ناشناس

مخالفت خانواده در امر ازدواج

ضمن عرض سلام و خسته نباشید از حضور شما مشاورین عزیز درخواست کمک دارم. دختری26ساله هستم و حدود شش ماهی است که با آقایی30ساله آشنا شدم به قصد ازدواج. تحصیلات هر دومون کارشناسی و خانواده هامون هم سنتی هستن. خانواده همسرم اهل کرمانشاه و ما از استان همدان هستیم ولی هر دو در تهران ساکنیم. خانواده ها از اول کامل در جریان رابطه ما بودند و زیر نظر اونها پیش رفتیم وه همه راضی و خوشحال بودند.تحقیقات هم انجام داده بودیم ایشون از نظر اخلاقی کاملا سالم و متین و مودب هستن و کسی بدی ازشون ندیده بود. فروردین ماه امسال نامزد کردیم. علاقه زیادی به هم داریم و هردو رابطه خوبی با اعضای خانواده هم داشتیم. خانواده همسرم برای ازدواج شرایطی رو تعیین کردن.مثلا اینکه مهریه فقط 114 تا سکه در نظر گرفتن با توجه به اینکه تو اقوام ما تعداد سکه خیلی بالاست و مهریه سنگینه خانوادم اوایل مخالفت کردن که با صحبت منطقی و اعلام اینکه مقدار مهریه برام بی اهمیته راضیشون کردم ولی خب حدود 2 یا 3 هفته ای طول کشید. مورد بعد اینکه خواستن مراسم عقد و عروسی رو یکی بگیریم که صرفه جویی کنیم و هزینه هامون زیاد نشه و پس انداز بیشتری داشته باشیم برای خرید خونه. و از من هم خواسته بودن شاغل بشم که زندگی بهتر و مرفهی داشته باشیم. از طرفی خانواده ایشون اصرار داشتن که ظرف مدت 5یا6 ماه این قضایا تموم بشه و ازدواج کنیم.دلیلی هم که اوردن شروع زودتر زندگی و خلاصی از بلاتکلیفی بود. که من با تمام شرایط موافقت کردم و کنار اومدم چون به ایشون علاقه داشتم و از علاقه ایشون هم با خبر بودم. البته رویایی و ایده آل فکر نمیکردیم و خودمون رو برای سختی ها و مشکلات آینده آماده کردیم چون میدونستیم هیچ زندگی بدون مشکل نیست. خانوادم با قبول این شرایط موافق نبودن ولی چون خود ایشون سالم و با شخصیت بودن و من هم اعلام رضایت کردم کوتاه اومدن و پذیرفتن. هیچ مشکل دیگری نداشتیم تا اینکه روزی مادر نامزدم تماس گرفتن و مارو برای مهمونی منزلشون دعوت کردن. به دلیل اینکه مهمون و مشکلاتی داشتیم اون شب نتونستیم بریم و موکول کردیم به هفته بعد. مجدد فردای اون روز تماس گرفتن که باز هم چون شنبه و اولین روز کاری بود و همسرم،برادرم سرکار بودن نمیشد و خواهش کردیم که اجازه بدن اخر هفته این مهمونی انجام بشه. این موضوع باعث ناراحتی مادر همسرم شد و از همون زمان ساز مخالفت کوک کردند و گفتن خانوادش خودشون رو از ما بالاتر میدونن، با رد این مهمونی به ما بی احترامی کردن و ...و همینطور پیش رفتن تا جایی که الان به نامزدم میگن اگر با این دختر ازدواج کنی باید قید مارو بزنی. یک سری دلالیلی میارن که واقعا مسخره است. این نکته هم خدمتتون عرض کنم که برادرزاده من تو سن 3 سالگی بخاطر مشکل سرطان خون فوت کردن.البته پزشکا گفتن که مادرزادی و ژنتیکی نیست و آزمایش هم انجام دادن و گفتن که خانواده مشکلی نداره و همه سالمن. این موضوع رو خانواده همسرم از اول میدونستن و مشکلی باهاش نداشتن ولی بعد از اون دلخوری که پیش اومد همین مسئله رو مدام تکرار میکنن و میگن این دختر نمیتونه بچه دار بشه و بچتون سرطانی میشه و ازین دست مسایل. که من چون مطمئن بودم مشکلی ندارم با مشورت با نامزدم به خانواده ایشون اعلام کردم که حاضرم آزمایش ژنتیک بدم . ولی خانواده ایشون حتی صحبت پزشک هم قبول ندارن. یا مثلا میگن که دخترای تهران خوب نیستن باید خودمون از شهرستان دختر انتخاب کنیم برات. مسئله ای که باعث شد من از خانواده ایشون شدیدا دلگیر و ناراحت بشم این بود که با وجود اینکه من و پسرشون نامزد هستیم بدون اطلاع حتی پسرشون برای ایشون خواستگاری رفتن. که پسرشون هم بعد متوجه شدن این موضوع شدیدا عصبی و ناراحت شدن و برخورد شدیدی داشتن و مدتی است با هم مشکل پیدا کردن و چون مادرشون بدون توجه به حرف و اعتراض ایشون همچنان به کارشون ادامه میدن همسرم قصد جدا شدن از خانوادشون و شروع زندگی مجردی دارن. این نکته هم بگم که برادر همسرم با اینکه ازدواج کردن و مستقل هستن ولی تو مسئله ازدواج ما شدیدا دخالت دارن و مسئله خواستگاری رفتن هم از ایشون و همسرشون نشآت میگیره و در اصل ایشون هم خیلی خانواده و مخصوصا مادر همسرم رو تحریک میکنن در این ماجرا. این قضاوت من نیست و همسرم شخصا این موضوعو رو به من گفتن و قصد داشتن با برادرشون برخورد کنن ولی اطلاع ندارم که این اتفاق افتاد یا نه. با توجه به اینکه مادرشون این رفتارهای نادرست رو میکنن و گفتن من هیچ جوره راضی نمیشم و دیگه هم برای مراسمتون قدمی بر نمیدارم و اینکه نه من و نه همسرم هم دوست نداریم که با مخالفت خانواده زندگیمون رو شروع کنیم دنبال راه حل میگردیم و حتی به جدایی فکر کردیم الان واقعا نمیدونیم چیکار کنیم و زندگیمون در آستانه نابودیه. از مشاوران محترم عاجزانه درخواست کمک دارم.
جمعه، 8 ارديبهشت 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: حسن نجفی
موارد بیشتر برای شما

