ناشناس

با دروغگویی و بدقولیهای مکرر همسرم چه کنم؟

Mahda : سلام من نزدیک به یک ساله که نامزد کردم. اما دوتا مشکل بزرگ دارم اول اینکه همسرم تو مسائل جزئی قول و قرارهاشو زیر پا می ذاشت. مثلا وقتی میگفت ساعت 2 میام دنبالت 2ونیم 3 میومد این در صورتی بود که قبل ازدواج بهش گفته بودم,من بسیار مرتب و منظم هستم, و ایشون هم گفته بود منم مرتب و دقیقم, فقط گاهی فراموشکارم یااینکه تو خانواده ی ما کشیدن سیگار و قلیون قبیح محسوب میشه واسه همین من پرسیده بودم "شما اهل قلیون یا سیگار هستید؟" گفت "بله, خانواده ام همه اهل قلیونیم, نمیگم نمیکشم, اما من اهل قلیون نیستم که بریم بیرون برای کشیدن قلیون, قلیون سفارش بدم, بعد بلافاصله پرسید شما از قلیون بدتون میاد؟" گفتم "خیلی زیاد, مخصوصا که میگرن هم دارم" خودش بدون اینکه من حرفی بزنم گفت:"من هم دیگه نمیکشم, اما نمیتونم به عمه ام و پسرعموهام بگم نکشند!" حتی همونموقع گفتم "دوست دارید بکشید به من مربوط نیست اما جلو من نکشید, من خوشم نمیاد" ما حتی جلوی مشاور قبل ازدواجمون هم این قضیه را مطرح کردیم و اون هم ازش قول گرفت که به قولش پایبند باشه ما عقد کردیم و یه هفته بعد بهمراه اعضای جوون فامیلش رفتیم بیرون, اونجا من حتی بهش ملتماسانه گفتم نکشه, اما خیلی راحت قلیون کشید, بعد هم ناراحت بود که من چرا ناراحتم و گفت:"من نمیتونم به فامیل بگم قلیون نمیکشم, فکر میکنند دارم خودمو ازشون جدا میکنم" بهرحال ما بعد از چندبار حرف زدن, توافق کردیم که من حساسیتم نسبت به این قضیه را کم کنم اما بهش گفتم تو رو قولی که داده بودی, نموندی این بار اولی بود که من این حرف را بهش زدم, درصورتیکه سر خرید عقد هم چون نتونست پول جور کنه ما خرید نکردیم درصورتیکه قول یه خرید معمولی را به من داده بود و من و خانواده ام هم دنبال بیشتر نبودیم و اونجا من بهش گفتم این چیزا برای منو خانواده ام مهم نیست و حتی تا امروز یکبار هم به روش نیاوردم روزی که بهش گفتم تو سر قولت نمیمونی عصبانی شد و گفت:"اصلا از این به بعد تو خونه هم قلیون میکشم! تو هم ناراحتی برو سراغ کسی که به قولهاش عمل کنه!" خلاصه اینکه کلا سر قولهای ریز درشتش نمیمونه و این دوتا قول برای من خیلی گرون تموم شدند مشکل دوم من باهمسرم اینه که بهم دروغ میگه بار اولی که دروغ گفت, بهش گفتم:"من دروغت را فهمیدم, خواهش میکنم بهم دروغ نگو" مادرم گفت"اگه بیخودی بهش گیر ندی, مجبور نمیشه بهت دروغ بگه"(مادر من روانشناسه) من سعی کردم بعد از اون حساسیتهامو خیلی بیارم پایین, دروغهای ریزش را میفهمیدم اما به روش نمیآوردم یبار دیگه هم بهم دروغ گنده گفت:"بهش گفتم چرا بهم دروغ میگی؟" گفت:"چون ناراحت میشی" گفتم:" باشه, اما وقتی دروغ میگی بیشتر ناراحت میشم" حتی قبول کرد که من از قبل خیلی کمتر غر میزنم بهش اما بازم داره بهم دروغ میگه, گاهی به روش میارم احساس شرمندگی میکنه, گاهی هم کتمان میکنه نمیدونم باید باهاش چیکار کنم! نه چکش میکنم مدام, نه بهش گیر میدم, نه بازخواستش میکنم, حتی همسر من مجردی زندگی میکنه, من خیلی تو این زمینه دارم کوتاه میام که چیزی بهش نگم بخدا من قبل ازدواج بارها بهش گفتم:" من دروغگو نیستم, اهل پیچوندن و پنهان کردن هستم اما اهل دروغ نیستم." گفت:" منم دروغ نمیگم اصلا" حالا نسبت به همه چیش بدبینم نمیدونم باید باهاش چیکار کنم دارم فکر میکنم اگه واقعا این وضعیت قابل اصلاح نیست, از ادامه رابطه خودداری کنم نمیگم اخلاق بد ندارم, اما این رفتارهای بازاری (شغل همسر من آزاده و این مدل اخلاق و رفتار بین هم صنفیهای همسرم زیاده) اصلا تو کت من نمیره
دوشنبه، 29 خرداد 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: حسن نجفی
موارد بیشتر برای شما

ناشناس

با دروغگویی و بدقولیهای مکرر همسرم چه کنم؟

ناشناس ( تحصیلات : لیسانس ، 27 ساله )

Mahda :
سلام
من نزدیک به یک ساله که نامزد کردم.
اما دوتا مشکل بزرگ دارم
اول اینکه همسرم تو مسائل جزئی قول و قرارهاشو زیر پا می ذاشت.
مثلا وقتی میگفت ساعت 2 میام دنبالت 2ونیم 3 میومد
این در صورتی بود که قبل ازدواج بهش گفته بودم,من بسیار مرتب و منظم هستم, و ایشون هم گفته بود منم مرتب و دقیقم, فقط گاهی فراموشکارم
یااینکه تو خانواده ی ما کشیدن سیگار و قلیون قبیح محسوب میشه واسه همین من پرسیده بودم "شما اهل قلیون یا سیگار هستید؟"
گفت "بله, خانواده ام همه اهل قلیونیم, نمیگم نمیکشم, اما من اهل قلیون نیستم که بریم بیرون برای کشیدن قلیون, قلیون سفارش بدم, بعد بلافاصله پرسید شما از قلیون بدتون میاد؟"
گفتم "خیلی زیاد, مخصوصا که میگرن هم دارم"
خودش بدون اینکه من حرفی بزنم گفت:"من هم دیگه نمیکشم, اما نمیتونم به عمه ام و پسرعموهام بگم نکشند!"
حتی همونموقع گفتم "دوست دارید بکشید به من مربوط نیست اما جلو من نکشید, من خوشم نمیاد"
ما حتی جلوی مشاور قبل ازدواجمون هم این قضیه را مطرح کردیم و اون هم ازش قول گرفت که به قولش پایبند باشه
ما عقد کردیم و یه هفته بعد بهمراه اعضای جوون فامیلش رفتیم بیرون, اونجا من حتی بهش ملتماسانه گفتم نکشه, اما خیلی راحت قلیون کشید, بعد هم ناراحت بود که من چرا ناراحتم و گفت:"من نمیتونم به فامیل بگم قلیون نمیکشم, فکر میکنند دارم خودمو ازشون جدا میکنم"
بهرحال ما بعد از چندبار حرف زدن, توافق کردیم که من حساسیتم نسبت به این قضیه را کم کنم
اما بهش گفتم تو رو قولی که داده بودی, نموندی
این بار اولی بود که من این حرف را بهش زدم, درصورتیکه سر خرید عقد هم چون نتونست پول جور کنه ما خرید نکردیم درصورتیکه قول یه خرید معمولی را به من داده بود و من و خانواده ام هم دنبال بیشتر نبودیم
و اونجا من بهش گفتم این چیزا برای منو خانواده ام مهم نیست و حتی تا امروز یکبار هم به روش نیاوردم
روزی که بهش گفتم تو سر قولت نمیمونی عصبانی شد و گفت:"اصلا از این به بعد تو خونه هم قلیون میکشم! تو هم ناراحتی برو سراغ کسی که به قولهاش عمل کنه!"
خلاصه اینکه کلا سر قولهای ریز درشتش نمیمونه و این دوتا قول برای من خیلی گرون تموم شدند
مشکل دوم من باهمسرم اینه که بهم دروغ میگه
بار اولی که دروغ گفت, بهش گفتم:"من دروغت را فهمیدم, خواهش میکنم بهم دروغ نگو"
مادرم گفت"اگه بیخودی بهش گیر ندی, مجبور نمیشه بهت دروغ بگه"(مادر من روانشناسه)
من سعی کردم بعد از اون حساسیتهامو خیلی بیارم پایین, دروغهای ریزش را میفهمیدم اما به روش نمیآوردم
یبار دیگه هم بهم دروغ گنده گفت:"بهش گفتم چرا بهم دروغ میگی؟"
گفت:"چون ناراحت میشی"
گفتم:" باشه, اما وقتی دروغ میگی بیشتر ناراحت میشم"
حتی قبول کرد که من از قبل خیلی کمتر غر میزنم بهش
اما بازم داره بهم دروغ میگه, گاهی به روش میارم احساس شرمندگی میکنه, گاهی هم کتمان میکنه
نمیدونم باید باهاش چیکار کنم! نه چکش میکنم مدام, نه بهش گیر میدم, نه بازخواستش میکنم, حتی همسر من مجردی زندگی میکنه, من خیلی تو این زمینه دارم کوتاه میام که چیزی بهش نگم
بخدا من قبل ازدواج بارها بهش گفتم:" من دروغگو نیستم, اهل پیچوندن و پنهان کردن هستم اما اهل دروغ نیستم." گفت:" منم دروغ نمیگم اصلا"
حالا نسبت به همه چیش بدبینم
نمیدونم باید باهاش چیکار کنم
دارم فکر میکنم اگه واقعا این وضعیت قابل اصلاح نیست, از ادامه رابطه خودداری کنم
نمیگم اخلاق بد ندارم, اما این رفتارهای بازاری (شغل همسر من آزاده و این مدل اخلاق و رفتار بین هم صنفیهای همسرم زیاده) اصلا تو کت من نمیره


مشاور: خانم طیبه قاسمی

با عرض سلام خدمت شما خواهر گرامی خواهر عزیزم ،اعتماد جوهره زندگی زناشویی است و اگر دروغگویی باعث شود اعتماد زوج‌ها نسبت به یکدیگر سلب شود، زندگی به کام آنها تلخ خواهد شد و سردی عاطفی جای صمیمیت را خواهد گرفت. حس دردناکی است وقتی از همسری دروغ بشنوید که با صداقت و درستی با او رفتار کرده‌اید و تمام زندگی‌تان را وقفش کرده‌اید. این کاملا طبیعی است. اگر در مقابل دروغ‌های همسرتان عکس‌العمل تند نشان دهید و عصبانی شوید، بی‌شک باید بدانید با ناراحتی راه به جایی نخواهید برد، بهتر است به طور کاملا اصولی با این مشکل برخورد کنید.علت دروغگویی همسرتان را پیدا کنید، چه‌بسا در بعضی موارد علت دروغگویی همسر، خود شما و نحوه برخورد شماست. بسنجید ببینید که دروغ‌های همسرتان تا چه حدی به عکس‌العمل‌های شما مربوط است.یکی از پیامدهای سختگیری‌های بی‌مورد، حساسیت بیجا و کنترل شدید، سرزنش‌‌ها و... توسل به دروغگویی است. در حقیقت همسر‌تان به خاطر بعضی از رفتارهای شما تبدیل به یک دروغگو شده است. مثلا ممکن است همسرتان به خاطر گفتن حقیقتی، از جانب شما مورد مواخذه قرار گرفته و کار به دعوا و تلخی رسیده است.درچنین شرایطی دروغ گفتن همسر، راهی برای حفظ شخصیت، ایجاد آرامش و دوستی است، چه بسا با خود می‌گوید: «اگر درباره کارهایم دروغ بگویم راحت‌ترم تا آن که بخواهم مورد توهین قرار بگیرم یا از انجام کاری که دوست دارم محروم شوم.»بنابراین بهترین راه‌حل برای این‌که همسرتان دروغ نگوید این است که به همسرتان احساس امنیت بدهید و شرایطی را فراهم کنید که او از راستگویی هراسی نداشته باشد.