آله مان ها، بورگوندي ها و نيبلونگ ها در جستجوي قلمرو

آلمان يا فرانسه؟

آله مان ها از گروه هاي مختلف و اغلب سوئبي پديد آمده و به سرعت به عنوان تركيبي پويا و تجاوزگر از اقوام جنگجو قدم به ميدان نهاده بودند. آنان بيشتر به خاطر تحرك و استقلال تك تك گروه هايشان جلب نظر كردند تا از طريق اراده اي مشترك و
جمعه، 25 مهر 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آلمان يا فرانسه؟
آلمان يا فرانسه؟

 

نويسنده: پتر آرتز
مترجمان:
علي رحماني (تيرداد)
مرضيه ذاكري





 

 آله مان ها، بورگوندي ها و نيبلونگ ها در جستجوي قلمرو
آله مان ها از گروه هاي مختلف و اغلب سوئبي پديد آمده و به سرعت به عنوان تركيبي پويا و تجاوزگر از اقوام جنگجو قدم به ميدان نهاده بودند. آنان بيشتر به خاطر تحرك و استقلال تك تك گروه هايشان جلب نظر كردند تا از طريق اراده اي مشترك و مشخص براي تصاحب سرزميني به شكل تمركزيافته يا حتي تأسيس يك امپراتوري.
آزينيوس كوآدراتوس (1)، نويسنده رومي آنان را " مردماني درهم و برهم و مختلط " ناميد. آله مان ها پس از فروپاشي ديوار مرزي ليمس در سال هاي 259/260 هنگامي كه در ساحل بالاي رود راين، يعني در شمال دانوب و شرق راين عليا، همسايه رومي ها شدند، معروف گرديدند. نام آنان نخستين بار در مديحه اي كه در ثناي امپراتور ماكسيميان در سال 289 در ترير ايراد گرديد، به ميان آمد. در اوايل قرون وسطي، آله مان ها و سوئب ها يكسان تلقي شدند، همان سوئب هايي كه اعتبارشان تاكنون به صورت معما باقي مانده است، به خصوص كه بي ترديد يك دوك نشين قرون وسطايي به نام " شوابن "(2) هم وجود داشته است. اما چنانچه از قرن نوزدهم شوابن بادني (3)‌ از نامِ جديد " آله مانن " (4) برخوردار شده باشد، به تفاوتي آشكار ميان دو قوم ياد شده پي مي بريم كه ظاهراً ارتباط چنداني با گذشته ندارد. آله ماني به لحاظ گويشي، مناطق غربي و جنوبي از آلزاس گرفته، ضمن گذر از بادن و سوئيس، تا فورارلبرگ و تيرولِ غربي را دربرمي گيرد. اين امر به لحاظ سياسي و فرهنگي نيز در پنج كشور آلمان، فرانسه، سوئيس، اتريش و ليختن اشتاين نقش تعيين كننده اي دارد.
اندكي قبل از آغاز كوچ واقعي اقوام، رومي ها به فرماندهي امپراتور والن تينيان و سپس پسرش گراتيان در سرزمين گل ها شكست سنگيني بر آله مان ها وارد ساختند و آنان را به سوي منطقه جنوب غربي آلمان به عقب راندند. آنگاه بورگوندي ها وُرمزي در ساحل راين از آنان پيشي گرفتند. اما پس از آنكه اينان به ساووين كنوني نقل مكان كردند، در اواسط قرن پنجم دوران طلايي " آله مانيا " آغاز گرديد. در اين دوران، سوئب هايي كه از ساحل دانوب مياني آمده و ضعيف و ناتوان شده بودند، به اتحاديه آله مان ها پيوستند. يكي از پادشاهان آله مان ها پاساو (5) را تصرف كرد و اوفرنوريكوم (6)، دوناو اُستررايش (7) كنوني را تهديد نمود. ديگري با اسقف تروي در مورد آزادي اسيران به مذاكره پرداخت. طبق نقشه جغرافيايي آن زمان، بسياري از شهرهايي كه اكنون جزو فرانسه مي باشند، به عنوان بخشي از آله مانيا محسوب مي شدند. در نزديكي كلن يكي از پادشاهان فرانك مغلوب آله مان ها گرديد. آنگاه حدود سال 497 و سال هاي بعد از آن، واقعه اي رخ داد كه موجب گرديد فرانسه آله مان و آلمان فرانسه ناميده نشود. نبردِ " سرنوشت سازي " ميان فرانك ها و آله مان ها بر سر حكومت در سرزمين گل ها به وقوع پيوست. ناسازگاري آله ماني- فرانكي به شكل يك سري از نبردها بروز كرد كه معمولاً نبرد " زولپيش " (8) ناميده مي شود. اما احتمالاً در مورد اين برداشت رايج كه تاريخ فرانكي - گلي به طور قطع در اينجا تعيين گرديده است، گزافه گويي شده است. منابع تاريخي به اين دليل براي نبرد زولپيش اهميت بسزايي قائل مي شوند كه با گرويدن كلودويگ، پادشاه مرووينگي ها به مذهب كاتوليك مرتبط مي گردد. كلودويگ در گيرو دار نبرد، در حالي كه زير فشار هرچه بيشتر آله مان ها قرار داشت، قسم خورد در صورت پيروزي به مذهب كاتوليك ايمان آورد. آله مان ها از پادشاه فرانك ها شكست خوردند و تحت حاكميتش قرار گرفتند، اما احتمالاً فقط به دليل ميانجيگري تئودريش، پادشاه گوت هاي شرقي نزد شوهر خواهرش، اصالت قومي شان را حفظ كردند و نجات يافتند. پس از نبرد آخر، او در نامه اي به كلودويگ تمام تلاش خود را به كار گرفت و از وي درخواست نمود كه از " ساير اقوام از نفس و توان افتاده آله ماني " چشم بپوشد؛ آنگاه آنان را تحت فرمانروايي خويش درآورد.
حداكثر تا سال 537 آله مانيا يك ايالت فرانكي شد. كم كم طبقه اي از اشراف، تحت نظارت پادشاهان فرانكي پديدار گرديد كه البته نفوذ فزاينده اش توسط كارل مارتل (9) كارولينگي در سال 746 در دادگاه خون " كانشتات " (10) به طور قطع از ميان رفت. اينكه در شرح دوران كوچ اقوام كمتر به نام آله مان ها اشاره مي شود، احتمالاً‌ به عدم موفقيت آن ها در تأسيس امپراتوري ارتباط دارد، هرچند كه آنان انبوهي از مبارزان وحشت انگيز بودند. علت اين امر فقدان يك پادشاهي مقتدر بود، بدان گونه كه نزد گوت ها، فرانك ها، واندال ها يا بورگوندي ها مشاهده مي شد. سازماندهي آله مان ها بر موجوديت واحدهاي كوچك سياسي و مناطقي مبتني بود كه امكان انتقال نامشان به بازماندگان براي رهبري وقت وجود نداشت. علت شكست قطعي آله مان ها در مقابل روميان در سال 357 در نزديكي استراسبورگ، وجود جمع بزرگي از شاهان محلي در ميدان جنگ و نظاميان بسياري بود كه به طور همزمان وارد عمل مي شدند: ارتشي كه امپراتور ژوليان به ميدان رزم فرستاد، از هفت پادشاه و تعداد بي شماري فرمانده جزء كه هريك همراهان مخصوص به خود داشت، تشكيل مي شد. تا قرن پنجم فرمانروايان بسياري بر آله مان ها حكومت مي راندند، اما در اين ميان يك قدرت مركزي عظيم به وجود نيامد. در حالي كه فرانك ها به طور روزافزون در ايالت هاي رومي سرزمين گل ها اقامت يافته و پادشاهانشان به درجه هاي عالي در ارتش روم نائل مي آمدند، آله مان ها بعد از سال 364 از ارتش روم اخراج گرديدند. با آغاز كوچ اقوام، آنان ديگر نقشي در ستاد فرماندهي روم ايفا نمي كردند.
در ميان آثار باستاني آله مان ها، " كوه گرد " در نزديكي باد اوراخ (11) در ناحيه رويتلينگن (12) كه گنبد مخروطي شكلش با 250 متر ارتفاع از قعر دره سر به فلك مي كشد، جلوه اي خاص دارد. احتمالاً در اين فلات بلند، اقامتگاه يكي از شاهزادگان يا پادشاهان آله ماني قرار داشت: در قسمت بالا، ساختمان هاي چوبي مجزا براي همراهان و در قسمت پايين، خانه هايي براي پيشه وران و نيروهاي متخصص كه در مقابل سرورشان متعهد به خدمت بودند، بنا گرديد. " كوه گرد "، پناهگاه قشري برگزيده و ممتاز بود و از اين رو با هيچ يك از انواع اقامتگاه هاي ديگر اقوام آله ماني كه در روستاها و خانه هاي دهقاني مي زيستند، قابل سنجش نيست. اين قلعه هاي بلند كه يادآور شهرهاي مستحكم محصور در اواخر عهد عتيق بودند، به عنوان مراكز سياسي و اقتصادي عمل مي كردند. در اينجا قبايلي تحت حكومت قرار گرفتند كه نامشان تا مدت ها در فرهنگ ملي آله ماني ماندگار بود. بناي كوچك و معروف ياد شده تقريباً به طور كامل قابل عبور گرديد. در اينجا علاوه بر سنجاق ها و قلاب هاي كمري كه از ساچمه هاي برنزي ذوب شده رومي ساخته شدند، تعداد بسياري اسلحه و ساير تجهيزات نيز كشف گرديد. از سال 1970 در مورد اقامتگاه آله مان ها در جنوب غربي آلمان، به طور اساسي تحقيق و بررسي صورت گرفته است.
اينك به بورگوندي هايي توجه مي كنيم كه همانند آله مان ها، فعالانه در تاريخ كوچ اقوام ظاهر شده و رومي سازي آن ها تا حدودي در پيدايش " سوئيس رومي " (13) تأثيرگذار بود؛ اما اينان در بخشي از سوئيس كه در جنوب غربي منطقه مورد سكونت آله مان ها واقع بود، مقيم شدند. در تاريخ طبيعي پيلنيوس بزرگ در قرن اول ميلادي، براي اولين بار به نام بورگوندي ها اشاره شد؛ وي در اين اثر آنان را در جمع گوت ها قرار داده و به عنوان زيرگروه واندال ها تلقي مي كند. از اين رو آنان قوم ژرمني شرقي محسوب مي شوند. البته در سرزمين گل ها آن ها را جزو ژرمن ها به حساب مي آوردند؛ هرچند اين طبقه بندي با خاستگاه ژرمن هاي شرقي مغايرت داشت. شايد دليل اين نام گذاري، كوچ آن ها از سرزمين ژرمن ها به سرزمين گل ها بوده باشد. احتمالاً ژرمن ها و گوت ها ريشه مشابه مبهمي در مناطق شمالي دارند. بعيد نيست آنان جزيره بورنهولم (14)، واقع در درياي بالتيك را به اين عنوان ناميده باشند. بورنهولم در قرون وسطي هنوز هم بورگوندارهولم (15) ناميده مي شد. طبق گفته بطليموس دانشمند يوناني، امپراتوري آن ها در قرن دوم، در غرب با سِمنونن (16) و در شرق با ويسلا هم مرز بود. در اواخر قرن سوم، جنگجويان بورگوندي مرتباً ايالت هاي رومي واقع در ساحل پايين رود دانوب را مورد حمله قرار مي دادند. در نتيجه، برخي از آنان در منطقه ماين- نكار (17) سكني گزيدند و به دشمنان آله مان ها تبديل شدند، اما بيشتر آن ها در سرزمين ژرمن هاي شرقي ماندند. در قرن چهارم موضع بورگوندي ها در منطقه راين- نكار (18) قوت گرفت. آنان در 413 ميلادي در زمان حكومت گونداهار (19) به تأسيس يك امپراتوري در ساحل پايين رود راين مبادرت ورزيدند كه مركز ثقل آن شهرهاي ورمز، استراسبورگ و اشپير بود. اين امپراتوري از سوي امپراتور هونوريوس به رسميت شناخته شد. آن ها در همان سال با يووينوس (20) غاصب كه از ميان گل ها به پا خاسته بود، متحد شدند و به سرزمين گل ها حمله كردند و در پي اين حمله بخشي از قلمرو گل ها را تصرف نمودند. در 435 ميلادي گونداهار بار ديگر كوشيد تا با همياري ملت خود، امپراتوري اش را تا ايالت بلژيك (21‌) وسعت بخشد، اما اين بار فرمانده آئتيوس سد راهش شد. يك سال بعد آئتيوس به تشكيل يك نيروي ضربتي در ميان هون ها پرداخت تا به بورگوندي هاي تجاوزطلب درسي فراموش ناشدني دهد. اين حركت به فاجعه اي عظيم منجر شد: هون ها 20000 بورگوندي را مورد حمله و محاصره قرار دادند و آنان را نابود كردند. قصه ها و افسانه هاي بسياري در مورد اين نبرد وحشيانه نقل شده است؛ به همين دليل بايد آن را به عنوان رويدادي عظيم در تاريخ كوچ اقوام قلمداد نمود. سرود نيبلونگن ياد و خاطره اين فاجعه را جاودانه ساخته است. نبرد، موضوع اصلي تاريخي در اين سرود حماسي است كه در آن قهرمانان بسياري از جاهاي مختلف و نه فقط از راينلند حضور دارند. از افسانه ها و قصه ها چنين برمي آيد كه امپراتوري بورگوندي ها در ورمز استقرار يافته بود. آتيلا، رقيب گونتر ( گونداهار ) بود و نبرد در محل اقامت پادشاه هون ها، در مجارستان به وقوع پيوست.
در 443 ميلادي آئتيوس، بورگوندي ها را كه هر لحظه بر تعدادشان افزوده شده و تقريباً بين ده تا بيست و پنج هزار نفر بودند، به عنوان متحدان روميان در منطقه ساووين سكني داد؛ اين منطقه در ساحل جنوبي درياچه ژنو واقع بود كه از شمال به لوزان منتهي مي شد. آنان نيز متقابلاً بايد از گذرگاه هاي آلپ محافظت مي كردند. بورگوندي ها خود را به عنوان هم پيمانان باوفاي روم غربي نشان دادند. آنان طي تكامل نژادي پرفراز و نشيبشان به زودي به اين باور رسيده بودند كه از هر لحاظ با رومي ها تشابه و نزديكي دارند. آن ها در 451 ميلادي در نبرد اقوام در كارزار كاتالوني به اتفاق گوت هاي غربي و فرانك ها كه جانب روميان را گرفته و تحت رهبري همان آئتيوسي قرار داشتند كه شانزده سال پيش به طور پنهاني هون ها را هدايت كرده و به كشتار وحشيانه اين ملت واداشته بود. در اينجا نيز بار ديگر معلوم مي شود كه ائتلاف هاي عصر كوچ اقوام تا چه حد ناپايدار بود. بورگوندي ها در 456 به مأموريت از طرف روم با همياري گوت هاي غربي عليه سوئب ها در اسپانيا به مبارزه پرداختند و بخش عظيمي از سرزمين مركزي گل ها را متصرف شدند، به طوري كه اينك منطقه وسيعي را در اختيار داشتند. نقاط كم اهميت و دورافتاده، شامل پروونس در جنوب، درياچه ژنو در شرق و رودخانه سون (22) در غرب و شمال مي شد. پادشاه و شاهزاده در ليون و ژنو اقامت داشتند. بورگوندي ها زبان بوميان آنجا را كه رومي بود، فراگرفتند. آنان در زمان حكومت پادشاهان شيلپريش اول (23) و گوندوباد (24) در ربع آخر قرن پنجم ميلادي به اوج قدرت رسيدند و پس از فرانك ها و گوت هاي غربي، مقتدرترين ملت فرانسه كنوني به شمار مي رفتند. پادشاه گوندوباد ( 516-474) مي كوشيد تا امپراتوري اش را با سياست مهم ازدواج استحكام بخشد. پسرش زيگيسموند (25) با يكي از دختران تئودريش، پادشاه گوت هاي شرقي و خواهرزاده كاتوليكش كلوتهيلده (26) با كلودويگ، پادشاه فرانك ها ازدواج كرد. اما بورگوندي ها هم نتوانستند مانع توسعه طلبي سيري ناپذير فرانك ها گردند. سرانجام در 532 ميلادي كار به جايي رسيد كه بورگوندي ها ناگزير به مقابله با فرانك ها شدند، اما در نبردي در نزديكي سنت اِتيَن (27) مغلوب آن ها گرديدند.
با اين وجود، پايان امپراتوري بورگوندي ها به عنوان تراژدي غم انگيزي تلقي نمي شود. آنان متحدان خوبي براي روم غربي محسوب مي شدند، خيلي زود با فرهنگ رومي خو گرفتند و ترقي پادشاهان نسبتاً كوتاه مدتشان را ناشي از برخورداري روابط مناسب با مالكان ثروتمند گلي و رومي مي دانستند. آن ها براي رسيدن به حكومت بر يك امپراتوري عظيم، نه از توان جمعيتي كافي و نه از تلاش و جديت لازم براي دستيابي به يك سياست اتحاديه اي برخوردار بودند. به طور كلي بورگوندي ها تمايل بسياري به سازگاري داشتند و پس از مدتي اقامت در وطني جديد، فرهنگ آنجا را مي پذيرفتند. پس از گذشت دو نسل، يكي از نويسندگان رومي به گونه اي از پادشاه بورگوندي ها و همراهانش سخن مي گويد كه گويي يكي از كارمندان عالي رتبه رومي است كه ستادش را رهبري مي كند. عجيب نيست كه بورگوندي ها خود را به عنوان دوستان قابل اعتماد مردان جديد نشان دادند، زيرا در آينده هم در ارتقاي امپراتوري فرانك ها تا زمان تاجگذاري كارل بزرگ به طرز تعيين كننده اي ايفاي سهم كردند. شايد اين اشاره اي ديگر به نابودي نه چندان محسوس امپراتوري آن ها باشد كه هنوز هم فرانسه با اشتياق ميراث بورگوندي اش را به خاطر مي آورد؛ مانند اتريش از زمان ماكسيميليان اول (28).
يافته هاي باستان شناسي مربوط به دوران بورگوندي هاي سازش پذير در قرن پنجم، چندان زياد نيست. هرچند در جنوب غربي آلمان و همچنين در لامپرتهايم (29) قبرهايي با تجهيزات اقوام بورگوندي به چشم مي خورد، اما ممكن است اين ها نيز مربوط به دوران آله مان ها باشد. اين در مورد گورهاي جالب توجه اقوام شرقي در گروس- گراو (30) و گرلاكسهايم (31) نيز صدق مي كند. آنان در فرانسه كوچك ترين اثري از خود بر جاي نگذاشتند؛ شايد بدين خاطر كه خود را به شدت با جماعت گلي و رومي همرنگ كرده و شيوه هاي زندگي شان را پذيرا شدند. به طور كلي بورگوندي ها بايد درصد ناچيزي از كل جمعيت را شامل شده باشند. در مناطق ساحلي درياچه ژنو، به طور پراكنده يافته هايي از قبيل جمجمه هايي كه به طور مصنوعي تغيير شكل يافته اند، آينه هاي فلزي رايج در ميان اقوام شرقي و سنجاق هاي قديمي به چشم مي خورد كه احتمالاً مربوط به نخستين زمان اقامت آن ها در ساووين مي باشد. بورگوندي ها به گونه اي ديگر موفق شدند در فرهنگ باختري جايگاه مهمي به خود اختصاص دهند: از سويي در نام " بورگوند " (32)، اين سرزمين جاذبه انگيز فرانسوي و از سويي ديگر در يكي از معروف ترين منظومه هاي حماسي فرهنگ آلمان، يعني سرود نيبلونگن.
