ناشناس

نگرانی برخورد خانواده به خاطر رابطه با پسر

سلام من حدود ۲ سال پیش با دختر خانمی در دانشگاهم آشنا شدم (هر دو ۱۹ سالمون بود) و در حال حاضر ۱ سال و چند ماهی هست که باهم وارد رابطه شدیم. من به خاطر ذات مهربون و قدر شناسی و آگاه بودن این خانوم نسبت به آدما خیلی بهش علاقه مند شدم. هیچ کدوم از ما اشخاص مذهبی ای نیستیم ولی باز هم بخاطر مشاهده دوستان و خانواده ها خیلی از مسائل رو برای حفظ رابطمون رعایت میکنیم. من به شخصه از کودکی با خانواده ام همیشه روراست بودم به طوری که اگر کار اشتباهی هم میکردم سعی میکردم پیش مادر یا پدرم مطرحش کنم تا ازشون کمک بگیرم. البته که زمانی رابطه ام با این دخترخانم رو به خانواده ام اطلاع دادم که متوجه شدم رابطه ای جدی میخوام و واقعا حس میکنم میتونم در کنار این خانوم زندگی کنم و خوشبخت بشم. هردوی ما آگاه هستیم که ممکنه که بعد از زندگی مشترک رفتارها و در کل موارد جدیدی از هم ببینیم و هر دو میدونیم که بی نقص نیستیم ولی با این حال خواستمون اینه که این فرصت رو به هم دیگه بدیم. خانواده دختر خانم به علت از دست دادن فرزند اول که برادرش بود توی یک تصادف که حدودا ۶ سال پیش رخ داد به شدت روی ایشان حساس شده بودن به طوری که به هیچ وجه بدون آگاهی حتی با دوستان دخترش هم توانایی بیرون رفتن نداشت و همیشه با ماشین اون رو به دانشگاه میاوردن. در اوایل دوستیمون که دوستیی معمولی بود مادر ایشان از حضور و دوستی ما خبر داشت و مخالفتی وجود نداشت چرا که خیلی وقت ها توی درس ها بهم دیگه کمک میکردیم و هیچ کدوم هم دنبال رابطه و دوستی به خصوص توی دانشگاه نبودیم. با گذشت زمان بخاطر ارتباط دائممون هم در تلگرام هم در دانشگاه صمیمیت شدیدی بیمون شکل گرفت در حدی که بهترین دوست من شده بود این دخترخانم بعد از اینکه وارد رابطه شدیم ایشون در قبول کردن ابراز علاقه من شک داشت چرا که با اینکه اون هم من رو دوست داشت به خاطر خانوادش میترسید هردوی ما ضربه بخوریم ولی من با دونستن تمامی مشکلاتش اون هارو پذیرفتم. در تعطیلات تابستان برای اولین قرارمون اول دختر خانم میخواست به خانواده دروغ بگه که با دوستانش میره ولی من راضیش کردم که اگر هم میخواد بگه با دوستانش حداقل حضور من هم به اونها اعلام کنه که سوء تفاهمی پیش نیاد قرار اولمون چون شناخت اولیه رو داشتیم از هم خیلی خوش گذشت درست عین دوتا دوست قرار دوم سینما بود که به خاطر استرس دختر مادرش کمی شک و نگرانی براش ایجاد شد بعد از قرار دوم موقع برگشتن به خونه مادرش اسم من رو اورد و گفت حس میکنم فقط خودتون دو نفر بودید من اول گفتم خب به مادرت بگو ولی به خاطر نگرانیش گفت آماده نیستم و خلاصه مادرش رک راضی کرد که نه دوستامون هم بودند درکل بعد از مکالمه هایی که با مادرش داشت مادرش فهمیده بود که ما به هم حس داریم ولی اطلاع نداشت که باهم در رابطه هستیم هردوی ما تاثیرات مثبت زیادی روی زندگی هم داشتیم مثلا من تونستم بهش این اعتماد بنفس رو بدم که خودش با اتوبوس از دانشگاه به خونه برگرده که مادرش هم خیلی راحت تر شد چرا که لازم نبود اون مسافت طولانی رو هی بره و برگرده و درکل مستقل تر شد و ایشان هم باعث شد من بیشتر برای زندگیم و اهدافم تلاش کنم قرار سوم ما موقع یک دورهمی علمی و نجومی توسط یک انجمن رسمی توی شهرمون بود که من چون میدونستم ایشان هم به نجوم علاقه داره دعوتش کردم اون هم به یکی از دوستانش که باهم نزدیک بودند گفت که بیاد که دوستش هم گفت من هم میخوام با دوست پسرم بیام‌ من به خاطر کلا خاطره های بدی که از دوستش شنیده بودم مخالف بودم ولی بخاطر ذوقش موافقت کردم که خوشحال باشه بعد از اتمام برنامه رصدی و نجومی موقع خروج چون در محوطه دانشگاه دولتی بودیم و تاریک بود من گفتم من تا ماشینتون باهات میام که به این بهونه پدر و مادرش من رو ببینن پدر مادرش بدون اطلاع اومده بودن دم در رصدخونه که اون دوستِ دخترخانم و دوست پسرش تو بغل هم در حال راه رفتن بودن که پدر مادرش با دیدن این صحنه شوکه و ناراحت شدن من محترمانه سلام کردم اون ها هم تعارف کردن که تا خونه من رو برسونن ولی چون مسیرشون دور میشد تشکر کردم و گفتم خودم میرم بعدا دخترخانم برام تعریف کرد که مادرش خیلی شوکه شده بود و دیده بود که ما دست هم رو گرفتیم و کلی نصیحت کرده بود که هردوی شما ضربه میخورید و چیزی که خیلی بد شد این بود که فکر میکردن من با اون دو شخص دیگه اومدم و اونها دوستان من هستن که دخترخانم این رو رد کرد و در دفاع از من گفت من اصلا اون هارو نمیشناختم پدرش هم گفته بود با اینجور افراد نگرد آدمای جالبی نیستن که خب من کاملا درک میکنم امیدوارم این جزئیات برای مشاوره بهتر کمک کنه و اضافه کاری نباشه من و خانواده ام در کل با ازدواج عجولانه و سنتی مخالف هستیم چرا که حس میکنیم هرچه بهتر هم دیگه رو بشناسیم حتی اگر دوره نامزدی باشه بهتره خود پدر و مادر من به خاطر مشکلات پدرم به مشکل خورده بودن ولی خب به خاطر من و خواهرم باهم کنار اومدن ولی بالاخره مادرم وقتی خواهرم فارغ التحصیل بشه قصد جدایی داره تا بتونه بره شهر دیگه پیش خانوادش ماهم به عنوان فرزندانشون این رو قبول کردیم و چرا که هردومون بزرگ و بالغ شدیم و برای آرامش و شادی هردوشون موافقیم از طرفی به گفته خود دختر خانم خانوادش به شدت مخالف اینجور ازدواج ها هستند و بیشتر موافق ازدواج سنتی که هیچ دوستی و آشنایی بین دو شخص نبوده صورت بگیره ان ولی خود دختر هم با این موضوع مخالفه چرا که در آشنایان و فامیل های خودشون میبینه که چقدر زن و شوهر هایی که ازدواج سنتی داشتن مشکل دارن البته من باور دارم ازدواج سنتی هم با آشنایی و مشاوره درست میتونه موفق باشه خلاصه دختر خانوم به اصرار مادرش گفت که با من ارتباطش رو به حداقل میرسونه که خب دروغ بود چرا که ارتباطمون بیشتر هم شده ولی از طرفی به خاطر عشقی که به پدر مادرش داره دچار عذاب وجدان هست و از طرفی هم به خاطر علاقه و عشقی که به من داره نگرانه که اگر بفهمن به زور مارو جدا کنن من بارها سعی کردم بهش اطمینان کافی رو بدم که باهاشون صحبت کنه حتی بهش گفتم اگر حس میکنی رابطمون بی نتیجه‌ست و جداییمون حتمیه از الان آروم آروم ارتباط رو کم کنیم که کمتر اذیت بشیم من به قدری این خانوم رو دوست دارم که برای صلاحش حاضرم جداییمون رو بپذریم ولی با این حال میخوام تمام تلاشم رو برای حفظش بکنم چون حس میکنم با شناخت کافی من از طرف پدر مادرش شانس قبولی وجود داره بعضی وقت ها موقع درد و دل میگه با اینکه خانوادش از لحاظ مالی همه چیز رو براش فراهم میکنن ولی به خاطر محدودیت های شدید باعث شدن به خودش و اونها شک داشته باشه این ترس و اضطرابش همیشه همراهشه و گفته دکترش روی سلامت هرمونیش تاثیرات منفیی داره که من اصلا دوست ندارم به خاطر من یا خانوادش به خودش آسیب بزنه من هدفم اینه که فوق لیسانس رو خارج از ایران بگیرم و اگر شد ویزای شهروندی هم فراهم کنم که شرایط مهاجرت و در کل شرایط شغلی بهتر برام فراهم باشه برای همین رابطمون اگر ادامه دار باشه فکر میکنم حداقل تا ۲۶ و یا ۲۷ سالگی زمان ببره تا هردو آماده‌ی ازدواج باشیم و اگر شرایط مالی و تحصیلیمون معلوم و خوب بود من همین حالا حاضر به خواستگاری بودم برای سبک شدن احساس گناه دختر خانم بهش پیشنهاد کردم که وقتی مادرش راجب من میپرسه صادقانه بگه که توی دانشگاه کلاس های مشترک رو پیش هم هستیم و دوستیمون رو داریم که حداقل تنها چیزی که پنهان میکنه رابطه‌ی عاشقانه‌مون باشه که هم مادرش و هم خودش آمادگی صحبت راجب رابطمون رو پیدا کنن خودش موافقت کرده ولی باز هم من خیلی از دوستان و آشنا ها که شرایط مشابه داشتن سعی کردم مشورت بگیرم و از تجربشون استفاده کنم و باز هم دارم این داستان طولانی رو مینویسم به امید اینکه نظر متخصص ها هم بهمون کمک کنه تا تصمیم درست رو بگیریم ما هردو به شدت بهم دلبسته هستیم و سازگاریمون و صداقتمون بین هم باعث شده ارتباط خیلی قوی و خوبی داشته باشیم خواهش میکنم راهنمایی کنید چطور میتونه با مادرش صحبت کنه که به بحث و مشکلات جدی کشیده نشه و بتونن با درک متقابل این موضوع رو حل کنن و اینکه من به عنوان پارتنر این خانوم چطور کمکش کنم این مسئله رو حل کنه در ضمن ما به غیر از اغوش و تعداد محدودی بوسه هیچ رابطه نامشروعی نداشتیم و به هیچ وجه قبل از نامزدی هم نخواهیم داشت که برای دختر خانم مشکلی پیش نیاد با تشکر از سایت خوبتون
چهارشنبه، 28 شهريور 1403
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: فاطمه ترکاشوند
موارد بیشتر برای شما

ناشناس

نگرانی برخورد خانواده به خاطر رابطه با پسر

ناشناس ( تحصیلات : لیسانس ، 21 ساله )

سلام
من حدود ۲ سال پیش با دختر خانمی در دانشگاهم آشنا شدم (هر دو ۱۹ سالمون بود) و در حال حاضر ۱ سال و چند ماهی هست که باهم وارد رابطه شدیم.
من به خاطر ذات مهربون و قدر شناسی و آگاه بودن این خانوم نسبت به آدما خیلی بهش علاقه مند شدم.
هیچ کدوم از ما اشخاص مذهبی ای نیستیم ولی باز هم بخاطر مشاهده دوستان و خانواده ها خیلی از مسائل رو برای حفظ رابطمون رعایت میکنیم.
من به شخصه از کودکی با خانواده ام همیشه روراست بودم به طوری که اگر کار اشتباهی هم میکردم سعی میکردم پیش مادر یا پدرم مطرحش کنم تا ازشون کمک بگیرم.
البته که زمانی رابطه ام با این دخترخانم رو به خانواده ام اطلاع دادم که متوجه شدم رابطه ای جدی میخوام و واقعا حس میکنم میتونم در کنار این خانوم زندگی کنم و خوشبخت بشم.
هردوی ما آگاه هستیم که ممکنه که بعد از زندگی مشترک رفتارها و در کل موارد جدیدی از هم ببینیم و هر دو میدونیم که بی نقص نیستیم ولی با این حال خواستمون اینه که این فرصت رو به هم دیگه بدیم.

خانواده دختر خانم به علت از دست دادن فرزند اول که برادرش بود توی یک تصادف که حدودا ۶ سال پیش رخ داد به شدت روی ایشان حساس شده بودن به طوری که به هیچ وجه بدون آگاهی حتی با دوستان دخترش هم توانایی بیرون رفتن نداشت و همیشه با ماشین اون رو به دانشگاه میاوردن.

در اوایل دوستیمون که دوستیی معمولی بود مادر ایشان از حضور و دوستی ما خبر داشت و مخالفتی وجود نداشت چرا که خیلی وقت ها توی درس ها بهم دیگه کمک میکردیم و هیچ کدوم هم دنبال رابطه و دوستی به خصوص توی دانشگاه نبودیم.

با گذشت زمان بخاطر ارتباط دائممون هم در تلگرام هم در دانشگاه صمیمیت شدیدی بیمون شکل گرفت در حدی که بهترین دوست من شده بود این دخترخانم
بعد از اینکه وارد رابطه شدیم ایشون در قبول کردن ابراز علاقه من شک داشت چرا که با اینکه اون هم من رو دوست داشت به خاطر خانوادش میترسید هردوی ما ضربه بخوریم ولی من با دونستن تمامی مشکلاتش اون هارو پذیرفتم.
در تعطیلات تابستان برای اولین قرارمون اول دختر خانم میخواست به خانواده دروغ بگه که با دوستانش میره ولی من راضیش کردم که اگر هم میخواد بگه با دوستانش حداقل حضور من هم به اونها اعلام کنه که سوء تفاهمی پیش نیاد
قرار اولمون چون شناخت اولیه رو داشتیم از هم خیلی خوش گذشت درست عین دوتا دوست
قرار دوم سینما بود که به خاطر استرس دختر مادرش کمی شک و نگرانی براش ایجاد شد
بعد از قرار دوم موقع برگشتن به خونه مادرش اسم من رو اورد و گفت حس میکنم فقط خودتون دو نفر بودید
من اول گفتم خب به مادرت بگو ولی به خاطر نگرانیش گفت آماده نیستم و خلاصه مادرش رک راضی کرد که نه دوستامون هم بودند

درکل بعد از مکالمه هایی که با مادرش داشت مادرش فهمیده بود که ما به هم حس داریم ولی اطلاع نداشت که باهم در رابطه هستیم

هردوی ما تاثیرات مثبت زیادی روی زندگی هم داشتیم مثلا من تونستم بهش این اعتماد بنفس رو بدم که خودش با اتوبوس از دانشگاه به خونه برگرده که مادرش هم خیلی راحت تر شد چرا که لازم نبود اون مسافت طولانی رو هی بره و برگرده و درکل مستقل تر شد

و ایشان هم باعث شد من بیشتر برای زندگیم و اهدافم تلاش کنم
قرار سوم ما موقع یک دورهمی علمی و نجومی توسط یک انجمن رسمی توی شهرمون بود که من چون میدونستم ایشان هم به نجوم علاقه داره دعوتش کردم
اون هم به یکی از دوستانش که باهم نزدیک بودند گفت که بیاد که دوستش هم گفت من هم میخوام با دوست پسرم بیام‌
من به خاطر کلا خاطره های بدی که از دوستش شنیده بودم مخالف بودم ولی بخاطر ذوقش موافقت کردم که خوشحال باشه
بعد از اتمام برنامه رصدی و نجومی موقع خروج چون در محوطه دانشگاه دولتی بودیم و تاریک بود من گفتم من تا ماشینتون باهات میام که به این بهونه پدر و مادرش من رو ببینن
پدر مادرش بدون اطلاع اومده بودن دم در رصدخونه که اون دوستِ دخترخانم و دوست پسرش تو بغل هم در حال راه رفتن بودن که پدر مادرش با دیدن این صحنه شوکه و ناراحت شدن
من محترمانه سلام کردم اون ها هم تعارف کردن که تا خونه من رو برسونن ولی چون مسیرشون دور میشد تشکر کردم و گفتم خودم میرم
بعدا دخترخانم برام تعریف کرد که مادرش خیلی شوکه شده بود و دیده بود که ما دست هم رو گرفتیم و کلی نصیحت کرده بود که هردوی شما ضربه میخورید و چیزی که خیلی بد شد این بود که فکر میکردن من با اون دو شخص دیگه اومدم و اونها دوستان من هستن که دخترخانم این رو رد کرد و در دفاع از من گفت من اصلا اون هارو نمیشناختم
پدرش هم گفته بود با اینجور افراد نگرد آدمای جالبی نیستن که خب من کاملا درک میکنم

امیدوارم این جزئیات برای مشاوره بهتر کمک کنه و اضافه کاری نباشه

من و خانواده ام در کل با ازدواج عجولانه و سنتی مخالف هستیم چرا که حس میکنیم هرچه بهتر هم دیگه رو بشناسیم حتی اگر دوره نامزدی باشه بهتره
خود پدر و مادر من به خاطر مشکلات پدرم به مشکل خورده بودن ولی خب به خاطر من و خواهرم باهم کنار اومدن ولی بالاخره مادرم وقتی خواهرم فارغ التحصیل بشه قصد جدایی داره تا بتونه بره شهر دیگه پیش خانوادش
ماهم به عنوان فرزندانشون این رو قبول کردیم و چرا که هردومون بزرگ و بالغ شدیم و برای آرامش و شادی هردوشون موافقیم

از طرفی به گفته خود دختر خانم خانوادش به شدت مخالف اینجور ازدواج ها هستند و بیشتر موافق ازدواج سنتی که هیچ دوستی و آشنایی بین دو شخص نبوده صورت بگیره ان

ولی خود دختر هم با این موضوع مخالفه چرا که در آشنایان و فامیل های خودشون میبینه که چقدر زن و شوهر هایی که ازدواج سنتی داشتن مشکل دارن
البته من باور دارم ازدواج سنتی هم با آشنایی و مشاوره درست میتونه موفق باشه

خلاصه دختر خانوم به اصرار مادرش گفت که با من ارتباطش رو به حداقل میرسونه که خب دروغ بود چرا که ارتباطمون بیشتر هم شده
ولی از طرفی به خاطر عشقی که به پدر مادرش داره دچار عذاب وجدان هست و از طرفی هم به خاطر علاقه و عشقی که به من داره نگرانه که اگر بفهمن به زور مارو جدا کنن
من بارها سعی کردم بهش اطمینان کافی رو بدم که باهاشون صحبت کنه
حتی بهش گفتم اگر حس میکنی رابطمون بی نتیجه‌ست و جداییمون حتمیه از الان آروم آروم ارتباط رو کم کنیم که کمتر اذیت بشیم
من به قدری این خانوم رو دوست دارم که برای صلاحش حاضرم جداییمون رو بپذریم ولی با این حال میخوام تمام تلاشم رو برای حفظش بکنم چون حس میکنم با شناخت کافی من از طرف پدر مادرش شانس قبولی وجود داره
بعضی وقت ها موقع درد و دل میگه با اینکه خانوادش از لحاظ مالی همه چیز رو براش فراهم میکنن ولی به خاطر محدودیت های شدید باعث شدن به خودش و اونها شک داشته باشه

این ترس و اضطرابش همیشه همراهشه و گفته دکترش روی سلامت هرمونیش تاثیرات منفیی داره که من اصلا دوست ندارم به خاطر من یا خانوادش به خودش آسیب بزنه

من هدفم اینه که فوق لیسانس رو خارج از ایران بگیرم و اگر شد ویزای شهروندی هم فراهم کنم که شرایط مهاجرت و در کل شرایط شغلی بهتر برام فراهم باشه
برای همین رابطمون اگر ادامه دار باشه فکر میکنم حداقل تا ۲۶ و یا ۲۷ سالگی زمان ببره تا هردو آماده‌ی ازدواج باشیم و اگر شرایط مالی و تحصیلیمون معلوم و خوب بود من همین حالا حاضر به خواستگاری بودم

برای سبک شدن احساس گناه دختر خانم بهش پیشنهاد کردم که وقتی مادرش راجب من میپرسه صادقانه بگه که توی دانشگاه کلاس های مشترک رو پیش هم هستیم و دوستیمون رو داریم
که حداقل تنها چیزی که پنهان میکنه رابطه‌ی عاشقانه‌مون باشه که هم مادرش و هم خودش آمادگی صحبت راجب رابطمون رو پیدا کنن
خودش موافقت کرده ولی باز هم من خیلی از دوستان و آشنا ها که شرایط مشابه داشتن سعی کردم مشورت بگیرم و از تجربشون استفاده کنم
و باز هم دارم این داستان طولانی رو مینویسم به امید اینکه نظر متخصص ها هم بهمون کمک کنه تا تصمیم درست رو بگیریم ما هردو به شدت بهم دلبسته هستیم و سازگاریمون و صداقتمون بین هم باعث شده ارتباط خیلی قوی و خوبی داشته باشیم
خواهش میکنم راهنمایی کنید چطور میتونه با مادرش صحبت کنه که به بحث و مشکلات جدی کشیده نشه و بتونن با درک متقابل این موضوع رو حل کنن و اینکه من به عنوان پارتنر این خانوم چطور کمکش کنم این مسئله رو حل کنه

در ضمن ما به غیر از اغوش و تعداد محدودی بوسه هیچ رابطه نامشروعی نداشتیم و به هیچ وجه قبل از نامزدی هم نخواهیم داشت که برای دختر خانم مشکلی پیش نیاد
با تشکر از سایت خوبتون


مشاور: فاطمه ترکاشوند

شرایطی که توصیف کردید نیاز به مدیریت هوشمندانه دارد تا هم بتوانید رابطه خود را حفظ کنید و هم از تنش‌های زیاد با خانواده‌ها جلوگیری کنید. در ادامه توضیحات مفصل‌تری می‌دهم تا بتوانید بهتر شرایط را کنترل کنید.
 

1. برقراری ارتباط تدریجی و صمیمی با خانواده‌ها
یکی از نکات کلیدی در این موقعیت، نحوه اطلاع‌رسانی به خانواده دختر خانم است. از آنجایی که خانواده او به‌خصوص مادرش بسیار حساس است، بهتر است این روند بسیار تدریجی و با احترام پیش برود. از عجله در گفتن حقیقت کامل اجتناب کنید و مرحله به مرحله پیش بروید. برای مثال:

- شروع با اشاره به دوستی: ابتدا با مادرش در مورد این‌که شما دوست خوبی هستید و او در دانشگاه در کنار شما احساس راحتی می‌کند صحبت کند. لازم نیست در ابتدا از علاقه عمیق و عاشقانه بگوید. تنها اینکه شما هم‌دانشگاهی هستید و در کنار هم کارهای درسی انجام می‌دهید می‌تواند مناسب باشد.

- تاکید بر حمایت و احترام شما: با هر بار مکالمه، می‌تواند جنبه‌های مثبتی که از رابطه شما برای او ایجاد شده را مطرح کند. از مثال‌های واقعی استفاده کنید؛ مثلاً این‌که چطور او در نتیجه رابطه شما استقلال بیشتری پیدا کرده است. این کار باعث می‌شود مادرش ببیند که شما تأثیرات مثبتی بر زندگی دخترش داشته‌اید.
   
2. آماده‌سازی برای خواستگاری غیررسمی
حتی اگر ازدواج را به چند سال بعد موکول کرده‌اید، بهتر است خانواده‌ها به تدریج از جدیت شما آگاه شوند. این کمک می‌کند تا نگرانی‌هایشان کاهش پیدا کند. به‌عنوان مثال:

- ملاقات‌های غیررسمی: اگر امکان دارد، می‌توانید زمینه‌ساز ملاقات‌های غیررسمی بین خودتان و خانواده دختر شوید، مثلاً در یک مهمانی خانوادگی یا جمع دوستانی که هر دو خانواده دعوت باشند. این کار کمک می‌کند که خانواده‌ها بیشتر با شما آشنا شوند و متوجه شوند که شما انسان قابل اعتمادی هستید.

- تاکید بر رابطه جدی و هدفمند: در گفتگوهایی که مادر دختر خانم درباره شما دارد، می‌تواند اشاره کند که هدف از این دوستی آشنایی بیشتر است و به آینده جدی‌تر مثل نامزدی و ازدواج فکر می‌کنید. این کمک می‌کند تا مادرش متوجه شود که شما تنها به یک رابطه سطحی فکر نمی‌کنید.

 

3. کاهش اضطراب و استرس دوست دخترتان
اضطراب او ناشی از دو مسئله اصلی است: 
1. ترس از مخالفت خانواده.
2. احساس گناه به خاطر پنهان‌کاری.
   
برای مدیریت این اضطراب، باید رویکردی آرام و منطقی داشته باشید:
- گفتگو درباره احساساتش: شما باید به او اطمینان دهید که می‌فهمید در چه شرایط سختی قرار دارد. او باید بتواند بدون ترس از قضاوت یا نگرانی، درباره احساسات و ترس‌هایش با شما صحبت کند.

- پیشنهاد مشاوره حرفه‌ای: از آنجایی که گفته‌اید دکتر او اشاره به مشکلات هورمونی ناشی از استرس کرده است، یک روانشناس می‌تواند در کاهش اضطراب و ارائه راهکارهایی برای مدیریت استرس به او کمک کند. اضطراب‌های طولانی‌مدت ممکن است تأثیرات منفی بر سلامت جسمی و روحی بگذارد، و در نتیجه نیاز به توجه جدی دارد.

- تقسیم مسئولیت در پنهان‌کاری: در حال حاضر، او فشار زیادی را به خاطر پنهان‌کاری از خانواده‌اش تحمل می‌کند. شما می‌توانید به او کمک کنید تا فشار کمتری احساس کند؛ مثلاً توافق کنید که اگر مادرش در مورد شما پرسید، بتواند به صورت تدریجی و با احتیاط حقیقت را بازگو کند. با کاهش تدریجی این پنهان‌کاری، او احساس گناه و استرس کمتری خواهد داشت.

 

4. حفظ تعهدات و احترام به مرزها
شما اشاره کردید که هیچ‌گونه رابطه جنسی نداشته‌اید و قصد هم ندارید تا قبل از نامزدی چنین رابطه‌ای را برقرار کنید. این مسئله بسیار مهم است و نشان‌دهنده احترام شما به مرزهای شخصی و خانوادگی است. این تعهد می‌تواند یکی از دلایل اصلی باشد که شما را به خانواده او قابل اعتمادتر نشان دهد.

 

5. مدیریت تعارضات احتمالی با خانواده‌ها
اگرچه شما و دوست دخترتان سعی دارید رابطه را در آرامش نگه دارید، ممکن است در آینده با مخالفت مستقیم یا غیرمستقیم از طرف خانواده او مواجه شوید. برای مدیریت این وضعیت:

- بحث نکردن، بلکه گفتگو کردن: هرگاه بحثی درباره رابطه شما مطرح شد، تلاش کنید که تنش را کاهش دهید. به جای مقابله، از زبان محترمانه و پرسشگر استفاده کنید. به آن‌ها نشان دهید که نگرانی‌هایشان را درک می‌کنید و در تلاشید تا رابطه‌ای سالم و پایدار برقرار کنید.

- مشاور خانوادگی: اگر در آینده خانواده او مخالفت شدیدی نشان دهند، پیشنهاد کنید که با یک مشاور خانوادگی صحبت کنند. مشاوره می‌تواند به آن‌ها کمک کند که نگرانی‌هایشان را بهتر درک کنند و به جای تصمیمات عجولانه، راه‌حل‌های مناسب‌تری بیابند.

 

6. صبر و انعطاف‌پذیری
در شرایط شما، صبر و انعطاف‌پذیری کلید موفقیت است. خانواده‌ها به مرور زمان ممکن است با دیدن صداقت، احترام و پایداری شما نظرشان تغییر کند. باید به تدریج و با رفتار مثبت خود این تغییر را به وجود بیاورید. با این حال، باید آماده باشید که این فرآیند زمان‌بر خواهد بود و نباید عجله کنید.

 

در نهایت، پیشنهاد می‌کنم که هر دو نفر به فکر حفظ تعادل بین رابطه خود و خانواده‌ها باشید. گاهی اوقات، وقتی یکی از طرفین به شدت بر رابطه پافشاری می‌کند، این ممکن است باعث افزایش تنش شود. بهتر است همیشه به عنوان یک تیم عمل کنید و با حمایت همدیگر مشکلات را حل کنید.



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.