ناشناس
دلم میخواد بمیرم" شب ها خواب ندارم؛ چیکار کنم؟
سلام. من احساس میکنم افسردگی گرفتم خیلی حالم بده. یه احساس خیلی بدی دارم نگرانم همیشه ترس و نگرانی توی وجودمه. همیشه ترس از دست دادن همسرم ترس از خیانتش توی وجودمه. اگه جواب نده اگه نیاد همش میترسم با یکی دیگه باشه. یه احساس مبهم و پیچیده دارم. افسردگی گرفتم بخاطر اینکه کم میاد. جدیدا خیلی کمتر پیام میده اصلا زنگ نمیزنه. دلتنگ نمیشه. همش احساس میکنم یه جا دیگه سرش گرم شده . از وقتی برام گوشی اندروید خریده پیام دادن ها نگرانی هاش کم شده. قبلا در ساعت شاید ۳.۴ تا پیام میداد خیلی با من خوب بود ولی الان نه یک روزم بگذره یاد منم نیست. چکار کنم شبها خواب ندارم ساعت ها بیدارم و فکرم درگیره.
مشاور: مشاور راسخون
سلام همراه گرامی
بیان کردید که احساس افسردگی دارید و این حس را ناشی از کم توجهی به خود می دانید" اما نفرمودید در چه مرحله ای از زندگی با همسرتان هستید. آیا شما در زمان عقد هستید و یا سر خانه و زندگی تان رفته اید؟ و اینکه ایشان چند سال شریک زندگیتان هستند؟ با توجه به هر کدام از این سؤال ها جواب ما به شما متفاوت است. بنابراین با توجه به مشخص نبودن جزییات سؤال، چاره ای جز کلی گویی نخواهیم داشت.
اما دوست عزیز، هر قدر هم که بزرگ شوید، کودکیتان رهایتان نمیکند. همه ما در سالهای کودکی، در شرایطی قرار گرفتهایم که بر رابطه مان با والدین و اطرافیانی که تاثیری انکار ناپذیر بر زندگی و شخصیت مان گذاشته اند، اثر گذاشته اند. شاید تصور کنید حالا که از آن روابط بیرون آمده اید و خودتان در حال شکل دادن به زندگی تان هستید، می توانید اثرشان را هم خنثی کنید و آنطور که دوست دارید زندگی کنید؛ اما واقعیت این است که گذشته شما به راحتی دست از سرتان برنمیدارد. اگر در سالهای کودکی، الگوی دلبستگی ایمن در شما شکل نگرفته باشد و به هر دلیل دوست داشتن، دلبستگی و وابستگی را همراه با اضطراب، احساس ناامنی و ترس از طرد شدن تجربه کرده باشید، بعید است که امروز بتوانید بدون این احساسها یک رابطه عاطفی را تجربه کنید. نمی توانیم باور کنیم که عشق بیش از اندازه دلیل اصرار شما به تمام وقت با هم بودن است. شاید خودتان هم ندانید که تلاشتان برای وقت گذراندن 24ساعته با او، نشانه احساس ناامنی است که در وجود شما ریشه دوانده است. شما کنار هم زندگی میکنید، در ساعات کاری مدام با هم حرف میزنید و تلگرام بازی میکنید، بدون هم نه تنها سفر نمیروید که حتی پاساژگردی هم نمیکنید. شما با همجنسهایتان قرار نمی گذارید و کافه نمی روید و اگر همسر یا نامزدتان در یک مهمانی نباشد، شما هم فکر رفتن به آن را از سرتان بیرون میکنید.
آدمهایی که عشقشان با چاشنی احساس ناامنی همراه است، همیشه نگران اتفاقهایی که در پشت پرده رابطه عاطفی شان می افتد، هستند. آنها با تماسهای لحظه به لحظه همسر یا نامزدشان را کنترل می کنند، گوشی تلفن همراه و حتی جیبهایش را چک می کنند و وقتی در مهمانی او را کنار فردی که از نظر خودشان می تواند یک رقیب بالقوه باشد می بینند، حتی اگر واکنش ظاهری نشان ندهند، ذهنشان بههم می ریزد و مثل یک کارآگاه بهدنبال نشانههایی برای تایید فرضیهشان می گردند یا برای دور کردن کسی که دوستش دارند از این رقیب فرضی تلاش می کنند. بیاعتمادی یکی از مشخصههای اصلی این افراد است. آنها در یک رابطه عاطفی هیچ وقت معنای واقعی آرامش و عشق را نمی فهمند، چرا که در بهترین لحظات با هم بودنشان تصور می کنند دل و ذهن همسر یا نامزدشان جای دیگری است. اگر شما هم به درد این افراد مبتلا باشید، نمیتوانید به حرفها، ادعاهای عاشقانه یا قولهایی که شریک زندگی تان به شما می دهد، اعتماد کنید و مدام با این تصور که «همه چیز به زودی از هم می پاشد» دست به گریبانید.
بنابراین طبیعی است احساس افسردگی کنید، چرا که خود را ناکام می پندارید" توصیه ما به شما همراه عزیز این است که برای از بین بردن این بی اعتمادی ها و ناکامی ها؛ در گام اول اعتماد بنفس خود را تقویت کنید. زنان با اعتماد بنفس در نگاه مردان بسیار جذاب تر از دیگر زنان حتی زنان زیبا رو هستند. و همچنین هیچ مردی زن ضعیف و سریش را نمی پسندد"
در قدم بعدی بهترین راه را در پیش بگیرید و بهترین و ساده ترین راه؛ گفتگو با همسرتان است" گفتگوی بدون قضاوت و با استفاده از ضمیر من؛ نه ضمیر تو. به این صورت که احساستان را بطور مثال اینگونه بیان کنید: مدتی است که احساس می کنم توجهت را بیشتر می خواهم" نه اینگونه که: مدتی است که بی توجه شده ای و معلوم نیست کجا سرت گرمه؟؟؟ مطمئنا ایشان هم دلیلی برای کارشان دارند.
موفق می شوید"