مرگ "جورج فاكس" مبارز صلح طلب انگليسي (1691م)
جورج فاكس، صلحطلب انگليسي در ماه ژوئيه سال 1624م در انگلستان به دنيا آمد و از كودكي به كار پرداخت. اما در نوزده سالگي دست از كار كشيد و در جستجوي حقيقت، سر به بيابان نهاد. وي پس از چهار سال سرگرداني و تفكر، به اعتقاد خودش، چاره ناخوشيهاي جهان را كشف كرد و دريافت كه اين ناخوشيها سه علت اصلي دارد: نخست آنكه ملل مسيحي از معناي واقعي تعليمات مسيح(ع) بويى نبردهاند. دوم آنكه شبانانِ اجتماع، متعديتر و ستمكارتر از آن هستند كه بايد باشند و رمه خلق، فروتنتر و خاضعتر از آن است كه بايد باشد. سوم آنكه كشتار و خونريزي و جنگهاي غيرانساني، بشريت را به نابودي ميكشاند. از اين رو، فاكس براي خويشتن جامهاي چرمين و كلاهي پهن و لبهدار درست كرد تا از گزند باد و باران و برف در امان بماند و براي تعليم راه صلح به دنياي ديوانه جنگ، به سفري كه تمام عمر طول كشيد رفت. وي طي اين سفر، جهاد بيخونريزي خود را براي برگرداندن مسيحيان به مسيحيت آغاز كرد و هزاران نفر را تحت عنوان ارتش صلح به گرد خود جمع نمود. اينان خود را فرزندان نور يا انجمن دوستان ميخواندند و بعدها به كويْكِر يا لرزانندگان لقب يافتند زيرا دشمنانشان را به لرزه افكندند. اين گروه طرفدار مقاومت جدي در برابر هرگونه بدي بودند و از زندان و مرگ وحشتي نداشتند. بيشتر عمر فاكس به وعظ يا در زندان گذشت و حاكمان جور براي كنترل كردن او، وي را به زندان ميانداختند. عقيده فلسفي فاكس و افكار ديني او، بر پايه ايمانش به دوستي، استوار بود. فاكس كوشيد تا آن آرامش اصلي را كه در قلب زندگي پراغتشاش هر انسان نهفته است به مردم بشناساند. هنگامي كه فاكس بر بستر مرگ افتاده بود، پيام دوستي و صلح خود را در تعليماتي كه به پيروانش داد اين طور خلاصه كرد: دين صلح را ميان برادران خود در هر جا كه هستند انتشار دهيد. به آنان تعليم دهيد كه در همه جهان يك قبله بيش نيست و آن دل آدمي است. در اينجاست، نه در آسمان و نه در زمين، كه شما خانه مقدس خدا را ميبينيد. خدا در دل هر انساني جاي دارد، زيرا در ترازوي رحمت الهي، همه آدميان يك وزن دارند. جورجفاكس پس از سالها مبارزه براي صلح جهاني سرانجام در سيزدهم ژانويه 1691م در شصتوهفت سالگي درگذشت.