بهين کشور ارسطو

از نظر ارسطو، انسان بالطبع اجتماعي است و براي زندگي در جامعه ي سياسي ساخته شده است و داراي ميلي طبيعي به آن است. در عين حال، نفع مشترک و کوشش در راه بهزيستي آن ها را گرد هم مي آورد؛ پس زندگي خوب، هدف
چهارشنبه، 30 مهر 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بهين کشور ارسطو
بهين کشور ارسطو

 

نويسنده: علي محمدي آشناني




 

از نظر ارسطو، انسان بالطبع اجتماعي است و براي زندگي در جامعه ي سياسي ساخته شده است و داراي ميلي طبيعي به آن است. در عين حال، نفع مشترک و کوشش در راه بهزيستي آن ها را گرد هم مي آورد؛ پس زندگي خوب، هدف اصلي اجتماع است. (1) در نگاه او، هدف جامعه ي سياسي بهزيستي است نَه صرف زيستن، (2) آن هم بهزيستي همگان نه اکثريت يا اقليت. (3) بر اين اساس، هر شهر يا هر مجمعي از گروهي از انسان ها، جامعه ي فاضله شمرده مي شود که شهروندان و اعضاي آن براي نيل به هدف خوبي و بهزيستي تلاش مي کنند:
«جامعه اي که بالاتر از همه ي جوامع است و تمام خوبي هاي جوامع زيرين خود را در بردارد و انواع خوبي ها و عوامل بهزيستي را براي شهروندان فراهم آورده است و خيربرين را مي جويد، يک شهر و جامعه ي سياسي نام دارد. » (4)
از نظر ارسطو سعادت فرد و اجتماع يکي است. هر جمعيتي را نمي توان جامعه ناميد مگر آن که بتواند نيازهاي خود را برآورد و گرنه قوم ناميده مي شود. (5) شک نيست که بهترين حکومت ها آن است که همه کس در سايه ي آن شاد باشد و سعادتمند زيست کند. (6) چون شادي برترين خوبي هاست و از کارورزي يا کاربرد کامل فضيلت پديد مي آيد. (7)
براي پديد آمدن حکومت آرماني بايد کشور جمعيت و وسعت متناسبي داشته باشد که بتوان وسايل رفع نيازهاي مردم را به حداکثر فراهم کند و شهروندان بايد از منش و خوي دليري و هوش مندي لازم برخوردار باشند.
هدف جامعه ي آرماني ارسطو، بهزيستي و زندگي کامل و مستقل افراد و اعطاي آن است.

الف) طبقات شش گانه ي اجتماعي

از مواردي که ارسطو همانند افلاطون در مدينه ي فاضله ي خود بدان تصريح مي کند، وجود نظام طبقاتي و آموزش هاي جداگانه براي هر طبقه است که وي بدان تأکيد مي ورزد. برابر رأي ارسطو، با توجه به نياز يک جامعه و کشور به خواربار، هنر و پيشه، سلاح، پول کافي، دين و نظام و راه تشخيص حقوق مردم پس بايد شش طبقه، برزگر، پيشه وري، سپاهي، توانگر، پيشواي دين و دادرس براي شناخت حق از باطل نيز وجود داشته باشد. از آن جا که نمي توان بدون فضيلت بر سعادت دست يافت، بهترين کشور، کشوري است که همه ي افراد آن دادگر باشند آن هم دادگر مطلق نه نسبي. (8)
جوانان را بايد به کار سپاهي گماشت و چون سالمندتر شدند به حکومت گمارد و در زمان پيري بايد خدمت دين کنند شهروندان يا از جنگ جويان هستند يا قانون گذاران؛ پس به نظر او برزگران و پيشه وران و همه ي مزدوران، شهروند محسوب نمي شوند. (9)
اوّلين دانش را دام پروري و کشاورزي و سپس بازرگاني ( کشتي راني- حمل و نقل و بازاريابي )، مزدوري، صنايع، چوب بري و معدني مي داند.

ب) حقوق و آداب اجتماعي

در نگاه ارسطو، شهروند کسي است که حقّ اشتغال به وظايف دادرسي و احراز مناصب را دارا باشد. (10)
فضيلت يک شهروند آن است که هم بر فنّ فرمان روايي و فرمان برداري توانا باشد. (11) بدين سان صاحبان مشاغل پست و پيشه وران به دليل آن که توان فرمان روايي را ندارند نمي توان شهروند دانست. (12)
برخلاف افلاطون، طبقه ي فرمانروايان و جنگ جويان مي توانند و بايد از ثروت برخوردار باشند، لذا زمين هاي کشور بايد از آنِ اين دو طبقه باشد ولي زمين بايد به دو قسمت همگاني و مخصوص يک تن تقسيم کرد.
شهر مطلوب داراي چها شرط، بهداشت، موقعيت جغرافيايي مناسب براي مقاصد جنگي و فعاليت سياسي، برخورداري از آب کافي چشمه، جويبار يا انبارهاي ذخيره آب و تأسيسات و ساختمان هاي لازم و کافي شامل استحکامات دفاعي، پرستش گاه ها و اداره هاي بزرگ و در دسترس است.
سازمان حکومت آرماني، بايد بتواند در تعيين درست هدف و غايت و بازشناخت آن ها از سوي مردم، زمينه ي لازم را فراهم آورد تا مردم به فضايل و نيکي آراسته شوند و آراستگي آدمي به فضايل از سه چيز پديد مي آيد: منش، عادت و خرد.
ارسطو، بهترين زمان زناشويي را براي مرد، 37 سالگي و بران زن، هجده سالگي بر مي شمرد. (13)
ارسطو برخلاف افلاطون به دليل آن که چون هر کشور و حکومت بايد داراي يک هدف باشد، مي گويد تربيت همه ي افراد بايد يک سان باشد. (14) به گفته ي او، تعليم و تربيت و آموزش و پرورش شهروندان بايد پيش از هر چيز ديگر محلّ اعتنا باشد.

ج) نوع حکومت

در نگاه ارسطو، آنچه جامعه ي سياسي را پايدار مي سازد، برابري است ولي جامعه ي سياسي در عين آن که بر کثرت استوار است، بايد از راه تربيت به همکاري و وحدت برسد. انتصاب فرمان روايان به فرمان روايي براي هميشه، يورش و نافرماني را بر مي انگيزاند.
در ديدگاه ارسطو، نيکي در سياست جز دادگري نيست. (15) وي از سه نوع حکومتِ درست ياد مي کند: 1. پادشاهي يا فرمانروايي يک تن. 2. اريستوکراسي يا فرمان روايي گروهي از بزرگان. 3. جمهوري = پوليتي يا فرمان روايي اکثريت که پوليتي نام گرفته است. در رده بندي ارسطو، پوليتي، بهترين نوع حکومت طبيعي و بهنجار است. البته در سخنان ارسطو، تعريف بهترين نوع حکومت، اندکي دچار اضطراب است؛ وي در کتاب دوم سياست مي گويد: « بهترين حکومت آن است که عناصرِ عده ي بيشتري از حکومت هاي ديگر را در برگيرد. » ولي در کتاب چهارم، حکومت پوليتي را که مرکب از دموکراسي واليگارشي يا ميانگين اين دو است، برترين نوع ممکن حکومت مي داند.
به ديگر سخن، حکومت دموکراسي يا حاکميت توده مردم را به طور مشروط بهترين نوع حکومت معرفي مي کند؛ زيرا جمع، بهتر از فرد داوري کرده و همگان، فضايل را گرد مي آورند. (16)
البته دموکراسي از نظر وي، يعني حکومتي که در آن آزاد مردان فرمان برانند؛ اکثريت در مرحله ي بعد و به طور تصادفي مورد توجه است. (17) در نگاه وي، دموکراسي بر پنج نوع است و بهترين آن حکومتي است که هيچ يک از تهي دستان و توانگري را برتر ندانسته و بر ديگري حاکم نمي کند، بلکه همگان را هم سنگ شمرده، (18) در کار حکومت مشارکت مي دهد و حاکمان آن از طبقه ي متوسط انتخاب شوند. (19)
نکته ي در خور تأمل در سخن وي، آن است که اين سه نوع حکومت با اندکي انحراف به حکومت هاي بد تبديل مي شوند؛ پادشاهي به حکومت ستمگر توراني و آريستوکراسي به اليگارشي و حکومت اشراف زادگان و ثروتمندان و حکومت جمهوري به دموکراسي مبدل مي شود. (20)
ارسطو، با توجه به اهداف حکومت ها، به طبفه بندي کيفي آن ها پرداخته است، بر اساس اين نظر، اگر دولت ها در خدمت منافع و خير عمومي باشند، طبيعي و بهنجار و در صورتي که به منافع شخصي و گروهي حاکمان توجه کنند، فاسد و منحرف اند. به گفته ي ارسطو، حکومت توده ي مردم را بهتر از حکومت گروهي کوچک از صاحبان فضيلت است و حکومت قانون بهتر از حکومت فرد است. (21)
ارسطو با نقد حکومت پادشاهي مطلق مگر در موارد استثنايي، آن را برخلاف طبيعت دانسته، (22) از حاکميت قانون سخن مي راند (23) و بدترين حکومت را توراني، بعد اليگارشي و سپس دموکراسي است که از نظر وي ميانه روترين نوعِ حکومتِ بد است. (24)
ارسطو به برخي آسيب هاي دموکراسي توجه داشته است؛ به عنوان نمونه به آسيب مردم فريبي براي فرمان روا شدن اشاره کرده چنان که براي تعادل، بر تفکيک قواي سه گانه مقننه، قضاييه و اجراييه تأکيد کرده است. (25)

