در معنايِِِِِِِِ وجود

در هر زباني، همه ي الفاظ از نظر دلالت بر معاني يکسان نيستند؛ بعضي الفاظ، از کثرت عموميت و توسعه ي معني، به طور صريح و آشکار و بدون هيچ ابهام و ترديد، دلالت بر معني خود مي کنند. مثلاً کلمه ي « چيز » در زبان فارسي
شنبه، 1 آذر 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
در معنايِِِِِِِِ وجود
در معنايِِِِِِِِ وجود

 






 

معني وجود

در هر زباني، همه ي الفاظ از نظر دلالت بر معاني يکسان نيستند؛ بعضي الفاظ، از کثرت عموميت و توسعه ي معني، به طور صريح و آشکار و بدون هيچ ابهام و ترديد، دلالت بر معني خود مي کنند. مثلاً کلمه ي « چيز » در زبان فارسي به هر موجودي، چه عالي و چه داني، چه اعراض و چه جواهر، گفته مي شود و هيچ کس در مفهوم اين لغت کوچک ترين ترديدي ندارد. ولي دسته ي ديگر الفاظ در سعه و ضيق معنيِ خود ابهام دارند. بدين لحاظ، در يافتن معني صحيح و اصلي آن ها احتياج به شرح و تفسير پيدا مي کنيم. از لحاظ حقيقت و مصاديق نيز ممکن است ابهامي به ميان آيد که آن ابهام که چون شبه مصداقي است، مربوط به معني لغت نخواهد بود.
مفهوم وجود ( هستي ) مفهومي بديهي التصور است که از فرط وضوح در درک آن کاملاً از تعريف و تشريح بي نيازيم. اگر هم احياناً تعريفاتي براي وجود در اصطلاح فلاسفه مي يابيم ( مانند ثابت العين يا اين که « وجود چيزي است که از آن خبر مي دهند » ) اين ها تماماً تعريف لفظي و لغوي است و شرح الاسم يا تعريف به حدّ و رسم نيست.
شيخ الرئيس ابوعلي سينا، در کتاب نجات مي گويد:
وجود ممکن نيست به صورتي غير از شرح اسمي (1) تعريف گردد، زيرا تمام شروح و تعريفات اشيا به وسيله ي وجود است و از براي وجود شرحي نمي تواند بود، بلکه مفهوم وجود خود به خود و بدون واسطه در اذهان نقش مي بندد. (2)

معرف وجود حد و رسم نيست

در اصطلاح منطق حد، تعريف شيء است به وسيله ي جنس و فصل آن، و جنس و فصل حقيقي نيز از ماده و صورت خارجي اخذ مي شوند. بنابراين، ماهيتي مي تواند حدّ و جنس و فصل داشته باشد که در خارج، مانند جسم، مرکب از ماده و صورت باشد؛ و چون وجود حقيقت کاملاً بسيطي است، ماده و صورت و جنس و فصل ندارد. بالنتيجه، هيچ گاه ممکن نيست وجود را به حدّ تعريف کرد. وجود را با رسم نيز نمي توان تعريف کرد، زيرا تعريف با رسم تعريفي است که از عرض عام يا خاص ياد مي کند و عرضيات به طور کلي از سنخ ماهيات هستند و وجود غير از ماهيت است، بلکه ماهيات را هستي مي بخشد و لاشيء را شيء مي گرداند. به همان جهت که معرف وجود، حدّ و رسم نيست، شرح الاسم هم نمي تواند بود، زيرا شرح الاسم، جز به يک اعتبار منطقي، با حدّ و رسم مغايرت ندارد.

پي نوشت ها :

1- در اصطلاح حکيم سبزواري و همچنين در ظواهر کلمات شيخ الرئيس شرح الاسم با شرح اللفظ خلط شده و هر يک را به جاي ديگري نام برده اند، در صورتي که شرح الاسم به کلي با شرح اللفظ مغايرت دارد. شرح اللفظ تنها شرح لغوي و لفظي است بدون اين که ماهيت و حقيقت شيء را شرح دهد، ولي شرح الاسم شرح ماهيت قبل از وجود است و بعد از احراز وجود، شرح الاسم به حد و رسم مبدل مي گردد.
2- النجاة من الغرق في بحرالضلالات، ابن سينا، با ويرايش و ديباچه ي محمد تقي دانش پژوه، انتشارات دانشگاه تهران، 1364، ص 496.

منبع مقاله :
حائري يزدي، مهدي؛ (1384)، علم کلي، تهران: مؤسسه ي پژوهشي حکمت و فلسفه ايران، چاپ پنجم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما