ناشناس
نمیدونم
سلام وقتتون بخیر ممنون از وقتی که برای خوندن مطلب میذارید
من 29 سالم هست و تقریبا 7 سال هست که پدر و مادرم رو از دست دادم وتنها زندگی میکنم بقیه خواهر ها وبرادم ازدواج کردن و رابطه ی تقریبا نزدیکی به هم داریم یک ماهی هست که با اقایی که از خودم 13 سال بزرگتر هستن نامزدی کردم البته نامزدی که نمیتونم بگم چون ایشان با مادرشون فقط یک جلسه یک ساعته منزل ما اومدن که خواهر بزرگترم هم حضور داشتن بعد از این جلسه من هروز 2 تا 7 ساعت ایشون رو میبینم و با هم رابطه خوبی داریم و از نظر اخلاقی باهم هیچ مشکلی نداریم بی نهایت ابراز علاقه میکنن و از روز اول حرفش اینه که من همه چیز برام تموم شدس و هیچ چیزی نمیتونه نظر منو عوض کنه ولی از خانواده ایشون هیچ خبری نیست فقط گاهی اوقات من خودم با مادر ایشون تلفنی صحبت میکنم من چند دفعه بحث ازمایش خون و حتی دوره نامزدی رسمی رو با این اقا مطرح کردم ولی اصلا واکنشی از ایشون ندیدم فقط تایید و بعد هم فراموشی و هرزمان با خواهرم صحبت میکنم درباره اینکه مهمانی رسمی نامزدی یا رفت و امد خانوادگی رو مطرح میکنم ایشان مخالفت میکنن و میگن دختری که پدر و مادر نداره نباید روی کسی حساب کنه یا میگن مهمونی تو برای ما هزینه داره و ما قبول نمیکنیم و به هر دلیلی مساله رو رد میکنن و میگن خودتون با هم به توافق برسید و برید سرزندگیتون از طرفی من میتونم حرفهاشون رو بپذیرم ولی از طرفی من و حتی این اقا ازدواج نداشتیم و من برام مهمه مثل همه کسایی که تو شرایط اشنایی و ازدواج هستن نامزدی عقد یا جشن عروسی داشته باشم با خانواده ایشون رفت و امد داشته باشم حداقل ایشون برای من ی حلقه ساده بخرن و اصلا حرفی از مراسم و خانواده نمیزنن فقط منتظر هستن من اوکی کنم و فرداش بریم محضر عقد کنیم و بریم سر زندگی در اخر این اقا نه خسیسه و نه بی پوله گاهی اوقات ما هزینه یک شام ساده 200 هزارتومنی یا یک هدیه 1 میلیونی رو پرداخت میکنیم ، با این توضیحا من چنتا مشکل توی این رابطه دارم اولی اینکه ایشون شاید با فکر اینکه من خانواده ای ندارم و شرایط و توقعی نیست پا پیش گذاشتن دومی اینکه اصلا به نامزدی یا مراسم ازدواج فکر نمیکنن فقط به زندگی مشترک فکر میکنن نمیدونم باید چیکار کنم خیلی این افکار منفی روی من تاثیر گذاشته و تقریبا هروز حال من گرفتس و هربار این اقا رو میبینم جواب محبت ها و ابراز علاقه هاش رو با تندخویی و بد اخلاقی میدم و نمیتونم بهشون احترام بذارم و چند دفعه سعی کردم به هر طریقی مساله رو بهشون بگم ولی ایشون فقط تایید میکنن میگن اره تو راس میگی من درستش میکنم ولی بازم هفته بعد میشه و هیچ حرفی از رابطه و خانواده نیست لطفا راهنماییم کنید
مشاور: خانم طیبه قاسمی
با عرض سلام و احترام خدمت شما خواهر گرامی خواهر عزیزم ، شما باتوجه به شرایط زندگی ای که داشتید و از محبت پدر و مادر چند سالی محروم بوده و تنها زندگی کرده اید قطعا احساس تنهایی کرده و نیاز به همدم داشته اید و این عامل تأثیرگذاری در انتخاب شما برای ازدواج بوده است. به طوریکه تفاوت زیاد سنی و شاید موارد دیگری را در انتخاب خود مد نظر قرار نداده اید. با این حال اکنون باید ببینید که چه چیزی برای شما اولویت دارد؟ تغییر شرایط زندگی خود با توجه به شرایطی که این خواستگار شما دارد که خب اگر اینطور باشد باید رفتار و شرایط خانوادگی طرف مقابل خود را بپذیرید و یا اینکه برگزاری مراسمات و بجا آوردن رسم و رسومات که خیلی از آنها هم برای استحکام پیوند خانوادگی تا حدودی لازم است برای شما خیلی اهمیت دارد؟ اگر نسبت به برگزاری این مواردی که گفته اید خیلی اهمیت می دهید و طرف مقابل شما اهمیت نمی دهد باید این خواسته خود را در موارد مختلف و به شیوه های گوناگون مطرح کنید و پاسخ و اقدام لازم را مطالبه کنید. اگر جواب خوبی به شما از طرف مقابل داده نمی شود شاید شما با هم نتوانسته اید ارتباط خوبی برقرار کنید و درک متقابلی از یکدیگر ندارید. و شما در یک رابطه احساسی به سر می برید که این می تواند برای آینده زندگی شما مضر باشد.هرچند که تمامی اینها به دلیل تفاوت دیدگاه ها و همچنین تفاوت ناشی از یک دهه اختلاف سنی میباشد و هدف گرا بودن مرد، هرچند شما باید تحقیقات خود را راجع به ایشان بیشتر انجام دهید ، از دوستان و همکاران ایشان و همچنین محل زندگی ایشان تحقیق جامعی انجام دهید و از اقوام خود نیز حتی برای کمک به خود در شناخت ایشان کمک بگیرید ،زیرا ممکن است پشت این مخفی کاری ها و عدم تمایل به برگزاری مراسم ،مسائلی نهفته باشد ،شاید ازدواج ناموفقی داشته اند و یا ... البته اینها در حد فرضیه میباشد و دلیل نمیشود احساس بدبینی خود را زیاد از حد کنید ،عنوان این مطالب تنها برای بررسی بیشتر و اطمینان بیشتر میباشد نه بددلی شما ،به هر حال قبل از ازدواج سعی کنید با شناخت بیشتر وارد زندگی ایشان بشوید ، مورد دیگر اینکه شما اگر می گویید با خواهر و برادران خود رابطه خوبی دارید باید حمایت آنها را به عنوان خانواده خود داشته باشید. چون اگر اینطور نباشد در مراحل بعدی زندگی که قطعا مشکلاتی پیش می آید. شما کسی را برای درد و دل و همراهی ندارید و این شرایط سختی را برای شما بوجود خواهد آورد.به هر حال شما اگر واقعا به این آقا علاقه مند شده اید و تصمیم به ازدواج گرفته اید باید در یک فضای منطقی و به دور از احساسات خواسته های خود را مطرح کنید و از ایشان پاسخ قانع کننده مطالبه کنید. اگر هم فکر می کنید که تنهایی به نتیجه ای نمی رسید می توانید دو نفری به یک مشاور به صورت حضوری مراجعه کنید و بعد تصمیم بگیرید و یا از بزرگترهای فامیل دو طرف استفاده کنید . با آرزوی خوشبختی و آرامش در زندگی برای شما