ناشناس

روانشناسی: احساس نا امیدی و بی انگیزگی دارم، چکار باید کرد؟

مدتیه احساس نامیدی و بی انگیزگی و عدم اعتماد به نفس زیادی رو دارم تجربه می کنم. با دیدن انسانهای موفق و با انگیزه بسیار حسرت می خورم و خودم رو مدام سرزنش می کنم. ولی دست خودم نیست نمی تونم با روحیه و انگیزه زندگی کنم! لیسانس گرفتم. ولی همیشه یک دانشجوی معمولی و متوسط بودم! در یک شرکت مشغول به کار شدم ولی از شانس من سمتی رو به من دادن که تقریبا هیچ جای رشدی براش وجود نداشت و اگر اونجا تا 10 سال هم می موندم یک کارمند معمولی بودم. اون شرکت تعدادی از نیروهاش رو تعدیل کرد و من به شرکتی رفتم که اونجا مسئولیت فروشش رو بر عهده گرفتم ولی چون هیچ علاقه ای به بحث فروش و بازاریابی نداشتم متاسفانه موفق نشدم و نتونستم کار زیادی رو انجام بدم. باز هم شدم یک کارمند معمولی فروش! وقتی به گذشته نگاه میکنم فقط تلف کردن عمر و زندگی بوده. الان تقریبا هیچ تخصصی در هیچ زمینه ای ندارم. حتی مدتی در یک مجتمع تجاری با کمک خانواده یک مغازه زدم و به عنوان شغل دوم اونجا می رفتم ولی اون هم فایده نداشت و تقریبا به غیر از اجاره مغازه هیچ سودی ازش در نمیاد!! الان در زندگی هم مشکلات مالی فراوانی دارم که به سختی فقط می تونم اقساط خونه رو بدم و تقریبا هزینه های زندگی بر عهده همسرم هستش! از اینکه هنوز بعد از این همه سال واقعا نمی دونم مسیر زندگیم چیه و چه کاره ام و جوونی و وقت و عمرم داره از بین میره حس بسیار بدی دارم. ولی راه حلش رو واقعا نمی دونم. هر موقع برای هر چیزی تصمیم میگیرم برای اینکه برم تخصص خاصی رو یاد بگیرم متاسفانه از طرفی بودجه اش رو ندارم و از طرفی هم ذهنم بسیار خسته و آشفته است و اون تراوت و که انگیزه لازم رو که بتونم سراغ یادگیری چیزی برم رو هم ندارم واقعا کسی هست بتونه کمک کنه؟!
يکشنبه، 27 خرداد 1397
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: سیده نرجس رضایی
موارد بیشتر برای شما

ناشناس

روانشناسی: احساس نا امیدی و بی انگیزگی دارم، چکار باید کرد؟

ناشناس ( تحصیلات : لیسانس ، 30 ساله )

مدتیه احساس نامیدی و بی انگیزگی و عدم اعتماد به نفس زیادی رو دارم تجربه می کنم.
با دیدن انسانهای موفق و با انگیزه بسیار حسرت می خورم و خودم رو مدام سرزنش می کنم. ولی دست خودم نیست نمی تونم با روحیه و انگیزه زندگی کنم!
لیسانس گرفتم. ولی همیشه یک دانشجوی معمولی و متوسط بودم!
در یک شرکت مشغول به کار شدم ولی از شانس من سمتی رو به من دادن که تقریبا هیچ جای رشدی براش وجود نداشت و اگر اونجا تا 10 سال هم می موندم یک کارمند معمولی بودم. اون شرکت تعدادی از نیروهاش رو تعدیل کرد و من به شرکتی رفتم که اونجا مسئولیت فروشش رو بر عهده گرفتم ولی چون هیچ علاقه ای به بحث فروش و بازاریابی نداشتم متاسفانه موفق نشدم و نتونستم کار زیادی رو انجام بدم. باز هم شدم یک کارمند معمولی فروش!
وقتی به گذشته نگاه میکنم فقط تلف کردن عمر و زندگی بوده. الان تقریبا هیچ تخصصی در هیچ زمینه ای ندارم. حتی مدتی در یک مجتمع تجاری با کمک خانواده یک مغازه زدم و به عنوان شغل دوم اونجا می رفتم ولی اون هم فایده نداشت و تقریبا به غیر از اجاره مغازه هیچ سودی ازش در نمیاد!!
الان در زندگی هم مشکلات مالی فراوانی دارم که به سختی فقط می تونم اقساط خونه رو بدم و تقریبا هزینه های زندگی بر عهده همسرم هستش!
از اینکه هنوز بعد از این همه سال واقعا نمی دونم مسیر زندگیم چیه و چه کاره ام و جوونی و وقت و عمرم داره از بین میره حس بسیار بدی دارم. ولی راه حلش رو واقعا نمی دونم.
هر موقع برای هر چیزی تصمیم میگیرم برای اینکه برم تخصص خاصی رو یاد بگیرم متاسفانه از طرفی بودجه اش رو ندارم و از طرفی هم ذهنم بسیار خسته و آشفته است و اون تراوت و که انگیزه لازم رو که بتونم سراغ یادگیری چیزی برم رو هم ندارم

واقعا کسی هست بتونه کمک کنه؟!


مشاور: خانم قربانی

سلام بر شما همراه گرامی. با تشکر از شما بابت انتخاب سایت راسخون

نگاه به گذشته،مسیرهای طی شده،انتظارات و ارزوها، نتیجه های حاصل شده و نشده و مقایسه ایده ال ها و واقعیت موجود، خودبخود باعث درنگ، سکون و بی انگیرگی میشه. مخصوصا اگر همیشه دنبال نتیجه باشی و فاصله بین انچه هست یا انچه میخواستی بهش برسی،زیاد باشه. همراه گرامی، وقتی خودم رو جای شما قرار دادم و از زاویه دید شما به گذشته تون نگاه کردم،من هم ناخواسته دچار آشفتگی شدم و حتی یک لحظه در جواب دادن دچار وقفه شدم. برای بار بعد که پیام و توضیحات تون رو خوندم دیدم شما در این سن، متاهل هستید، در چند شغل و مهارت دارید،سابقه کاری تون باتوجه به سن تون خوبه،یه خونه نصفه نیمه دارید و.... اینها برای جوانی مثل شما در جامعه امروز،داشته های خوبی هست. درسته همشون یه نقص هایی دارن و صددرصد مطلوب نیستن ولی کامل کامل منفی هم نیستند! خیلی ها هستن که در حسرت و ارزوی همینن. قبول داری که جوان امروز در سن شما،حتی جرات نداره به ازدواج فکر کنه؟! من هم مثل شما در نگاه اول نیمه خالی لیوان رو دیدم ولی در بار دوم نیمه دیگه و پرلیوان رو. طبق توضیحاتت مطمینم در جواب من خواهی گفت که اینهایی دارم مطلوبت نیستن و خیلی بیشتر از جوونهایی که ارزوی داشته های تو رو دارن،تلاش کردم. و همین جاست که میتونم دست شما رو در دستان کسی قرار بدم که بهترین کمک ها رو برات خواهد داشت و اون فردی نیست جز خودت با یه عینک جدید. فردی که تاحالا در این سن این همه تلاش و کوشش داشته باشه مطمئنا فرد موفقی هست و بعدها هم همین همت و تلاش او مشاهده خواهد شد و نتیجه تلاش چیزی جز موفقیت نیست. در ابتدای توضیحاتت اشاره کردی که "وقتی انسانهای.. رو میبینم حسرت میخورم و.." دوست محترم کدام انسانها؟ با کدام سرگذشت؟ در چه شرایطی؟ چه نوع موفقیتی؟با چه درصد رضایتی؟؟؟ کاش وقتی درحال مقایسه خودت با این افراد هستی،به همه این سوالها هم جواب بدی!!! دلیل بی انگیزگی و حسرت خوردنهای بیجای شما اینه که در حال استفاده از فن مقایسه هستی و این یک اشتباه بزرگه چرا که مقایسه رهزن است. نه تنها باعث پیشبرد شما نمیشه بلکه شما متوقف و مایوس و سرگشته میکنه. نکته دیگه ای که در شخصیت شما وجود داره،کمال گرایی بالای شماست. این حد از کمال گرایی و انتظار براورده سدن تمامی انتظارات طبق میل و ایده ال فرد، شاید در ابتدا محرک ادمی به نطر برسه ولی در ادامه افسردگی و ناامیدی رو به ارمغان خواهد اورد. انسانی که روزی قرار بود فاتح تمامی قله های موفقیت باشه،الان بدون توجه به داشته هاش، خودش رو ی بازنده میدونه و کارش شده شمردن موفقیت دیگران و شکست خودش.

چندتا توصیه دارم براتون:
1. حتما و حتما با افرادی که فکر میکنید موفق هستن در اولین فرصت و برخورد،مصاحبه کنید و سرنوشت و چگونگی طی مسیرشون رو سوال کنید و یه جدول شکست و موفقیت براشون طراحی کنید و فاصله بین ارزوها و وضع موجود رو ترسیم کنید. نتیجه رو با ذهنیات خودتون از اون فرد مقایسه کنید و مجموع اینها رو بدا خودتون بایگانی کنید.
2. وقتی در ابتدای کار یا اقدام،اهداف خودتون رو ترسیم میکنید، به شرایط،توانمندی ها ،محدودیت ها و شرایط و امکانات توجه کنید و انتظار معقول تری از خودتون در نظر داشته باشید. با خودتون مهربون باشید، در توان شما نیست که همه چیز رو به دست بیارید.
3. در کنار اهداف معقولانه تر(با توجه به شرایط )، برای تلاشهاتون نمره بگذارید. و همیشه بیاد داشته باشید ما مامور به وظیفه هستیم نه نتیجه. نتیجه دست خداست و تشخیص اینکه ایا ما به نتیجه خداهیم رسید یا نه با ما نیست. اگر قرار باشه سرزنشی صورت بگیره فقط بخاطر تلاش نکردن میتونه باشه نه نتیجه ای که هزاران عامل غیر خودمون درش دخیل هستند.
4. با معیار تلاش،گدشته خودتون رو مرور کنید و دوباره به خودتون امتیاز بدید
5. دقت کنید هر وقت که به گذشته برمیگردید با این شرط باشه که قراره فقط از گذشته درس بگیرید نه اینکه در اون غوطه ور بشید و با سرکوفت های جدید، اینده رو فراموش کنید.

6. لیستی از موفقیت ها و داشته های کوچک و بزرگ تون رو تهیه کنید و هر زوز صبح اون رو بخونید. میتونید داشتن همسر مهربان و دلسوزتون که شما رو در این وضعیت نامساعد اقتصادی یاری میکنه،رو هم در ابتدای لیست بیارید و هزاران بار خدادو بخاطر وجود این نعمت شکر کنید و قدردان خداوند و همیرتون باشید.
7.برای بررسی کامل تر، به پزشک معالجه کنید و وضعیت کم خونی و فقر اهن رو بررسی کنید. رعایت خواب و تغدیه و تفریح مناسب هم کمک جانبی خوبی براتون خواهد بود. در نتیجه همه اینها اگر بتونید دید خودتون رو کمی اصلاح کنید و بجای دیدن نشدنها و داشتن ارزوهای بیشتر از حد و ظرفیت خودتون و شرایط، در دل شغلهای که ازش به عنوان معمولی بدون جای رشد، یاد کردید، روزنه هایی از ترقی و رضایت رو خواهید که شروع یک تحول در روان شما شده و دوباره امید در شما زنده میشه. و با باز شدن قفلهای زنگ زده از ذهن منفی،مسیرهای روشنی برای موفقیت به ذهن تون خطور خواهد کرد.  به یاد داشته باشید ذهن و دید منفی بزرگترین مانع پیروزی
شماست
. ادیسون وقتی هزار بار شکست خورد، نگفت وااای هزار بار شکست،بلکه گفت:من هزار راه یافتم که به نتیجه نمیرسه. این یعنی پشتکار و ذهن مثبت. شاد و سلامت باشید.

بیشتر بخوانید:

روش‌های خود – انگیزی



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما