ناشناس

خانوادم طوری رفتار میکنن ک انگار بچه ۲ سالم به جای من تصمیم میگیرن... .

من ۱۸ سالمه و خانواده متوسط از هر لحاظ ولی متاسفانه طوری رفتار میکنن ک انگار بچه ۲ سالم به جای من تصمیم میگیرن و حرف میزنن حتی اجازه اینکه تنها بیرون برم رو ندارم و درحالی ک همسنای من اینطور نیستن همه از من تعریف میکنن و قبولم دارن اما خانواده خودم همش میگن بچه مردم اصلا استقلال و ازادی ندارم واقعا اعتماد ب نفس صفر نمیدونم چی بگم یا رفتارم چی باشه ک اخلاقشون عوض شه و کمی اجازه بدن خودم باشم واقعا با این سخت گیریای بیخودی خیلی اذیت میشم و همش میگن مردم چی میگن هیچی واسشون مهم نیس جز حرف مردم
چهارشنبه، 18 بهمن 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: حسن نجفی
موارد بیشتر برای شما

ناشناس

خانوادم طوری رفتار میکنن ک انگار بچه ۲ سالم به جای من تصمیم میگیرن... .

ناشناس ( تحصیلات : دیپلم ، 18 ساله )

من ۱۸ سالمه و خانواده متوسط از هر لحاظ ولی متاسفانه طوری رفتار میکنن ک انگار بچه ۲ سالم به جای من تصمیم میگیرن و حرف میزنن حتی اجازه اینکه تنها بیرون برم رو ندارم و درحالی ک همسنای من اینطور نیستن همه از من تعریف میکنن و قبولم دارن اما خانواده خودم همش میگن بچه مردم اصلا استقلال و ازادی ندارم واقعا اعتماد ب نفس صفر نمیدونم چی بگم یا رفتارم چی باشه ک اخلاقشون عوض شه و کمی اجازه بدن خودم باشم واقعا با این سخت گیریای بیخودی خیلی اذیت میشم و همش میگن مردم چی میگن هیچی واسشون مهم نیس جز حرف مردم


مشاور: علی محمد صالحی

با عرض سلام و وقت بخیر خدمت شما.
اولا تنها شما نیستید که فکر میکنید خانوادتون با شما این رفتارها رو میکنه و بسیاری از دختران هم سن و سال شما در حال تجربه چنین چیزی هستند، از طرف دیگه والدین تون هم احساسی شبیه احساس شما دارند و فکر میکنند دختر جوانشان تغییر کرده و رفتاراش عوض شده.
و علت این قضیه، که هم دخترانِ جوان گله دارند و هم والدین، بخاطر اینه که دو طرف نسبت به هم درک کاملی ندارند و همدیگه رو خوب درک نمیکنن، شما در این سن و سال یک اقتضائاتی دارید و نسبت به چند سال پیش تغییرات زیادی کردید از جمله تغییرات جسمانی، تغییرات شناختی، دنبال هویت بودن، تمایل بیشتر به سمت دوستان و...،  و با توجه به اینکه این تغییرات بتدریج و آروم آروم اتفاق میافته شما خودتون متوجه نمیشید، ولی تغییرات جسمانی و شناختی و غیره بر روی رفتار و شخصیت شما هم تاثیر میذاره و از جهت فکری و شناختی رشد کردید، بنابراین با مسائل به گونه دیگری برخورد میکنید و مثالا باعث شده شما هرچیزی رو به راحتی نپذیرید، و این باعث میشه که گاهی با والدین خودتون دچار اصطکاک بشید.
والدین شما هم با توجه به اینکه به سن جوانی رسیدید، از برخی جهات بیشتر نگران سلامتی جسم و روان شما هستند و نگرانند که مبادا شما آسیبی ببینید، مخصوصا پدرها، اما اونها نمیتونن این نگرانی رو ابراز کنن، یا بگن دخترم من نگرانتم که مبادا تو آسیبی ببینی یا کسی به تو صدمه ای بزنه یا فریبت بده، ... و در عوض نگرانی رو به شیوه دیگه ای مطرح میکنن یعنی سعی میکنن تا کلاً هر چیزی که ممکنه مسئله یا مشکلی برای شما پیش بیاره رو حذف کنن یا حداقل کنترل کنن، مثل بیرون رفتن شما یا استفاده از تلفن همراه یا دوستان و...، یعنی هدف خانوادتون حفظ شماست ولی این کار رو با رفتار و لحن تندی بیان میکنه، براساس پژوهشی که در یکی از دانشگاه­های آمریکا در زمینه ارتباطات انجام گرفت به این نتیجه رسیدند که در گفت­وگوهای رو در رو، کلمات تنها 7 درصد پیام رو مخابره میکنه و زبان بدن 55 درصد و لحن صدا 38 درصد پیام رو مخابره میکنه، یعنی در بیشتر موارد این شیوه بیان ما یا دیگرانه که موجب ناراحتی و تنش می­شه، نه آنچه میگیم یا میشنویم. یعنی پدر شما، هم قصدش خیره و هم ممکنه حرفی که میزنه درست باشه ولی با لحن نامناسب بگه و این باعث میشه که شما ناراحت بشید، و همین طور این مطلب در مورد شما هم صدق میکنه که در جواب خانوادتون یک مطلب رو با لحن نامناسب بگید و والدین تون از شما ناراحت بشن.
و این خیلی مهمه که شما درک کنید حتی اگر اونا با لحن نامناسب یا رفتار نه چندان دوستانه هم به شما حرفی میزنن یا گیری میدن، هدفشون حفظ شماست، نه اذیت کردن شما، هرچند که در هر صورت شما اذیت میشید.
از طرف دیگه یک تصوری که جوانان هم سن و سال شما دارن اینه که فکر میکنن اتفاقات بد فقط برای دیگران میافته، و دیگران فقط آسیب میبینن، ولی اونها به اندازه کافی عاقل هستند و به خوبی میتونن از مشکلات بگریزن. البته این افکار چیزی جز توهم مخصوص دوران جوانی نیست، و متاسفانه این توهم میتونه پایه خطرات و انحرافات بسیاری در دختران هم سن و سال شما باشه، مثلا میگن «اگر سوار ماشین یک غریبه هم باشم برای من هیچ اتفاقی نخواهد افتاد. من می دونم چطوری باید رفتار کنم.» یا مثالهایی مانند این، و همچنین کم تجربگی اونهاست که باعث میشه با وجود اعتماد به نفسی که دارند دچار اشتباه بشند. و این مسائل باعث میشه تا پدر و مادر، نگران دخترشون باشند و این نگرانی در گفتار و رفتار اونها نسبت به دخترشون نمود پیدا کنه و جوان تصور کنه به او گیر زیادی میدن.
خلاصه اینکه شاید برای شما دشوار باشه که کاری کنید که والدینتون شما رو درک کنن، ولی حداقل خود شما اونها رو درک کن و توجه داشته باش که اگر شما هم جای خونوادتون بودید همین رفتارها رو میکردید، پس فعلا تحمل کنید و اجازه بدید این دوره سپری بشه، و با گذشت زمان خیلی از مسائل حل خواهد شد. و از طرف دیگه سعی کنید اعتماد اونها رو جلب کنید و کاری نکنید که موجب نگرانی اونها بشه. البته مشخصه که شما دختر فهمیده، با شخصیت و متکی به خود هستی و نیازی به این توصیه ها نداری. سعی کنید در این دوران جوانی و حساس مهارتها و دانش تون اضافه کنید که این باعث میشه هم اعتماد به نفس شما افزایش پیدا کنه و هم خانوادتون دیگه نمیتونن بجای شما تصمیم بگیرن یا به خواسته های شما توجه نکنن.
به سان رود…
که در نشیب دره..
سر به سنگ می زند…
رونده باش…
امید هیچ معجزی ز مرده نیست…  زنده باش…   .
 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.