نويسنده: دکتر سيد مصطفي محقق داماد
به محض تشکيل يک گروه کمابيش قطعي است که بعضي اعضاء در ميانشان رجحان مي يابند و نقس فعالتري به عهده مي گيرند و ديگران سخنان آنان را بيشتر پاس مي دارند و استيلاشان را بهتر گردن خواهند نهاد.
تمايز يافتم رهبران و مديران سياسي از پيروان از همين جا آغاز مي گردد. هرچه گروه بيشتر رشد کند و استوارتر شود سلسله مراتب مديران سياسي و پيروان آشکارتر و مشخص تر مي گردد و نقش مدير از نظر کارکرد حساستر مي شود.
گفته شده است که عمر فرد بايد در گروهها به سر رود. چنانچه اين گفته راست باشد بايد به صحت اين نکته اذعان آورد که شخص ناگزير بايد در دائره نفوذ يا تأثير رهبران، روزگار بگذارند.
اين رهبر ممکن است سرکارگر، سرپرست، افسر مافوق، رئيس، رئيس هيأت مديره و يا مدير عامل يک سازمان باشد؛ ولي آنچه پيداست اين که سرنوشت فرد و گروه تا حد وسيعي وابسته به اين است که رهبر کيست و چگونه رهبر مي کند. پس براي فهم رفتار اجتماعي نکته قاطع اين است که به ديناميسم رهبري و دگرگوني گروه پي ببريم.
مديرت سياسي و دگرگوني گروه
همان گونه که تفاوت ميان افراد و گروهها فراوان است مديران سياسي و رفتاري که در مديريت از ايشان به ظهور مي رسد نيز داراي تنوع بسيار است.البته در هر گروه نوعي مديريت وجود دارد ولي شرائط خاصي که به برخاستن مدير در گروه منتهي شده است و ماهيت گروهي که زير رهبري اوست و صفاتي که در شخصيت مدير و پيروانش موجود است همه در مدير و سبک مديريت وي انعکاس مي يابند.
توجه به اين نکات روشن مي کند که تعريف مديريت و تشخيص مدير در گروه کار آساني نيست بنابراين پيش از بررسي مدير و پژوهش در مديريت لازم است بدانيم که شيوه تعريف مديريت و شناختن مدير چيست.
کارهاي مدير سياسي
بهترين راه نشان دادن پيچيدگي نقشي که مدير سياسي بايد بر عهده بگيرد سير مختصري در کارهائي است که با مقام مديريت مرتبط است. اهميت بعضي از اين کارها وابسته به نوع گروهي است که بايد رهبري شود.مدير به عنوان مجري
نقشي که بالبداهه روشن است هر مدير بايد بر عهده بگيرد، نقش هماهنگ کننده ي فعاليتهاي گروه است. چه مدير مستقيماً سياست و هدفهاي گروه را تعيين بکند و چه نکند يکي از مسئوليتهاي او هميشه اين است که بر اجراي سياست گروه نظارت داشته باشد.معمولاً مدير خود شخصاً در کارهايي که بايد براي اين منظور انجام گيرد شرکت نمي کند، بلکه اين امور را به عهده اعضاء مي گذارد. گاه نيز به مديراني برخورد مي کنيم که از واگذاردن مسئوليت و تفويض اختيار عاجزند و احساس مي کنند لازم است شخصاً در يک يک کارها دخالت داشته باشند. نتيجه اين کار پديد آمدن يکي از دو مشکل زير يا هر دوي آنهاست. يا رهبر خود سدّي در برابر جريان کارها مي شود يا مانع مي شود که در اعضاء نسبت به کارشان احساس مسئوليت به وجود آيد و در کار گروه سهيم گردند.
مدير به عنوان برنامه گذار
غالباً مدير نقش برنامه گذار را به عهده مي گيرد، يعني معين مي کند که گروه با استناد از چه وسائلي بايد به غايات خود دست يابد. اين کار ممکن است مستلزم اين باشد که مدير نه تنها اقدامات فوري بلکه برنامه دراز مدت اقدامات آينده را نيز براي رسيدن به مقصد تعيين کند. اغلب مدير تنها کسي است که از سراسر اين برنامه آگاه است. اعضاء ديگر فقط از بخشهاي مختلف آن که به ظاهر نيز با يکديگر ارتباطي ندارند مطلعند.مدير به عنوان تعيين کننده سياست گروه
يکي از مهمترين کارهاي يک مدير تعيين هدفها و سياست يا خط مشي گروه است. هدفها و سياست گروه به طور کلي از سه منبع سرچشمه مي گيرد:1- از (بالا) يعني بدانگونه که مقامات بالا مقرر مي کنند، مانند فرمانهايي که در نيروهاي مسلّح از تراز بالا به تراز پائين تر صادر مي شود يا سياستي که در يک سازمان در سطح بالا برقرار مي گردد و بدون چون و چرا به عنوان دستور اداري توسط افراد سطحهاي پايين تر بايد پذيرفته شود.
2- از (پايين) مانند مواردي که به وسيله تصميم اعضاء گروه مقرر گشته است. ولي هنگامي که هدفها و سياست گروه در پايين تعيين مي شوند، باز مدير مسئول هدايت بحث در ميان اعضاست و بدين ترتيب در اينجا هم باز از نزديک در برقرار کردن خط مشي گروه شريک مي گردد.
3- از خود مدير، در مواردي که اختيار تعيين سياست گروه به دست اوست.
بنابراين چنانکه ملاحظه مي شود، سرچشمه سياست گروه هرچه باشد مشارکت در تعيين آن هميشه يکي از مهمترين کارهاي مدير است.
مدير به عنوان متخصص
مدير سياسي غالباً به عنوان منبع اطلاع و مهارت از ديگران امتياز مي يابد. نياز کارها به تخصص بسيار البته سبب مي شود که اتکاء مديران گروههاي رسمي به معاونان و مشاوران فني بيشتر گردد هر چه مدير از تخصّص فني و مهارت لازم کمتر برخوردار باشد، اين نياز افزايش خواهد يافت و به نظر من در چنين شرائطي کثرت مشاوران و معاونان نه تنها مشکل را حل نمي کند بلکه بر مشکل مي افزايد مدير در چنين شرائطي همواره محتاج و وابسته است، معاونان و مشاوران فني که احساس نياز و وابستگي مدير را لمس مي کنند، اميال و اهواء و خواسته هاي خود را بر مدير تحميل مي کنند و براي چنين مديري هر چه آن خسروان کنند شيرين خواهد بود.متقابلاً در فرض آن که مدير در مهارت از اعضاء ممتاز باشد و گروه او را يک سر و گردن بالاتر ببيند در انجام وظيفه گروهي و اطاعت از فرامين مدير بي گمان ساعي تر خواهند بود.
البته تصديق دارم که در برخي موارد وقتي گروه به دانش فنّي کسي قائم شدند، اين خطر وجود دارد که چنين مديري براي تحکيم نقشي که به عنوان مدير پيدا کرده است، به بهره کسي از اين قدرت نو يافته بپردازد. ولي ناگفته پيداست که حل اين مشکل را در طريقي ديگر بايستي يافت.
مدير به عنوان نماينده گروه در خارج
اين که اعضاءگروه همه بخواهند با گروهها و افراد بيرون از گروه خودشان مستقيماً معامله کنند، بداهتاً ممتنع است. بنابراين يکي از خصوصيات مدير اين است که نقش نماينده خارجي و سخنگوي رسمي گروه به عهده او واگذار گردد. هر گونه ارتباط از داخل و خارج و از خارج به داخل از طريق مدير انجام مي گيرد.يکي از نويسندگان غربي بهنام لوين (Lewin) گفته است مدير هميشه دربارن گروه است. به تعبير من مدير يک جمعيت، زبان آنهاست. قدرت ارتباط و تماس با بيرون براي معرفي اهداف جمعيت و مذاکرات و گفتگو در راستاي حفظ منافع آنان از شرائط لازم يک مدير سياسي است.
در ارتباط با اين کار به نظر اينجانب، مديران سياسي بايستي از آشنايي بالا نسبت به قوانين و مقررات برخوردار باشند و در غير اين صورت حقوق جمعيت در اثر ناآگاهي مدير تضييع خواهد شد.
به نظر اينجانب در بسياري از سمتهاي اجرائي به جاي آن که مدير براي خود مشاور حقوقي انتخاب کند، بايد بالعکس شخصاً مدير حقوقدان باشد و مشاوران ديگر انتخاب نمايد. مشاوران حقوقي از اختيارات برخوردار نيستند و دسترسي آنان به مدير معمولآً به آساني ميسور نيست گاهي قراردادهاي کلان منعقد مي شود و مدير پاي آن را امضاء مي کند در حالي که خودش از محتواي آن چندان اطلاعي ندارد. و حقوق گروه از اين رهگذر پايمال مي گردد.
مدير به عنوان دهنده کيفر و پاداش
از چيزهائي که در نظر اعضاء جمعيت به خصوص داراي اهميت است، قدرت مدير براي دادن کيفر و پاداش است که او را قادر مي کند اعضاء را در کنترل داشته باشد. پاداش بي جا و کيفر نامناسب، مدير را در نظر اعضاء جمعيت از شخصيت مي اندازد. استادي که نه بر اساس ورقه دانسجو بلکه بي حساب نمره مي دهد، در نظر دانشجويان از هيچ ارزشي برخوردار نيست. و متقابلاً استادي که حقوق آنان را ملاحظه نمي کند و صرفاً مي خواهد با سختگيري عظمت کسب کند، سخت در اشتباه است.مدير به عنوان الگو
در بعضي انواع جمعيت ها و گروه ها مدير براي اعضاء الگوي رفتار قرار مي گيرد و نشان مي دهد که آنان نيز بايد چه باشند و چگونه کرداري از خود ظاهر کنند. در مديريت هاي ديني اين نقش بيشتر متبلور است.در مديريت اسلامي فرمانده لشگر، استاندار، رئيس دادگاه، و ... از ملکه عدالت و تقوي برخوردار است. حضرت علي بن ابيطالب (عليه السلام) در نامه به عثمان بن حنيف زندگي خودش را به رخ او مي کشد. الا و ان امامکن قد اکتفي من دنياه بطمريه و من طعمه بقرصيه.
و مي گويد گرچه شما نمي توانيد مانند من زندگي کنيد ولي به هر حال بايستي سعي کنيد که تا آنجا که ممکن است مانند من زيست نمائيد.
منبع مقاله :
محقق داماد، مصطفي؛ (1378)، دين، فلسفه و قانون، تهران: انتشارات سخن، چاپ اول