نیازی به تجسس در مورد این که همسر شما راست می گوید یا دروغ میگوید نیست ،این ایراد بر شما نیز وارد است که اعتماد به همسر خود نمیکنید به همین دلیل همسر شما فرقی بین راستگویی و دروغگویی قائل نمیشود.تقویت رابطه عاطفی می‌تواند این هراس را از بین ببرد و امنیت لازم را به وجود آورد. اگر همدیگر را کمی آزاد بگذارید و اجازه دهید هر‌کدام آن‌طور که دوست دارید زندگی کنید، بی‌شک به‌مرور تبدیل به دو دوست خواهید شد که دیگر لزومی بر دروغ گفتن هم نیست.تفریحان و برنامه ریزی هایی بارای زندگی مشترک خود بریزید که شوهرتان نیاز و فرصت این را پیدا نکند به سمت تفریحات ناسالم مانند قلیان کشیدن برود .گرچه دروغ، دروغ است و همیشه امری مذموم و ناپسند محسوب می‌شود، اما خواه یا ناخواه در زندگی با آن مواجه می‌شویم و از آنجا که مفری از آن نیست مجبور به پذیرش این حقیقت هستیم که دروغ وجود دارد و ما باید راه‌حلی برای مواجهه و مقابله با آن داشته باشیم.گاهی زوجین، دروغ‌های کوچک و کم اهمیتی به یکدیگر می‌گویند که تاثیر چندانی در ادامه یا قطع رابطه ندارد، مثلا همسرتان به شما می‌گوید وقت پزشک دارد، اما به جای رفتن به مطب دکتر، به خانه یکی از دوستانش می‌رود، گرچه این رفتار شما را ناراحت و اذیت می‌کند.اما احتمالا مشکل خیلی بزرگ و جدی در زندگی‌تان ایجاد نمی‌کند. بهتر است همیشه این مساله را مدنظر داشته باشید که دروغگویی‌های همسرتان تا چه حد در زندگی و سرنوشت شما تاثیرگذار است، گاهی دروغ از اهمیت کمی برخوردار است و تاتیر چندانی در زندگی‌تان نداشته و نخواهد داشت، اینجاست که شما می‌توانید از آن چشم پوشی کنید.و بدانید شما مسئول گناه همسرتان نیستید .و نباید او را مواخذه و سرزنش کنید .زن و شوهرها باید بپذیرند گاهی دروغ گفتن یک نفر و انعطاف‌پذیری طرف دیگر درباره آن دروغ، می‌تواند تنش کمتری را در زندگی ایجاد کند، یعنی بعضی دروغ‌ها را می‌شود به قول معروف زیر سبیلی رد کرد، گرچه گاهی نیز دروغ‌های همسران آن‌قدر بزرگ است که یکی از طرفین طاقت شنیدن و تحمل آن را ندارد و به یک مشکل کاملا پیچیده منجر می‌شود.بی‌شک عدم صداقت در مسائلی چون درجه تحصیلی و شغلی، رابطه‌های پنهانی و... جزو دروغ‌های کوچک محسوب نمی‌شود. معمولا دروغ‌های بزرگ باعث می‌شود یکی از طرفین مدام در حال اثبات بی‌گناهی خود باشد یا در حال مچ گرفتن و پیدا کردن سرنخ‌هایی برای اطمینان از خطاهای دیگری باشد. این کش و قوس‌های بسیار، به رابطه زن و شوهر لطمه زده یا گاه آن را مختل می‌کند.دست خودتان است که مشخص کنید تا چه حد مجاز به دروغ گفتن یا دروغ شنیدن هستید. گاهی رفتار و کلام یکی از همسران به دروغگویی منجر می‌شود، این در حالی است که هیچ یک قصد چنین کاری نداشته‌اند.اما شرایط طوری رقم می‌خورد که همسرتان دروغگو شناخته شود. مثلا همسر شما می‌گوید تا یک ساعت دیگر خانه است، اما این یک ساعت کجا و خانه رسیدن او کجا؟ در این مواقع، اگر چه همسرتان خود متوجه شده است که زمان به خانه آمدنش را خیلی هم درست نگفته، ولی متمایل است در همان زمانی که به شما گفته است به منزل آید.اما تلاش او برای عملی کردن حرفش چندان کافی نیست و در نتیجه حرف و عملش دو تا می‌شود و این تنها یک نمونه از اتفاقاتی است که در زندگی خیلی از زن و شوهرها پیش می‌آید.در این شرایط شما می‌توانید این مساله را از دو زاویه مورد توجه قرار دهید، از یک نظر می‌توانید این‌گونه فکر کنید که همسرتان توانایی چندانی در برنامه‌ریزی زمانی خود ندارد و نمی‌تواند کارهای خود را بدرستی تنظیم کند یا آن که علتی دیگر، برای تاخیر آمدنش پیدا کنید.و از نظر دیگر آن که، این‌طور به موضوع نگاه کنید که همسرتان فردی دروغگو‌ست که هیچ اهمیتی برای شما قائل نیست. شما کدام‌یک از این نظرگاه‌ها را بیشتر می‌پسندید؟ به نظر شما کدام‌یک برخورد مناسب و پسندیده‌تری است؟ این امر بسیار مهم است که بدانید در به‌وجود آمدن چنین رفتاری ممکن است شما و همسرتان هر دو مقصر باشید.اگر اعتمادتان را از دست داده‌اید و احساس می‌کنید دیگر نمی‌توانید با دروغگویی همسرتان کنار بیایید، بهتر است به دنبال یک راه‌حل برای مواجهه با دروغگویی همسرتان باشید، قطعا با انتخاب راه‌حلی مناسب، نه‌تنها می‌توانید رفتار مناسبی داشته باشید، بلکه خواهید دانست که چگونه احساس‌تان را مدیریت و آنها را ابراز کنید.گفت‌وگو یکی از راه‌حل‌هاست. پیش از آن که بخواهید درباره درغگویی همسرتان با او صحبت کنید، بهتر است حسابی فکر کنید و واکنش‌ها و جواب‌های او را پیش‌بینی کنید. به عبارت دیگر، پیش‌بینی کنید؛ بعد شروع به صحبت کنید.بهتر است در انتهای صحبت‌تان، خط قرمزها و حدها را برای هم مشخص کنید و به همسرتان بگویید در چه مواقعی جایز به دروغ گفتن نیست و شما او را بابت آنها، نخواهید بخشید. صبر داشته باشید و برای چند بار هم شده به او فرصت جبران بدهید تا بتواند خود را اصلاح کند.اگر دروغگویی همسرتان تبدیل به یک عادت شده است او را نزد مشاور بروید تا در یک پروسه درمانی بتوانید این مشکل را حل کنید، چه‌بسا همسرتان ،به طور ناخودآگاه دروغ میگوید و نمیتواند جلوی این رفتار خود را بگیرد .مهارت ايجاد تعادل بين تمامي امور زندگي موضوعي است که همه افراد به آن نياز دارند و شما و همسرتان نيز از اين امر مستثنا نخواهيد بود. البته حضور شما نيز در کنار همسرتان و همراهي وي در اين امور، داراي اهميت ويژه اي است؛ چرا که زماني که شما و همسرتان زندگي مشترکي را شروع کرديد اين تعهد را داديد در هر مرحله، در کنار يکديگر باشيد؛ بنابراين مشکلات زماني حل خواهد شد که شما همراه همسرتان باشيد و نه در مقابل وي. براي ايجاد تعادل در امور مختلف زندگي، ابتدا بايد موانع آن را بشناسيد. عواملي نظير نداشتن اهداف مشخص و از اين شاخه به آن شاخه پريدن، نداشتن اطلاعات کافي در زمينه هاي مرتبط، نداشتن برنامه ريزي براي زندگي و مسئوليت پذيري پايين در بهم زدن تعادل زندگي دخيل هستند. اصولا مردها دارای انرژی زیادی برای انجام کارهای بدنی هستند ولی انگیزه و حس کار کردن رو ممکنه نداشته باشن. در مقابل زنها بسیار پر انگیزه و نشاط هستند ولی در کارهای فیزیکی توانایی کمتری رو دارن. از اونجایی که خدا همه چیز رو زوج آفریده می فهمیم که واحد انسان از یک مرد + یک زن تشکیل میشه و فقط در این صورته که یک موجود کامل و بی نقص بوجود میاد.