ناشناس
احساس می کنم ازدواجم ازدواج موفقی نیست، راهنمایی کنید.
سلام
من ٣٠ سال دارم و سه سال هست که ازدواج کردم، همسرم رو از سال ٩٠ زمان دانشجویی میشناسم، هر دو فوق لیسانس هستیم، مدت دوستی مون در مورد کوچکترین مسائل و مشکلات زندگی با هم صحبت کردیم و به نظر خودم خیلی مسائل رو مرتفع کردیم تنها چیزی که من هرگز از ایشون نپرسیدم میزان تمکن مالی خانوادشون بود چون به نظرم پسر تلاشگر و فعالی می اومد، من تک دختر یه خانواده تقریبا متوسط به بالا هستم برام مهم بود مادرشوهرم فرهنگی باشن که یک سری اخلاقیات افراد امی رو نداشته باشن، اما همه چیز تقریبا برعکس شده، شوهرم کار داره ولی اصلا فرد ملاحظه گری نیست به خونه و زندگیش اهمیت نمیده فقط خودش در درجه اول برای خودش مهمه میره سر کار بعد ورزش بعد کلاس و من تا ساعت ٩ شب توی شهر غریب که ١٠٠٠ کیلومتر با شهر خودم فاصله دارم تنها میمونم، خیلی شلخته است و کم به بهداشت اهمیت میده. مادرشوهرم به شدت اهل مهمونی و غیبت هست که من از این خصوصیات متنفر بودم، وقتی خانواده من به دیدنمون میان شوهرم اصلا هیچ کارشو به تعویق نمیندازه و اونا رو با من تنها میزاره که حتی صدای پدرم در اومده بود که همیشه تا این ساعت شب تو تنهایی؟؟ ولی انتظار داره من هیچی برای پدر و مادرش کم نزارم و یه روز که حالشونو نپرسم مادر شوهرم اعتراض میکنه و پرش میکنه، میدونین وضعیت بد مالیشونم هست، خونه و بیشتر وسایلش رو خانواده من تهیه کردن هر وقت یه مقدار پول هم میخوایم از پدر و مادرش قرض بگیریم اخرش مجبور میشیم یه چیزی هم دستی بدیم، کلا یه جورایی احساس ندامت میکنم ، خیلی خواستگارهای بهتری داشتم ولی فکر میکردم مسیر رو درست انتخاب کردم 😔
مشاور: احسان فدایی
با سلام و سپاس از همراهی شما، از این که ما را امین خود دانستید کمال تشکر وقدردانی را داریم. ما قدر ارتباط با شما را می دانیم.
خوب می دانیم شرایطی که چنین شوهری در زندگی ایجاد می کند تا چه حد برای همسرش می تواند آزارنده باشد؛ امّا نه تنها پیشنهاد، بلکه توصیه می نماییم به هیچ وجه به او برچسب تنبلی و مسئولیت ناپذیری نزنید و به عنوان مثال به دنبال این نباشید که در دعوا و دل خوری و ... به او بگویید که ...؛ زیرا همان طور که در ادامه نیز بدان اشاره خواهد شد برخی از افراد اگر ببینند اطرافیان به چنین برداشتی در مورد آن ها رسیده اند بیش از گذشته بی مسئولیت تر گشته و به نوعی دنیا و شرایط بر وفق مرادشان می گردد. ما شناختی از همسرتان نداریم و به عنوان مثال نمی دانیم بی توجهی همسرتان آیا حاصل بی مسئولیتی است یا او واقعا با وظایف خود آشنا نیست؟ آیا او خودش می داند تنها گذاشتن شما تا این وقت شب درست نیست یا اینکه فقط برای خودش ارزش قائل است؟
به هر حال، اگر در زندگی مشترک با همسرتان دچار مشکل گردیدهاید و احساسات ناخوشایندی پیدا کرده اید، بهترین راه برای حل مشکل، ترتیب جلسات گفتگو در یک محیط آرام و صمیمانه و بیان احساس است. جلسه بیان احساس بدین صورت است که زن و شوهر در روز مشخص و در یک ساعت مشخص و از قبل تعیین شده، در یک فضای خلوت و آرام با همدیگر در مورد اتفاقات هفته گذشته تا آن روز صحبت میکنند. در این جلسه فقط احساس خود را در مورد اتفاقات، برخوردها، حرفها و رفتارهای همدیگر بیان میکنند، هیچ نوع قضاوت و محاکمه و توجیه و ... در این جلسه نباید اتفاق بیفتد. فقط هر کدام از زوجین میگویند که از فلان اتفاق، فلان کار یا فلان برخورد شما احساس خوب یا احساس بدی داشتم. این جلسه با گذشت زمان موجب میشود تا زوجین از سلایق و علاقهها و احساسات همدیگر آشنا شوند و طبیعتاً کارهایی که موجب ناراحتی همسرشان میشود پرهیز و کارهایی که موجب خوشحالی همسرشان میشود را بیشتر انجام بدهند؛ بنابراین هیچ گونه انتقاد، سرزنش، ناراحتی، دعوا و پرخاشگری در این جلسه ممنوع است و اگر به هر دلیلی در آن موعد مشخص نتوانستید جلسه را برگزار کنید با توافق همدیگر وقت دیگری را برای آن مشخص نمایید. ضمن اینکه توصیه می کنیم عیوب همسرتان را در برگه ای یادداشت نموده و اولویت بندی نمایید. سپس با برنامه ریزی یکی یکی آنها را اصلاح کنید. آن وقت است که می بینید بعد از گذشت یک سال مشکلات شما و ایشان برطرف شده است. ضمن اینکه حتما از او بخواهید شما را در جلسات حضوری مشاوره خانواده همراهی کند تا سریعتر به نتیجه برسید. زیرا تعدادی از مهارت هاست که همسرتان فقط باید از طریق مشاوره آموزش ببیند.
خواهر محترم! ناامید نباشید و بدانید با هر فردی ازدواج می کردید قطعا عیوبی داشت ولی مهم این است که انسان همه تلاش خود را برای تغییر زندگی اش انجام دهد و همسر خود را آنگونه که می خواهد تغییر دهد. این کار مشکل است ولی نتیجه آن خیلی شیرین است.
موفق و پیروز باشید.