ناشناس
طلاق گرفته ام. مادرم دائم به من سرکوفت می زند" چه کنم؟
مدت یک سال هست که طلاق گرفته ام. همسرم از اقوام مادری ام بود. سختی زیادی را در زندگی و مسیر طلاق متحمل شدم. حتی از کودکم هم صرف نظر کردم. اکنون که قرار است یک نفس راحت بکشم، مادرم امان مرا بریده است. دائم به من سرکوفت می زند و توهین می کند و مدام تحقیر تحقیر تحقیر. خسته شدم. چاره ای ندارم باید در کنارش بمانم اما دیگر طاقتم طاق شده.
مشاور: خانم قربانی
با سلام و احترام خدمت شما همراه گرامی سایت راسخون.
تجربه تلخی به نام طلاق در زندگی تان ثبت شده، اکنون که توانسته اید با ان کنار بیایید و حتی به دوری از فرزندتان عادت کنید، مادرتان با رفتارهایش موجب رنجش خاطرتان گشته و ارامش تان سلب شده است. شرایط سختی را پشت سرمیگذارید، سعی میکنم حال شما را درک کنم.
دوست جوان، شما به دلیل سختی هایی که در زندگی و ارتباط با همسرتان داشتید، و چون امکان تغییر وجود داشت تصمیم به طلاق و جدایی گرفتید و ان را محقق ساختید اما همه امور اینگونه نیست. یعنی شرایط ایده ال نیست اما امکان تغییر در ان همه وجود ندارد مثل شرایط کنونی. در این وضعیت چاره کار سازگاری مثبت است. یعنی اینکه بجای تغییر وضعیت، نگاه و رفتار خود را طوری تنظیم کنید که رنج و تنش کمتری متوجه شما شود. اجازه دهید این مطلب را با تشریح مثال خودتان توضیح دهم: شما اکنون بعد از یک سال خوشحالید که توانسته اید رهایی را بدست اورید و بر شرایط مسلط شوید و چون این ها را یک موفقیت میدانید، احتمالا دوست دارید قدرت تان را نیز ستایش کنند. اما مادرتان، به اینده شما و سرنوشتی که برایتان مسجل شده، بی پناهی و مهر طلاق نشانده شده بر پیشانی تان می نگرد. بخاطر عدم اطمینان از آینده شما، بخاطر دوری از فرزندتان و رنجی که برایتان تصور می کند، بخاطر حرف و حدیث ها، بخاطر عمری که به زعم او بر باد رفته و بخاطر روابط فامیلی که تیره و تار شده و.... ، بخاطر همه این موارد و حتی بخاطر اینکه نمیتواند کاری برای شما انجام دهد، غصه دار است و ناراحت. هجمه این افکار سبب شده خود را شکست خورده ببیند و نتواند به شرایط مسلط شود و برخورد عاقلانه و منطقی با شرایط پیش امده داشته باشد. احتمالا ایشان با دیدن شما تمام این افکار را در ذهن خود بازخوانی کرده و ناخودآگاه با شما به بحث و لجبازی می پردازد. در چنین شرایطی بهترین کار این است که ابتدا خود را جای او بگذارید و از دریچه نگاه او به مسایل بنگرید. مادر شما همانند شما به لزوم طلاق نرسیده بود و همچنان با درک و هضم ان مشکل دارد. پس اجازه دهید برای تخلیه هیجان منفی خود ازاد باشد و تا زمانی که درخواست کمک برای عبور از ان را نداشته، حق نصیحت و ارشاد او را ندارید. در عوض با او همدل باشید و به او بگویید که میدانید نگران شما و آینده تان و... است. همت خود را جزم کرده و با تلاش، سریعا جایگاه خود را بیابید و به استقلال مالی و یا فکری و مدیریت شرایط برسید و به مادرتان نشان دهید که خودتان میتوانید از پس خود برایید. اگر میتوانید مشغول کار شده و با گوشه نشینی و حضور مدام در منزل، اسباب تکرار امور منفی را در ذهن او ایجاد ننمایید. وقتی سخن میگوید فقط شنونده او باشید و حرف هایش را تایید نمایید- البته تایید به معنای پذیرش ان نیست- و نشان دهید که دغدغه هایش قابل درک است. در ادامه نیز اجازه دهید که با عبور زمان، مسئله برای او عادی شود و اگر رابطه اش با پدرتان خوب است، از پدر بخواهید که جهت کاهش فشارهای عصبی، او را برای مراجعه به مشاور سوق دهد.
در پناه حق و عاقبت بخیر باشید.