اگر شما از بدقولی شوهرتان ناراحتید، اگه انتظار دارید هر حرف رو فقط یک بار بزنید … باید بدونید که شما دارید رو قابلیتهایی از مرد حساب می کنید که اساسا باهاش مشکل شخصیتی!! داره. این خانمها هستند که حافظه قویی دارن .اصلا زیبایی قضیه ازدواج تو همینه که زن و مرد توانایی هاشون رو با هم ترکیب می کنن تا یه واحد انسانی کامل بسازن. خانم‌ها نسبت به مرد‌ها آمادگی بیشتری دارند که تمام توان خود را برای برقراری رابطه موثر با همسر و بچه‌هایشان صرف کنند و تمام وقتشان را به این روابط اختصاص دهند. در نتیجه، خانم‌ها به دلیل همین روحیه خود از مرد‌ها انتظار دارند مثل آن‌ها رفتار کنند.و این کاملا توقع بیجایی است .در مجموع مواظب باشید، رفتارهایی را که مرد‌ها از آن نفرت دارند انجام ندهید. اینکه مدام غر بزنید و ابراز ناراحتی کنید، تغییری در وضعیت شما ایجاد نخواهد کرد. بنابراین بهتر است که روشتان را در برخورد با شوهرتان عوض کنید. به طور مثال در رفتار با او با مهربانی بیشتر، بدون سرزنش و با توجه کافی به همه نیاز‌ها از جمله امنیت، قدرت، آزادی، تفریح و عشق رفتار کنید.مرد‌ها از انتقاد و سرزنش‌های مدام خوششان نمی‌آید. یک نکته مهم دیگر هم اینکه، رازدار باشید و مشکلاتتان را تا حد امکان بیرون از خانه نبرید تا راه حل سخت‌تر نشود.علاقه‌تان را احیا کنید.احتمالا دلیل این بی‌علاقگی این است که شما می‌خواهید اوضاع در کنترل شما باشد و حالا که احساس می‌کنید، اوضاع زندگی مشترکتان در کنترل شما نیست، احساس ناراحتی، بی‌علاقگی و حتی خصومت به شوهرتان در شما ایجاد شده است. بنابراین برای حفظ زندگی مشترکتان جز تغییر رفتار‌هایتان چاره‌ای ندارید تا نتیجه بهتری به دست آورید. به طور مثال، شما باید وقت بیشتری با شوهرتان بگذرانید و با ابراز علاقه به او، شوهرتان را به زندگی مشترک دلگرم کنید.خواهر عزیزم ،شما با یک فرد با تمام ویژگی های مثبت و منفی ازدواج کردید پس او را بپذیرید و توقع نداشته باشید به خاطر شما کامل تغییر کند ،قرار بر این نیست که ما همسر خود را تغییر دهید ،قرار بر این است در کنار هم و با سازگاری با هم زندگی شیرینی را تجربه کنیم و قطعا بعد از گذر زمان و صبوری ،خلقیات هر دو طرف رو به بهبودی و مسالمت پیش خواهدر فت،قطعا شما هم فرد کاملی نیستید ،هیچ کس در این دنیا کامل نیست ،هر کسی ضعف هایی دارد که ما باید با مدیریت و صبوری او را از آن فاصله بدهیم ،شما به جای حل مسئله ، میخواهید صورت مسئله را پاک کنید که این در نهایت ضربه بزرگی به روابط شما خواهد زد .اگر قرار بود همه افراد به شیوه شما با مسائل برخورد کنند که دیگر هیچ ازدواجی دوام نمی آورد ! پس کمی دلسوز زندگی و روابط خود باشید . و بدانید که اگر به شوهر خود احترام و عشق و رابطه جنسی رضایت بخش را هدیه بدهید ،شوهر شما قطعا در مقابل خواسته های شما نرم خواهد شد .پس از سیاست های زنانه خود بهره ببرید.به ویژگی‌های مثبت شوهرتان توجه کنید.با خودتان فکر کنید که همسرتان به غیر از دروغ گویی و بدقولی (که جز زاتی اکثر آقایان میباشد چرا که تنظیم و مدیریت زمان برای آنها سخت است )، دارای چه خوبی‌هایی است که می‌تواند شما را خوشحال کند. متاسفانه در پیامتان هیچ نکته مثبتی از شوهرتان ذکر نکرده‌اید. فراموش نکنید که هر انسانی در کنار بدی‌ها، خوبی‌هایی هم دارد. بعد از پیدا کردن نقاط مثبت شوهرتان، خوبی‌هایش را تشویق و تقویت کنید و به معایبش که از نظر شما وجود دارد، کم توجه باشید.همچنین از شوهرتان سوال کنید که چگونه همسری برای او هستید. اگر او به معایبی اشاره کرد، به آن‌ها گوش کنید و تلاش کنید آن‌ها را برطرف کنید تا برای او جذاب‌تر باشید.در ازدواج حتی اگر یک طرف خود را تغییر دهد تاثیر زیادی طرف مقابل میبیند و رفتارهای خود را اصلاح میکند ،پس به جای تمرکز بر مشکلاتی که توانایی کنترل آن را ندارید روی رفتار خود که تحت کنترل شماست تمرکز و انرژی بیشتری بگذارید که سریعتر نتیجه بگیرید . زندگی مشترك پهنه وسیعی از فرصت‌هاست كه زوجین با آرامش و حساب شدگی، مشكلات را پایان كار نمی‌دانند بلكه آنها را بهانه و فرصتی برای آغاز جدید می‌دانند و با همدلی و هم‌كوشی درصدد حل آنها برمی‌آیند و به هیچ وجه واقع بینی خود را قربانی ایده‌آل‌نگری نمی‌كنند. خیلی از زوج‌ها نسبت به همسرشان احساس مالكیت می‌كنند، مثلا این‌كه «او زن من است»، «شوهر من است» به همین دلیل مرتب او را چك می‌كنند، به او زنگ می‌زنند، او را كنترل می‌كنند، از او می‌خواهند رفتارش را عوض كند مثلا فلان كار را بكند‌، فلان گونه نباشد و... این مورد حتما به رابطه آسیب می‌رساند، «رابطه دو زوج مثل دو ستون زیر یك سقف است، اگر این دو ستون از یك حدی بیشتر به هم نزدیك شوند سقف می‌ریزد و اگر از حدی بیشتر از هم دور شوند باز هم سقف می‌ریزد.» وقتی احساس مالكیت زیاد شود یعنی زوج از یك حدی بیشتر به هم نزدیك شده‌اند و به‌حریم‌های یكدیگر نفوذ كرده‌اند این می‌تواند آسیب زننده باشد. خیلی از اوقات نمی‌توانیم قبول كنیم طرف مقابل متفاوت از ما فكر می‌كند و همین امر می‌تواند حسابی آسیب‌زننده باشد. در یك خانواده یك خواهر و برادر كه والدین یكسان هم دارند تفاوت‌های زیادی با هم دارند چه برسد به 2 زوج كه از 2 دنیای متفاوت با خانواده‌های مختلف آمده‌اند. باید تفاوت‌ها را پذیرفت، اگر بخواهید مرتب طرف مقابل را زیر سوال برده و او را به خاطر عادت‌هایش بازخواست كنید، بحث‌ها شروع خواهد شد بنابراین اول باید بپذیرید با هم اختلاف سلیقه دارید و بعد با هم فكر كنید كه چگونه به نقطه اشتراك برسید. با آرزوی خوشبختی و آرامش در زندگی در کنار همسرتان برای شما



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.