د) رهبري و مديريت

به گفته ي ارسطو، سروران بايد داراي سه صفت باشند: 1. پاي بندي به قانون اساسي موجود؛. 2. توانايي و آزمودگي و مهارت براي اجراي وظايف خويش؛ 3. بهره مندي از فضيلت و پيروي از آيين دادگري ويژه ي هر حکومت. از نظرگاه ارسطو، براي فرمان روايان و فرمان برداران فضايل اخلاقي هم چون بلندمنشي، ميانه روي، دادگري لازم است و بر کنار بودن از بي بند و باري و ترس، از فضايل مشترک ميان حاکمان و شهروندان است.
بهترين شيوه ي حکومت در سايه ي بهترين شکل حکومت ممکن است. از آن جا که نيکي بر سه گونه؛ 1. بيروني 2. رواني 3. بدني است و با عنايت به آن که روان آدمي از تن و مال او برتر است، پس بهترين صفات روان از بهترين صفات بدني و مالي ارزشمندتر است به همين جهت بهره هر کس از سعادت برابر است با بهره ي او از فضيلت، خرد و کار فضيلت آميز و خردمندانه ي او. بخت و اقبال فقط در تأمين سرمايه ي مادي و بدني مؤثّر است و فضيلت از تلاش، لذا سعادتمندي با نيک بختي تفاوت دارد. (26)

تحليل و بررسي

گرايش به نوعي حکومت دموکراسي و به رسميت شناختن مالکيت براي همگان از نقاط قوّت انديشه ي سياسي ارسطو به حساب آمده است، چنان که دو نکته از نقاط ضعف عمده ي آراي ارسطو محسوب و مورد اعتراض قرار گرفته است:
1. مدني بالطبع دانستن انسان: به گفته ي استاد مطهري:
اگر مقصود از مدني بالطبع آن است که زندگي اجتماعي امري غريزي، طبيعي، قهري و بيرون از انتخاب و اختيار آدمي است، سخني نادرست است؛ ولي اگر مراد آن است که انسان بدون اجتماع قادر به ادامه ي زندگي نيست و برخي از استعدادهاي انسان جز در پرتو زندگي اجتماعي فعليت نمي يابد و اين نيازها و استعدادها در متن خلقت آدمي وجود دارد و او را به سوي زندگي اجتماعي هدايت مي کند، سخني صحيح است. (27)
2. پذيرش نظام برده برداري و تأکيد بر نظام طبقاتي و لزوم آموزش هاي جدا براي هر طبقه، آن هم با اين نگاه که يک نظام طبيعي است و کساني به طور ذاتي، برده و براي خدمت آفريده شده اند، زيرا ارسطو، بردگان را ابزاري جان دار براي خدمت گزاري مي داند و بزرگان و پيشه وران را شهروند تلقي نمي کند. به زعم او، برخي افراد به حکم طبيعت و چگونگي بدن و روان، برده و سزاوار فرمان بري اند.

پي نوشت ها :

1. ارسطو، سياست، ص 150.
2. همان، ص 158.
3. همان، ص 175.
4. همان، ص 1، با اندکي تصرف.
5. همان، ص 280-300.
6. همان، ص 286.
7. همان، ص 299.
8. همان، ص 301.
9. همان، ص 302.
10. همان ص 131.
11. همان، ص 142.
12. همان،ص 148.
13. همان، ص 322.
14. همان، ص 328.
15. همان، ص 170.
16. همان، ص 127.
17. همان، ص 162.
18. همان.
19. همان، ص 179.
20. همان، ص 156.
21. همان، ص 167.
22. همان، ص 197.
23. همان، ص 187.
24. همان، ص 205.
25. همان، 250-259.
26. همان، ص 280-290.
27. مطهري، بيست گفتار، ص 90-91.

منبع مقاله :
محمدي آشناني، علي؛ (1392)، جامعه آرماني قرآن کريم، قم: مؤسسه بوستان کتاب، ( مرکز چاپ و نشر دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط