ناشناس
مشاوره خانواده: چه جوری رابطم رو با خانواده شوهرم بهتر کنم؟
با عرض سلام و خسته نباشید خواهشمندم حتما جواب بدین. ممنون.حدود دو سال هست که ازدواج کردم. متاسفانه مادر همسرم مدام بهم توهین میکنه و با دخالت هاش بینمون درگیری ایجاد میکنه حدود یک ماه و نیم هست ک خونه مادرشوهرم رفت و امد ندارم. چون اخرین بار با توهین من رو از خونه انداخت بیرون.همسرم هم بیشتر وقتا طرف اونو میگیره با اینکه میدونه حق با منه میگه خب چیکار کنم نمیتونم ولشون کنم. باردار هستم اصلا نمیتونم و حتی نمیخوام جدا بشم چون از طلاق متنفرم. اما نمیدونم چجوری رابطمو باهاشون بهتر کنم.چون هم نمیتونم رفتاراشون و توهیناشون رو فراموش کنم و هم اینکه خودشونم منو نمیخوان یعنی اصلا برای بهتر شدن رابطمون تلاش نمیکنن اصلا براشون مهم نیست. هم همسرم و هم مادرش بارها ب من و خانوادم توهین کردن و حرف طلاق رو پیش کشیدن. لطفا منو راهنمایی کنید
مشاور: علی محمد صالحی
عرض سلام و ادب.
اینکه گفتی «نمیدونم چجوری رابطمو باهاشون بهتر کنم؟»، یعنی میخوای رابطت رو باهاشون بهتر کنی و ارتباط بهتری داشته باشی، اینکه همچین قصدی داری خیلی خوبه که با وجود حرفها و تنشی که با مادرشوهرت داشتی، باز راضی به عدم ارتباط با اونها نیستی. اما نکته دیگه ای که میشه از حرفهات برداشت کرد اینه که، در عین حال دچار یک سردرگمی و تردید هم هستی، یعنی از یک طرف میخوای با خونواده همسرت در ارتباط باشی و از طرف دیگه بخاطر حرفها و توهینهای مادرشوهرت و مسائل گذشته، هنوز ناراحتی و نمیخوای باهاشون ارتباط داشته باشی. بنابراین اصلی ترین کاری که باید انجام بدی اینه که با قاطعیت تصمیم خودت رو بگیری که میخوای چی کار کنی؟ آیا میخوای با خونواده همسرت ارتباطی نداشته باشی و مثل این یک ماه و نیم گذشته از این به بعد هم هیچ رفت و اومدی نداشته باشی، یا اینکه میخوای باهاشون ارتباط داشته باشی؟ خودت باید یکی از این دو راه رو انتخاب کنی و دیگه شک و تردید و دو دلی هم نداشته باشی. هر کدوم از این دو مسیر هم، خوبیها و بدیهایی داره، مثلا خوبیهای تصمیم اول که همچنان باهاشون رابطه ای نداشته باشی اینه که دیگه مادرشوهرت نمیتونه بهت توهین کنه یا ناراحتت کنه، یا بین تو و شوهرت درگیری ایجاد کنه یا ...، بدیهای این مسیر هم اینه که دائما یک حس ناخوشایند از این ماجرا همراته که اذیتت میکنه، احتمالا شوهرت بخاطر عدم ارتباط تو با خونوادش از دستت ناراحت باشه و ممکنه بخواد این کار تو رو تلافی کنه و... .
خوبی تصمیم دوم که بخوای با اونا ارتباط داشته باشی هم اینه که، همسرت از تو خشنود و راضی تر میشه، اون حس بد که گفتم دیگه همرات نیست ...، بدیهای این تصمیم هم اینه که احتمالا بعد از مدتی دوباره مادر شوهرت ممکنه یه چیزی بهت بگه یا تنشی پیش بیاد ... . خلاصه اینکه هر کدوم از این دوتا مسیر خوبیها و بدیهایی دارن که من الان نمیخوام همه اونا رو بگم، ولی خودت اگه فک کنی میتونی متوجه اونا بشی. نکته دیگه، بیان کردی «اصلا نمیتونم و حتی نمیخوام جدا بشم چون از طلاق متنفرم»، خیلی خوبه که نسبت به طلاق همچین نگرش و دیدگاهی داری، اما صِرف اینکه از طلاق متنفر باشی کافی نیست، و دلیل نمیشه که خدای ناکرده هیچ وقت مجبور به انجام اون نمیشی، منظورم اینه که وقتی ما میخوایم به یک هدفی برسیم یا میخوایم خودمون رو از یک مسئله منفی دور نگه داریم باید در این زمینه، سعی و تلاش هم بکنیم و به خودمون زحمت هم بدیم تا به اون هدف برسیم یا از اون مسئله منفی دور بمونیم، مثل کسی که میگه من خیلی از بی پولی و نداری بدم میاد و متنفرم، خب اگه بدت میاد لازمش اینه که زحمت زیادی بکشی، کار کنی، صبح زود بیدار بشی و...، در مورد طلاق هم به همین صورته، اگه از طلاق متنفری باید به خودت سختی بدی، گاهی توهین ها و بی احترامی های دیگران رو تحمل کنی، تو زندگی مشترک گذشت داشته باشی، تغافل کنی، عذرخواهی دیگران رو بپذیری و...، تا هیچ وقت مجبور به انجام طلاق هم نشی. مثلا همین مسئله عدم ارتباط تو با خونواده همسرت، ممکنه زمینه ای بشه برای اینکه رابطه تو و همسرت هم آسیب ببینه و کم کم از جهت ارتباط عاطفی دچار سردی عواطف بشید و همین طور پیش بره تا کار به جاهای باریک بکشه. چون در زندگی مشترک اگه یک چالش حل نشه یا مدیریت نشه، اون چالش تبدیل به مشکل میشه، و اون مشکل هم اگه حل نشه تبدیل به بحران میشه، اون بحران هم ممکنه تبدیل به بی تفاوتی زن و شوهر بشه، بی تفاوتی هم ممکنه تبدیل به تنفر بشه، تنفر هم منجر به جدایی اونا از هم بشه. نکته دیگه اینکه، متاسفانه دعوای عروس و مادر شوهر در جامعه ما یک مسئله رایجه که حتی تبدیل به ضرب المثل هم شده، و چیزی نیست که فقط به تو اختصاص داشته باشه که فکر کنی چرا مادرشوهر من بهم توهین یا بی احترامی میکنه، یا در زندگی ما دخالت میکنه، یعنی در زندگی خیلی از عروسهای دیگه هم هست، ولی برخی به خودشون خیلی سخت نمیگیرن و تحمل میکنن یا میپذیرن، برخی هم ممکنه خیلی ناراحت بشن یا جواب مادرشور رو بدن و این مسئله پیچیده تر بشه. نکته دیگه بیان کردی که «نمیتونم رفتاراشون و توهیناشون رو فراموش کنم»، برای اینکه با اونا ارتباط داشته باشی اصلا نیاز نیست که فراموش کنی، چون فراموش کردن یک مسله دست ما نیست که بخوایم فراموش کنیم یا فراموش نکنیم، بلکه فراموش کردن، یک فرایندی هست که خودبخود با گذشت زمان ممکنه اتفاق بیفته، حتی بخشیدن خطا و اشتباه دیگران هم به معنای این نیست که ما خطای اونا رو فراموش کنیم، بلکه بخشش یعنی با رها شدن ما، از خشم و آزردگی نسبت به دیگران، تمام توجهمون معطوف به زمان حال میشه و انرژی ما به جای اینکه صَرف پرداختن به خشم و کینه بشه صَرف فعالیتهای تازه و مفید برای خودمون میشه. خلاصه اینکه ارتباط دوباره تو با اونا، سخته و اصلا راحت نیست خصوصا برای اینکه دوباره این ارتباط رو شروع کنی و قطع ارتباط رو تموم کنی، ولی خودت قضاوت کن ببین ارتباط داشتن تو با اونا به نفع تو و زندگیته یا ارتباط نداشتن و قطع ارتباط؟ هر کدوم به نفعت هست همون رو انجام بده.درهر حال، در مورد سوالت که پرسیدی «نمیدونم چجوری رابطمو باهاشون بهتر کنم؟»، باید بگم اول باید با اونا دوباره رابطت رو شروع کنی، ثانیا در حال حاضر روزی سه بار صبح و ظهر و شب، خصوصا وقتهایی که میخوای بری اونجا قرص صبر بخوری، و قدم بعدی اینکه آستانه تحملت رو هم ببری بالا، یعنی سعی کنی دیرتر ناراحت بشی.
موفق و پیروز باشی.
بیشتر بخوانید:
طرز کنارآمدن عروس با خانواده همسر
اینکه گفتی «نمیدونم چجوری رابطمو باهاشون بهتر کنم؟»، یعنی میخوای رابطت رو باهاشون بهتر کنی و ارتباط بهتری داشته باشی، اینکه همچین قصدی داری خیلی خوبه که با وجود حرفها و تنشی که با مادرشوهرت داشتی، باز راضی به عدم ارتباط با اونها نیستی. اما نکته دیگه ای که میشه از حرفهات برداشت کرد اینه که، در عین حال دچار یک سردرگمی و تردید هم هستی، یعنی از یک طرف میخوای با خونواده همسرت در ارتباط باشی و از طرف دیگه بخاطر حرفها و توهینهای مادرشوهرت و مسائل گذشته، هنوز ناراحتی و نمیخوای باهاشون ارتباط داشته باشی. بنابراین اصلی ترین کاری که باید انجام بدی اینه که با قاطعیت تصمیم خودت رو بگیری که میخوای چی کار کنی؟ آیا میخوای با خونواده همسرت ارتباطی نداشته باشی و مثل این یک ماه و نیم گذشته از این به بعد هم هیچ رفت و اومدی نداشته باشی، یا اینکه میخوای باهاشون ارتباط داشته باشی؟ خودت باید یکی از این دو راه رو انتخاب کنی و دیگه شک و تردید و دو دلی هم نداشته باشی. هر کدوم از این دو مسیر هم، خوبیها و بدیهایی داره، مثلا خوبیهای تصمیم اول که همچنان باهاشون رابطه ای نداشته باشی اینه که دیگه مادرشوهرت نمیتونه بهت توهین کنه یا ناراحتت کنه، یا بین تو و شوهرت درگیری ایجاد کنه یا ...، بدیهای این مسیر هم اینه که دائما یک حس ناخوشایند از این ماجرا همراته که اذیتت میکنه، احتمالا شوهرت بخاطر عدم ارتباط تو با خونوادش از دستت ناراحت باشه و ممکنه بخواد این کار تو رو تلافی کنه و... .
خوبی تصمیم دوم که بخوای با اونا ارتباط داشته باشی هم اینه که، همسرت از تو خشنود و راضی تر میشه، اون حس بد که گفتم دیگه همرات نیست ...، بدیهای این تصمیم هم اینه که احتمالا بعد از مدتی دوباره مادر شوهرت ممکنه یه چیزی بهت بگه یا تنشی پیش بیاد ... . خلاصه اینکه هر کدوم از این دوتا مسیر خوبیها و بدیهایی دارن که من الان نمیخوام همه اونا رو بگم، ولی خودت اگه فک کنی میتونی متوجه اونا بشی. نکته دیگه، بیان کردی «اصلا نمیتونم و حتی نمیخوام جدا بشم چون از طلاق متنفرم»، خیلی خوبه که نسبت به طلاق همچین نگرش و دیدگاهی داری، اما صِرف اینکه از طلاق متنفر باشی کافی نیست، و دلیل نمیشه که خدای ناکرده هیچ وقت مجبور به انجام اون نمیشی، منظورم اینه که وقتی ما میخوایم به یک هدفی برسیم یا میخوایم خودمون رو از یک مسئله منفی دور نگه داریم باید در این زمینه، سعی و تلاش هم بکنیم و به خودمون زحمت هم بدیم تا به اون هدف برسیم یا از اون مسئله منفی دور بمونیم، مثل کسی که میگه من خیلی از بی پولی و نداری بدم میاد و متنفرم، خب اگه بدت میاد لازمش اینه که زحمت زیادی بکشی، کار کنی، صبح زود بیدار بشی و...، در مورد طلاق هم به همین صورته، اگه از طلاق متنفری باید به خودت سختی بدی، گاهی توهین ها و بی احترامی های دیگران رو تحمل کنی، تو زندگی مشترک گذشت داشته باشی، تغافل کنی، عذرخواهی دیگران رو بپذیری و...، تا هیچ وقت مجبور به انجام طلاق هم نشی. مثلا همین مسئله عدم ارتباط تو با خونواده همسرت، ممکنه زمینه ای بشه برای اینکه رابطه تو و همسرت هم آسیب ببینه و کم کم از جهت ارتباط عاطفی دچار سردی عواطف بشید و همین طور پیش بره تا کار به جاهای باریک بکشه. چون در زندگی مشترک اگه یک چالش حل نشه یا مدیریت نشه، اون چالش تبدیل به مشکل میشه، و اون مشکل هم اگه حل نشه تبدیل به بحران میشه، اون بحران هم ممکنه تبدیل به بی تفاوتی زن و شوهر بشه، بی تفاوتی هم ممکنه تبدیل به تنفر بشه، تنفر هم منجر به جدایی اونا از هم بشه. نکته دیگه اینکه، متاسفانه دعوای عروس و مادر شوهر در جامعه ما یک مسئله رایجه که حتی تبدیل به ضرب المثل هم شده، و چیزی نیست که فقط به تو اختصاص داشته باشه که فکر کنی چرا مادرشوهر من بهم توهین یا بی احترامی میکنه، یا در زندگی ما دخالت میکنه، یعنی در زندگی خیلی از عروسهای دیگه هم هست، ولی برخی به خودشون خیلی سخت نمیگیرن و تحمل میکنن یا میپذیرن، برخی هم ممکنه خیلی ناراحت بشن یا جواب مادرشور رو بدن و این مسئله پیچیده تر بشه. نکته دیگه بیان کردی که «نمیتونم رفتاراشون و توهیناشون رو فراموش کنم»، برای اینکه با اونا ارتباط داشته باشی اصلا نیاز نیست که فراموش کنی، چون فراموش کردن یک مسله دست ما نیست که بخوایم فراموش کنیم یا فراموش نکنیم، بلکه فراموش کردن، یک فرایندی هست که خودبخود با گذشت زمان ممکنه اتفاق بیفته، حتی بخشیدن خطا و اشتباه دیگران هم به معنای این نیست که ما خطای اونا رو فراموش کنیم، بلکه بخشش یعنی با رها شدن ما، از خشم و آزردگی نسبت به دیگران، تمام توجهمون معطوف به زمان حال میشه و انرژی ما به جای اینکه صَرف پرداختن به خشم و کینه بشه صَرف فعالیتهای تازه و مفید برای خودمون میشه. خلاصه اینکه ارتباط دوباره تو با اونا، سخته و اصلا راحت نیست خصوصا برای اینکه دوباره این ارتباط رو شروع کنی و قطع ارتباط رو تموم کنی، ولی خودت قضاوت کن ببین ارتباط داشتن تو با اونا به نفع تو و زندگیته یا ارتباط نداشتن و قطع ارتباط؟ هر کدوم به نفعت هست همون رو انجام بده.درهر حال، در مورد سوالت که پرسیدی «نمیدونم چجوری رابطمو باهاشون بهتر کنم؟»، باید بگم اول باید با اونا دوباره رابطت رو شروع کنی، ثانیا در حال حاضر روزی سه بار صبح و ظهر و شب، خصوصا وقتهایی که میخوای بری اونجا قرص صبر بخوری، و قدم بعدی اینکه آستانه تحملت رو هم ببری بالا، یعنی سعی کنی دیرتر ناراحت بشی.
موفق و پیروز باشی.
بیشتر بخوانید:
طرز کنارآمدن عروس با خانواده همسر