ناشناس

مخالفت خانواده در امر ازدواج

ناشناس ( تحصیلات : لیسانس ، 25 ساله )

ضمن عرض سلام و خسته نباشید از حضور شما مشاورین عزیز درخواست کمک دارم.
دختری26ساله هستم و حدود شش ماهی است که با آقایی30ساله آشنا شدم به قصد ازدواج. تحصیلات هر دومون کارشناسی و خانواده هامون هم سنتی هستن. خانواده همسرم اهل کرمانشاه و ما از استان همدان هستیم ولی هر دو در تهران ساکنیم. خانواده ها از اول کامل در جریان رابطه ما بودند و زیر نظر اونها پیش رفتیم وه همه راضی و خوشحال بودند.تحقیقات هم انجام داده بودیم ایشون از نظر اخلاقی کاملا سالم و متین و مودب هستن و کسی بدی ازشون ندیده بود. فروردین ماه امسال نامزد کردیم. علاقه زیادی به هم داریم و هردو رابطه خوبی با اعضای خانواده هم داشتیم.
خانواده همسرم برای ازدواج شرایطی رو تعیین کردن.مثلا اینکه مهریه فقط 114 تا سکه در نظر گرفتن با توجه به اینکه تو اقوام ما تعداد سکه خیلی بالاست و مهریه سنگینه خانوادم اوایل مخالفت کردن که با صحبت منطقی و اعلام اینکه مقدار مهریه برام بی اهمیته راضیشون کردم ولی خب حدود 2 یا 3 هفته ای طول کشید.
مورد بعد اینکه خواستن مراسم عقد و عروسی رو یکی بگیریم که صرفه جویی کنیم و هزینه هامون زیاد نشه و پس انداز بیشتری داشته باشیم برای خرید خونه.
و از من هم خواسته بودن شاغل بشم که زندگی بهتر و مرفهی داشته باشیم.
از طرفی خانواده ایشون اصرار داشتن که ظرف مدت 5یا6 ماه این قضایا تموم بشه و ازدواج کنیم.دلیلی هم که اوردن شروع زودتر زندگی و خلاصی از بلاتکلیفی بود. که من با تمام شرایط موافقت کردم و کنار اومدم چون به ایشون علاقه داشتم و از علاقه ایشون هم با خبر بودم. البته رویایی و ایده آل فکر نمیکردیم و خودمون رو برای سختی ها و مشکلات آینده آماده کردیم چون میدونستیم هیچ زندگی بدون مشکل نیست.
خانوادم با قبول این شرایط موافق نبودن ولی چون خود ایشون سالم و با شخصیت بودن و من هم اعلام رضایت کردم کوتاه اومدن و پذیرفتن.
هیچ مشکل دیگری نداشتیم تا اینکه روزی مادر نامزدم تماس گرفتن و مارو برای مهمونی منزلشون دعوت کردن. به دلیل اینکه مهمون و مشکلاتی داشتیم اون شب نتونستیم بریم و موکول کردیم به هفته بعد.
