ناشناس

شوهرم موقع عصبانیت دیوونه میشه. بگین چیکار کنم؟

با سلام همسرم موقع عصبانیت خیلی عصبی میشه و به من میزنه،در اون لحظه من سکوت میکنم یا حتی معذرت خواهی میکنم اما با حرفای چرت و پرت خودش آتیشش شعله ور تر میشه.میدونه چون خونوادمو دوست دارم و نمیخوام روشون تو رو هم باز شه به اونا نمیگم،چون چند بار گفتم فقط ضرر کردم و اصلا از هیچ کس حساب نمیبره و سر بابام داد زد و بیشتر قلبم آنیش گرفت،و چون دختر 1ساله دارم و خیلی آینده ی دخترم برام مهمه طلاق نمیگیرم هر کاری میخواد میکنه،در حالت عادی مرد خونوادهدویت و مذهبی و خوبیه ولی واقعا موقع عصبانیت شاید منو بکشه.خواهش میکنم شما نگید عصبانیش نکن چون پیش میاد تو زندگی بحث و این چیزا.خیلی هم بی آبروئه و در دوران عقد از ترس اینکه نیاد سر کار آبرومو ببره با کتکاش ساختم و طلاق نگرفتم.احساس تنفر همه وجودمو گرفته.فقط بخاطر دخترم دارم تحمل میکنم چون به قانون کار نداره اگه جدا شم با زور هم شده دخترمو ازم میگیره.موقع عصبانیت بدترین حرفا رو راجع به پدر مادرم که انقدر خوب و مظلومن بهم میزنه که آتیش میگیرم.خلاصه خیلی ازص بیزارم و فقط چند وقته بعنوان همخونه تحملش میکنم.بگین چیکار کنم.نه راه پس دارم نه پیش
يکشنبه، 21 مرداد 1397
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: سیده نرجس رضایی
موارد بیشتر برای شما

ناشناس

شوهرم موقع عصبانیت دیوونه میشه. بگین چیکار کنم؟

ناشناس ( تحصیلات : فوق لیسانس ، 31 ساله )

با سلام
همسرم موقع عصبانیت خیلی عصبی میشه و به من میزنه،در اون لحظه من سکوت میکنم یا حتی معذرت خواهی میکنم اما با حرفای چرت و پرت خودش آتیشش شعله ور تر میشه.میدونه چون خونوادمو دوست دارم و نمیخوام روشون تو رو هم باز شه به اونا نمیگم،چون چند بار گفتم فقط ضرر کردم و اصلا از هیچ کس حساب نمیبره و سر بابام داد زد و بیشتر قلبم آنیش گرفت،و چون دختر 1ساله دارم و خیلی آینده ی دخترم برام مهمه طلاق نمیگیرم هر کاری میخواد میکنه،در حالت عادی مرد خونوادهدویت و مذهبی و خوبیه ولی واقعا موقع عصبانیت شاید منو بکشه.خواهش میکنم شما نگید عصبانیش نکن چون پیش میاد تو زندگی بحث و این چیزا.خیلی هم بی آبروئه و در دوران عقد از ترس اینکه نیاد سر کار آبرومو ببره با کتکاش ساختم و طلاق نگرفتم.احساس تنفر همه وجودمو گرفته.فقط بخاطر دخترم دارم تحمل میکنم چون به قانون کار نداره اگه جدا شم با زور هم شده دخترمو ازم میگیره.موقع عصبانیت بدترین حرفا رو راجع به پدر مادرم که انقدر خوب و مظلومن بهم میزنه که آتیش میگیرم.خلاصه خیلی ازص بیزارم و فقط چند وقته بعنوان همخونه تحملش میکنم.بگین چیکار کنم.نه راه پس دارم نه پیش


مشاور: علی محمد صالحی

با عرض سلام و وقت بخیر.
یکی از مسائل مبتلا به مردان، بحث بد اخلاقی اوناست که موجب ناراحتی و رنجیدگی همسرشون میشه، خصوصا اگه مردی خدای ناکرده دست بزن هم داشته باشه. اما راجع به این جمله که در عنوان سوال گفتی «شوهرم موقع عصبانیت دیوونه میشه»، نکته قابل توجهی هست، چون حضرت علی علیه ‏السلام هم در یک روایت بیان میکنند: «عصبانیت نوعى دیوانگى است زیرا آدم عصبانى پشیمان مى شود و اگر پشیمان نشود دیوانگى اش قطعى و ثابت است».
اما در جملاتی که بیان کردی نکته ای که برای من جلب توجه کرد این بود که روی خانواده خودت حساسیت زیادی داری، و در چندین مورد به این قضیه اشاره کردی، اصل این که نسبت به خانوادت حساسیت داشته باشی، چیز بد یا منفی نیست، اما اگر این حساسیت داشتنت رو بخوای ظاهر کنی و در عمل و رفتار هم نشون بدی که نسبت به خانوادت حساسیت داری، ممکنه باعث بشه که دیگران از این موضوع بعنوان نقطه ضعف تو استفاده کنن. من نمیخوام بگم خانوادت برات مهم نباشن یا روی اونها حساسیت نداشته باش، بلکه میخوام بگم مسلماً خانوادت هم راضی نیستند که تو بخاطر اونها دچار اذیت و آزار زیادی بشی، یعنی اگر شوهرت بقول خودت موقع عصبانیت بدترین حرفا رو راجع به پدر مادرت میزنه، آیا این حرفهای همسرت باعث میشه که پدر و مادرت که انقدر خوب و مظلوم هستن، خدای ناکرده انسانهای بدی بشن؟ قطعا حرفهای نامناسب شوهرت هیچ تاثیری بر پدر و مادر تو نداره، و بقول معروف حرف یا فحش، باد هواست. همچنین خودت داری میگی «موقع عصبانیت بدترین حرفها رو میزنه»، عصبانیت هم که مشخص شد، نوعی دیوانگی هست، انسان دیوانه هم که تکلیفی نداره، پس چرا تو باید بخاطر حرف یک انسانی که تکلیفی در اون لحظه نداره خودت رو بیش از اندازه ناراحت کنی و به تبع اون ناراحتی رفتاری داشته باشی یا حرفی بزنی که عصبانیت همسرت رو بیشتر کنی. خلاصه اینکه اگر بتونی حساسیت خودت رو نسبت به خانوادت کم کنی، حداقلش اینه، موقعی که همسرت حرف نامناسبی راجع به اونها میزنه دیگه آتیش نمیگیری، و ثانیا وقتی شوهرت متوجه بشه دیگه نسبت به اونها حساسیت آنچنانی هم نداری، در واقع همسرت رو خلع سلاح کردی، چون دیگه نمیتونه از این طریق حال تو رو خراب کنه و ممکنه خودش هم کم کم دیگه از اونا بدگویی نکنه.
نکته بعدی که در حرفهات پر رنگه، تنفری هست که از شوهرت داری، این تنفر هم مسلماً بخاطر اختلافها، تنشها و رفتارهای نامناسبی که شوهرت داشته، در تو ایجاد شده، در هر حال این حس تنفری که در تو ایجاد شده، مانعی برای این هست که تو بتونی از زندگی خودت لذت ببری. تو گفتی نه راه پس دارم و نه راه پیش، یعنی تنها یک راه داری، اینکه با همسرت زندگی کنی و باهاش بسازی، پس حالا که میخوای زندگی کنی و چاره ای جز این نداری، چرا به گونه ای زندگی نکنی که آرامش بیشتری داشته باشی و کمتر اذیت بشی؟ شبیه کسی که بدلایلی مجبوره در یک روستا زندگی کنه، برای اون فرد دو تا مسیر وجود داره: یا میتونه دائما خودش رو بخاطر اینکه مجبوره در روستا زندگی کنه ملامت و سرزنش کنه و حال خودش و اطرافیانش رو خراب کنه، و چون حال و روحیه خوبی نداره، نمیتونه از امتیازات زندگی در اون شرایط که کم هم نیستند، استفاده کنه، و به نوعی خودش رو از ویژگیهای مثبت اون محل محروم میکنه. مسیر دوم، بجای اینکه از کمبودها و سختیها، همیشه نالان و افسرده و غمگین باشه، ببینه چطور میتونه حداکثر استفاده رو از اون شرایط ببره، نه تنها دیگه اذیت نمیشه بلکه خیلی هم راضی و خشنود میشه که در اون شرایط زندگی میکنه. نکات دیگه ای هم هست، که اگر تمایل داشتی در ارتباطات بعدی با هم صحبت میکنیم.
موفق و خوشبخت باشی.

بیشتر بخوانید:

چگونه شوهران بد اخلاق را آرام کنیم؟



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.