ناشناس

احساس ضعیف بودن می کنم؛ حس خوبی نیست" کمکم کنید.

سلام. مرسی از پیام اخرتون. خیلی انرژی گرفتم. راستش من ۱۷ سالمه اما گوشی ندارم. با دوستانم نمیرم بیرون. کلاس های دیگه ثبت نام نمی کنم چون درس مهم تره. البته اینهایی که گفتم عقاید مامان و بابامه. خوب وقتی این جوری باشه شرایط خونه مثل یه زندون میشه دیگه. وقتی می خوان برن بیرون و من تنهام توی خونه کنترل تلویزیون رو با خودشون میبرن. وقتی توی خونه ای زندگی کنی که اعتماد نباشه حال روحیه ادم خوب میمونه؟ همه ی این ها در وقتی که کلاس هفتم بودم شروع شد و از من یه ادم ضعیف خواستن. همون طور که گفتم توی دو سال اخیر چه اتفاقی افتاد. خلاصه مادر و پدر من میگن فقط درس. خیلی کارهای دیگه می کنن که واقعا نوشتنش سخته و طولانی. در مورد خدا هم باید بگم که من چند سال پیش گریه کردم به خدا التماس کردم که نزاره روزی برسه که من ارزوی مرگ بکنم اما خب رسید زمانش هم طولانی شد. و ممکنه دوباره شروع بشه. من الان با این حال هر شب دارم گریه می کنم حتی شد یکی دو تا قطره اشک. انرژی هم ندارم برای کنکور درس بخونم. مرسی از این که جواب میدید و کمکم می کنید باز هم میگم اون دو تا جمله اخرتون خیلی من رو ذوق زده کرد ( مثل اینهایی که کمبود محبت دارن 😔)
يکشنبه، 13 مرداد 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

ناشناس

احساس ضعیف بودن می کنم؛ حس خوبی نیست" کمکم کنید.

ناشناس ( تحصیلات : دبیرستان ، 17 ساله )

سلام. مرسی از پیام اخرتون. خیلی انرژی گرفتم. راستش من ۱۷ سالمه اما گوشی ندارم. با دوستانم نمیرم بیرون. کلاس های دیگه ثبت نام نمی کنم چون درس مهم تره. البته اینهایی که گفتم عقاید مامان و بابامه. خوب وقتی این جوری باشه شرایط خونه مثل یه زندون میشه دیگه. وقتی می خوان برن بیرون و من تنهام توی خونه کنترل تلویزیون رو با خودشون میبرن. وقتی توی خونه ای زندگی کنی که اعتماد نباشه حال روحیه ادم خوب میمونه؟ همه ی این ها در وقتی که کلاس هفتم بودم شروع شد و از من یه ادم ضعیف خواستن. همون طور که گفتم توی دو سال اخیر چه اتفاقی افتاد. خلاصه مادر و پدر من میگن فقط درس. خیلی کارهای دیگه می کنن که واقعا نوشتنش سخته و طولانی. در مورد خدا هم باید بگم که من چند سال پیش گریه کردم به خدا التماس کردم که نزاره روزی برسه که من ارزوی مرگ بکنم اما خب رسید زمانش هم طولانی شد. و ممکنه دوباره شروع بشه. من الان با این حال هر شب دارم گریه می کنم حتی شد یکی دو تا قطره اشک. انرژی هم ندارم برای کنکور درس بخونم. مرسی از این که جواب میدید و کمکم می کنید باز هم میگم اون دو تا جمله اخرتون خیلی من رو ذوق زده کرد ( مثل اینهایی که کمبود محبت دارن 😔)


مشاور: خانم قربانی

سلام و عرض ادب خدمت شما همراه گرامی سایت راسخون.
دوست نوجوان من، خوشحالم که دوباره از شما پیام دریافت میکنم و سپاسگذارم که توضیحات خوبی ارایه دادید.
بخاطر شرایطی که دارید متاسف شدم. میدانم چنین حصاری برای یک‌ نوجوان که به دنبال استقلال طلبی است، غیر قابل تحمل خواهد بود. رنج تان را درک میکنم.
دوست نوجوان من، به نظر میرسد والدین تان به جهت دیدگاه خود، شرط موفقیت شما را تحصیل می دانند و برای همین تمام هم و غم خود را در کسب رتبه درسی عالی قرار داده و به روشهای خود میخواهند شما را یاری کنند. انها فکر میکنند اگر اجازه تماشای تلویزیون و دیگر تفریحات را از شما بگیرند، حتما تمرکز بیشتری برای مطالعه خواهید داشت. انها نگران اینده و قبولی شما در کنکور هستند و برای رفع همین نگرانی، محصورتان کرده اند بی انکه از اثرات منفی عملکرد خود اگاه باشند. چند توصیه به شما دارم، با توکل بر خدا انجام دهید تا گره گشا باشد.
۱. با تحریک خانواده به ولع خود برای کسب رتبه برتر، به ایشان بگویید که برای حل مشکل تمرکز خود، مطالعه بهتر و زمان بندی و..‌، نیازمند مشاوره عمومی یا تحصیلی هستید و از این طریق انها را به مرکز مشاوره راهنمایی کنید. اگر خانواده با این درخواست شما موافقت کنند، مسیر شما بسیار هموار میشود. در جلسه مشاوره به طور مستقیم یا غیر مستقیم به مشکلات خود اشاره کرده و از مشاور بخواهید که والدین تان را به اشتباه بودن برخوردهایشان،اگاه سازد. اگر شروع صحبت با مشاور برایتان سخت بود، درخواست کنید که بدون حضور والدین با وی گفتگو ‌کنید.
۲. به صورت مستقیم با والدین خود گفتگو کنید. به ایشان‌اعلام کنید که دغدغه شان را برای موفقیت و اینده شما‌ درک میکنید اما این وضغیت سبب اسیب شما شده و گلایه های خود را از رفتار ایشان اعلام کنید. از احساسی که در شما ایجاد میکند بگویید و سپس راه حل پیشنهادی خود را بگویید. البته به انها یاداور شوید که شما نیز برای کسب درجه علمی عالی با ایشان‌ هم نظر هستید فقط دوست دارید با شرایط بهتر و عوارض کمتری به نتیجه برسید. از ایشان بخواهید که با کارشناسان‌ ما در ارتباط باشند و برای بررسی پیشنهاد شما اطلاعات کسب کنند. حتما شرایط عاطفی و اعتماد به نفس از دست رفته خود برای والدین صحبت کنید و از ایشان بخواهید با حل مسائل از طریق اصولی، سلامت روان شما را مورد توجه قرار دهند.
۳. اگر افرادی را در اقوام دارید که دارای نفوذ بر والدین تان هستند حتما کمک بگیرید و بخواهید که والدین تان را برای تغییر رویه و مراجعه به مشاور ترغیب کنند.
۴. شما نیز تلاش کنید به جای تمرکز بر رفتار ظاهری والدین، بر نیت انها نظر کنید و قبول کنید که انها از دوست داشتن زیاد باعث سختی های شما گشته اند.‌ انها شما را بسیار دوست دارند فقط روحیات شما را نمیشناسند و بلد نیستند دوست داشتن خود را خوب نشان دهند.
در پناه حق و عاقبت بخیر باشید.



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.