ناشناس

مشاوره خانواده: دیگه نمیتونم اصلا با خانوادم حرف بزنم و درد دل کنم.نمی دونم باید چیکار کنم؟

من ۲۴ سالمه و خانوادم اصرار دارن ک من زود تر ازدواج کنم و هر خاستگاری ک برام میاد خون منو تو شیشه میکنن.و من اصلا افکار و عقایدم مث اونا نیست .و واقعا منو عصبی کردن دیگ نمیتونم باهاشون اصلا حرف بزنم و درد و دل کنم .هر موقع باهم حرف میزنیم دعوامون میشه .واقعا نمدونم چیکار کنم فکرم خیلی درگیره دارن خستم میکنن.واقعا نیاز به ی مشاور خوب دارم ک ببینم چجوری باهاشون رفتار کنم 😔 دختر دومم .خواهر بزرگم ازدواج کرده بعدش منم ی خواهر کوچیک ترم دارم.افکارشون خیلی قدیمی و سنتیه خسته کنندس .اما من افکارم کاملا بازه و امروزی .نمیدونم شایدم رفتاره من مشکل داره و متوجه نیستم من ی دوست پسر دارم ک هم سن خودمه .خیلی دوسش دارم واقعا پسر خوبیه .خیلی باهم تفاهم داریم خیلی باهم راحتیم واقعا در کنارش خوشحالم .خانوادمم میگن اگه تو واقعا قصد ازدواج نداری نباید با هیچکس حرف بزنی.من میگم چه ربطی داره این بهترین دوستمه واقعا باهاش حالم خوبه .اما قصد ازدواج ندارم .من میرم سر کار کارمم خیلی سخته تایمم زیاده خیلی از بچگی سختی کشیدم .بهشون میگم میخوام رو پای خودم وایستم و مرد ایده ال من باید وضعیت مالیش خیلی خوب باشه چون من دیگ نمیکشم ک بخوام زندگیه ضعیفی رو شروع کنم .بنظر شما من بد میگم؟ من دوس دارم واسه زندگیه آیندم خودم تصمیم بگیرم .اما خانوادم همیشه تو کارام دخالت میکنن .همش بهم تیکه میندازن دلمو میشکنن اشک منو در میارن .کاری کردن ک اصن دیگ باهاشون حرف نمیزنم .خیلی چیزامو بهشون نمیگم .احساس میکنم خواهرام دورو شدن با رفتاراشون احساس میکنم حسودی میکنن .بهشون میگم معیارای من واسه ازدواج فرق داره اما نمیفهمن .اصلا کلا حرفای منو نمیفهمن بعد به من میگن تو همش اشتباه میکنی آبروی مارو میبری خیلی باهام بد حرف میزنن دلم ازشون پره . خیلی حرفا دارم بگم اما نمیتونم با کسی حرف بزنم .چون نه دوست قابل اعتمادی دارم نه با خانوادم میتونم حرف بزنم .واسه همینم هست با دوست پسرم خوشحالم چون درکم میکنه ارومم میکنه حالم کنارش خوبه . نمیدونم واقعا چیکار کنم فکرم خیلی درگیره 😔
يکشنبه، 2 ارديبهشت 1397
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: محمد دهقان
موارد بیشتر برای شما

ناشناس

مشاوره خانواده: دیگه نمیتونم اصلا با خانوادم حرف بزنم و درد دل کنم.نمی دونم باید چیکار کنم؟

ناشناس ( تحصیلات : لیسانس ، 24 ساله )

من ۲۴ سالمه و خانوادم اصرار دارن ک من زود تر ازدواج کنم و هر خاستگاری ک برام میاد خون منو تو شیشه میکنن.و من اصلا افکار و عقایدم مث اونا نیست .و واقعا منو عصبی کردن دیگ نمیتونم باهاشون اصلا حرف بزنم و درد و دل کنم .هر موقع باهم حرف میزنیم دعوامون میشه .واقعا نمدونم چیکار کنم فکرم خیلی درگیره دارن خستم میکنن.واقعا نیاز به ی مشاور خوب دارم ک ببینم چجوری باهاشون رفتار کنم 😔
دختر دومم .خواهر بزرگم ازدواج کرده بعدش منم ی خواهر کوچیک ترم دارم.افکارشون خیلی قدیمی و سنتیه خسته کنندس .اما من افکارم کاملا بازه و امروزی .نمیدونم شایدم رفتاره من مشکل داره و متوجه نیستم
من ی دوست پسر دارم ک هم سن خودمه .خیلی دوسش دارم واقعا پسر خوبیه .خیلی باهم تفاهم داریم خیلی باهم راحتیم واقعا در کنارش خوشحالم .خانوادمم میگن اگه تو واقعا قصد ازدواج نداری نباید با هیچکس حرف بزنی.من میگم چه ربطی داره این بهترین دوستمه واقعا باهاش حالم خوبه .اما قصد ازدواج ندارم .من میرم سر کار کارمم خیلی سخته تایمم زیاده خیلی از بچگی سختی کشیدم .بهشون میگم میخوام رو پای خودم وایستم و مرد ایده ال من باید وضعیت مالیش خیلی خوب باشه چون من دیگ نمیکشم ک بخوام زندگیه ضعیفی رو شروع کنم .بنظر شما من بد میگم؟
من دوس دارم واسه زندگیه آیندم خودم تصمیم بگیرم .اما خانوادم همیشه تو کارام دخالت میکنن .همش بهم تیکه میندازن دلمو میشکنن اشک منو در میارن .کاری کردن ک اصن دیگ باهاشون حرف نمیزنم .خیلی چیزامو بهشون نمیگم .احساس میکنم خواهرام دورو شدن با رفتاراشون احساس میکنم حسودی میکنن .بهشون میگم معیارای من واسه ازدواج فرق داره اما نمیفهمن .اصلا کلا حرفای منو نمیفهمن بعد به من میگن تو همش اشتباه میکنی آبروی مارو میبری خیلی باهام بد حرف میزنن دلم ازشون پره .
خیلی حرفا دارم بگم اما نمیتونم با کسی حرف بزنم .چون نه دوست قابل اعتمادی دارم نه با خانوادم میتونم حرف بزنم .واسه همینم هست با دوست پسرم خوشحالم چون درکم میکنه ارومم میکنه حالم کنارش خوبه .
نمیدونم واقعا چیکار کنم فکرم خیلی درگیره 😔


مشاور: علی محمد صالحی

مشاوره خانواده

عرض سلام و احترام.
اولین تکیه گاه و پناهگاه هر کسی خانه و خانوادش هستند، که اگر اونها هم انسان رو درک نکنن و برعکس باعث آزار ما بشن، خیلی برامون ناراحت کننده است و درگیری ذهنی زیادی پیدا میکنیم و عصبی میشیم. همین طور ازدواج هم مسئله ای نیست که بشه با زور، کسی رو مجبور کرد که ازدواج کنه یا بدتر اینکه، بخوای مجبورش کنی با کسی که نمیخواد یا اونو نمیشناسه ازدواج کنه، طبیعتا چنین ازدواجی اگر هم اتفاق بیفته سرانجامش معلوم نیست چی بشه. چون هر کسی برای خودش یکسری قوانین و اصول برای ازدواج داره که حداقل برای خودش مهمه و میخواد اونها رو رعایت کنه.
و این خیلی خوبه که شما دنبال راهی هستید که ببینید چه جوری با خانوادتون رفتار کنید تا مسائلتون کمتر بشه، نکته دیگری که شما بیان کردید و من خیلی خوشم اومد این بود که گفتید: «شایدم رفتاره من مشکل داره و متوجه نیستم»، این جمله شما نشون میده که شما تعصب ندارید و با وجود همه این سردیها و مسائل ارتباطی، باز هم احتمال میدید که شما هم یک رفتار اشتباهی داشته باشید، ولی متوجه نباشید، و این مسئله هم، کاملا طبیعی و منطقی هست که فکر کنیم رفتارهای ما درسته و مشکلی نداره، ولی افرادی که از بیرون به رفتارهای ما نگاه میکنن متوجه میشن که مثالا فلان رفتار ما درست نیست، و اگر اینجاش تغییر کنه خیلی خوب میشه، و این موضوع برای هر کسی هم ممکنه پیش بیاد که متوجه اشتباهش نباشه و فکر کنه کار و رفتارهاش درسته، حتی انسان‏های خیلی مشهور، بعنوان مثال در برنامه دورهمی تلویزیون، در یک برنامه که آقای مدیری گفت انتقاد کنید، یک فردی به آقای مدیری گفت شلوار شما خیلی گشاده و جالب نیست و به کت شما نمیاد (نه دقیقا ولی همچین مضمونی)، که بقیه تماشاگران هم تایید کردند، شاید خود شما هم اون برنامه رو دیدید، یعنی آقای مدیری با اون همه شهرت و احتمالا مشاور و دستیار و...، باز هم ممکنه لباسی بپوشه که به نظر خیلی ها مناسب نباشه، ولی خود ایشون فکر کنه لباس مناسب و خوبیه، منظور من اینه که طبیعی هست که ما هم گاهی رفتارهایی داشته باشیم که به نظر خود ما خوبه، ولی وقتی بیشتر بررسی میکنیم و دقیق تر میشیم میبینیم اشتباه کردیم، هر چند که در ابتدا که کسی به ما انتقاد میکنه و میگه فلان رفتار یا کارت اشتباهه، ما ناراحت میشیم، خصوصا اگر با لحن نامناسب و بدی این انتقاد به ما وارد بشه، ولی اگر انسان منصفی باشیم و بقول شما افکار باز و امروزی داشته باشیم و تعصبِ بی‏خودی نداشته باشیم، وقتی متوجه رفتار اشتباهمون شدیم اونو تغییر میدیم، چون ادامه دادن یک مسیر اشتباه، ثمری جز دور شدن از هدف، برای ما نخواهد داشت.
و این تذکر از دیگران که فلان رفتار ما اشتباهه، از هرکسی ممکنه اتفاق بیفته، حتی ممکنه از خواهر کوچکتر شما باشه، یا هر شخص دیگری، ما نباید فکر کنیم که چون او سنش کمتره یا سنتیه یا ...، حتما داره اشتباه میکنه و من خودم بهتر متوجه میشم، یک حدیثی هست که میگه: «اُنظر الی ما قال و لا تَنظر الی مَن قال»، یعنی نگاه کن ببین چی میگه، نگاه نکن ببین کی داره این حرفو میزنه؛ حتی یک بچه هم ممکنه یه وقت حرف خیلی خوبی بزنه، ما نباید بگیم چون بچه هست حرفش رو قبول نمیکنیم، چون وقتی نزدیکان ما یک حرفی رو میزنن یا یک نقدی به ما میکنن، حداقل، احتمالش هست که اون حرف یا اون نقد، درست باشه، و اگر ما توجه نکنیم خود ما ضرر میکنیم، خب حالا چطور بفهمیم که انتقاد اونها واقعا درسته یا از سر بدخواهی یا حسادت یا چیزای دیگه است؟ یکی از راه های تشخیص این موضوع عقل خود ماست، یعنی وقتی کسی انتقادی کرد هرچند اولش احتمالا ناراحت میشیم ولی بعد سعی کنیم بدون تعصب و پیش داوری روی اون مسئله فکر کنیم ببینیم واقعا همین طور یانه؟؛ راه دوم برای تشخیص مشورت با افراد خبره و بی طرف در اون زمینه است، که بفهمیم واقعا انتقاد یا مسئله ای که بیان شده درسته یا نه.
اما در مورد اینکه گفتید «دیگ نمیتونم باهاشون اصلا حرف بزنم و درد و دل کنم .هر موقع باهم حرف میزنیم دعوامون میشه»، ببینید لازمه زندگی اجتماعی، ارتباط با دیگرانه، و خانواده ما هم، اولین جامعه اجتماعی هست که ما در اون قرار میگیریم و تا سالیان سال هم مجبوریم که با اعضای این جامعه در ارتباط باشیم، و لازمه ارتباط سالم و بدون تنش در این جامعه اجتماعی کوچیک اینه که راه و رسم اونو یاد بگیریم تا کمتر اذیت بشیم، و الا اگر ارتباط خوبی نداشته باشیم همان طور که شما بیان کردید این ارتباط به دعوا، تنش، اعصاب خوردی، سردی روابط و... کشیده میشه و از جهت روحی – روانی ما تحت فشار زیادی قرار میگیریم و در پی اون ممکنه بیماریهای جسمانی هم سراغ ما بیاد.
من میفهمم که در حال حاضر شما چقدر تو خونه اذیت میشید، ولی با وجود همه این مسائل هیچ جایی برای من و شما امن تر از خانواده خود ما نیست، همین الان اگر شما دچار یک مشکلی بشید، یا خدای ناکرده دچار یک بیماری بشید، چه کسی بجز خانوادتون به شما کمک میکنه و اهمیت میده؟، و حاضر میشه بخاطر شما از خودگذشتگی کنه و در سختیهای بیماری شما شریک بشه، حتی همون دوست پسرتون که اشاره کردید اگر شما دچار یک مسئله جدی بشید آیا بازم با شما میمونه؟ آیا حاضره بخاطر شما هزینه زیادی بکنه تا شما سلامتیتون رو بدست بیارید؟ معلوم نیست. اینکه در حال حاضر که شما جوان و صحیح و سالم و جذاب هستید و از ارتباط با شما لذت میبره و استفادش رو میبره، ارتباطش رو با شما حفظ میکنه، که چیز خیلی مهمی نیست، اما اگر شما مشکل یا مسئله ای داشته باشید آیا بازم با شما میمونه؟ معلوم نیست با شما بمونه، و شاید از ترس خانوادش هم که باشه اصلا حاضر نباشه قدمی برای شما برداره، منظور من اینه که با وجود همه این مسائلی که با خانوادتون دارید پلهای پشت سرتون رو خراب نکنید تنها خانوادتون هستند که حاضرند برای شما ایثار و گذشت کنند نه غریبه ها، فقط باید با تمرین و افزایش تحملتون، راه های ارتباط بهتر با اونها رو یاد بگیرید.
به عنوان نمونه من یک تکنیک برقراری ارتباط رو به شما میگم اگر خواستید تو ارتباطهای بعدی بیشتر با هم صحبت میکنیم، هر چند که من معمولا برای کسی اینقدر که برای شما وقت گذاشتم وقت نمیذارم، ولی باز هم در خدمت شما هستم.
تکنیک خلع سلاح
خلاصه اش اینه، که شما روی خودت کار کن، که از این به بعد هر وقت خانوادت یک حرفی زدن یا چیزی گفتن از همون اول شمشیر رو از رو نبند، و سریع نرو تو شکمشون که شما سنتی هستید، نمی فهمید و...، بلکه بگو حق با شماست، شما راست میگید، یا حداقل سکوت کن و جوابشون رو نده، این میشه خلع سلاح اونها، یعنی دعوا و بحث شما زمانی پیشی میاد که وقتی اونها یک حرف تند یا انتقاد سختی به شما میکنن، شما بر علیه اونها موضع میگیری و این منجر به دعوا میشه، اما اگر بعد از حمله اونها، شما واکنش حمله نگیری دیگه دعوایی پیش نمیاد، البته این ساده نیست و شما باید روی خودت کار کنی و تمرین کنی تا بتونی به بهترین وجه از این تمرین استفاده کنی. میتونی برای اطلاع بیشتر از این تکنیک، در اینترنت هم جستجو کنی و بیشتر در موردش مطالعه کنی.
«روزهای سخت دوام نمی‏ آورند، ولی انسان ها سخت چرا».
موفق و شاد و محکم و سربلند باشی.

بیشتر بخوانید:
ارتباط موثر از نوع ماهرانه



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.