ناشناس
برام سوال بود که چرا تو اوایل زندگی این مشکل پیش اومد؟
سلام من حدود 2 ساله با همسرم ازدواج کردم .سال اول زندگیم با یه خانومی آشنا شد و حدود 6 ماه باهم رابطه تلگرامی داشتن البته این خانم اشناست .من با اینکه یه سال از زندگی مشترکمون گذشته بود با این کارش ضربه محکم روحی خوردم برام سوال بود که چرا تو اوایل زندگی این مشکل پیش اومد ما که برای هم تازگی داشتیم از هر نظر بگید براش کم نگذاشتم هر روز بهش میگفتم دوستش دارم خودم رو براش درست میکردم آرایش. .. اما نمیدونم چرا اینطور شد ازدواج ماهم از روی اجبار نبود 2 سال میشد خواستگارم بود.الان احساس میکنم افسرده شدم اعتماد بنفسمو به کل از دست دادم این مشکل روهم پیش خودم مثل یه راز نگه داشتم وبه کسی نگفتم .میخواستیم بچه دار بشیم اما بعد از چند مدت پشیمون شد وگفت فعلا نمیخوام با اینکه من تمام امادگی هارو برای بچه دارشدن داشتم گاهی بچه میخواد گاهی نه .مشکل من بیشتر اینه که دیگه بهش اعتماد ندارم احساس بدی به این زندگی دارم نا امید ومایوس هیچی خوشحالم نمیکنه نمیدونم از کی کمک بگیرم برای حل مشکلم نمیدونم چرا اینقدر سرده من براش مهم نیستم خواسته هام براش مهم نیست حتی بهشم گفتم. کارم شده گریه اخه دوسش دارم زندگیمو دوست دارم نمیخوام جداشم .بخاطر کارش هر روز اون خانم رو میبینه و این منو اذیت میکنه وقتی میره سر کار خیلی به خودش میرسه درحالی که قبل این ماجرا اینطور نبود.تو رو خدا کمکم کنید زندگیم رو نگه دارم.اگه امکان داره تو تلگرام جوابمو بفرستید
مشاور: علی محمد صالحی
اینکه بیان کردید «برام سوال بود که چرا تو اوایل زندگی این مشکل پیش اومد؟»، من بصورت قطعی و مسلّم نمیتونم بگم ولی احتمال میدم که جوابش همونی باشه که خود شما در ادامه صحبتهاتون گفتید «از هر نظر بگید براش کم نگذاشتم هر روز بهش میگفتم دوستش دارم خودم رو براش درست میکردم آرایش...»، یعنی ممکنه بخاطر این بوده باشد که شما بیش از حد در دسترس و در اختیار او بودید و به تعبیر دیگه اینکه خودتون رو ارزان و در دسترس قرار دادید، یعنی وقتی چیزی همیشه در دسترس باشه بلانسبت شما، از ارزش اون نزد طرف مقابل ممکنه کم بشه و قدرشو ندونه، یا وقتی یک خانم همیشه آرایش کرده باشه، مرد متوجه تفاوت ها نمیشه، بلکه بهتره زن گاهی آرایش کنه و گاهی بدون آرایش باشه، تا وقتی آرایش میکنه، برای مرد تفاوت و جذاب شدنش محسوس باشه، ولی وقتی زن همیشه آرایش کرده باشه دیگه آرایش زن برای مرد جذابیتی نخواهد داشت و در مرد تاثیری نمیذاره، چون براش عادی شده. زنی که گاهی ناز کنه، و خودش رو وابسته به شوهر نشون نده و جوری رفتار کنه که، مرد بفهمه زندگی زن، وابسته به مرد نیست و زندگی مستقلی داره، و اون مرده که نیاز به زن داره و باید التماسش کنه، اون زنی که مرد برای اون بزحمت بیفته برای مرد جذاب تره، تا زنی که همیشه به شوهرش ابراز محبت میکنه و خودش رو تشنه و محتاج محبت مرد نشون میده. چون مرد خیالش راحت میشه که این زن که هست و نگرانی از بابتش ندارم چون محتاج منه، پس میتونم بفکر زنهای دیگه هم باشم. شاید جمله «محبت که از حد بگذرد، نادان خیال بد کند» در مورد همسران هم مصداق داشته باشه. خلاصه اینکه افراط و تفریط حتی در مورد محبت و روابط بین زن و شوهر هم، نباید باشه، تا نتیجه منفی به بار نیاره. و این مسئله که من گفتم تنها یکی از علت های احتمالی است و حتما علتهای دیگه هم در این رفتار همسرتون نقش داشته.
اما به هرحال شما هنوز دو ساله که ازدواج کردید و دو سال، زمان زیادی نیست و شما در ابتدای مسیر هستید و باید صبر و تحمل زیادی داشته باشید تا خیلی از مسائل رو یاد بگیرید و بتونید همسرتون رو هم بشناسید، چون گاهی سالها طول میکشه تا زن و شوهر همدیگه رو بشناسن و بتونن با کم و کاستی های همدیگه کنار بیان و زندگی آرومی داشته باشن. و این خیلی خوبه که زندگی و همسرتون رو دوست دارید و بفکر جدایی و این مباحث نیستید.
اما من چند توصیه به شما میکنم:
اولا برای اینکه بتونید بهتر مسائل زندگیتون رو حل کنید، باید قوی تر بشید و اصطلاحا «خودتقویت گری» داشته باشید، یعنی روح و جسمتون رو از راههای مختلف مثل ورزش مداوم و منظم، ریلکسیشن، افزایش اعتماد به نفس، ارتباط بیشتر با دوستان و فامیل و... تقویت کنید. چون مسلّما یک خانم با روحیه، قوی و با اعتمادبنفس، خیلی بهتر میتونه مسائل رو حل و فصل کنه تا یک خانم افسرده.
و برعکس هر چه بیشتر به افسردگی نزدیک بشید، غصه بخورید، غمگین بشید، گریه کنید و...، مسائل و مشکلاتتون هم براتون بزرگتر و غیر قابل حل تر میشه، چون در حال حاضر، همسر شما محل کارش اونجاست و به احتمال قوی، مثالا قبول نمیکنه که دیگه سر اون کار نره، یا محل کار یا شغلش رو عوض کنه، پس فعلا باید شرایط حاضر رو بپذیرید و شما خودتون رو قوی تر کنید، و حتما مهارتهای تقویت اعتماد به نفس رو یاد بگیرید.
من میفهمم که چقدر برای شما سخته و اذیت میشید ولی بخاطر حفظ زندگی مشترکتون و حفظ همسرتون هم که شده بهتره بر روی کارهایی متمرکز بشید که شما رو از حالت افسردگی و نشستن تو خونه و غصه خوردن خارج کنه، مثل همون کارهایی که مثال زدم. هر چند که در شروع ممکنه خیلی براتون سخت باشه ولی وقتی شروع کردید متوجه میشید که خیلی هم سخت نیست و فوایدش رو خواهید دید. و لو شده در شروع، خودتون رو به زور و اجبار هم که شده به کارهای اجتماعی و سرگرم کننده مشغول کنید.
اما در مورد اعتماد نداشتن به همسرتون، باید توجه کنید که یکی از پایه های مهم زندگی مشترک، اعتماد به همسر است، که اگر این پایه دچار مشکلی بشود زندگی هم برای همسران ناخوشایند خواهد بود، و در این زمینه توجه کنید که اولا اینکه همسر شما وقتی میره سر کار به خودش میرسه یا اینکه اون خانم در محل کار همسر شماست معناش این نیست که واقعا شوهر شما قصد سوئی داره، هر چند که من میدونم که این مسئله برای شما خیلی سخته که بپذیرید، ولی من به شما توصیه میکنم اگر میتونید همسرتون رو راضی کنید که برای حل مسائل هر دو نفر پیش یک روانشناس خانواده تشریف ببرید و از او کمک بخواهید تا نگرانی های شما برطرف بشه و دوباره اعتماد سابق رو به همسرتون پیدا کنید، و اگر به هیچ وجه راضی نمیشه که پیش روانشناس یا مشاور برید، روی همون «خودتقویت گری» که توضیح دادم کار کنید تا از جهت روحی وضعیت بهتری پیدا کنید و بتونید این مسئله رو بنحو مناسبتری حل و فصل کنید.
در مورد فرزندار شدن هم بهتره فعلا مدتی صبر کنید تا از جهت روحی شما آرامش بیشتری داشته باشید و مسائلتون حل بشه، بعد اقدام کنید.
موفق و پیروز باشید
بیشتر بخوانید:
زن ها نیاز دارند احساس امنیت کنند.