ناشناس
مشاوره خانواده: چطور شوهرم رو راضی کنم که دیگه بچه دار نشم؟
سلام من پنج ساله ازدواج کردم. اوایل ازدواج شوهرم براحتی بهم تهمت زد که من با شوهر عمه ش رابطه دارم اونم بخاطر اینکه دوبار در فلان جلوش خندیدم. من دست روی قران گذاشتم و قسم خوردم که اشتباه میکنه. البته اون زمان ۱۹سالم بود و بچه بودم و بخاطر پدر عصبی ای که همیشه حق را به دیگران میداد نتونستم از حیثیتم دفاع کنم. بعد از اون شوهرم وقاحت را به حد زیاد رسوند و با هر دعوا میگفت من به تو شک دارم و پرینت خطت رو میگیرم ولی هیچ بار این کار رو نکرد. همیشه دم از نجابت و چشم پاکی میزد و من کم کم باورم شده بود که من یه موجود خیانتکارم. چند سال گذشت و یه روز توی اینستاگرامش دیدم خانمی را با وضع بسیار بدی فالو و لایک کرده. یه دعوای مختصر کردم و بخشیدمش. چندوقت پیش متوحه شدم پسر عموش که متاهله و با خانم های متاهل هم رابطه داره دوست یکی از دوست دختراشو اوورده باغ شوهرم تا اونا رو باهم اشنا کنه که ظاهرا توافق نداشتن. من نتونستم به شوهرم بگم چون خانوم دوستش بهم گفت و اگه میگفتم شوهرم سریع میفهمید که من از چه کسی این موضوع رو متوجه شدم. روحیه ی بسیار بدی داشتم تا اینکه با همون دوستش و خانمش به سفری رفتیم و متوحه شدم شوهرم با دوستش پچ پچ های مشکوک میکنن. گوشیم رو گذاشتم روی حالت ضبط و با خانوم دوستش اونجا رو به بهونه ای ترک کردیم. وقتی خونه اومدم و به صحبتهاش گوش دادم منوجه شدم در زمان مجردی با خانم های زیادی بوده. همون لحظه هم ظاهرا یه خانم با وضع بد جلوش قدم میزده و شوهر من مدام قربون صدقه ی هیکل اون خانم میرفت و حرفای شرم اور میزد و هنچنین متوجه شدم که قصد صیغه کردن خانمی رو داره. فوق العاده خالم از لحاظ روحی بهم ریخته س. از خودم بگم که ۲۵سالمه. یه دختر ۴ساله دارم. شوهرم مدام اصرار داره دوباره بچه بیارم. از لحاظ زیبایی و هیکل و اخلاق هم بارها شوهرم و خانواده ش اعلام رضایت کردن و همیشه میگن عروس ما موجب افتخارمونه. من پدر و مادرم از هم جدا شدن و اصلا حاضر به پذیرش من نیستن که بخام برگردم خونه ی پدریم. چون وضعیت خوبی ندارن هیچکدوم. من نمیدونم چیکار کنم. اصلا دلم نمیخاد بجه بیارم. اون خانمی که در باغ همسرم قصد اشنایی داشتن پرسنل باغ بانوان شهرمون هستن. میخام تهدیدش کنم تا به گوش پسرعموش برسه ولی نمیدونم باید جیکار کنم و چی بگم. خاهشا کمکم کنید. من همیشه فکر میکردم با وجود نداشتن خانواده و برادر ،، شوهرم پشت و پناهمه که فهمیدم کاملا اشتباه میکردم و دنیا روی سرم خراب شده. خاهشا راهنمایی کنید چگونه بچه دار نشم چون شوهرم به هیچ وجه کوتاه نمیاد
مشاور: علی محمد صالحی
من درکت میکنم و میدونم که چقدر بخاطر این مسائل و مشکلات، اذیت شدی و بقول خودت از لحاظ روحی حالت بهم ریخته س، و تحت فشاری. در واقع یکی از مسائلی که باعث رنجش و ناراحتی شدید زنان میشه همینه که شوهرشون با زن دیگه ای ارتباط داشته باشه، یا مثل همسر تو، قصد چنین کاری رو بکنه. که در اینصورت زنان، از جهت روحی خیلی اذیت میشن و احساس سَرخوردگی و ناامیدی میکنن.
اما چند نکته رو خدمت شما بیان میکنم. نکته اول اینکه، در حال حاضر، اتفاقات و مسائلی که در گذشته رخ داده رو رها کن و بهش اهمیتی نده. منظورم اینه که گفتی در گذشته همسرت بهت تهمت زد و...، میدونم بخاطر اون موضوع خیلی اذیت شدی و رنج کشیدی، ولی پرداختن به اون موضوع و دوباره زنده کردن اون ماجرا نه به نفع خودته، نه به نفع شوهرت، یعنی اگه همسرت هم، اون مسائل رو دیگه مطرح نمیکنه، خودت هم به هیچ وجه دوباره پیشِ همسرت به اونها اشاره نکن، چون پرداختن به اون موضوع، هم حال روحی خودت رو خراب میکنه، هم ممکنه شوهرت برای توجیه رفتارهای خودش، با یادآوری تو، دوباره اون مسائل رو بر علیه تو عَلَم کنه.
نکته بعد اینکه، درسته تو بخاطر این رفتارهای شوهرت اذیت شدی، ولی از طرف دیگه شوهرت بعد از ازدواج با تو، هر چند قصد کرده که با کسی ارتباط داشته باشه، ولی ظاهرا دلیل قطعی نداری که در عمل هم، شوهرت چنین کاری رو کرده باشه، و این خیلی متفاوته با مردی که با زنهای زیادی ارتباط داشته. منظورم اینه که درسته در همین حدش هم برات خیلی سخت و سنگینه، ولی از طرف دیگه نباید این مسئله رو بیش از حد برای خودت بحرانی کنی. اما راجع به اینکه پرسیدی: «چگونه بچه دار نشم چون شوهرم به هیچ وجه کوتاه نمیاد؟»، بیان نکردی که چرا تمایل نداری بچه دار بشی؟ و علت این موضوع چیه؟، شاید بخاطر اینه که، در ارتباط با شوهرت دچار تنش و سردی روابط شدید و بخاطر برخی رفتارهای اون سَرخورده شدی، شاید هم دلایل دیگه ای برای خودت داری. اما خودت گفتی که «من همیشه فکر میکردم با وجود نداشتن خانواده و برادر، شوهرم پشت و پناهمه»، یعنی خودت اعتراف کردی که چون برادر نداری، تمام امید و پشت و پناهت شوهرته، پس چرا اجازه نمیدی دخترت مثل خودت تنها نباشه و برادر یا خواهر هم داشته باشه، تا تو زندگیش تمام امیدش به شوهرش نباشه، و علاوه بر شوهر، بدونه که برادر و خواهر هم داره که همیشه حامی اون هستن و تنهاش نمیذارن. از طرف دیگه با توجه به پژوهشهای علمی صورت گرفته، تک فرزندی، هم برای خود بچه و هم برای والدین، ممکنه پیامدهای نامناسبی داشته باشه که فعلا نمیخوام بهش بپردازم. نکته دیگه، بیان کردی که: «من پدر و مادرم از هم جدا شدن و اصلا حاضر به پذیرش من نیستن که بخام برگردم خونه ی پدریم. چون هیچکدوم وضعیت خوبی ندارن»، یعنی تنها یک مسیر پیش رو داری، اینکه با شوهرت بمونی و زندگیت رو حفظ کنی و مشکلات و مسائل اون رو حل و فصل کنی، خب با توجه به این نکته، حضور یک فرزند یا فرزندان دیگه، مطمئنا همسرت رو به زندگی مشترکش متعهدتر و وفادارتر میکنه، به خودت هم انگیزه بیشتری میده. خلاصه اینکه دلیل یا دلایل اینکه چرا نمیخوای بچه دار بشی رو بیان نکردی، تا من ببینم اصلا این دلایل منطقی هست یا نه، تا بعد بخوایم شوهرت رو راضی کنیم که کوتاه بیاد و فرزند دیگه ای نخواسته باشه. ولی از اون طرف دلایل منطقی و خوبی وجود داره که شما باز هم فرزند بیارید، البته مسلماً اگه بخواید فرزند هم بیارید، ابتدا باید مسائل، تنشها و دلخوریها برطرف بشه و رابطه شما به حد مطلوبی برسه، سپس برای فرزندآوری اقدام کنید. در مورد مسائل دیگه ای که مطرح کردی و اینکه چطور رابطه شما به حد مطلوبی برسه، اگه تمایل داشتی در ارتباط بعدی که خواهی داشت، با هم صحبت میکنیم.
موفق و صبور و خوشبخت باشی.
بیشتر بخوانید:
همسرم به من خیانت میکند