ناشناس
سلام و عرض ادب عذرخواهی بنده رو بپذیرید ولی مستقیم...
سلام و عرض ادب
عذرخواهی بنده رو بپذیرید ولی مستقیم وارد بحث می شوم
چند زمانی است البته منظور از چند زمان بیش از 12 ماه است اعتماد به نفس خود را از دست داده ام اشتباهات گذشته ام باعث شده تا تنها به اشتباهات گذشته فکر کنم
تکرار اشتباهات گذشته ام هم باعث شده بیشتر به این موضوع فکر کنم
کاری برام پیدا شد تا سر گرم شوم ولی باز همین مشکلاته
الانم حدود 6 ماهه سر کارم ولی باز ... همین مشکلاته
خانواده ام هم ناخواسته باعث تشدید این موضوعات شده اند
یعنی جای اینکه با من صحبت کنن با واسته صحبت می کنن
یعنی کسی رو می فرستن تا از زیر زبانم حرفی بکشن
منم که عقیده ام اینه اینا پدر مادرمن هست نه بقیه و اینها باید با من حرف بزنن نه بقیه اصلا با واسته ها صحبتی نمی کنم
کلا
شرمنده عامیانه می نویسم
ولی حس می کنم یکی تو ذهنم هی داره می گه اشتباهات گذشته ات چی ....
خانواده ات که الان اهمیتی بهت نمی دن بعد چی ...
منت های بعد چی ....
خودت از خودت اختیاری نداریی ....
اینجوری هستی ...
مردم چیا دارن پشتت میگنن ....
کار برات پیدا کردن بعد منت میزارن حالا وایستا ....
ساکت شدی ....
باکسی حرفی نمی زنی ....
کاری نداری ....
پشتت میگن بیکار بی عار و....
و....
البته بعضی از این حرفا اتفاق افتاده مثلا مردم در مورد من خیلی حرف می زنن و..
خواستم با یکی حرف بزنم ولی ترسیدم بفهمن بعد بگن چقدر بچه اس و... یا خانواده ام بفهمن چی میگن
خواستم برم پیش روانشناس ترسیدم بعد بگن دیوانه است و...
خلاصه از زندگی نا امیدم
امیدی ندارم
ترس بخشی از وجودم شده
نمی تونم به خودم بگم ولش کن این حرفا رو
کار خودتو بکن
اهمیتی نده و...
یا بگم به نقل از امام علی ترس برادر مرگه و...
یا از چیزی که می ترسی بزارش جلو چشمت ...
راه حلی هم براش ندارم
البته با دو سه نفر که صحبت کردم گفتن چقدر ناامیدی از زندگی سیر شدی و... و مقصر رو خانواده ام گرفتن ولی چه کنم
خانواده اممند کاری نمی شه کرد نمیتونم بکشمشون که
صبرم کم شده
خلاصه سر شما رو هم درد آوردم شرنده نا امیدم
لطفا راه حلی اگر ممکنه پیشنهاد کنید
تشکر از لطف شما
و خواهشا از انتشار این متن جدا خود داری کنید .
مشاور: خانم مریم مردانی
با سلام و عرض ادب دوست گرامی افکاری که عنوان کردید در ذهن هرکسی بوجود خواهد آمد و ویژگی ذهن سالم آن است که فکر تولید می کند و تنها فکر یک فرد عقب مانده راکد و بدون تولید است. اما فرق شما با بقیه آن است که دیگران از ککنار اینگونه افکار راحت می گذرند اما شما درگیر این افکار هستید و افسار شما به دست این افکار سپرده شده است.هرچه بیشتر به این افکار بپردازید بیشتر افت عملکرد پیدا خواهید کرد. برای حل این مشکل لازم است سح فعالیت های خود را افزایش دهید و جسم خود را درگیر فعالیت های متنوع و متعدد کنید تا از این افکار رهایی یابید. تا زمانی که بواسه وجود این افکار کار خاصی از انجام نمی دهید یا تنها مشغول چند فعالیت محدود هستید هر روز بر این مشکل افزوده خواهد شد. لازم است اهداف خود را در زندگی مرور کنید. برای خود دقیقا مشخص کنید که در زندگی به دنبال چه هستید و به چه خواهید رسید. سپس کارهایی که برای رسیدن به این اهداف باید انجام دهید را مشخص کنید و برای آن برنامه ریزی کنید. لازم است هرروز شما پر از فعالیت های متعدد ومتنوع باشد و جسم و ذهن شما به واسطه فعالیت ها و مسئولیت های متعدد انقدر درگیر باشد که دیگر مجالی برای افکار دیگر وجود نداشته باشد. تا زمانی که جسمتان بیکار است یا فعالیت محدودی دارد و شب ها خسته و کوفته به رختخواب نمی رود هر فرصت تتهایی و بیکاری شرایطی می شود برای هجوم این افکار. گذشته هر چه که بوده در گذشته مانده و فکر کردن دوباره منجر به زنده کردن بیمورد آن می شود. اکنون خود را اصلاح کنید تا گذشته جبران شود. ترتبیت شما هرچه بوده مربوط به گذشته است و خانواده شما هر گونه ای که هست قابل تغییر نیست. پس فکر کردن به آنها، انتظارات بیمورد ازآنها و تکرار گذشته در ذهن نتیجه ای جز بدتر شدن اوضاع و رکود نخواهد داشت.