ناشناس

به آخر خط رسیده ام؛ انگیزه ای برای ادامه زندگی ندارم"

من نمیخوام دیگه زنده بمونم و به این نتیجه رسیدم که زندگی ارزش نداره و مرگ بهتره،من دوست دارم تنها باشم دوست دارم برم یجای دور و خودم تنها زندگی کنم از همه ادمها خستم،هیچ انگیزه ای ندارم و از زندگی لذت نمیبرم،تا حالا از زندگیم چیزی نفهمیدم و هیچ اتفاق خوبی توی زندگیم نیفتاده که یکم حتی امیدوارم کنه،در کل دیگه هیچ فرقی هم نمیکنه که اتفاق خوبی بیفته یا نه.چون نمیخوام ادامه بدم ،زندگی کردن هیچ نکته مثبتی ندارد،من فقط چون خدا برام تعیین کرده زنده باشم هستم،اخه کدوم قانون میگه که ادم زندگیش پر ازسختی باشه و محکوم ب ادامه باشه و خب خودکشی هم گناهه،واقعا چه منطقیه؟چرا اصلا بدون تمایل خودم افریده شدم؟اگر میدونستم زندگی اینه هیچوقت اینو نمیخواستم.کی گفته زندگی شیرینه،زندگی درده.من بیکارم هیچ پولی ندارم از خونه نشستن کلافه م،اینکه شرایطش نبوده و تا بحال نتونستم موفقیتی تو زندگیم کسب کنم خیلی عصبانیم ب هیچکدوم از چیزهایی که دوست داشتم نرسیدم و الانم زندگیم فقط داره تو حسرت برای چیزهایی میگذره که ندارم و کارهایی ک دلم میخواد و نتونستم انجام بدم.دیگه هیچی نمیخوام از زندگی فقط شب و روز از خدا میخوام منو ببره جایی که تو دنیا هیچ بدی نباشه و به ارامش برسم.من حتی دیگه هدفهام و رسیدن بهشون خوشحالم نمیکنه،فک میکنم زندگیم هرچقدر هم بگذره همینه و هیچ اتفاقایی که دوستشون دارم و میخوام نمیفته.
يکشنبه، 3 تير 1397
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: سیده نرجس رضایی
موارد بیشتر برای شما

ناشناس

به آخر خط رسیده ام؛ انگیزه ای برای ادامه زندگی ندارم"

ناشناس ( تحصیلات : دیپلم ، 27 ساله )

من نمیخوام دیگه زنده بمونم و به این نتیجه رسیدم که زندگی ارزش نداره و مرگ بهتره،من دوست دارم تنها باشم دوست دارم برم یجای دور و خودم تنها زندگی کنم از همه ادمها خستم،هیچ انگیزه ای ندارم و از زندگی لذت نمیبرم،تا حالا از زندگیم چیزی نفهمیدم و هیچ اتفاق خوبی توی زندگیم نیفتاده که یکم حتی امیدوارم کنه،در کل دیگه هیچ فرقی هم نمیکنه که اتفاق خوبی بیفته یا نه.چون نمیخوام ادامه بدم ،زندگی کردن هیچ نکته مثبتی ندارد،من فقط چون خدا برام تعیین کرده زنده باشم هستم،اخه کدوم قانون میگه که ادم زندگیش پر ازسختی باشه و محکوم ب ادامه باشه و خب خودکشی هم گناهه،واقعا چه منطقیه؟چرا اصلا بدون تمایل خودم افریده شدم؟اگر میدونستم زندگی اینه هیچوقت اینو نمیخواستم.کی گفته زندگی شیرینه،زندگی درده.من بیکارم هیچ پولی ندارم از خونه نشستن کلافه م،اینکه شرایطش نبوده و تا بحال نتونستم موفقیتی تو زندگیم کسب کنم خیلی عصبانیم ب هیچکدوم از چیزهایی که دوست داشتم نرسیدم و الانم زندگیم فقط داره تو حسرت برای چیزهایی میگذره که ندارم و کارهایی ک دلم میخواد و نتونستم انجام بدم.دیگه هیچی نمیخوام از زندگی فقط شب و روز از خدا میخوام منو ببره جایی که تو دنیا هیچ بدی نباشه و به ارامش برسم.من حتی دیگه هدفهام و رسیدن بهشون خوشحالم نمیکنه،فک میکنم زندگیم هرچقدر هم بگذره همینه و هیچ اتفاقایی که دوستشون دارم و میخوام نمیفته.


مشاور: احسان فدایی

با سلام و سپاس از همراهی شما با مشاورین «راسخون»، از اینکه ما را به عنوان راهنمای خود انتخاب نمودید سپاسگزاریم.
مراجع محترم! فرض کنید یک روز از خواب بیدار می شوید و می بینید میان دو دیوار موازی که تا بی نهایت ادامه دارند گیر افتاده اید. چه می کنید؟ احتمالا ً افراد مختلف در این حال رفتار متفاوتی از خود بروز می دهند، برخی گوشه ای می نشینند وبه بدبختی خود غصه می‌خورند، برخی دیگر بر دیوار ها می کوبند که شاید راه گریزی بیابند، و فریاد خشم و نارضایتی بر سر دنیا می زنند که چرا؟ و جهان را به دشنام می آرایند و در آخر با سر و دستان خونین بی رمق بر زمین می افتند، و برخی در پی ساختن ابزاری برای خراب کردن دیوارند، برخی رویای آن طرف دیوار را می‌بافند وبی هیچ تلاشی به خواب می روند، برخی تلاش می کنند که به زندگی حقیر بین دو دیوار خو کنند و درصد کمی آنقدر بزرگ می‌شوند تا بتوانند از دیوار عبور کنند! حال شما از کدام دسته اید؟ این تعریف زندگی است و راه حلتان! ، منش و روش شما ! بیانات هزارتوی شما اشاره به مشکلات متعددی دارد که البته نشان دهنده ی دشواری اوضاع و شرایطتان نیز هست. نکته ی قابل توجه تنوع موضوعات مشکل آفرین است و شاید همین ناتوانی شما در نظم دادن به مسائل و مشکلات زندگیتان باشد که اینگونه نا امیدانه حرف می زنید. اول باید دانست که آرزوهای دنیوی ما باید با میزان تلاش و توانمندی های ما هماهنگ باشد. شخصی که تلاش نمی کند، یا تلاش هایش را با چند شکست متوقف می کند پر واضح است که به نقطه موفقی هم نخواهد رسید. فاصله ای که بین آرزوهای انسان و میزان تلاش و توانمندی های او وجود دارد، عاملی برای پدیدار شدن ناامیدی و یأس در افراد است. به عبارت دیگر صرف آرزو داشتن اما برنامه ای مشخص برای رسیدن به آن نداشتن و تلاش و جدیت لازم را انجام ندادن مشکلی را حل نخواهد کرد. در گام اول باید محدوده آرزو را مشخص کرد، در گام دوم باید توانمندی های خود را شناخت و در گام سوم باید به صورت جدی و با داشتن برنامه برای رسیدن به آرزوها و اهداف اقدام نمود. بسیاری از نا امیدی ها ناشی از عدم برنامه ریزی و عجله است. انسان دوست دارد زود به ثروت برسد و مشکلات پیش روی او فوراً حل شود. در حالی که این عالم، عالم اسباب و علل است و هر کاری از طریق خود انجام می شود. انسان با برنامه ریزی صحیح بر اساس داشته ها و توانمندی ها و با تکیه بر پشتکار و توکل بر خداوند موفق خواهد شد.
جوان مؤمنی که برای همه کارش برنامه دارد ناامیدی به سراغش نخواهد آمد.. او برای کار، زندگی، درس، مطالعه،عبادت، ورزش، تفریح، خواب و ... برنامه دارد و هر لحظه در حال پیمودن مسیر کمال و رسیدن به قرب الهی است، چرا نا امید شود؟ از چه نا امید شود؟ قرب الهی آن قدر لذیذ و زیباست که کسی در این مسیر خسته نخواهد شد چه رسد به نا امیدی. آیا عاشقی که در پی معشوق است و او را روبروی خود می بیند و به سوی او می رود از دیدن او نا امید می شود؟ جوان مؤمن تلاشش را می کند و بقیه را به خدا می سپارد، اگر به مصلحت او بود خدا می دهد و اگر نبود که هیچ. دیگر جای اعتراض نیست. چه بسیار ثروتمندانی که آب خوش از گلویشان پایین نمی رود و چه بسیار انسان های معمولی و با قناعتی که با لذت زندگی می کنند.
چند نکته :
الف) نا امیدی معمولاً از سرگردانی نشأت می گیرد و انسانی که نداند« از کجا آمده؟ آمدنش برای چه بوده؟ و در نهایت به کجا می رود ؟» سرگردان است. اگر این سه سؤال برای انسان حل شد، اصلاً نا امیدی برایش معنا ندارد. پس از حل شدن این سه سؤال ، آرزوهای بلند دنیوی نیز کم شده و ریشه های نا امیدی نیز قطع می گردد.
ب) گرفتاری های دنیوی به صلاح ما بوده و در سازندگی ما بسیار مؤثر است. با دیدن سختی ها نباید نا امید شد. مولوی در مثنوی داستانی آورده به این مضمون که :اگر شخصی بر گلیم چوب می زند ، می خواهد گرد و غبار آن را بگیرد و قصد ندارد گلیم را کتک بزند. مصیبت ها و گرفتاری ها از این باب است. یعنی اگر بخواهد گرد و غبار غفلت و زنگار از دل ها زدوده شود راه آن تازیانه مصیبت و گرفتاری است. البته گرفتاری ها هم دوره ای دارد و خواهد گذشت. انّ مع العسر یسراً.
ج) توجه به این که خداوند، عالِم، آگاه و رازق است و از احوال ما با خبر می باشد نیز در رفع نا امیدی مؤثر است. اگر ما به وظیفه خود که بندگی خداوند است عمل کنیم، قطعاً خداوند هم روزی معنوی و مادی بندگانش را افزایش خواهد داد. «من یتق الله یجعل له مخرجاً و یرزقه من حیث لا یحتسب» کسی که تقوای الهی پیشه کند خداوند برای او راه چاره قرار می دهد و او را از جایی که گمان نمی کند روزی خواهد داد.(سوره طلاق/2و3).
د) توجه به خداوند و از حدود بندگی خارج نشدن در زمان نا امیدی و گرفتاری بسیار ارزشمند بوده و دوره این سختی نیز خواهد گذشت. این مسأله امتحان سخت الهی است که با صبر و یاری جستن از خداوند از آن بیرون خواهید آمد.
ه) به این نکته نیز توجه داشته باشیم که «اقبال و ادبار در زندگی هر انسانی دیده می شود. اقبال یعنی «روح انسان به معنویات مایل است و از آن لذت می برد و ادبار یعنی روح انسان به معنویات تمایل ندارد و گویا به آن پشت کرده و مطالبه ندارد. در زمان ادبار گفته اند که به واجبات عمل کنید تا زمان آن بگذرد. بالاخره روح انسان در این دنیای مادی حالات مختلف دارد. با توجه به نکات بیان شده، برای رهایی از این احساس نا امیدی، لازم است تا در شناخت و رفتار خود این راهکارها را نهادینه نمایید :
1- توقع از خویش را با واقعیات و توانایى‏ه اى فردى و شرایط محیطى و اجتماعى تنظیم مى‏ کند و با جدیت نشاط و روحیه بالا به فعالیت و تلاش مى‏پردازد.
2-همواره به آرمان‏هاى دست نیافتنى نیندیشید بلکه موفقیت‏هاى خود را نیز در نظر گیرید.
3- خواست‏ها و تمایلات خود را در سطح توانایى‏ ها تنزل دهید.
4- نشاط خود را همواره حفظ کنید و هرگز خود را مریض و ضعیف به حساب نیاورید. براى حفظ نشاط همه روزه ورزش کنید.
5- مشکلات را عادى بدانید و به همان اندازه آنها را بپذیرید که کامیابى ‏ها را پذیرا هستید.
براى رشد معنویت باید براى خود برنامه ‏ریزى کنید. البته برنامه سنگین نریزید بلکه اندک ولى در اجراى آن مداومت و جدیت داشته باشید
6-براى شرکت در فعالیت‏هاى فرهنگى هر قدر مى‏ توانید تلاش کنید هر چند بسیار اندک و اگر در حال حاضر نمى ‏توانید، در فرصت‏هاى دیگر این کار را انجام دهید.
7- همواره از خداوند در همه امور مدد جویید و نسبت به آنچه او مقدر مى ‏فرماید راضى باشید. توکل به خداوند در همه امور زندگى و اعتماد و اعتقاد به قضا و قدر الهى‏، امیدواری را در شما تقویت خواهد کرد. (احزاب، آیه 23)
8- سعى در درک صحیح از فلسفه زندگى و حیات؛ این مقوله کمک خواهد کرد تا انسان، جایگاه خود را در هستى بشناسد و در پرتو آن، راه درست زندگى را بیابد. دسترسى به این نکته، بخش مهمى از نگرانى‏ها را برطرف خواهد ساخت. (در صورت تمایلتان، می توانیم بیشتر در این مورد با شما سخن بگوییم)
9- در صورت نیاز، ازدواج نقش مؤثرى در سکینه و آرامش خاطر دارد. (روم، آیه 6)
10- در زندگی بازی، تفریح و سرگرمی داشته باشید.
11-یاد بگیرید که برنامه ریزی کنید. برنامه ریزی دقیق و پایبندی به آن، باعث رسیدن به موفقیتهای بیشتر است. این موفقیتها، بازخورد خوبی از شخصیت و توانایی هایتان به شما می دهد و این یعنی رمز اصلی امید. آشفتگی، بی نظمی و عدم سازمان دهی در کارها و برنامه ها می تواند تولید نگرانی کرده، یا نقطه ای برای شروع آن باشد. در دست داشتن برنامه ها و طرح های متعدد که به صورت همزمان پیش می روند اغلب منجر به سردرگمی، فراموشی و احساس ترس از شکستِ طرح های ناتمام می شود. هر زمان که امکانش باشد طرح ها را یکی بعد از دیگری به انجام برسانید. به این صورت که طرحی را شروع کرده، روی آ ن کار کنید تا تمام شود.
12- خودتان را باور داشته باشید و از خطاهایی خود چشم پوشی کنید. ارتباطات و دوستی های مشترک خود را افزایش دهید. اهداف خود را دنبال کنید، اهداف واقع گرایانه ای که برای خود شما مهم هستند نه اهدافی که دیگران آ نها را برای شما در نظر می گیرند.
13- استعدادها و توانایی های خود را شناسایی کرده و استفاده از آنها را در برنامه ریزی هایتان جای دهید.
14- خواست‏ها و تمایلات خود را در سطح توانایى‏ها و امکانات، تنزل دهید.
15- به شدت از منفى گرایى و ناامیدی برحذر باشید و افراد منفی گرا و افکار منفى را از خود دور کنید. امیدواریم با عمل به آنچه که عرض شد بر این احساس فائق آیید.
موفق باشید.

بیشتر بخوانید:

روش‌های خود – انگیزی



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.