هنگامي كه سرود نيبلونگن در حدود سال 1200 ميلادي توسط شاعر گمنامي در اتريش، در يكي از مناطق ساحلي دانوب به رشته تحرير درآمد، از زمان حكومت پادشاه بورگوندي ها نزديك به هفتصد سال مي گذشت. حتي خاندان پادشاهي گيبيكونگ ها (33) نيز كه نام خود را بر نيبلونگ ها نهاد، از هشتصد سال پيش انقراض يافته بود. ولي با اين وجود، منظومه اي حماسي در قالب اشعار درباري قرون وسطايي شكل گرفت كه بايد موضوع اصلي آن كه همانا پرداختن به چندين قصه مرتبط به هم است، موجب شگفتي همگان شده باشد. قصه هاي مربوط به ژرمن هاي آواره و جنگجو، طي قرن ها توسط آوازخوانان دوره گرد به صورت سرودهايي نقل مي گرديد. علاوه بر سرود نيبلونگن، دست كم سه اسطوره ديگر خلق شدند كه به وقايع دوران كوچ اقوام مي پردازند: " سرود والتهاري " (34)، " اسطوره ديتريش "(35) و " سرود هيلدبِراند"(36). گرچه اسطوره ها، برخلاف قصه ها بر رخدادهاي تاريخي استوارند، اما قهرمانان و اقدامات آن ها به شدت با نيروي تخيل پر و بال گرفته و در مجموعه اي نوين و شاعرانه به يكديگر پيوند داده مي شوند. بدين سان در اسطوره ديتريش، سه شخصيت مهم به طور همزمان وارد صحنه مي شوند كه به زمان هاي مختلف تعلق دارند: پادشاه گوت هاي شرقي اِرمانريش ( مرگ در 375 ميلادي )، پادشاه هون ها آتيلا ( مرگ در سال 453 )‌و ديتريش فون برن (37) ( تئودريش بزرگ، مرگ در 526 ميلادي ). در سرود نيبلونگن، هاگِن از چاكران باوفاي پادشاه گونتهر، زيگفريدِ (38) قدرتمند را مي كشد؛ هرچند زيگفريد شخصيتي خيالي بوده و وجود عيني نداشته است. البته نبرد زيگفريد عليه اژدها، شست و شو با خون اژدها و روئين تن شدن او و كلاه جادويي اش نيز ساختگي و غيرواقعي بودند. شخصيت آتيلا، پادشاه هون ها نيز جالب توجه است؛ هرچند او با قتل عام بورگوندي ها در 436 ميلادي، چهره اي اهريمني از خود در اذهان باقي گذاشت، اما در سرود نيبلونگن، بيشتر داراي خصالي نيكوست. او تصوير حاكم خويشتن داري را مجسم مي سازد كه بدون مرتكب شدن گناهي، توسط كريمهيلد (39) انتقام جو به ورطه فنا مي افتد. از آغاز تا پايان اين وقايع، سراسر كينه، نيرنگ و قتل حاكم است. گونتهر با مكر و حيله موفق به ازدواج با برونهيلد مي شود،‌ زيگفريد هم در اين حين به او ياري مي رساند؛ كريمهيلد، خواهر گونتهر نمي تواند بر وسوسه شكستن غرور برونهيلد غلبه كند. او پس از حادثه قتل زيگفريد، برادرش را در قلعه " اِتسل " (40) در نهايت سنگدلي به قتل مي رساند، هاگن را با دست خود مي كشد و آنگاه خود نيز جان مي دهد. جريان اين رويداد به طرز بي رحمانه اي در مسير مرگ و نابودي پيش مي رود و در هيچ جاي آن جنبه مثبتي به چشم نمي خورد. از اين نظر، سرود نيبلونگن اصولاً با دوران مربوط به قهرمانان و قصه هايشان كه همان دوران بسيار ناآرام و خونبار كوچ اقوام است، هماهنگي زيادي دارد. ريچارد واگنر (41) در اُپراي معروف چهارقسمتي خود با عنوان " گروه نيبلونگن " ( اجرا شده در سال 1853 ) مضمون اين سرود حماسي را به طرز باشكوهي به نمايش گذارده و فريدريش هِبِل (42) در اثر سه گانه خود تحت عنوان " نيبلونگن " ( پديد آمده در سال 1861 ) بار ديگر موضوع دراماتيك آن را به تصوير كشيده است. موضوع نيبلونگن نه تنها در ادبيات و هنر جايگاه ويژه اي به خود اختصاص داده، بلكه از نظر ايدئولوژي نيز تأثيرگذار بوده است. " ايلياد " (43)، نوشته هومِر (44)، هويت فرهنگي يونانيان را بنيان نهاده بود؛ ولي چرا سرود نيبلونگن نبايد چنين هويتي را براي آلمان هم به ارمغان مي آورد؟ به ويژه رومانتيست ها بر اين اميد بودند كه " نيبلونگي " به عنوان مترادف خصلت ملي آلماني تعبير گردد. سراينده گمنام سرود نيبلونگن نوشته است:" ما در اينجا مي خواهيم « قصه هاي باشكوه كهن » را كه نمايانگر هويت واقعي مان هستند، به باد فراموشي بسپاريم، در حالي كه اينان حاوي موضوعاتي هستند بس تاريخي و ماندگار كه هنوز هم همگان را تحت تأثير قرار مي دهند. "

پي‌نوشت‌ها:

1.Asinius Quadratus
2.Schwaben
3.badisch
4.Alemannen
5.در مرز آلمان و اتريش (م.) Passau
6.Ufemorikum
7.اتريش در ساحل دانوب (م). Donauösterreich
8.Zülpich
9.Karl Martell
10.Cannstatt
11.Bad Urach
12.Reutlingen
13.Suisse romande
14.Bornholm
15.Burgundarholm
16.Semnonen
17.Main-Neckar
18.Rhein-Neckar
19.Gundahar
20.Jovinus
21.Belgica
22.Saône رودخانه اي فرعي در فرانسه به طول 480 كيلومتر كه در شهر ليون به رود اصلي رن مي ريزد و سرانجام وارد خليج ليون مي شود (م).
23.Chilperich I
24.Gundobad
25.Sigismund
26.Chlothilde
27.St.Autun شهري در شرق فرانسه كه بين رودخانه هاي لوار و سون واقع است (م).
28.Maximillian I
29.Lampertheim
30.Gross-Gerau
31.Gerlachsheim
32.Burgund
33.Gibikungen
34.Waltaharillied
35.Dietrichsage
36.Hildebrandslied
37.Dietrich von Bern
38.Siegfried
39.Kriemhild
40.Etzel
41.Richard Wagner [ هنرمند آلماني 1813-1883( م). ]
42.Christian Friedrich Hebbel [ شاعر آلماني 1813-1863 (م).]
43.Ilias
44.Homer حماسه سراي يوناني كه نابينا بود و در قرن هشتم يا نهم پيش از ميلاد مي زيست. هومر دو اثر معروف دارد:‌ايلياد و اُديسه (م).

منبع مقاله :
آرتز، پتر (1391)، كوچ ژرمن ها در اروپا، ترجمه علي رحماني (تيرداد)، مرضيه ذاكري، تهران: اميركبير، چاپ اول.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط