ب
سلام. خسته نباشید. من...
سلام. خسته نباشید. من 5 سال با یک پسر آشنا شدم.خیلی همدیگر دوست داریم. بارها خواستم به خاطر خانوادم ازش جدا بشم ولی نمیشه.ما بدون هم نمیتونیم. اگر جدا بشیم زندگی 2 تامون نابود میشه. دلایل بابام برای مخالفت برام قابل توجیه نیست. سال ها پیش بر سر من با پسر دعواش شد. حالا همین گرفته دست که چرا پسر تو روی من واستاده. همه شرط های بابام اجرا کرد. رفت سربازی. کار دولتی. مهریه هم هر چی خانودام بگن قبول میکنه. دیگه نمبدونم چکار کنم. از ی طرف ترس از دست دادن خانوادم از ی طرف ترس از دست دادن اون. ترو خدا راهنمایی کنید.چکار کنم
مشاور: خانم مولوی زاده
با سلام به شما دوست عزیز دوست خوبم؛ نگرانی و مقاومت پدر شما امری طبیعی است. پدرشما از طرفی از روی محبت و دلسوزی و نگرانی نسبت به آینده فرزند دلبندش و از طرف دیگر به دلیل رفتار نادرست خواستگار شما نسبت به ایشان احساس خوبی نداشته و دچار دلزدگی گردیده است. اکنون با توجه به علاقه شدید شما دو نفر و تلاش خواستگار شما در جهت جلب نظر خانواده شما پیشنهاد میشود که مدتی به پدر خود فرصت داده تا دلخوری ایجاد شده در ایشان رنگ باخته و احساس منفی ایشان نسبت به خواستگار شما تا حدودی تعدیل گردد سپس با انجام مراسم خواستگاری و بطور رسمی توسط خانواده از ایشان رفع کدورت گردد. البته لازم به تذکر است که دلایل مخالفت پدر شما نیز نیاز به بررسی، منطقی داشته که اگر این دلایل موجه و منطقی می باشد نسبت به ازدواج شما بایستی دقت نظر بیشتری اِعمال شود با آرزوی سلامتی برای سلامتی بدای شما دوست عزیز