ناشناس
مشاوره خانواده: چی کار کنم که شوهرم خوبیهام رو ببینه؟
ممنون ازلطف شما ایشالاخداجواب خوبیاتونوبده
من همون کاربری هستم که با نام رسول درخواست مشاوره داشتم (تو تنها چیزی که با همسرم راحتم و خجالت نمیکشم رابطه جنسی هست)
میشه در این مورد هم راهنماییم کنید که...
مشاور: علی محمد صالحی
عرض سلام و ادب.
اولین نکته ای که در مورد شما برجسته است، البته دفعه قبلی بهش اشاره کردی اینه که، دو سال و نیم عقد هستید، و این زمان زیادیه، احتمالا دلیلی داشته که اینقدر طول کشیده، ولی بهرحال خودِ همین طولانی شدن دوران عقد میتونه برای همسران آسیب داشته باشه و مسائلی رو پیش بیاره. نکته بعد راجع به اینکه گفتی «اصلا انگاری دوسم نداره ونداشته ومن فکر میکردم دوسم داره این دلیل گریه ی همیشمه»، من نمیخوام سهم شوهرت در کوتاهی و محبت نکردن به تو رو نادیده بگیرم، به هر حال نیاز اصلی یک بانو، در زندگی مشترک، محبت و توجه شوهرشه، و اینکه شوهر نشون بده که زنش رو دوس داره، تا اون خانم از لحاظ روانی و جسمانی ارضاء بشه، اما طرف دیگه ماجرا، زنانی هستند که از همان روز اول زندگی، آرمان گرا هستند، و نگرش اونا به زندگی مشترک، یک نگرش واقع گرایانه نیست. و این نگرشِ آرمان گرایانه باعث میشه که از زندگی مشترک و از شوهرشون، انتظارات و توقعات آرمانی و بیش از حدی داشته باشند، و وقتی در زندگی واقعی به اون انتظارات و توقعات نمیرسن، باعث میشه که از زندگی مشترک ناامید و سَرخورده بشن و گاهی حرف از جدایی و طلاق بزنن. منظورم اینه که، این حسی که داری و فکر میکنی که انگاری دوسم نداره و نداشته، چیزی هست که خانمهای خیلی زیادی اینو مطرح میکنن و میگن: چون شوهرمون به ما ابراز محبت نمیکنه و نمیگه که دوستمون داره و...، ما احساس میکنیم که اون اصلا ما رو دوس نداره، در حالیکه این عدم ابراز محبت از طرف شوهر، دلایل زیادی میتونه داشته باشه مثل عدم اطلاع شوهر از نیازهای اساسی زن، اینکه شوهر بلد نیست چطور ابراز محبت و علاقه بکنه، انتظارات بیش از اندازه زن و آرمانگرا بودن، که مثالا تصور میکرده بعد از ازدواج شوهر همیشه به او ابراز محبت میکنه و میگه دوست دارم، و دلایل دیگه، و به تعبیر دیگه، عدم ارتباط مناسب همسران با هم، معناش این نیست که زن و شوهر همدیگه رو به اندازه کافی دوس ندارن، بلکه معناش اینه که روش ارتباط مناسب رو بلد نیستند. نکته بعد راجع به اینکه پرسیدی «چکار کنم که خوبیامم ببینه؟»، چیزی که هست اینه که اگه بخوای، خودت رو به همسرت ثابت کنی و بهش بفهمونی که تو خوبیای زیادی داری، اتفاقا نتیجه ای که به دست میاری اینه که شوهرت تصور میکنه عجب زن متکبر و پر ادعایی دارم که فکر میکنه خیلی خوبه. چون کسی که خوبیهای زیادی داره نیازی نداره که برای دیگران ثابت کنه که من خیلی خوبم، چون بقیه خودشون متوجه خوبیهای اون میشن، بنابراین سعی نکن بزور برای همسرت ثابت کنی که خوبیهای زیادی داری، بقول معروف «مُشک آنست که خود ببوید، نه آنکه عطار بگوید»، پس اگه همسرت هم مثل بقیه، خوبیهای تو رو دید که چه بهتر، اگر هم نمیبینه یا نمیخواد الان ببینه، بهش فرصت بده تا خودش در جریان زندگی، ارزش و ویژگیهای مثبت تو رو لمس کنه و قدر تو رو بدونه. چون وقتی کسی خودش چیزی رو کشف میکنه و بهش پی میبره، باعث میشه نسبت به اون موضوع متعهدتر و وفادارتر باشه. راجع به اینکه پرسیدی «من عاشقشم ولی به نظرتون ادامه ی این زندگی درسته؟»، به این توجه کن که اولاً در زندگی مشترک، در کنار عشق، علاقه، لذت، امید و...؛ سختی، ناامیدی، سرخوردگی، تنش، تنهایی، بی توجهی همسر و... هم وجود داره، و به تعبیر دیگه خوشیها و ناخوشیها در هم پیچیده شدن و با هم هستند، و یک زن یا مرد با هر کسی هم که ازدواج کنه، به هر حال این مسائل وجود داره، ثانیا شما چند ساله که عقد هستید و رابطه زناشویی کامل هم داشتید و فقط ازدواج عرفی انجام ندادید، منظورم اینه که شما اول مسیر نیستید که بخواید تا قبل از ارتباط یا مسئله دیگری، در انتخابت تجدید نظر کنی. بنابراین در این مسیری که وارد شدی بجای تردید در ادامش، بر این تمرکز کنید که چطور میتونید مسائل تون رو حل و فصل کنید.
موفق و شاد و سلامت باشید.
بیشتر بخوانید:
کلید های طلایی همسران
اولین نکته ای که در مورد شما برجسته است، البته دفعه قبلی بهش اشاره کردی اینه که، دو سال و نیم عقد هستید، و این زمان زیادیه، احتمالا دلیلی داشته که اینقدر طول کشیده، ولی بهرحال خودِ همین طولانی شدن دوران عقد میتونه برای همسران آسیب داشته باشه و مسائلی رو پیش بیاره. نکته بعد راجع به اینکه گفتی «اصلا انگاری دوسم نداره ونداشته ومن فکر میکردم دوسم داره این دلیل گریه ی همیشمه»، من نمیخوام سهم شوهرت در کوتاهی و محبت نکردن به تو رو نادیده بگیرم، به هر حال نیاز اصلی یک بانو، در زندگی مشترک، محبت و توجه شوهرشه، و اینکه شوهر نشون بده که زنش رو دوس داره، تا اون خانم از لحاظ روانی و جسمانی ارضاء بشه، اما طرف دیگه ماجرا، زنانی هستند که از همان روز اول زندگی، آرمان گرا هستند، و نگرش اونا به زندگی مشترک، یک نگرش واقع گرایانه نیست. و این نگرشِ آرمان گرایانه باعث میشه که از زندگی مشترک و از شوهرشون، انتظارات و توقعات آرمانی و بیش از حدی داشته باشند، و وقتی در زندگی واقعی به اون انتظارات و توقعات نمیرسن، باعث میشه که از زندگی مشترک ناامید و سَرخورده بشن و گاهی حرف از جدایی و طلاق بزنن. منظورم اینه که، این حسی که داری و فکر میکنی که انگاری دوسم نداره و نداشته، چیزی هست که خانمهای خیلی زیادی اینو مطرح میکنن و میگن: چون شوهرمون به ما ابراز محبت نمیکنه و نمیگه که دوستمون داره و...، ما احساس میکنیم که اون اصلا ما رو دوس نداره، در حالیکه این عدم ابراز محبت از طرف شوهر، دلایل زیادی میتونه داشته باشه مثل عدم اطلاع شوهر از نیازهای اساسی زن، اینکه شوهر بلد نیست چطور ابراز محبت و علاقه بکنه، انتظارات بیش از اندازه زن و آرمانگرا بودن، که مثالا تصور میکرده بعد از ازدواج شوهر همیشه به او ابراز محبت میکنه و میگه دوست دارم، و دلایل دیگه، و به تعبیر دیگه، عدم ارتباط مناسب همسران با هم، معناش این نیست که زن و شوهر همدیگه رو به اندازه کافی دوس ندارن، بلکه معناش اینه که روش ارتباط مناسب رو بلد نیستند. نکته بعد راجع به اینکه پرسیدی «چکار کنم که خوبیامم ببینه؟»، چیزی که هست اینه که اگه بخوای، خودت رو به همسرت ثابت کنی و بهش بفهمونی که تو خوبیای زیادی داری، اتفاقا نتیجه ای که به دست میاری اینه که شوهرت تصور میکنه عجب زن متکبر و پر ادعایی دارم که فکر میکنه خیلی خوبه. چون کسی که خوبیهای زیادی داره نیازی نداره که برای دیگران ثابت کنه که من خیلی خوبم، چون بقیه خودشون متوجه خوبیهای اون میشن، بنابراین سعی نکن بزور برای همسرت ثابت کنی که خوبیهای زیادی داری، بقول معروف «مُشک آنست که خود ببوید، نه آنکه عطار بگوید»، پس اگه همسرت هم مثل بقیه، خوبیهای تو رو دید که چه بهتر، اگر هم نمیبینه یا نمیخواد الان ببینه، بهش فرصت بده تا خودش در جریان زندگی، ارزش و ویژگیهای مثبت تو رو لمس کنه و قدر تو رو بدونه. چون وقتی کسی خودش چیزی رو کشف میکنه و بهش پی میبره، باعث میشه نسبت به اون موضوع متعهدتر و وفادارتر باشه. راجع به اینکه پرسیدی «من عاشقشم ولی به نظرتون ادامه ی این زندگی درسته؟»، به این توجه کن که اولاً در زندگی مشترک، در کنار عشق، علاقه، لذت، امید و...؛ سختی، ناامیدی، سرخوردگی، تنش، تنهایی، بی توجهی همسر و... هم وجود داره، و به تعبیر دیگه خوشیها و ناخوشیها در هم پیچیده شدن و با هم هستند، و یک زن یا مرد با هر کسی هم که ازدواج کنه، به هر حال این مسائل وجود داره، ثانیا شما چند ساله که عقد هستید و رابطه زناشویی کامل هم داشتید و فقط ازدواج عرفی انجام ندادید، منظورم اینه که شما اول مسیر نیستید که بخواید تا قبل از ارتباط یا مسئله دیگری، در انتخابت تجدید نظر کنی. بنابراین در این مسیری که وارد شدی بجای تردید در ادامش، بر این تمرکز کنید که چطور میتونید مسائل تون رو حل و فصل کنید.
موفق و شاد و سلامت باشید.
بیشتر بخوانید:
کلید های طلایی همسران