ناشناس

مشاوره خانواده: شوهرم خیلی باهام لج میکنه و اصلا بهم اعتماد نداره، چیکار کنم؟

سلام. من قبلا ازدواج کردم و بعد از ی مدت کوتاه جدا شدیم و من واقعا عاشقش بودم وب دلایل مشکلات خانوادگی باعث جدایی شد و بعد چندماه ی خواستگار داشتم ک اصلا ن از قیافش یا کلی خوشم نمیومد اما بخاطر مسائلی مجبور ب قبول کردن شدم و ازدواج کردیم واقعا رفتارهاش باعث اذیتم میشه باهام سر چیزهای الکی لج میکنه یا بهم تهمت میزنه ک تو با کسی رابط داری دست بزن داره و خیلی عصبیه واقعا رفتارهاش اذیتم میکنه از زندگی خسته شدم هر روز بیشتر داره از چشمم میوفته بخاطر حرف های مردم ن میتونم طلاق بگیریم ن میتونم زندگی کنم حتی تنها نمیزاره جای برم یا گوشی اصلا نباید دست بگیرم هرشب گوشیمو چک میکنه جدا دیگ نمیدونم باید چیکارکنم خواهشا بهم راه حل نشون بدین ممنون
دوشنبه، 7 خرداد 1397
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: سیده نرجس رضایی
موارد بیشتر برای شما

ناشناس

مشاوره خانواده: شوهرم خیلی باهام لج میکنه و اصلا بهم اعتماد نداره، چیکار کنم؟

ناشناس ( تحصیلات : سیکل ، 25 ساله )

سلام. من قبلا ازدواج کردم و بعد از ی مدت کوتاه جدا شدیم و من واقعا عاشقش بودم وب دلایل مشکلات خانوادگی باعث جدایی شد و بعد چندماه ی خواستگار داشتم ک اصلا ن از قیافش یا کلی خوشم نمیومد اما بخاطر مسائلی مجبور ب قبول کردن شدم و ازدواج کردیم واقعا رفتارهاش باعث اذیتم میشه باهام سر چیزهای الکی لج میکنه یا بهم تهمت میزنه ک تو با کسی رابط داری دست بزن داره و خیلی عصبیه واقعا رفتارهاش اذیتم میکنه از زندگی خسته شدم هر روز بیشتر داره از چشمم میوفته بخاطر حرف های مردم ن میتونم طلاق بگیریم ن میتونم زندگی کنم حتی تنها نمیزاره جای برم یا گوشی اصلا نباید دست بگیرم هرشب گوشیمو چک میکنه جدا دیگ نمیدونم باید چیکارکنم خواهشا بهم راه حل نشون بدین ممنون


مشاور: علی محمد صالحی

سلام و وقت بخیر.
ببین به نظر میرسه اون ازدواج قبلیت، روی زندگی فعلیت اثر گذاشته و اون قضیه باعث شده که نتونی یا نخواستی، تموم توجهت رو بر شوهرت و زندگی مشترکت بذاری. تو گفتی که عاشق شوهر اولت بودی و  بعد از یه مدت کوتاه جدا شدی، و بعد از چند ماه دوباره با فرد دیگه ای که از قیافش و بصورت کلی از اون خوشت نمیومد، ازدواج کردی. در اصل نباید بعد از جدایی، به این سرعت ازدواج میکردی و میبایست اینقدر صبر میکردی تا تبعات ازدواج اول از ذهنت پاک بشه بعد ازدواج کنی. این هم که گفتی «اصلا ن از قیافش یا کلی خوشم نمیومد»، میتونه بخاطر این باشه که اون موقع که شوهرت به خواستگاریت اومد هنوز از جهت ذهنی درگیر فرد اولی بودی و چون بقول خودت عاشق اولی بودی و تازه ازش جدا شده بودی، نمیتونستی ذهنت رو برای فرد دیگری باز بذاری که ازش خوشت بیاد، منظورم اینه که شاید اگه 6 ماه، یک سال بعد، همین شوهرت به خواستگاریت میمومد ممکن بود ازش خوشت بیاد، ولی اون موقع هنوز آمادگی پذیرش شخص دیگه ای رو نداشتی، بخاطر همین ممکنه شوهرت از جهت ظاهری یا مسائل دیگه مشکل خاصی نداشته باشه ولی تو بخاطر درگیری ذهنی که با فرد اول داشتی نتونستی با این بنده خدا ارتباط ذهنی خوبی برقرار بکنی. نکته بعد، این مسئله که تو هنوز با وجودی که درگیری ذهنی با فرد اول داشتی، با شخص دیگه ای در حالیکه از اون خیلی هم خوشت نمی اومد، ازدواج کردی، بصورت ناخودآگاه بر رفتار و تعاملی که با شوهر دومت داری تاثیر گذاشته، یعنی وقتی تو با کسی ازدواج کنی که فک میکنی از اون خوشت نمیاد، و هنوز هم تا حدودی ذهنت درگیر شوهر اولت باشه، نمیتونی اون طور که باید و شاید با شوهر فعلیت تعامل خوبی داشته باشی و بهش محبت بکنی، علاقه بهش نشون بدی و...، اون هم آدمه دیگه، متوجه میشه که تو صد در صد دلت با اون نیست، بخاطر همین ناراحت میشه و اعتراضش رو اینطوری نشون میده یعنی با تو لج میکنه، تهمت میزنه، عصبی میشه، بدبین میشه، فکرهای نامناسب درباره تو میکنه و ... . چون هر آدمی چه مرد باشه یا زن، به محبت و علاقه همسرش نیاز داره، ولی شوهر تو نمیتونه اون علاقه و محبت مورد نیازش رو از طرف تو دریافت کنه، و از اون طرف تو هم محبت و علاقه مورد نیازت رو از شوهرت دریافت نمیکنی، لذا بین شما تعارض و تنش پیش میاد و ممکنه روز به روز این تعارض بیشتر هم بشه. خب حالا راه حل چیه؟ راه حل اینه که ذهنت رو از فرد اولی بطور کامل پاک کنی و فایلش رو تو ذهنت ببندی، تا وقتی که تو به اون فکر کنی یا احساس کنی هنوز دوسش داری، و بطور خلاصه، ذهنت رو درگیر اون بکنی، نمیتونی با شوهر فعلیت تعامل و ارتباط خوبی داشته باشی. اولین راه هم برای اینکه ذهنت رو از اون پاک کنی اینه که نسبت به فرد اولی تنفر پیدا کنی، و بجای اینکه تصور کنی عاشقش بودی یا هنوز هم هستی، به این فکر کن که فرد اولی چقدر زندگی تو رو تباه کرد و چه مشکلات و گرفتاریهایی رو برات درست کرد. باید خودت بخوای که از جهت ذهنی از اون فرد فاصله بگیری، و تا وقتی که خودت با فکر کردن به اون و دوست داشتنش، لذت ببری نمیتونی این کار رو انجام بدی.  باید توجه کنی که اومدن اون به زندگیت و خارج شدنش یک دوره کوتاه از زندگی تو بود که تموم شد، تو نباید در گذشته زندگی کنی، اگر در گذشته و با فکر به اون زندگی کنی، از زندگی فعلیت غافل میشی و پیامدهایی که خودت نسبت به زندگی الانت گفتی  رو، باید تحمل کنی. اینا رو گفتم که متوجه بشی چقدر ضروری هست که نسبت به فرد اولی متنفر بشی و الا روز به روز زندگیت بدتر میشه، تنها بخاطر اینکه در یک زندگی خیالی و با کسی که دیگه برای تو وجود نداره، داری زندگی میکنی نه با شوهر واقعی خودت. برای اینکه از فرد اولی متنفر بشی، یک دفتر بردار و هر شب یا هر زمان مناسب دیگه، عیب های اون رو توش بنویس و هر روز یا هر شب مرور کن و به تعداد اون عیب ها اضافه کن، شاید بگی من عیبی از اون ندیدم، یا بگی من عاشقش بودم چطور میتونم عیبهاش رو بنویسم، مسلماً اگه فکر کنی میتونی عیبهای اونو بنویسی، همین که دوره ای از زندگی تو رو تباه کرد، باعث شد بخاطر اون زندگی الانت هم با مشکل مواجه بشه، اینکه از جهت روحی چقدر تحت فشار قرار گرفتی و اذیت شدی و... همه اینها عیب هستند دیگه.
خلاصه اینکه اولین قدم برای اصلاح مشکلات فعلی تو اینه که اگه درگیری ذهنی با فرد اولی داری، از جهت ذهنی از او فاصله بگیری و فایلش رو توی ذهنت ببندی. این قدم اوله، خواستی بازم با هم صحبت میکنیم.
موفق و خوشبخت باشی.
 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.