🌹Roshan

ارتباط جوان و خانواده

پسرم 19 سالشه تک فرزنده باباش یکم تاراحتی اعصاب داره و کلا باهم نمیسازن رابطشون همیشه خرابه و دعواشون میشه مرتب. با من همیشه خوب بوده تقریبا البته حرفاشو اصلا نمیزنه بهم. تا 12 شب کتابخونه میره ساعت 12.30 شب میاد ما جرات نداریم بگیم چرا دیر میکنی بیشتر وقتا تهدید میکنه که میزارم میرم چند روز نمیام. و همش میگه خدا من زودتر بزنم شهرستان قبول شم راحت شم از دست اینا ... خودم خیلی خستم اصلا دپرس و ناامید شدم از همه چی اینهمه زحمت آخرشم اینجوری.. البته خداروشکر اهل قلیون و دود و... نیست و باباشم نبوده اما نگران همه چی هستم . بیشتر از همه اینکه میترسم بره نیاد . دیشب تهدید کرد امشب بجای 12 ، 2شب میاد که مارو نبینه😔 اگر امکانش هست راهنماییم کنید
سه‌شنبه، 28 آذر 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: حمید خیبری
موارد بیشتر برای شما

🌹Roshan

ارتباط جوان و خانواده

🌹Roshan ( تحصیلات : کم سواد ، 40 ساله )

پسرم 19 سالشه تک فرزنده باباش یکم تاراحتی اعصاب داره و کلا باهم نمیسازن
رابطشون همیشه خرابه و دعواشون میشه مرتب. با من همیشه خوب بوده تقریبا البته حرفاشو اصلا نمیزنه بهم. تا 12 شب کتابخونه میره ساعت 12.30 شب میاد ما جرات نداریم بگیم چرا دیر میکنی بیشتر وقتا تهدید میکنه که میزارم میرم چند روز نمیام. و همش میگه خدا من زودتر بزنم شهرستان قبول شم راحت شم از دست اینا ...
خودم خیلی خستم اصلا دپرس و ناامید شدم از همه چی اینهمه زحمت آخرشم اینجوری.. البته خداروشکر اهل قلیون و دود و... نیست و باباشم نبوده اما نگران همه چی هستم . بیشتر از همه اینکه میترسم بره نیاد . دیشب تهدید کرد امشب بجای 12 ، 2شب میاد که مارو نبینه😔
اگر امکانش هست راهنماییم کنید


مشاور: علی محمد صالحی

با عرض سلام و تشکر از اعتماد شما. من شما را درک میکنم که چقدر سخته یک مادر نگران جوان 19 سالش باشه، و ترس از این داشته باشد که مبادا فرزندش از او دور شود و... در هرحال یک جوان 19 ساله دیگر در سنی نیست که بتوان با زور و تهدید و ... او را مجبور به یک کار کرد، زیرا هرچه این موارد بیشتر باشد نتیجه برعکس میشه و او سعی میکند که درست برخلاف آن عمل کند، چون احساس میکند که استقلالش نادیده گرفته شده و شما او را هنوز یک بچه ای میبینید که کاری از دستش بر نمیآید و میخواهید به او امر و نهی کنید. بجای درگیر شدن با او و تکرار یک مطلب و به قول معروف گیر دادن به او و ...، بهتر است اول بپذیرید که بزرگ شده و میتونه برای زندگیش تصمیم بگیره، و این را بخودش هم بگید، یعنی به او بگید که شما دیگه بزرگ شدی و خودت بهتر از ما میتونی خوب و بد زندگیت رو تشخیص بدی و هرجور صلاح میدونی عمل کن، اگر فکر میکنی بری شهرستان موفق تر میشی و برای آینده ات مفیدتره برو، هرچند که دوری تو برای ما (یا برای من) خیلی سخته و اذیت میشم ولی چون برای خوشبختی تو و موفقیت تو مفیده تحمل میکنم، چون جنس آدمی زاد بخصوص جنس مرد یک جوری هست که اگر بخواهی او را مجبور کنی یک کاری انجام بدهد یا مجبورش کنی انجام ندهد ضد اون رو انجام میده، اما اگر گفتی هرجور خودت صلاح میدونی و فکر میکنی به نفعت هست انجام بده، احتمال اینکه راه درست رو انتخاب کنه بیشتره. من میفهمم که شما نگران او هستید و همه این رفتارها و احیانا گیر دادن ها بخاطر اینه که خیلی او رو دوست دارید و ...، ولی در این سن دیگه فایده ای نداره و بگذارید خودش تصمیم بگیره. از طرف دیگه سعی کنید رابطه او و همسرتان هم اصلاح بشه، و هیچ کدام از آنها را پیش دیگری خراب نکنید، یعنی یه وقت طوری نباشه که پسرتان را پیش همسرتان خراب کنید و از او بدگویی کنید و نه بدگویی همسرتان را پیش پسرتان بکنید، چون یک خانواده زمانی موفق تره که همه اعضای آن باهم رابطه خوبی داشته باشند، هرچند که میدونم سخت و دشواره. امیدوارم که موفق و پیرزو باشید.



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.