مجدد فردای اون روز تماس گرفتن که باز هم چون شنبه و اولین روز کاری بود و همسرم،برادرم سرکار بودن نمیشد و خواهش کردیم که اجازه بدن اخر هفته این مهمونی انجام بشه. این موضوع باعث ناراحتی مادر همسرم شد و از همون زمان ساز مخالفت کوک کردند و گفتن خانوادش خودشون رو از ما بالاتر میدونن، با رد این مهمونی به ما بی احترامی کردن و ...و همینطور پیش رفتن تا جایی که الان به نامزدم میگن اگر با این دختر ازدواج کنی باید قید مارو بزنی. یک سری دلالیلی میارن که واقعا مسخره است.
این نکته هم خدمتتون عرض کنم که برادرزاده من تو سن 3 سالگی بخاطر مشکل سرطان خون فوت کردن.البته پزشکا گفتن که مادرزادی و ژنتیکی نیست و آزمایش هم انجام دادن و گفتن که خانواده مشکلی نداره و همه سالمن. این موضوع رو خانواده همسرم از اول میدونستن و مشکلی باهاش نداشتن ولی بعد از اون دلخوری که پیش اومد همین مسئله رو مدام تکرار میکنن و میگن این دختر نمیتونه بچه دار بشه و بچتون سرطانی میشه و ازین دست مسایل. که من چون مطمئن بودم مشکلی ندارم با مشورت با نامزدم به خانواده ایشون اعلام کردم که حاضرم آزمایش ژنتیک بدم . ولی خانواده ایشون حتی صحبت پزشک هم قبول ندارن.
یا مثلا میگن که دخترای تهران خوب نیستن باید خودمون از شهرستان دختر انتخاب کنیم برات.
مسئله ای که باعث شد من از خانواده ایشون شدیدا دلگیر و ناراحت بشم این بود که با وجود اینکه من و پسرشون نامزد هستیم بدون اطلاع حتی پسرشون برای ایشون خواستگاری رفتن. که پسرشون هم بعد متوجه شدن این موضوع شدیدا عصبی و ناراحت شدن و برخورد شدیدی داشتن و مدتی است با هم مشکل پیدا کردن و چون مادرشون بدون توجه به حرف و اعتراض ایشون همچنان به کارشون ادامه میدن همسرم قصد جدا شدن از خانوادشون و شروع زندگی مجردی دارن.
این نکته هم بگم که برادر همسرم با اینکه ازدواج کردن و مستقل هستن ولی تو مسئله ازدواج ما شدیدا دخالت دارن و مسئله خواستگاری رفتن هم از ایشون و همسرشون نشآت میگیره و در اصل ایشون هم خیلی خانواده و مخصوصا مادر همسرم رو تحریک میکنن در این ماجرا. این قضاوت من نیست و همسرم شخصا این موضوعو رو به من گفتن و قصد داشتن با برادرشون برخورد کنن ولی اطلاع ندارم که این اتفاق افتاد یا نه.
با توجه به اینکه مادرشون این رفتارهای نادرست رو میکنن و گفتن من هیچ جوره راضی نمیشم و دیگه هم برای مراسمتون قدمی بر نمیدارم و اینکه نه من و نه همسرم هم دوست نداریم که با مخالفت خانواده زندگیمون رو شروع کنیم دنبال راه حل میگردیم و حتی به جدایی فکر کردیم
الان واقعا نمیدونیم چیکار کنیم و زندگیمون در آستانه نابودیه.
از مشاوران محترم عاجزانه درخواست کمک دارم.


مشاور: خانم طیبه قاسمی

با عرض سلام خدمت خواهر عزیز خواهر گلم .دخالت اطرافیان موضوعی عام، فراگير و در بیشتر ازدواج‌ها امری دامن‌گير است و انرژی ذهنی و فکری زوج‌هاي زیادي را مشغول كرده است. گمان نكنيد كه تنها شما با اين مشكل روبه‌رو هستيد. گاه مادر شوهر و گاه مادر زن و گاهي اوقات ديگران به گونه‌اي موجبات رنجيدگي خاطر زوج جوان را فراهم مي‌آورند.رابطه عروس و مادر شوهر در اغلب موارد پر چالش بوده، هست و خواهد بود، مگر این‌که از ابتدای کار با مدیریت درست و خردمندانه پایه‌های یک رابطه سالم و برد – برد را بنا کنید. روابط دختر و پسر در دوران عقد بسیار تعیین کننده است، هر دو نفر باید با همکاری و برنامه ریزی محتاطانه رابطه عروس و مادر شوهر را مهندسی و مدیریت نمایند. یعنی اگر در اوایل ازدواج اجازه دخالت هر چند جزیی در زندگی‌تان را به اطرافیان بدهید، مهار آن در سال‌های بعد سخت‌تر می‌شود، درحقیقت همه چیز بستگی به رفتار خودتان دارد.به دختران جوان عروس خانم‌ها توصیه می‌شود؛ حریم‌ها را حفظ کرده و وقت رفتن به خانه پدری همسر حجم و میزان ارتباط کلامی را برای خودشان مشخص نمایند. یعنی در کمال احترام و رعایت حرمت‌ها، میزان و سطح رفت و آمد خود را تعیین و مشخص کنند. برای مثال شرایطی ایجاد نکنید که مادر شوهرتان بتواند در خلوت و دور از چشم همسرتان، حرف‌هایی به شما بزند که موجب ناراحتی‌تان شود.اگر اختلافی پیش آمد و حرف و حدیثی شنیدید، جلوی گسترش آن را بگیرید و نگذارید دامنه بگومگو زیاد شود. سعی کنید ماجرا را خودتان و در مرحله بعد، با کمک همسرتان حل و فصل كنید و به هیچ عنوان چیزی به گوش پدر و مادر خودتان نرسانید. از همان روزهای اول به خانواده‌هایتان توضیح دهید که می‌خواهید دو نفری با هم‌فکری و مشارکت هم کارهای ازدواجتان را انجام دهید. همه این موارد به شخص شما و رفتارتان بستگی دارد که از همان ابتدا اجازه ندهید هیچ دخالتی در زندگی شما وجود داشته باشد.به جای مطرح کردن حرف‌های مادرشوهر به همسرتان، بهتر است روش‌های تعامل مودبانه کلامی را بیاموزید تا در کمال احترام بتوانید در موارد ضروری پاسخ وی را بدهید و مجبور نشوید به همسرتان منتقل کنید. در واقع موفق‌ترین عروس‌ها کسانی‌اند که همسرشان را در موضوعات اختلاف برانگیز دخالت ندهد و از بروز چنین بازی‌هایی در زندگی خود جلوگیری کرده و یا مثل یک میانجی‌ به شیوه‌ی درست واکنش نشان می‌دهند.انسان در ارتباط با اطرافیان معمولا سه سبک رفتاری از خود نشان می‌دهد؛ پرخاشگرانه:در این روش ما همواره به دنبال مقصر هستیم و انگشت اشاره‌مان به سمت اطراف است تا متهم و گناه‌کاری را بیابیم، چندان خود را نمی‌شناسیم و از خودباوری مطلوبی هم برخوردار نیستیم، یعنی با سطح احساسات‌مان آشنا نیستیم. کلام و گفتارمان سرشار از کلمات منفی، متلک و لحن‌مان تند است: «تو عُرضه نداری جواب‌شان را بدی»، «چرا جلوی مادرت آن حرف را زدی» «تقصیر منه که احترام مادرت را نگه داشتم» و منفعلانه:فرد مُنفعل از برخورد مستقیم گریزان است و در مقابل دیگران بیشترین پاسخش سکوت، لبخند یا تایید است؛ اما بعد ناراحت می‌شود، بدگویی می‌کند و از دیگران طلب حمایت می‌کند. همیشه خشمی پنهانی دارد که با روش‌های بیمارگونه نشان می‌دهد. قاطعانه:چنین فردی کاملاً به احساسات‌ خود آگاه است. در عین این‌که به دیگران و خودش بی‌احترامی نمی‌کند و خود هم با کلام و رفتارش وارد حریم کسی نمی‌شود، اما می‌تواند ناراحتی‌هایش را مطرح کند و به راحتی نه بگوید.طبیعی است که در ابتدای ازدواج یا دوران عقد عروس‌های کم تجربه دچار چنین برخوردهایی می‌شوند. اما مهم این است که به مرور زمان یاد بگیرید و بالغانه رفتار کنید. اگر قرار باشد مثل یک دختر لوس نازنازی با هر گفنه‌ی نازل و سطحی که می‌شنوید، به شما بر بخورد یا مثل یک عروس مظلوم، بلا‌کش و حرف خور باشید، هرگز نمی‌توانید روابط‌تان را با خانواده‌ی همسر مدیریت کنید. این را بدانید تا وقتی حرف‌های دیگران (مادرشوهرتان یا هر کسی دیگر) باعث ناراحتی شما می‌شود یا به حریم خصوصی‌تان ورود می‌کنند، به جای این‌که پشت همسرتان پنهان شوید و از او انتظار کمک داشته باشید، خودتان با رعایت احترام و جایگاه مادرشوهر و دیگران، بهترین پاسخ را با حفظ چارچوب احترام و خطوط قرمز بدهید و اگر به همسرتان می‌گویید نیز حالت شکایت نداشته باشد و از او رفتار دفاعی نخواهید، چراکه هرگونه دفاع همسرتان از شما در مقابل مادر خود، رابطه‌تان را خراب‌تر می‌کند. برای این منظور دختران جوان نیازمند کسب مهارت‌های کلامی مناسب و شایسته هستند. دختر گلم، شما عقد کرده اید و در اول کار خانواده همسر شما با شما موافقت کرده اند پس شما در اول، مورد پسند خانواده همسرتان بوده اید . ولی متاسفانه از طرف شما با کمی عدم تدبیر و مهارت درست و از طرف خانواده همسر شما کمی واکنش افراطی ، باعث این جریانات شده که قابل حل میباشد و شما باید با کمی صبوری و دادن الویت به تحکیم رابطه خود و نامزدتان، این جریان را ختم بخیر کنید وگرنه درآینده پشیمان خواهید شد که هیچ سودی ندارد . مطمعن باشید آرامش شما در این قضیه به آرامش نامزدتان کمک میکند و خود او به مرور میتواند این روابط را مدیریت کند .سعی کنید هیچ گونه بهانه ای به دست خانواده شوهر ندهید . دخترم احترام خود را با رعایت اعتماد به نفس خود به اطرافیان بیشتر کنید و بدانید راه نفوذ به قلب همسر خود این است که با خانواده او همسو شوید و به آداب و رسوم آنها احترام بگذارید تا در بلند مدت دچار مشکل نشوید . دخترم ازدواج علاوه بر اینکه پیوند دونفر است ، پیوند خانواده ها نیز هست . پس سعی کنید با مهارت خود و با دادن هدیه به مادر شوهرتان ،که در ابتدای عقد بسیار حساس است که شما بتوانید جایگاه خود را در این خانواده تثبیت کنید . سعی کنید این جریان را به یک لج ولجبازی تبدیل نکنید که نمیتوانید پیروز میدان شوید . و از یک زندگی آرام در کنار همسرتان محروم بمانید . سعی کنید مهارت های برخورد با خانواده شوهر را در خودتان افزایش دهید . به هر حال ازدواج یکسری محدودیت ها ایجاد میکند که شما باید با این موارد آشنا باشید و زندگی شیرینی برای خودتان و همسر آینده تان فراهم کنید . با آرزوی زندگی شیرین و آرام در کنار همسرتان .



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.