ناشناس

سلام.وقت بخیر. آیا مورد زیر، نوعی مشکل روانی هست یا...

سلام.وقت بخیر. آیا مورد زیر، نوعی مشکل روانی هست یا عادی و طبیعی است؟ ببخشید کوچه بازاری می نویسم. فرض کنید در مراسم عروسی، مثلا پدر عروس به دخترش یک آپارتمان بدهد. یا پدر داماد به پسرش فرضا یک خودروی خوب بدهد. پس از پایان مراسم و مخصوصا در روزهای بعد، افراد حاضر در عروسی، کادوهایی رو که پدر عروس و پدر داماد داده، واسه دیگران اینجوری تعریف میکنند: وای نبودی ببینی کادوی عروسی چی بود. یعنی توی خواب هم نمی بینی. پدر عروس بهش آپارتمان داد. حالا شنونده میگه: راست میگی، نه بابا، مگه میشه؟ خوش بحالش. وای، وای، واقعا آپارتمان کادو دادن؟ خلاصه اینکه واسه ی همه مردم، این کادو ها خیلی خیلی جذابه اما واسه بنده، نه که اصلا جذابیت نداره، اما اونقدرها هم جذاب نیست. سوال: چرا در این موارد، همه اینقدر به به و چه چه میگن، اما واسه من این موارد، خیلی چیز خاص و جذاب و عجیب غریبی نیست؟ چرا خیلی ذوق نمی کنم؟ یا حتی اگر واسه دیگران تعریفش کنم، چرا خیلی با آب و آتیش بیانش نمی کنم؟ یعنی طوری تعریفش می کنم که انگار، داماد یا عروس، بجای آپارتمان، فرضا ربع سکه گرفته اند. سپاس
دوشنبه، 13 بهمن 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

ناشناس

سلام.وقت بخیر. آیا مورد زیر، نوعی مشکل روانی هست یا...

ناشناس ( تحصیلات : فوق دیپلم ، 31 ساله )

سلام.وقت بخیر. آیا مورد زیر، نوعی مشکل روانی هست یا عادی و طبیعی است؟ ببخشید کوچه بازاری می نویسم.
فرض کنید در مراسم عروسی، مثلا پدر عروس به دخترش یک آپارتمان بدهد. یا پدر داماد به پسرش فرضا یک خودروی خوب بدهد. پس از پایان مراسم و مخصوصا در روزهای بعد، افراد حاضر در عروسی، کادوهایی رو که پدر عروس و پدر داماد داده، واسه دیگران اینجوری تعریف میکنند: وای نبودی ببینی کادوی عروسی چی بود. یعنی توی خواب هم نمی بینی. پدر عروس بهش آپارتمان داد. حالا شنونده میگه: راست میگی، نه بابا، مگه میشه؟ خوش بحالش. وای، وای، واقعا آپارتمان کادو دادن؟
خلاصه اینکه واسه ی همه مردم، این کادو ها خیلی خیلی جذابه اما واسه بنده، نه که اصلا جذابیت نداره، اما اونقدرها هم جذاب نیست.
سوال: چرا در این موارد، همه اینقدر به به و چه چه میگن، اما واسه من این موارد، خیلی چیز خاص و جذاب و عجیب غریبی نیست؟ چرا خیلی ذوق نمی کنم؟ یا حتی اگر واسه دیگران تعریفش کنم، چرا خیلی با آب و آتیش بیانش نمی کنم؟ یعنی طوری تعریفش می کنم که انگار، داماد یا عروس، بجای آپارتمان، فرضا ربع سکه گرفته اند. سپاس


مشاور: خانم مریم مردانی

با سلام و عرض ادب دوست گرامی، این مسئله می تواند ناشی از عوامل بسیاری باشد. به عنوان نمونه ممکن است ارزش هایی که در زندگی برای شما تاکنون مطرح بوده با ارزش های افراد مورد تعریف شما متفاوت باشد. مثلا آن ها دستیابی به ثروت و پیشرفت اقتصادی را یک ارزش در زندگی می دانند در حالی که شما رشد معرفت و دانش را ارزش می دانید. از اینرو موفقیت در بعد مادی و اقتصادی برای آن ها لذت بخش و برای شما بی معنی است. از سوی دیگر احتمالا شما فرد بسیار منطقی هستید و هیجانات در شما زیاد جولان نمی دهند. یعنی در مواجهه با موقعیت های مختلف سعی می کنید با دیدی منطقی به موضوع نگاه کنید در حالی که دیگران احساس و هیجان بیشتری را در موقعیت های مختلف دخیل کرده و نه صرفا بر مبنای عقل بلکه با کمک هیجان و احساس نیز تصمیم گیری می کنند. تصمیمات بیش از اندازه منطقی و نگاه صرفا عقلانی معمولا در شخصیت های وسواسی – جبری دیده می شود. ممکن است این ویژگی در شما به شکل یک اختلال وجود نداشته باشد و شما صرفا برخی ویژگی های مشابه با این افراد را داشته باشید. تشخیص وجود اختلال در شما نیاز به بررسی ها و توصیفات بیشتری از سوی شما دارد و صرفا برمبنای توضیحات مختصری که در اینجا دادید نمی توان در اینباره تصمیم گیری کرد.



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.