما اطلاعات مربوط به نقشه برداري آن، به قدري نادرست بود كه جستجوي پُرتب و تابِ محل نبرد، پنجاه سال تمام طول كشيد. پيشنهادهاي بي شماري ارائه گرديد و كتابخانه ها مملو از كتاب هايي در اين رابطه شد، تا اينكه در سال 1987 در مورد پژوهش هاي به عمل آمده درباره كوهِ " كالكريزه " (2) در نزديكي اُسنابروك تقريباً به طور كامل توافق حاصل آمد. براي مثال دويسبورگ به خاطر نزديكي آوايي با تويتوبورگ مورد بررسي قرار گرفت، در مورد آوگسبورگ نيز كه در جنوب آلمان واقع بود، بررسي هايي انجام شد. سرانجام اُسنينگ، گوي سبقت را ربود، اما بلافاصله در قرن هفدهم توسط فرديناند فون فورستنبرگ (3)، اسقف اهل پادربورن به جنگل تويتوبورگ تغيير نام يافت. كوه اُسنينگ به بلندي 300 متر در وسط سلسله كوه هايي موسوم به جنگل تويتوبورگ قرار دارد. اين سلسله كوه ها با طولي بالغ بر 120 كيلومتر از اُسنابروك آغاز مي گردد، با گذر از بيله فلد به جنوب شرقي پادربورن منتهي مي شود و خليج وستفالن را از وزربرگلاند (4) جدا مي نمايد. در شرق آن ميندن و در غرب آن هالترن واقع است. به عبارت ديگر: نام نبرد در " جنگل تويتوبورگ " بدين معنا نيست كه اين نبرد در كوهستاني كه امروزه اين گونه ناميده مي شود، انجام گرفته است.
دانشمندان همواره از اين كه درِ تالار مشاهير در عهد باستان به روي آلمان بسته بود، ابراز تأسف مي كردند؛ اما سرانجام آرمينيوس كليد آن را پيدا نمود. قهرمان ملي ژرمن، اين غلبه كننده بر رومي ها، از همان ابتدا مظهر ايده آل يك آلمان سرافراز بود و از قرارِ معلوم تا قرن هاي متمادي موضوع اصلي قهرماني آن محسوب مي شد. اولريش فون هوتن (5) به عنوان اولين نفر به موضوع اين قهرمان جوان پرداخت و بدين ترتيب او را در ادبيات آلمان معرفي كرد. در اثر معروف او تحت عنوان گفتگوي آرمينيوس كه در سال 1529 به چاپ رسيد، چنين مي خوانيم:" هر آنگاه كه انسان سرشار از عشق به وطن بود، به تمجيد آلماني ها پرداخت ". در اين گفتگو كه به زبان لاتين نوشته شده است، آرمينيوس در برابر دادگاهي در قلمرو مرگ در عهد عتيق خواستار جايگاه معروف ترين فرمانده در تاريخ جهان مي گردد، اما نمي توان رقبايش را هم دست كم گرفت: اسكندر، سيپيوي (6) بزرگ و آنيبال (7). او به كمك ميانجي بزرگ، تاسيتوس و دلايل قوي موفق شد تا حدودي بر رقيبان پيروز گردد، اما سرانجام بايد نظام موجود حفظ مي شد. از اين رو هوتن در كنار سه فرمانده بزرگ، جايگاه ويژه اولين مدافع وطن را نيز به وي اعطا مي نمايد. با اين اثر، تجليل از آرمينيوس در ادبيات آلمان آغاز مي گردد كه از ويلاند (8) و كلوپشتوك (9) گرفته تا كلايست (10) و گرابه (11) ادامه مي يابد. علاوه بر اين، فون هوتن از قبل با " نهضت اصلاح دين " كه به مخالفت با قلمرو پاپ برخاسته و آرمينيوس را به عنوان مبارزه راه خاص خود قلمداد مي كند، در ارتباط مي باشد: آرمينيوس و نهضت اصلاح دين در مبارزه عليه واروس و كليساي روم. بنابراين فون هوتن بر اين اميد است كه معاصرانش بتوانند بر ضد " كشيشان حساس و نازك طبع و اسقف هاي زن صفت " قيام كنند، همان گونه كه روزگاري آرمينيوس اين كار را عليه واروس كرد. لوتر بلافاصله خاطرنشان نمود كه تا چه حد اين قهرمان جوان مي توانست در جهت احقاق منافع شخصي مؤثر واقع شود. او بدون تأمل نام اين قهرمان را تبديل به آلماني كرد و وي را هرمان، مشتق شده از " مرد سپاه "(12) به عنوان فرمانده يك سپاه، نام نهاد و تا سرحد يك الگوي ژرمن در نبرد عليه كليساي كاتوليك ارتقا داد. عجيب نيست كه او اقرار كرد:" اگر من يك شاعر بودم، از وي تجليل به عمل مي آوردم. زيرا او را از صميم قلب دوست مي دارم. "
در آغاز قرن نوزدهم آرمينيوس / هرمان به ويژه به يك شخصيت ستوده و درواقع به اولين قهرمان ملي آلمان تبديل شد. با توجه به حضور اشغالگران فرانسوي، آلماني ها مشتاقانه در آرزوي نايب قهرماني بودند كه عليه ناپلئون بپا خيزد. هاينريش فون كلايست در نمايشنامه غم انگيزش تحت عنوان " نبرد هرمان " به اين موضوع پرداخته است كه مسلماً در آن، روميان تحت فرماندهي واروس براي نيروهاي ناپلئون و ژرمن ها براي پروس مي جنگند. اين درام در سال 1808 به رشته تحرير درآمد، اما در 1821 منتشر و در 1860 براي اولين بار اجرا گرديد. حساسيت شديد و هماهنگ با اوضاع روز و همچنين گرايش وطنيِ كاملاً مشهود در اين درام، انتشار زودهنگام آن را غيرممكن ساخت- اين امر موجب رنجش خاطر هاينريش فون كلايست گرديد؛ حال او به لحاظ سياسي به شدت تحريك شده و وطنش را در خطر بزرگي مي ديد. در بخشي از اين نمايشنامه آمده است:" ميهن ما، آزادي اش را مديون همين پيروزي است- حتي روميان هم به اين موضوع اقرار دارند؛ و ما نوادگاني هستيم كه هنوز خون خالص ژرمني در رگ هايمان و واژگان ناب آلماني بر زبانمان جاري است ". نبرد هرمان به عنوان نمايشي تعصب آلود، جزو شاهكارهاي خالق آن محسوب نمي شود؛ در اين نمايش، روميان " چهره اي ميمون آسا " دارند و تنها آلماني ها قادرند با " احترام و اشتياق فراوان "، مهر و محبت بورزند. اين نمايش غم انگيز بارها و بارها براي موضوعات روزمره سياسي، حتي تا زمان نژادپرستي ملي نازي ها، به كار گرفته شد؛ پس از 1945، اين نمايش- به استثناي اجراهاي كلاوس پيمان (13) در بوخوم و وين- به ندرت روي صحنه آورده شد.
با جنگ هاي ناپلئوني رقابت ميان ژرمن گرايي و رومي گرايي (14)‌شدت يافت. رهبر آرماني ژرمن ها بسيار محبوب بود، تا آنجا كه هردر (15)، آرمينيوس را به عنوان بيداركننده ملت آلمان و شهيد راه آزادي آلمان معرفي كرد. رومانتيست هاي (16) آلماني از سادگي و نزديكي طبيعي سنت هاي ژرمني سرمست شدند. تفرقه سياسي آلمان در نيمه اول قرن نوزدهم موجب گرديد كه فرهنگ و سياست در جستجوي يك هويت ملي متوجه گذشته ژرمن ها شوند. از اين زمان، تأسيس بناهاي تاريخي ملي، هرچند به سبك كلاسيك، اما با نمادگري ژرمني آغاز گرديد. معروف ترين آن ها " والهالا " (17) مي باشد كه در سال هاي بين 1830 تا 1842 به دستور پادشاه لويي اول، اهل بايرن، در نزديكي رگنسبورگ ساخته شد. " تالار مشاهير " ملت آلمان، با 120 متر طول به شكل يك معبد يوناني است كه در وسط آن تمثال خدايان ژرمن و بزرگان آلمان زينت بخش مي باشد- مسلماً تمثال آرمينيوس هم در ميان آن ها به چشم مي خورد.
به سادگي مي توان تمايز اين اثر را با مجسمه هرمان كه بر فراز تپه اي در جنگل تويتوبورگ در نزديكي دِتمولد (18) واقع است، مشاهده كرد. بر روي يك پايه سنگي به ارتفاع 30 متر، مجسمه نقره اي آرمينيوس با سرپوش و شمشير از نيام كشيده، خودنمايي مي كند؛ اين قهرمان، قاطعانه در جهت غرب به همسايه فرانسوي مي نگرد. اين اثر مجسمه ساز معروف، اِرنست فون باندل (19) است كه ساخت آن را در 1838 آغاز و با كمك مالي دولت پروس در 1875 تكميل كرد. امپراتور ويلهلم اول در جشن پرده برداري از آن حضور داشت. چهار سال پس از تأسيس امپراتوري آلمان و پايان جنگ با فرانسه، آرمينيوس در حقيقت به مقام بنيانگذار ملت آلمان ارتقا يافت. اين مجسمه به عنوان سمبل آلمان جوان و مقتدر در نظر گرفته شد؛ در كتيبه عظيم آن نوشته شده است: " وحدت آلمان، نيروي من، قدرت آلمان ". گفته مي شد براي ساخت زيربناي اين اثر به سبك كلاسيك، تعدادي از مشاهير آلمان اعلام آمادگي كرده بودند. اما دقت تاريخي و كمال هنرمندانه از اين مجسمه پرتوافكن نمي شود؛ زيرا از يك سو جوشن مجسمه به قرون وسطي، نه به آغاز گاهشمار ميلادي، اشاره دارد و از سويي ديگر بين قطعات و اجزاي آن تناسب كامل به چشم نمي خورد، به خصوص شمشير كه بيش از حد بزرگ است. با اين وجود مجسمه هرمان يكي از جاذبه هاي گردشگري است كه همگان را تحت تأثير قرار مي دهد. سالانه 200000 بازديدكننده گروتنبرگ (20)‌را به گردشگاهي بسيار دوست داشتني تبديل مي كنند كه يك چشم انداز عالي و باشكوه را بر فراز دتمولد و جنگل تويتوبورگ عرضه مي دارد. مجسمه آرمينيوس با وجود عظمت احترام برانگيزش كه در مجموع 53 متر ارتفاع و 42800 كيلوگرم وزن دارد، هرچند با استواري و شكوه تمام، اما به نحوي تكان دهنده تأثير گذار است، ولي در هر حال رفتار ستيزه جويانه ناسيوناليستي از آن نشأت نمي گيرد.
نخستين قهرمان ملي آلمان
مجسمه هرمان ( آرمینیوس ) در جنگل تویتوبورگ
با احداث مجسمه هرمان پس از جنگ آلمان و فرانسه در 1870، آن چنان احساسات ملي برانگيخته شد كه ديگر متن ژرمنياي تاسيتوس تأثير سابق خود را از دست داد. از آن زمان به بعد، جهت گيري سياسي- تاريخي آلماني ها به عنوان ژرمن ها، متوجه افسانه شروسكرها گرديد. فليكس دان (21) نشانه هاي وقوع يك حالت فلاكت بار ناسيوناليستي را احساس كرد و در اثرش تحت عنوان " نغمه پيروزي پس از جنگ واروس " در 1872 چنين نوشت: " سلامت باد قهرمان آرمين. او را رهبر خود نماييد و به اجداد ابدي نشان دهيد. " وضع آشفته در آلمان از هم پاشيده ي پس از جنگ جهاني اول، بار ديگر موجبات تجليل از فرهنگ ژرمني را فراهم آورد كه از قرار معلوم در ارتباط فاجعه آميز با نژادپرستي ناسيونال سوسياليستي، سرانجام به نقطه اوج خود رسيد. در اين هنگام حتي خود هيتلر هم به حمايت قاطعانه از ژرمن هاي تحت فرمان آرمينيوس نپرداخت، زيرا بي اعتباري بربرها و غيرمتمدن بودن آن ها را در تاريخ جهان صحيح ارزيابي مي كرد و از اين رو خود را نسبت به رقيب ايتاليايي اش موسوليني، در سطح پايين تري احساس مي نمود. به علاوه نبايد اين موضوع را ناديده گرفت كه شروسكر جوان در حقيقت يك ياغي بود كه از ميان ارتش روم بپا خاست و با مكر و حيله عليه قدرت جهاني روم قيام نمود- يك چنين هرج و مرج طلب هاي ويرانگري در آلمانِ هيتلري كه تحت حكومت واحد نظامي حزب كارگران نازي اِس اِس (22) قرار داشتند، ابداً‌ با يكديگر هماهنگ نبودند. با اين وجود، زشتي تصوير ژرمن ها به خاطر رفتار رايش سوم، تا مدت ها در اذهان عمومي باقي ماند، به طوري كه با گذشت سال ها از جنگ جهاني دوم، بار ديگر پرداختن به موضوع ژرمن ها آغاز گرديد. با ظهور قرن نوزدهم جريان ديگري پديد آمد كه تحت تأثير دشمني آلمان- فرانسه قرار نگرفت. اتحاديه هاي آلماني در عهد باستان، فرهنگ رومي را نه به عنوان رقيب تاريخي قبايل ژرمن، بلكه طبق مفهوم امروزي به عنوان بنيانگذار مشترك اروپاي مدرن تعبير كردند. ابتكاراتي اساسي براي حفاري به عمل آمد و موزه ها و مؤسسه هاي تاريخي بنا گرديد. تشكيل كميسيون مرزي رايش در 1892 گام بزرگي بود كه توسط پژوهشگر مشهور تئودور مومسن (23) برداشته شد: به منظور تحقيق درباره " قديمي ترين بناي بزرگ تاريخي كه در آلمان وجود دارد. "
" اگر هرمان در نبرد پيروز نمي شد/ با گروه هاي نامنظم و موبورش / در اين صورت آزادي آلمان ديگر وجود نداشت / و ما رومي مي شديم. " اين شعر بارها از قصه زمستاني هاينريش هاينه نقل و اغلب به عنوان سندي براي اهميت تاريخي نبرد واروس كه براي تاريخ اروپا يك نقطه عطف اساسي محسوب مي گرديد، به كار برده مي شود. هاينه از فرانسه مترقي به آلمان بازگشت، در حالي كه مظاهر سياست حكومت پروس را همچون خاري در چشم خود احساس مي كرد- در اين اثنا مجسمه هرمان از چند سال قبل در حال احداث بود. هاينه نه تنها از انترناسيوناليسم اروپايي ناپلئون استقبال كرد و از اين رو آماده قبول ژرمن گرايي آلماني ها نبود، بلكه احراز هويت آلماني ها به عنوان ژرمن را نيز قابل ايراد دانست. البته موضع احمقانه و گستاخانه او نسبت به نبرد هرمان مورد قبول همگان واقع نشد.

پي‌نوشت‌ها:

1.Brukterer
2.Kalkriese
3.Ferdinand von Fürstenberg
4.Weserbergland
5.Ulrich von Hutten (1523-1488)، اومانيست آلماني كه از 1519 طرفدار آيين لوتري شد. (م).
6.Scipio Publius Cornelius (184-235 قبل از ميلاد مسيح)، سردار و سياستمدار رومي، فاتح در جنگ اسپانيا، فرمانده شمال آفريقا و شكست دهنده آنيبال (م).
7.Hannibal ( 183-247 قبل از ميلاد)، سردار كارتاژ كه در دور دوم جنگ هاي پونيك در سال 216 ق.م از طريق اسپانيا و كوه هاي آلپ با فيل به رم حمله كرد، ولي در 202 ق.م شكست خورد.(م)
8.Christophen Martin Wieland(1733-1813)
9.Friedrich Gottlieb Klopstock(1724-1803)
10.Heinrich von Kleist(1777-1811)
11.Christian Diertich Grabbe(1801-1836)
12.Herr-mann
13.Claus Peyman
14.Romannentum
15.Johann Gottfried von Herder ( 1803-1744) فيلسوف و زبان شناس آلماني (م).
16.Romanists طرفداران مكتب برتري احساسات بر عقل (م).
17.Walhala
18.Detmold
19.Ernst von Bandel(1800-1876)
20.Grotenberg
21.Felix Dahn ( 1912-1834) نويسنده آلماني (م).
22.SS=Schutz Staffel گارد حفاظت ( صف محافظان ) يا واحد شبه نظامي حزب نازي، تأسيس در 1925(م).
23.Theodor Mommsen( 1817-1903(تاريخدان آلماني و برنده جايزه ادبيات نوبل در 1902 (م).

منبع مقاله :
آرتز، پتر (1391)، كوچ ژرمن ها در اروپا، ترجمه علي رحماني (تيرداد)، مرضيه ذاكري، تهران: اميركبير، چاپ اول.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط